
و نتیجه طبیعی آن بود.
کشورهای سرمایهداری، طی «معاهده برتون وودز» صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را طبق موازین قمارخانهای تأسیس و کشورهای حاشیهای را به بازی و باخت اجباری در این قمارخانهها ملزم ساختند. طبق مقررات، همین قمارخانهها برای ادامه بازی، وامهایی را به «بازندگان» تحمیل میکنند که اولا امکان برد آنها برابر صفر است و ثانیا حتی در صورت بردِ فرضی نیز بازنده نمیتواند در زیر بار سنگین آن کمر راست کند.
نقش درجه اول قمارخانههای مدرن (بازارهای بورس) در بروز بحران مالی که امروز گریبان بشریت را گرفته قابل تردید یا انکار نیست. بازارهای بورس(قمارخانه های مدرن)، بدون اینکه کمترین نقشی در تولید کالاها(منقول یا غیر منقول) داشته باشند، بدون اینکه تغییری در کالاها بدهند، به روال موازین قمارخانهای، قیمت آنها را پایین- بالا میکنند و با نوسان دادن دائمی «ارزش سهام» کالاها، همه روز میلیاردها ثروت بشری را به صورت سرمایه مالی به جیبهای پر ناشدنی صاحبان قمارخانهها سرازیر میکنند.
گردانندگان بازارهای بورس، بدون هیچ حساب و کتاب منطقی و معقول با عزل و نصب یک مقام دولتی، به سبک قمارخانهها که با ورود یا خروج یک بازیگر، شرط بازی تغییر داده میشود، ارزش سهام را بالا- پایین کرده و بدین ترتیب، میلیاردها ثروت بشر را جابجا میکنند. نظام اجتماعی- اقتصادی سرمایهداری، بخشهای اعظمی از عرصههای زندگی اجتماعی را به قمار گذاشته است. در همین رابطه فقط کافی است، ورزش و مسابقات ورزشی مورد توجه قرار گیرد که چگونه باشگاهها و میادین ورزشی، به طور تمام و کمال به قمارخانه تبدیل شدهاند و ورزشکاران به قمار گذاشته میشوند.
××××××××××××
در این نظریه بر اساس این سه مفهوم فریمن نتیجه می گیرد که نظام سرمایه داری در شرایط فعلی هشدار آدام اسمیت را فراموش کرده است. آدام اسمیت گفته بود: «گفته شده که به ندرت از اتحاد اربابها چیزی میشنویم، اگر چه از اتحاد کارگرها زیاد میشنویم. ولی هر کس با خواندن این گزارش فکر کند که اربابها اصلا متحد نمیشوند به همان اندازه از موضوع بیاطلاع است که از جهان.» (اسمیت،ثروت ملل)
بی. فریمن بحثی را هم در خصوص رعیت ها مطرح می کند: «رعیتها برای کشور کار نمیکردند، آنها برای اربابهای ثروتمندی کار میکردند که آنها کشور را اداره میکردند.»
در نهایت وی به دیدگاه ماکیاولی درباره “استبداد سرمایه سالاری” اشاره می کند که گفته بود: «آن کسی که طلا دارد، حکمرانی میکند. آن کس که حکمرانی میکند طلا به دست میآورد.»
از دیدگاه بی. فریمن اقتصاد سیاسی به این نتیجه میرسد که : فئودالیزم مبتنی بر سرمایهداری که اقتصاد و سیاست را در خود هضم میکند، یک مشکل منطقهای است و در مقابل مشکلات کشورهای در حال توسعه نوعی سرطان محسوب میشود.»
در فصول آینده بر اساس مفاهیم ارائه شده در این بخش فرضیه پژوهش مورد آزمون قرار میگیرد و سعی بر این است که با استفاده از این نظریه (بازفئودالی) به برداشت صحیحی از دلایل پیدایی جنبش ضد وال استریت در آمریکا دست یابیم.
فصل سوم:
بررسی نظری جنبشهای اجتماعی با تاکید بر جنبش ضد وال استریت در آمریکا
بر مبنای نظریات علمی میان تبعیض و نابرابری با ایجاد جنبش های اجتماعی و شورش های سیاسی و اقتصادی رابطه مستقیم وجود دارد. هر چقدر که در جامعهای تبعیضهای سیاسی و اقتصادی و نیز نابرابریهای اجتماعی گسترش و عمق بیشتری داشته باشد به همان نسبت شورشهای سیاسی، اعتراضهای اقتصادی و جنبشهای اجتماعی گسترش و عمق بیشتری خواهد داشت. (بشیریه، 1358)
جامعهی ایالات متحده آمریکا که به سمت باز فئودالی رهسپار میباشد همواره دستخوش بحرانها و اعتراضهای گسترده مردمی و جنبشهای اجتماعی بوده است که در ادامه بدانها اشاره میشود. در این میان جنبش تسخیر وال استریت با شعار “ما 99٪ هستیم” عمق و فراگیری بی نظیری دارد. به خصوص اینکه این جنبش اجتماعی از پشتیبانی و حمایت اندیشمندان فراوانی در غرب برخوردار است.
