
بست
سوی مهد ملک شد دشنه در دست
جگرگاه ملک را مهر برداشت
ببوسید آن دهن کاو بر جگر داشت
بدان آیین که دید آن زخم را ریش
همانجا دشنهای زد بر تن خویش
به خون گرم شست آن خوابگه را
جراحت تازه کرد اندام شه را
پس آورد آنگهی شه را در آغوش
لبش بر لب نهاد و دوش بر دوش
به نیروی بلند آواز برداشت
چنان کان قوم از آوازش خبر داشت
که جان با جان و تن و با تن به پیوست
تن از دوری و جان از داوری رست
به بزم خسرو آن شمع جهانتاب
مبارک باد شیرین را شکر خواب(نظامی،483:1386)
قیصر: او در کنار آنتونیوس به خاک سپرده خواهد شد. هیچ گوری در روی زمین جفتی به این نامآوری در خود جای نخواهد داد. رویدادهای بزرگ از این دست حتی آنهایی را هم که مسبب آن بودهاند اندوهزده میکند و اندوهباری این ماجرا به بزرگی افتخار کسی است که آنها را به این روز انداخت.
سپاهیان ما به نحو رسمی در مراسم تشییع شرکت خواهند کرد. آنگاه به روم باز خواهیم گشت. بیا دولابلا تو مامور هستی که این آیین باشکوه را به انجام برسانی.
3-1-10 جاودانگی اثر:
هر دو این آثار جاودانه هستند و با این که سالها از نگارش آنها میگذرد هرگاه داستان عشقی آنها را میخوانیم احساس نمیکنیم با مطلبی کهنه و قدیمی سرو کار داریم. هنوز کودکان، جوانان، پیران این آثار را میخوانند و از آن لذت میبرند. هنوز این دو آثار بین ملت خود محبوب هستند.
این آثار زنده و جاودانهاند. گویا در امروز هم میتوانند اتفاق بیفتند.
3-1-11 جهانی بودن این دو اثر:
این دو اثرمرزها را در نوردیدهاند و نه تنها در بین ملت خود محبوبند بلکه در سراسر جهان به زبانهای گوناگون ترجمه میشوندو بارها و بارها خوانده میشوند.
همهی مردم بارها نام نظامی و آثار جاودانهاش لیلی و مجنون و خسرو و شیرین را شنیدهاند . دو اثر بزرگی که میتوان گفت نظامی شهرتش را مرهون آنهاست.
فرسنگها آن سوتر در بریتانیای کبیر نیز از کودکی که هنوز مدرسه را تجربه نکرده تا دانشجوی دانشگاه کمبریج، از بیسواد تا باسواد، روستایی و شهری، لندنی وغیر لندنی همه او را میشناسند. نویسندهی بزرگی که با آثار زیبایش جای خود را در ادبیات و هنر انگلستان باز کرده است. او کسی جز شکسپیر بزرگ نیست.
آنچه جالب توجه است اینکه اکنون نیز در کشور ایران با وجود رابطهی اندک ما با انگلستان اکثریت مردم تحصیلکرده شکسپیر و آثارش را میشناسند. از سوی دگر رابطهی کم ما با دنیای خارج و غرب و توسعه نیافتگی مانع راه یافتن آثار بزرگ ادبیات ما به مغرب زمین نبوده است و کتابهای نظامی نیز به زبانهای گوناگون (انگلیسی، فرانسه، روسی و…)ترجمه شده است.
3-1-12 مقایسهی نقاط تعادل و گذار و بررسی آن مطابق نظر گریماس:
آلجیر جولین داس گریماس(A.J.Greimas)، نشانهشناس لیتوانیایی مقیم فرانسه از برجستهترین نشانهشناسان عصر حاضر است. او روایتشناسی ساختارگرا است که در زمینهی روایتشناسی به ارائهی الگوهایی معین و ثابت به منظور بررسی انواع مختلف روایت تلاشهای فراوانی انجام داده است و روایتشناسی را براساس ریختشناسی حکایت پراپ استوار نمود. (اخوت،1371: 63(
گریماس در این الگو به دستهبندی شخصیت پراپ نظر داشته و در آن تغییری اعمال نموده است. «او خلاف پراپ که دستهبندی هفتگانهاش از شخصیتهای حکایتی عامیانه را خاص این حکایتها میدید و آن را تعمیم نمیداد، معتقد است که میتوان تعداد اندکی از الگوهای کنشهای شخصیت را یافت و از این الگو منطق جهان داستان را آفرید.» (احمدی، 1380: 163) بنابر عقیدهی او عناصر روایت براساس مناسبات و تقابلهایی که با یکدیگر دارند به شش دستهی زیر تقسیم میشوند:
1.فرستندهی پیام/ تقاضا کننده؛2.گیرندهی پیام؛ 3. موضوع؛ 4. یاری دهنده؛ 5. مخالف؛ 6. شناسنده/ قهرمان)احمدی،63:1380)
فرستنده: کسی، چیزی یا حسی است که موضوع شناسایی را به قهرمان انتقال میدهد.
شناسنده: قهرمان (ضدقهرمان) متن روایت است.
