
صحنه های عجیب و غریب، ماجراهای شگفت انگیز، عشقهای احساساتی و پرشور و اعمال سلحشورانه بود، «رمانس» مینامیدند.(ایرانی،460:1380)
شخصیتهای رمانسی ساکن همین کره خاکیاند امّا به معنایی که من و شما هستیم، نیستند؛ مظهر یکی از قشرهای اجتماعی یا نماد یکی از ارزشها یا ضدارزشهای جامعه و زمانهی خاصی هستند که در آن زندگی میکنند، یا بهانهای برای موقعیت های مختلف، از بلاهتآمیز و طماعانه گرفته تاعاشقانه و مفرّح هستند. آنها اَبَر مرد یا اَبَر زن هستند.(میرصادقی،158:1388)
رمانس، جهان با شکوه، غیرواقعی و خیالپردازانهی شوالیهگری را به نمایش میگذارد و خلاف حماسه، تنها به جنگ و میدانهای کارزار اختصاص ندارد و بیشتر قصههای خیالی است که جنبهی سرگرمکننده دارد و به قهرمانهای مهذّب و اصیلزادهای اختصاص مییابد که از واقعیتهای زندگی روزمره به دور بودهاند و به ماجراهای عاشقانه اغراقآمیز دلبسته و در راه رسیدن به محبوب، به اعمال جسورانه دست میزدند و با جادوگران و شخصیتهای شریر میجنگیدند.
«رمانس» به ندرت دارای محتوای اخلاقی و تعلیمی است و به کلی متفاوت از اسطوره است.(میر صادقی،395:1386)
نام شخصیتهای رمانتیسم قهرمان، نامهای خیر و شرّ بوده و هر شخصیت، متناسب با نام خود عمل میکند. در داستانهای دورهی رمانس و افسانه، نامگذاری به طریق مستقیم یا تمیثلی بود، یعنی نام عنوانی بود که به طور مستقیم به ویژگیهای شخصیت اشاره میکرد.(اخوت،132:1371)
شکل «رمانس» تحت تأثیر قصههای «هزار و یک شب» بوجود آمد و در قرن دوازدهم در فرانسه رونق گرفت و به کشورهای دیگر راه یافت. «رمانس» در ابتدا شعر روایتی بود و بعد به تدریج به نثر گرایید و عمومیت بیشتری یافت.
به گفتهی «نورتروپ فرای»، نظریهپرداز کانادایی، رمانس منطقهی میان اسطوره و محاکات را به خود اختصاص میدهد. بر طبق این تعریف، رمانس با شخصیتهایی سر و کار دارد که نیروها و تواناییهایشان از انسان عادی فراتر میرود امّا به پای خدایان و ایزدان نیز نمیرسد. (صادقی، 158:1388)
رمانسها وجوه اشتراکی بسیاری، هم از نظر ساختاری و هم از نظر معنایی، با قصههای بلند فارسی دارند؛ امّا خاستگاه، وجود قهرمانهای اشرافی و درباری در آنها و سبک فاخرشان آنها را از قصه های بلند فارسی متفاوت میکند.(میر صادقی،23:1388)
رمانسهای امروزی اغلب به خیالپردازیهای صرف میدان میدهد و کمتر به مشاهدهی واقعی زندگی روزمره میپردازد. در واقع، نوع متفاوتی از آن به وجود آمده است. مانند بعضی ازرمانهای خیال و وهم، نظیر «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوئیس کارول.
انواع رمانس عبارتنداز:
1-رمانس روستایی ( شبانی) که به نثر و معمولاً طولانی است و از پیرنگ پیچیدهای برخوردار است. شخصیتها در آن نامهای روستایی دارند و وقایع عاشقانه و ماجراجوییها در صحنههای روستایی روی میدهد.(واژه نامه هنر داستان نویسی :159)
2- رمانس شوالیهگری (شهسواری): داستان ماجراجویانه اپیزودیک (رخداد استقلال یافته) قرون وسطایی و غالباً منظومی است که در آن قهرمان اصلی، شهسوار یا سلحشوری است که با غولان و دیوها و اژدهاها و شخصیتهای شریر میجنگد و دوشیزگان گرفتار و پریشان احوال را نجات میدهد. در مسیر ماجراها از رسمهای شهسواری پیروی میکند و خدمت خود به ولی نعمت و بانوی او با دلاوری و وفاداری صادقانهای عرضه میدارد.
1- رمانسهای عاشقانه
2- رمانسهای تاریخی(همان:160)
بنابراین رمانس قصهی خیالی منثور یا منظومی است که به وقایع غیر عادی یا شگفتانگیزتوجه کند و ماجراهای عجیب و غریب عشقبازیهای اغراقآمیز یا سلحشورانه را به نمایش گذارد. از آنجا که دو ویژگی یعنی عاشقانه و پرماجرا بودن در هر دو اثر وجود دارد میتوان هر دو را در حوزهی رمانس و به تعبیر خود نظامی هوسنامه قرار داد.
