
فرقه و در ادامه ركن قانوني آن بیان می شودو فرقه بودن و تشکیلاتی بودن این فرقه تبیین می شود.
فصل سوم:ارتباط بهاییت با جرائم علیه دین و امنیت با تاکید بر نهاد تعدد جرم:در اين قسمت با توجه به تعريفي كه از ا ين فرقه انحرافي در فصل دوم ارائه مي گردد سعي مي شود رفتارهاي مجرمانه ايي كه اين فرقه با عناويني مثل جرايم عليه امنيت و دين مرتكب مي شوند بررسي شود.
مبحث اول:روند شكل گيري بهائیت
یکی از فرقه هایی که در تشکیل فرقه بهائیت موثر بود و در واقع اساس بهائیت از آن فرقه و رهبران آن گرفته است فرقه شیخیه است چنانچه محمدعلی بها بانی فرقه بابیت از شاگردان سید کاظم رشتی از جمله رهبران شیخیه است لذا در بررسی روند شکل گیری این فرقه لازم است با فرقه شیخیه و اصول و اعتقادات آنها مختصری بیان شود.
گفتار اول:پيشينه بهائيت:
پيشينه بهائيت را بايد در فرقه شيخيه جستو كرد كه از آن به عنوان فرقه كشفيه يا پايين سري نيز تعبير مي كنند. شیخیه مقدمه شکل گیری فرقه های بابیه و بهائیه را فراهم آورد. حسینعلی خان نوری بانی فرقه بهائیه با سه واسطه از مشرب شیخیه بهره جست. با این تفاوت که فرقه شیخیه خود را یک فرقه اسلامی می دانند و برخی فرقه های زیر شاخه این نحله حتی با اسلام شیعی و فقه اصولی نیز فاصله چندانی ندارند1، اما پیروان بهائیه خود را صاحب دینی جدید می دانند. با این وصف شناخت فرقه شیخیه و فرقی که از آن برآمده است، ما را در آشنایی بیشتر با علل ظهور بابیه و بهائیه کمک می کند.
بند اول:شيخيه
در زمان فتحعلي شاه به علت جنگهاي زياد بين ايران و ساير كشورها، و فقري كه بر عامه مردم به علت جنگها حاصل شده بود مردم به ستوه آمده بودند و به دنبال يك منجي ميگشتند. در اين بين شيخ احمد احسايي از امام زمان (عج) و همچنين از ارتباطاتي كه با او دارد براي مردم ميگفت و باعث شد عدهاي از مردم به دور او جمع شوند، او عقايد خود را به عنوان شيعه خالص بيان ميكرد،.علامه حسنزاده آملي راجع به شيخ احمد احسايي مي فرمايد؛
قائل به اصالت وجود است و قواعد فلسفي را معتبر نميداند بدون اينكه متوجه باشد در گرداب تفویض و شرك افتاده است و سهمي از توحيد ندارد. 2
پيروان شيخ احمد احسايي مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند . 3
شیخ احمد احسایی، هر چند به وارستگی و تلاش در عبادات و ریاضت های شرعی، ستوده شده و به برخورداری از علوم مختلف و تربیت شاگردانی چند شهرت یافته بود لیکن آراء و نظریاتش، مصون از خطا و اشتباه نبود و گاهی برخی از عالمان و اندیشمندان معروف آن عصر، با انتقاد جدی از اندیشه ها و لغزش های وی، او را «غالی » ، «منحرف » و حتی «کافر» می خواندند4 . احسایی خود می گوید:
محمد بن حسین آل عصفور بحرانی – که پدرش از مشایخ بوده است – در بحثی رویارو، بر وی انکار آورد.5
شيخ احمد احسايي با اين كه شيعه بود ولي بعضي اعتقادات او مخالف با عقايد شيعه است. از جمله مهمترين اختلافات شيخيه با شیعه از قرار زیر است:
1-معاد: شيخ احمد احسايي اعتقادي به معاد جسماني ندارد و معاد را روحاني ميداند، و از آن به هور قليايي تعبير ميكند، شيخ احمد احسايي بر اين اعتقاد بود كه كالبد جسم تباه ميشود.