موضوع: هدفی است که برای قهرمان تعریف میشود.
گیرنده: عموماً قهرمان است که موضوع و مقصودی را که هدف اوست، دریافت میکند و به دنبال آن میرود.
یاریدهنده: نیرویی است که به قهرمان کمک میکند به هدف خود برسد و در نهایت مخالف، نیرویی است که در راه رسیدن قهرمان به هدف، مانع ایجاد میکند. به بیان دیگر «شخصیت اصلی در پی دستیابی به هدف خاصی است؛ با مقاومت حریف روبهرو میشود، یک قدرت راسخ (فرستنده) او را به مأموریت گسیل میدارد. این روال یک دریافتکننده(گیرنده) هم دارد.» (مکاریک،1384: 152)
یاریدهنده و مخالف لزوماً نباید انسان باشد؛ بلکه یک تفکر، احساس، توانایی یا عدم توانایی میتواند به عنوان یاریدهنده و مخالف در روایت حضور یابد و به قهرمان کمک کند و یا در رسیدن او به هدف مانع ایجاد کند. فرستنده نیز عموماً یک احساس یا ویژگی ذاتی است که به صورت فطری در همهی انسانها وجود دارد و سرچشمهی بسیاری از تلاشها برای رسیدن به اهداف گوناگون است. بنابر عقیدهی گریماس، گاه هر شش عنصر در یک روایت دریافت میشود و گاه نیز شماری از آنها حضور دارند. او عناصر روایت را براساس نسبتهایی که هر یک از آنها به موضوعی خاص دارند در سه دستهی کلی قرار داده است. این نسبتها عبارتند از: 1. نسبت خواست و اشتیاق؛ 2. ارتباط شخصیتها با یکدیگر؛ 3. نسبت پیکار. (احمدی،1380: 163)
طبق الگوی گریماس در خسرو و شیرین قهرمان «شیرین» است. فرستنده نیز «شیرین» است گیرنده «خسرو» است. موضوع «عشق» است. یاریدهنده «شاپور» است .مخالف «فرهاد» است.
«شیرین» قهرمان داستان است. نقش اصلی را در داستان ایفا میکند. عموم ماجراها حول او اتفاق میافتد. شیرین نماد یک بانوی نجیب است که با اینکه به خسرو دلباخته است؛ حاضر به همبستری با خسرو قبل از ازدواج نمیشود.
موضوع داستان «عشق و دلدادگی» دو عاشق است که در کنار آن به مسائل تاریخی نیز پرداخته میشود. حکومت بر سرزمین ایران و مسائل حکومتداری از یکسو و عشق و علاقهی خسرو و شیرین به هم از سوی دیگر محورهای داستان را تشکیل میدهند.
«شاپور» یاریدهنده و رابط بین خسرو و شیرین است. در ابتدای داستان شاپور زمینهی آشنایی آنها را فراهم میکند.
فرهاد«مخالف» است. فرهاد رقیب عشقی خسرو است. نظامی میخواسته با آوردن ماجرای فرهاد در داستان گره افکنی ایجاد کند
طبق الگوی گریماس در آنتونی و کلئوپاترا «کلئوپاترا» قهرمان و فرستندهی پیام است. «آنتونی» گیرنده است. یاریدهنده «قیصر» است.
«کلئوپاترا» قهرمان داستان است. نقش اصلی را در داستان ایفا میکند. عموم ماجراها حول او اتفاق میافتد. کلئوپاترا عاشق آنتونی است. او زنی است که عشوهگریهای زنانه را خوب بلد است و با همین عشوهگریها دل از آنتونی میرباید.
موضوع داستان «عشق و دلدادگی» دو عاشق است که در کنار آن به مسائل تاریخی نیز پرداخته میشود. حکومت بر سرزمین انگلستان و مسائل حکومتداری از یکسو و عشق و علاقهی آنتونی و کلئوپاترا به هم از سوی دیگر محورهای داستان را تشکیل میدهند.
یاریدهنده نیز «قیصر» است. قیصر از ابتدا تا انتهای داستان حضور دارد. قیصر دوست لیپیدوس است. مدام آنتونیوس را نصیحت میکند. در انتهای داستان کلئوپاترا برای اینکه او را همراه قیصر به اسارت نبرند، خودکشی میکند.
3-1-13 فضاسازی و صحنهپردازی:
فضاسازی در خسرو شیرین هنرمندانه و استادانه است. استاد بزرگ منظومههای عاشقانهی فارسی در وصف نیز یدی توانا دارد.