خسرو شیرین در حوزهی رمانس و به تعبیر خود نظامی هوسنامه قرار دارد. فرای معتقد است منظور نظامی از هوسنامه که به علت نبود پیشینه برای آن احتمالا باید گفت از برساختههای استادانهی خود اوست اصطلاح رمانس بوده است و از آشنایی گسترده و شناخت ژرف او از بوطیقای ژانرها یا انواع ادبی آثارش حکایت میکند.(فرای،23:1384)
مرا چون مخزن الاسرار گنجي
چه بايد در هوس پيمود رنجي
وليکن در جهان امروز کس نيست
که او را در هوسنامه هوس نيست
هوس پختم به شیرین دستکاری
هوسناکان غم را غمگساری
چنان نقش هوس بستم در او پاک
که عقل از خواندنش گردد هوسناک(نظامی،1376:32)
درآنتونی و کلئوپاترا همان ساختار هوسنامه حاکم است و داستان آن با تکیه بر قهرمان زن داستان کلئوپاترا پیش میرود. سرنوشت او عمدتا بر گرد پیوند او با آنتونی همسرش رقم میخورد و در طی داستان با ماجراهایی رو به رو میشوند که تقدیر سر راه آنها قرار داده است.
3-1-2 نگارش هر دو این داستانها بر پایه واقعیت بوده:
نگارش هر دو این داستانها بر اساس واقعیت بوده است. خسروپرویز، پادشاه معروف سلسلهی ساسانی است. هر چند نظامی تغییراتی به آن داده و جزئیات داستان را جابهجا کرده است. شخصیتهای داستان حقیقیاند. پیشرفت دستگاههای موسیقی ایرانی، در این دوران رخ داده و وصف بزمهایی هم که آمده با کتابهای تاریخی قابل تطبیق است.
باربد، طبقهای از هنرمندان بود که به زبان پارتی (پهلوی اشکانی ) آنان را گوسان و به فارسی میانه یا پهلوی خنیاگر مینامیدند. (تفضلی، 1347: 410).
این هنرمندان، موسیقیدان و شاعر بودند و داستانهای ایران باستان را خوب به خاطر میسپردند و آنها را به شعر درمیآوردند و با سازهای خود میخواندند. بیشتر این خنیاگران برای مردم هنرنمایی میکردند و تنها دستهای از آنان، که مهارت و هنر بیشتری داشتند، میتوانستند به دربار شاهان راه یابند.
باربد یکی از این هنرمندان موفق بود. راه یافتن او را به دربار خسروپرویز، فردوسی و ثعالبی افسانهوار روایت کردهاند و احتمالاً مطالب خود را از خداینامهی پهلوی گرفتهاند. (بنداری،1369: 241)
طبق این روایت، باربد خود را درخور مصاحبت خسروپرویز میدانست ، امّا سَرکس (یا سرگیس )، رئیس خنیاگران دربار، از روی حسد مانع راه یافتن او به دربار میشد. سرانجام باربد تدبیری اندیشید و هنگامی که میهمانیِ بزرگی در کاخ شاهی برگزار میشد، به کمک باغبان دربار خود را در میان شاخههای درختان پنهان ساخت و با بربط خود سه لحن نواخت .
واقعیات تاریخی دربارهی خسرو پرویز با تصویری که نظامی از خسرو پرویز ارائه میدهد متفاوت است. نظامی واقعیتهای تاریخی را با تخیل آمیخته است و تصویری جدید ازآن خلق کرده است.
در باب حقیقت تاریخی خسرو در تاریخ طبری چنین آمده است:
خسرو دوم یا خسرو پرویز از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی، بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومیها به وی دادهاند، مورخین ایرانی وی را خسرو پرویز (ابرویز) گفتهاند. وی به جای پدر هرمز چهارم برتخت پادشاهی نشست و در ابتدای به تخت نشستن با مخالفت بهرام چوبین مواجه شد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت. مدّتی بعد با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت و بر تخت نشست.(کریستینسن،429:1369)
در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه (پسر شیرین) را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولیعهدی انتخاب کند. مسئلهی انتخاب ولیعهد، دراین هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمیتوانست با مداخلهی بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئهی خونین خانوادگی ساخت..