مفهوم جنبش اجتماعی مانند اغلب مفاهیم در علوم اجتماعی بخشی از واقعیت را توصیف نمیکند، بلکه عنصری از یک شیوه خاص، علیه یک واقعیت اجتماعی است. وجود جنبشهای اجتماعی به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی و سیاسی غرب به ویژه در دوران مدرن به امری کم و بیش عادی تبدیل شده است. جوامع غربی و غیرغربی در طول چند سده گذشته تقریباً به طور مستمر با انوع جنبشهای اجتماعی از قبیل جنبش دهقانی، کارگری، سندیکالیستی، اسلامگرا، ضد استعماری، جنبش زنان و … روبرو بودهاند.( مشیرزاده،1381)
جنبش اجتماعی اصطلاحی است که اولین بار توسط «سن سیمون» در اوایل قرن نوزدهم مطرح شد. سنسیمون اجتماع نخبگان علمی، روشنفکران و افراد ثروتمند را در پیدایش جنبش های اجتماعی مهم قلمداد می کند، زیرا این افراد در کنار هم، نظام اجتماعی را در حیطه عقلانی باز تنظیم می کنند. فیلسوفان و متفکرانی چون کارل مارکس، ماکس وبر و سن سیمون، جنبش های اجتماعی را نمود دگرگونی ساختاری بنیادین می دانند.
تاکنون تعاریف گوناگونی از جنبشهای اجتماعی مطرح شده است ولی در اصطلاح، جنبشهای اجتماعی به نیروهایی اطلاق میشود که قدرت و اقتدار تازه ای را به همراه دارند. جنبش اجتماعی نوعی آمادگی جمعی و همگانی در جامعه است که کنش و تکامل فکری و عقیدتی را موجب می شود؛ به این ترتیب که برخی از اصول، ارزشها و رویکردها را رد کرده، نوآوری و دگرگونی هایی ایجاد می کند یا خواستار برپایی برخی ارزشها و اصول گذشته و فراموش شده است. جنبش اجتماعی نوعی داد و ستد همگانی برای برپایی یک نظم نوین در عرصه حیات اجتماعی است.
3-1. تعریف جنبشهای اجتماعی
فرهنگ واژگان آکسفورد جنبش اجتماعی را جریان یا مجموعهای از کنشها و تلاشها از سوی مجموعهای از افراد که به شکلی کم و بیش پیوسته به سوی هدف خاصی حرکت میکنند یا به آن گرایش دارند تعریف میکند. ماکس وبر نیز آن را اقدام جمعی گروهی از افراد جامعه میداند که برای نیل به هدفی کم و بیش مشخص کنشهای اجتماعی متفاوتی را به عنوان رفتار انسانی معناداری که به کنش کنشگران دیگری برمی گردد تعریف میکند.(همان منبع)
گی روشه میگوید: جنبش اجتماعی عبارت از سازمانی کاملاً شکل گرفته و مشخص است که به منظور دفاع، گسترش و یا دستیابی به اهداف خاصی به گروهبندی و تشکل اعضا میپردازد. (گی روشه،1366)
آنتونی گیدنز جنبش اجتماعی را تلاش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف میکند. (کیت نش،1389)
باتامور جنبش اجتماعی را نوعی تلاش گروهی می داند که برای ایجاد یا مقاومت در برابر تغییر در جامعه ایجاد می شود. (باتامور،1371)
در این میان مارکس به جنبشهای طبقاتی است، دورکیم جنبشهای آنومیک خردگرایانه را مورد توجه قرار میدهد و وبر فقط به جنبشهایی با رهبری کاریزماتیک توجه دارد. تنها استثنا در این دوره پارهتو است که همه جنبشها را در همه اشکال آنها نمودی از رفتار غیرمنطقی تلقی میکند. جملگی متفکران کلاسیک به جز مارکس و وبر با بدبینی به جنبشهای اجتماعی نگاه میکنند. اما جامعهشناسان و نظریات جامعهشناختی در دورههای بعدی تحت تأثیر افکار موجود در دوره کلاسیک قرار داشت. ( مشیرزاده،1381)
ویلسون جنبش اجتماعی را کوششی آگاهانه، جمعی و سازمان یافته برای ایجاد یا مقاومت در برابر تغییرات گسترده در نظام اجتماعی از طریق ابزارهایی که نهادینه نشده اند، می داند. او این تعریف رسمی را با یک توصیف خلاقانه تر و تا حدی با بینش عمیق تر آغاز می کند: «جنبش های اجتماعی هم قهرمان می پرورند و هم دلقک، جنبش های اجتماعی تلاش می کنند تا مردم را از خود ذاتی شان فراتر برده و شجاعت و نوعدوستی را در آنان زنده نمایند.» مردم در جنبش های اجتماعی از بی عدالتی ها، تبعیضها، رنج ها و نگرانی هایی که در اطراف خود می بینند، از منابع مرسوم نظم اجتماعی فراتر می روند تا پیکار خود را با موانع رشد اجتماع آغاز کنند.