در واقع شيخ احمد احسايي به دو نوع جسم قائل بود، الف) كالبد ظاهري كه در دنيا تجزيه و تحليل ميشود و عناصر آن به طبيعت بر ميگردد و ب) بعد از اين كه جسم دنيوي از بين رفت جسم لطيفي از آن باقي ميماند كه شيخ احمد احسايي از آن تعبير به هور قليا ميكند.6
2- معراج: شيخ احمد احسايي معراج جسماني پيامبر را قبول دارد ولي اختلافي كه در اين زمينه با شيعيان دارد اين است كه در هر فلكي كه پيامبر وارد ميشد بايد جسم او متناسب با آن تغيير ميكرد تا جسم پيامبر آسيب ببيند7.
3- ركن رابع: يكي ديگر از عقايد انحرافي شيخ احمد احسايي اعتقاد به ركن رابع است، شيخ احمد احسايي اصول دين را به چهار مورد منحصر ميكند، توحيد، نبوت، امامت و ركن رابع.او عدالت را ذكر نميكند. در واقع اعتقاد او بر اين است که صفات خداوند در قرآن بيان شده و ديگري نيازي به ذكر جداگانه آن نيست، همچنين معاد را هم قبول ندارد. چون در قرآن ذكر شده است و ديگري احتياجي به بيان آن نيست وقتي مسلمانان قرآن را قبول دارند پس به تبع آن معاد را هم پذيرفتند.8
به اين ترتيب شيخ احمد احسايي چهارمين اصل از اصول دين را ركن رابع ذكر ميكند و ركن رابع همان شيعه كامل است كه واسطة بين شيعيان و امام غائب است و احكام را بی واسطه از امام غائب ميگيرد.
شيخ احمد احسايي امامان معصوم (ع) را از علل اربعة كائنات و واسطة فيض الهي و آفرينندة موجودات ديگر به اذن الهي دانسته و صفت خالقيت و مشيت الهي را به اهل بيت نسبت داده است9.
امام رضا (ع) در مورد كساني كه همچنين اعتقادي داشته باشند ميفرمايد: اگر كسي گمان كند كه خداوند عزوجل كار آفرينش و رزق را به حجتهاي خود واگذار كرده، تفويضي و مشرك است10.
به اين ترتيب شيخ احمد احسايي خود را ركن رابع و واسطه مردم و امام غائب ميدانست و بعد از او سيد كاظم رشتي ركن رابع بود كه بنا به گفته سيد كاظم رشتي تا ظهور حجت زمين خالي از ركن رابع نخواهد بود. شیخ احمد احسایی در آخر عمر سيد كاظم رشتي را جانشين خود كرده و از شاگردانش خواست كه بعد از او از سيد كاظم رشتي پيروي كنند به اين ترتيب رهبري شيخيه را به عهده گرفت. سيد كاظم رشتي هم به پيروي از استادش معتقد به بابيت بود و به اين اعتقاد بود كه واسطه فيض ميان امام زمان و مردم شيعه كامل و ركن رابع است. سيد كاظم رشتي جانشيني براي خود تعيين نكرد. به اين ترتيب اختلاف بر سر جانشيني او به وجود آمد و چهار نفر ادعاي جانشيني او را كردند كه عبارت بودند از 1- حاج كريم خان 2- ميرزا شفيع 3- ميرزا طاهر حكاك 4- ميرزا عليمحمد شيرازي توانست جانشين سيد كاظم رشتي شد و زمينه بابیه را فراهم كرد11
بند دوم:بابيت
فرقه بابيه به دست عليمحمد شيرازي ملقب به باب تأسيس شده است كه پیروانش او را حضرت اعلي و نقطه اولي هم لقبدادهاند.12 از آنجا كه در ابتداي دعوتش مدعي بابيت امام دوازدهم شيعه بود خود را باب امام زمان (عج) ميدانست و پيروانش را بابيه ناميدند.