وی در وصف شب و روز اینگونه میسراید:
آن مدت که من در بسته بودم
سخن با آسمان پیوسته بودم
گهی برج کواکب میبریدم
گهی ستر ملایک میدریدم
یگانه دوستی بودم خدایی
به صد دل کرده با جان آشنایی
تعصب را کمر در بسته چون شیر
شده بر من سپر بر خصم شمشیر
در دنیا بدانش بند کرده
ز دنیا دل بدین خرسند کرده
شبی در هم شده چون حلقه زر
به نقره نقره زد بر حلقه در
درآمد سر گرفته سر گرفته
عتابی سخت با من در گرفته(نظامی،140:1386)
و در جایی دیگر میگوید:
خبر داری که سیاحان افلاک
چرا گردند گرد مرکز خاک
در این محرابگه معبودشان کیست
وزین آمد شدن مقصودشان چیست
چه میخواهند ازین محمل کشیدن
چه میجویند ازین منزل بریدن
چرا این ثابت است آن منقلب نام
که گفت این را به جنب آن را بیارام(نظامی، 109:1386)
وصف صحنهها و اتفاقها در خسرو و شیرین نیز به گونهای است که به خوبی میتوان آن صحنه را مجسم کرد:
چو از شب گشت مشگین روی آن عصر
ز مشگو رفت شیرین سوی آن قصر
کنیزی چند با او نارسیده
خیانتکاری شهوت ندیده
در آن زندانسرای تنگ میبود
چو گوهر شهربند سنگ میبود
غم خسرو رقیب خویش کرده
در دل بر دو عالم پیش کرده(نظامی،194: 1386 )
وصف صحنهها و اتفاقها، چهرهها و حالتها درآنتونی و کلئوپاترا نیز در نهایت ظرافت و هنرمندی صورت میگیرد.
زورقی که کلئوپاترا بر آن تکیه زده بود، مانند افسری میدرخشیدو آب را آتشفشان کرده بود. دنبالهاش از زرناب بود. بادبانها به رنگ ارغوانی و چنان عطرآگین که نسیم عاشقانه خو را بر آن میوزاند. پارو هایش سیمین بودند که به طرزی آهنگین با نوای نیها بر پشت امواج نواخته میشدند و آبی که بر آنها فرود میآمدند وا میداشتند تا چنان که گفتی شیفتهی ضربههای آنهاست، سریعتر آنها را دنبال میکند.( ندوشن،81:1363)
3-1-14 مشابهت صحنهها و گفتگوها :
نمونههای از صحنهها و گفتگوهای مشابه در دو اثر به چشم میخورد برای مثال:
«کارمیان» را شاید بتوان با «مهینبانو» مقایسه کرد .کارمیان نصیحتگر و دلسوز و همراه کلئوپاتراست در جایی از داستان از کلئوپاترا میخواهد که آنتونیوس را اذیت نکند و دلخواه او رفتار کند .
در جایی دیگر از داستان در نقش یک پدر دلسوز ظاهر میشود و کلئوپاترا را که فکر میکند همسرش آنتونی به او خیانت کرده دلداری میدهد.
این صحنهها یادآور صحنههایی از داستان خسرو و شیرین نظامی است. جایی که مهینبانو شیرین را نصیحت میکند:
دل بانو موافق شد درین کار
نصیحت کرد و پندش داد بسیار
که صابر شو درین غم روزکی چند
نماند هیچ کس جاوید در بند
نباید تیز دولت بود چون گل
که آب تیز رو زود افکند پل
چو گوی افتادن و خیزان به بود کار
که هرکس که اوفتد خیزد دگر بار
نروید هیچ تخمی تا نگندد
نه کاری بر گشاید تا نبندد
مراد آن به که دیر آید فرادست
که هرکس زود خور شد زود شد مست
نباید راه رو کو زود راند
که هر کو زود راند زود ماند
خری کو شست من برگیرد آسان
ز شست و پنج من نبود هراسان
نه بینی ابر کو تندی نماید
بگرید سخت و آنگه برگشاید
بباید ساختن با سختی اکنون
که داند کار فردا چون بود چون
بسی در کار خسرو رنج دیدی
بسی خواری و دشواری کشیدی
اگر سودی نخوردی زو زیان نیست
بود ناخورده یخنی باک از آن نیست
کنون وقت شکیباییست مشتاب
که بر بالا به دشواری رود آب(نظامی،264:1386)
3-1-15 مهمانیها و وصف عیش و نوش:
مهمانیها و وصف عیش و نوش در خسرو شیرین در بزمهای شاهانهی خسرو و در آنتونی و کلئوپاترا در جشنهای قصرتجلی مییابد:
نشست آن شب بنوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زندهداران
سماع ارغنونی گوش میکرد
شراب ارغوانی نوش میکرد
صراحی را ز می پر خنده میداشت
به می جان و جهان را زنده میداشت
مگر کز توسنانش بدلگامی
دهن بر کشتهای زد صبح بامی
وز این غوری غلامی نیز چون قند
ز غوره کرد غارت خوشهای چند(نظامی، 148:1386)
در آنتونی و کلئوپاترا نیز چنین در وصف جشنها آمده است:
اتوباربوس:سرور ، ما روز را با خواب کوتاه سر میکردیم و شب را با شراب زنده نگه میداشتیم.
و مسائناس در جواب او میگوید: میشنیدیم که 8 گراز را برای یک صبحانه کباب میکردند، در حالی که بیش از 12 نفر بر سفره نبودند آیا این راست است؟ و اتوباربوس در جواب میگوید:« این یکی از هزار است که شنیدهای در موضوع عیش ونوش عجایب بیشتری میدانستیم که هر صحنهاش حکایتی است.»