در روز ۲۴ فوریهی (پنجم اسفند) سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شدهاست. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. هفده یا به قولی هجده پسر خسرو، که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. نوشته شده که آنها را در جلوی چشم پدر، کشتند. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.(زرین کوب، به نقل و تلخیص:527-520)
در خسرو و شیرین رئالیسم و رمانتیسم چنان پا به پای هم پیش میروند که نمیتوان یکی را برجستهتر از دیگری قلمداد کرد. تنها توصیفها و هنرنماییهاو جلال و جلوه دادن به صحنهها و گفتگوها و برخی واقعیتهای فرعی است که باعث غلبهی رمانتیسم بر رئالیسم در این داستان شده است تا احساسات گرایی مرسوم در رئالیسم. این که خسرو در برابر تمام آن حوادث، دستیابی به وصل معشوق را حتی بر حکومتداری ترجیح میدهد و دوباره بیاعتنا به همهی آن آشفتگیها، در پی شیرین به ارمنستان میرود و اینبار دو عاشق با یکدیگر ملاقات میکنند و نیز حوادث مشابهی از این دست، که در آنها خسرو در مقام یک حکمران به جای پرداختن به رتق و فتق امور، خود را با عیش و عشق سرگرم میکند، اگر از یک آدم عادی به وقوع بپیوندد، رمانتیک است، اما از یک حاکم قدرتمندو برخوردار از حرمسرایی بزرگ، نشانهی عیاشی است و بیتوجهی به ادارهی درست مملکت و عین واقعیت.(شیری،288:1391)
وارد کردن فرهاد به ماجرای خسرو و شیرین، که هیچ مستند تاریخی ندارد، آن هم پس از ازدواج خسرو با مریم، دختر پادشاه روم و زمانی که خسرو برای کمک گرفتن از رومیان به قسطنطنیه رفته است، در واقع صرف نظر از این که واقعیتهای تاریخی نیز این ازدواج را تایید میکنند، حکایت از روحیهی تساوی طلبانه و نگرش انسانی و منصفانهی نظامی در روابط عاطفی آدمها دارد.(اقبالی،132:1383)
خود نظامی در باب نگارش این کتاب بر پایهی واقعیت گفته است:
نه پنهان بر درستیش آشکار است
اثرهایی کز ایشان یادگار است
اساس بیستون و شکل شبدیز
همیدون در مداین کاخ پرویز
هوسکاری آن فرهاد مسکین
نشان جوی شیر و قصر شیرین
همان شهر و دو آب خوشگوارش
بنای خسرو و جای شکارش
حدیث باربد با ساز دهرود
همان آرامگاه شه به شهرود
حکیمی کاین حکایت شرح کردست
حدیث عشق از ایشان طرح کردست
چو در شصت اوفتادش زندگانی
خدنگ افتادش از شست جوانی
به عشقی در که شست آمد پسندش
سخن گفتن نیامد سودمندش
نگفتم هر چه دانا گفت از آغاز
که فرخ نیست گفتن گفته را باز(نظامی، 137:1386)
نمایشنامهی غمانگیز آنتونی و کلئوپاترا که ظاهراً در سال ۱۶۰۶ یا ۱۶۰۷ به رشتهی تحریر درآمده درحقیقت مکمل نمایشنامهی ژولیوس سزار است که در سال ۱۵۹۹ نوشته شده است.
موضوع نمایشنامه از تاریخ پلوتارک، مورخ یونانی قرن دوم میلادی، به نام زندگانی مارکوس آنتونیوس اقتباس شده است. این نمایشنامه پس از ترجمه از زبان یونانی به فرانسه، در سال ۱۵۷۹ به انگلیسی ترجمه شد و چاپ دوم آن در سال ۱۵۹۵ آماده گشت. درمورد ژولیوس سزار شکسپیر قطعات مناسبی را از کتاب پلوتارک انتخاب کرد و نمایشنامه را به دلخواه خود تنظیم نمود؛ ولی درمورد آنتونی و کلئوپاترا کار او آسانتر شد، زیرا داستان پلوتارک را تقریباً بی هیچ دخل و تصرفی به صورت نمایشنامه درآورد.(ویکی پدیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%
تصویری که شکسپیر از شخصیتها و داستان آنتونی و کلئوپاترا ارائه میدهد؛ واقعیات تاریخی است. هر چند در غالب یک داستان غمانگیز عاشقانه بیان شده است. اما شکسپیر در این داستان آزادی عمل چندانی نداشته است و مطالب را کم و بیش مطابق با آنچه از تاریخ پلوتارک اقتباس کرده است؛ آورده است. در صورتی که در «مکبث» و «شاه لیر»، شکسپیر آزادی عمل بیشتری دارد.
مثلا در نمايشنامهی مكبث به خاطر تعريف و تمجيد از جيمز اول پادشاه انگلستان«بانكوو» را به صورت مردي نيك سيرت مجسم ميكند و يكي از تراژديهاي بزرگ خود را به وجود