بعد از مرگ سيد كاظم رشتي از آنجا كه جانشيني براي خود تعيين نكرده بود پس از گرويدن 18 نفر به سيد عليمحمد شيرازي خود را جانشين سيدكاظم رشتي و باب امام زمان معرفي كرد، البته با اين كه بيشتر طرفداران سيدعليمحمد از شاگردان سيدكاظم رشتي بودند با اين حال بسياري از شاگردان سيدكاظم رشتي مخالف بابيت علي محمد بودند، مرحوم شيخ احمد احسايي و سيدكاظم رشتي در جميع آثارشان به ضروريات اسلام از قبيل خاتميت، نبوت، رسالت حضرت رسولالله (ص)، عدم نسخ اسلام، قائميت حضرت ابوالقاسم حجهبن الحسن العسكري اعتراف كردهاند و منكر آن را منكر ضروري دين دانستهاند و بنابراين همانطور كه در ادامه ميآيد سيد عليمحمد شيرازي از نظر شيخيه هم مرتد و مستوجب كيفر است.13
آثار اوليه سيدعليمحمد شيرازي منطبق با مزاج شيخيه و مغاير با عقايد شيعه اماميه، مبني بر دعواي بابيت بود. مثلاً در تفسيري كه بر سورة يوسف نوشته بود بيان كرد كه اين كتاب را از جانب محمد بن الحسن العسكري نوشته است و به اين ترتيب ادعاي بابيت امام زمان (ع) را علني ساخت. 14
سيد عليمحمد شيرازي بعد از مدتي كه از ادعاي بابیت گذشت، ادعاي ديگري نيز كرد كه به ترتيب بيان ميكنيم:
1- ادعاي ذكريت: در واقع او ذكر را بالاترين مرتبه سلوك مينامد. باب پس از ادعاي بابيت شروع به تفسير و تأويل قرآن ميكند و بيان ميكند كه امام دوازدهم شيعيان او را مأمور ساخته كه مردم را ارشاد كند. در تفسيري كه بر سورة يوسف مينويسد بيان ميكند كه:
همانا خداوند مقدر كرده است كه اين كتاب، از نزد محمد، پسر حسن و پسر علي و پسر موسي، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علي، پسر حسين، پسر علي، پسر ابيطالب، بر بندهاش برون آيد تا از سوي ذكر (سيدعليمحمد) حجت بالغة خدا بر جهانيان باشد. 15
2-ادعاي قائميت: بعد از مدتي كه از ادعاي ذكريت و بابيت گذشت و توانست عدهاي را دور خود جمع كند اعلام كرد كه «انني انا القائم الحق الذي انتم بظهوره توعدون16 من همان قائم حقي هستم كه شما به ظهورش وعده داده شدهايد يا منم آن كسي كه هزار سال ميباشد كه منتظر آن ميباشيد.17
مدت دعوت قائميت و مهدویت سيد عليمحمد شيرازي دو سال و نيم بيشتر نبود، با وجود توبه نامه در ادعاي خويش ثبات قدم نداشته است. 18
3- ادعاي نسخ اسلام: عليمحمد باب مدعي نزول كتاب جديد و دين جديد شد و با نوشتن كتاب بيان دين اسلام را نسخ كرد و در اينباره نوشت: در هر زمان خداوند عزوجل كتاب و حجتي از براي خلق مقدر فرموده و ميگويد در سه هزار و دويست و هفتاد از بعثت رسول الله (ص) كتاب بيان و حجت را است حروف سبع (عليمحمد كه داراي هفت حرف است)19
از آنجايي كه لازمه ظهور هر شريعت جديدی، نسخ شريعت قبلي است لذا بهائيان بيان را ناسخ قرآن ميدانند. 20