از نظرآلن تورن جنبشهای اجتماعی اهمیتی را که در جوامع امروزی به فعالگرایی در دستیابی به اهداف داده میشود منعکس میسازند. جوامع امروزی با تاریخیت مشخص میشوند یعنی شیوه نگرشی که در آن از شناخت فرآیندهای اجتماعی برای تغییر شکل شرایط اجتماعی استفاده میشود. تورن به درک اهدافی که جنبشهای اجتماعی دنبال میکنند و دیدگاهها و عقایدی که در مقابله با آن فعالیت میکنند توجه داشت. از منظر تورن جنبشهای اجتماعی باید در یک میدان عمل مطالعه شوند. میدان عمل به ارتباطات بین جنبش اجتماعی و نیروها و عواملی اطلاق میشود که جنبش در برابر آنها قرار گرفته است. گفتگوی متقابل در میدان عمل میتواند به تغییر در شرایط جنبش شود مثل ترکیب و یکی شدن دیدگاههای طرفین و یا محو جنبش. (گیدنز،1376)
به طور کلی جنبش اجتماعی یک کنش جمعی نسبتاً پایدار است که یا ترویج مییابد یا در مقابل تغییر مقاومت میکند. رهبریت در جنبش توسط پاسخ غیررسمی اعضا تعیین میشود و یک شیوه قانونی را دنبال نمیکند. اغلب جنبشهای اجتماعی نمایانگر ادبیات، هنر و پذیرفتن سبک زندگی خاص خود هستند. (واگو،1373)
جنبشهای اجتماعی با شکلهای ابتدایی رفتار جمعی از قبیل آَشوب متفاوتند زیرا جنبشهای اجتماعی سازمان یافتهتر و پایدارتر از رفتار جمعی است. رفتار جمعی به آن نوع رفتار گروهی گفته میشود که بدون ساختار، خودانگیخته، عاطفی و پیشبینی ناپذیر باشد. (کافی،1385)
جنبش اجتماعی با نهاد نیز متفاوت است؛ فرق اصلیشان در این است که نهاد دارای تداوم است، اما جنبش اجتماعی در مقایسه با نهاد دوام کمتری دارد.( کوئن،1378)
توافق تقریباً عامی وجود دارد که جنبشهای اجتماعی میبایست بهعنوان یک نوع خاص تضاد اجتماعی در نظر گرفته شوند. تضاد متضمن تعریف روشنی است از حریفان یا کنشگران رقیب و از منابعی که برای آن مبارزه میکنند یا برای در اختیار گرفتن کنترل آن مذاکره میکنند. وجه مشترک همه انواع تضاد اجتماعی رجوع به کنشگران واقعی -یعنی سازمان یافته- و اهدافی است که برای همه حریفان یا رقیبان ارزشمند باشد. (کوهن و دیگران،1386)
3-2. انواع جنبشهای اجتماعی
جنبش میتواند محدود یا گسترده، معطوف به ایجاد تغییر مطلوب یا نامطلوب، متکی بر ابزار نهادین یا غیر نهادین؛ قانونی یا غیر قانونی، خشونتآمیز یا غیر خشونتآمیز، دارای پیامدهای محدود یا نامحدود، خواسته یا ناخواسته در عرصههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و یا سیاسی، دارای اشکال و درجات متفاوتی از سازماندهی و متضمن اشکال و درجات متفاوتی از تعارض و اعتراض باشد. ( مشیرزاده،1381)
جنبشهای اجتماعی مختلفی بر اساس اهداف و اعضای آن قابل تشخیص است: (واگو،1373)
1. جنبشهای انقلابی؛ اعضای چنین جنبشهایی عمیقاً از نظام موجود ناراضیاند و خواستار تغییر در ایدئولوژی هستند مثل انقلاب اسلامی ایران و انقلاب چین.
2. جنبشهای واپسگرا؛ اعضای آن مایلند به روزهای خوب قدیمی برگردند مانند حزب نازیسم آمریکا.
3. جنبشهای اصلاحی؛ اعضای این جنبشها نظام موجود را قبول دارند، اما احساس میکنند که باید تغییرات اساسی در برخی نواحی خاص ایجاد کنند. این جنبشها در درون سیستم کار میکنند و از روندهای قانونی استفاده میکنند مثل جنبش سلاح هستهای.
4. جنبش آزادی بیان؛ به جای تغییر شرایط جامعه با تفسیر وجههنظرها و رفتارها سروکار دارند تا بهتر بتوانند با دنیای خارج ارتباط برقرار کنند. تغییرات را درونی میدانند، اغلب دارای اهداف مذهبی هستند، مایل به غلبه بر احساسات خود هستند و به دنبال راههای داخلی پذیرفتن شرایط جاری.
3-3. مراحل جنبشهای اجتماعی
مانند همه پدیدههای اجتماعی، جنبشهای اجتماعی نیز دارای یک چرخه زندگی هستند و از لحاظ تاریخی مراحلی را دارا میباشند. آرمند موس معتقد است که جنبشهای اجتماعی از پنج مرحله عبور میکنند: (واگو،1373)
1. وضع مقدماتی، در این مرحله هویت جنبش مشخص میشود و بهتدریج اهداف و آرمانهای