در واقعه بدشت قرهالعين گفت که : اي اصحاب اين روزگار از ايام فترت شمرده ميشود امروز تكاليف شرعيه يك باره ساقط است و اين حوم و صلوه كاري بيهوده است. آنگاه كه ميرزا عليمحمد باب اقاليم سبعه را فرو گيرد و اين اديان مختلف را يكي كند. تازه شريعتي خواهد آورد و قرآن خويش را در ميان امت وديعتي خواهد نهاد، هر تكليف كه از نو بياورد بر خلق روي زمين واجب خواهد گشت. پس، زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعه طريق مشاركت بسپاريد و در اموال يكديگر شريك و سهيم باشيد كه در اين امور شما را عقابي و عذابي نخواهد بود.21
قضيه از اين قرار بود كه در اجتماعي كه در بدشت واقع شد ،عليمحمد باب و حسينعلي ميرزا و قرهالعين حضور داشتند، در آن زمان عليمحمد باب تنها ادعاي بابیت را داشت، در واقع نگرش نسخ اسلام و از بين بردن شريعتهاي قبلي از قرهالعين بود كه به عليمحمد باب القاء كرده بود. در مورد خصوصيات قرهالعين گفتهاند كه زني بيقيد و بند بوده و همانطور كه در تلخيص تاريخ نبیل زرندي آمده، قامت پريوش خود را در برابر ديد و تماشاي همگان نهاد. 22
4-ادعاي نبوت: ميرزا عليمحمد شيرازي در سن بیست و پنج سالگي ادعاي نبوت و پيامبري كرد، بهائيان معتقدند كه عليمحمد باب دو مقام دارد؛ الف) پيامبري مستقل و صاحب كتاب بود؛ ب) مبشر و بشارت دهندة به ظهور پيامبر ديگري به نام ميرزا حسينعلي است. آنان باب را از جمله انبياي الهي می دانند. باب را شبيه حضرت موسي و حضرت عيسي و حضرت محمد (ص) دانسته ند و گفتهاند كه صاحب آييني مستقل و آييني جديد است و نيز گفتهاند همان موعود مقدس است كه با ظهورش وعده همه پيامبران تحقق يافته است، ميرزا عليمحمد شيرازي ميگفت: حضرت حجت ظاهر شد به آيات و بينات به ظهور نقطه بيان كه بينه ظهور فرقان است23 باب خود را برتر از همه انبياي الهي ميدانست و مظهر نفس پروردگار ميپنداشت، 24باب در تفسير سورة يوسف ادعا كرده است: «ان الله قد اوحي الي ان كنتم تحبون الله فاتبعوني و نيز گفته است. من از محمد افضلام، چنان كه پيغمبر گفته است بشر از آوردن يك سورة من عاجز است. من ميگويم بشر از يك حرف كتاب من عاجز است. زيرا محمد (ص) در مقام الف و من در مقام نقطه هستم.25
وي در كتابالبيان آورده است:«قسم به خدا، امر من از امر رسول الله عجيبتر است. او در ميان عرب تربيت شد و من در ميان عجم و در سن بيست و پنج سالگي.
در نهايت اين كه عليمحمد باب به مقام نبوت نيز اكتفا نكرده و ادعاي خدايي ميكند. ميگويد: انَّ علي قبل نبيل ذاتالله و كينو نبه.26
به هر حال در نهایت سيد عليمحمد شيرازي به خاطر آشفتگي كه در اوضاع مملكت ايجاد كرده بود با ادعاي منحرافه خود به اصرار اميركبير تیرباران شد
بند سوم: بهائيت
فرقهايي برگرفته از آئين بابي است كه اساس آن نفي توحيد و نفي خاتميت پيامبر، نسخ اسلام و نفي روحانيت و حجیت تقليد در اسلا
