
برخي نمونهها همچون رمان “مزاحم در غبار”، به روشني باورپذيري اثر منوط به ويژگيهاي اخلاقي است، اما بايد توجه داشت در اين نمونه و نمونههاي مشابه آن، در واقع باورپذيري اثر صرفاً به ويژگيهاي اخلاقي اثر مربوط نيست، بلکه به چگونگي باور اخلاقي مخاطب اخلاقاً حساس در جهان واقعي منوط است، زيرا فرض ميگيريم يک اثر روايي بيانگر اين گزاره باشد که “همجنسگرايي اخلاقاً بد است”، زماني اين ويژگي اخلاقي اثر ميتواند در باورپذيري آن نقش بازي کند که مخاطب اولاً از نوع اخلاقاً حساس باشد که گرفتار اشکالهاي ديدگاه کرول ميشود و ثانياً باوري اخلاقي در بارهي “همجنسگرايي اخلاقاً بد است” داشته باشد. در همينجا نيز به واسطهي اختلاف باور اخلاقي نسبت به همجنسگرايي، باورپذيري يا باورناپذيري اثر متفاوت ميشود و ميتوان بر اساس اختلاف مخاطبان باورپذيري اثر را متغير دانست.
در مجموع ميتوان گفت با آنکه کييران به دنبال فرار از مشکلات ديدگاه کرول است، اما باز هم به نوعي در برخي نقاط همچون منوط شدن ارتباط زيباشناختي به مخاطب اخلاقاً حساس با آن اشتراک مييابد. تغيير دادن ملاک “باورپذيري تجربهي اخلاقي” به جاي “باعث جذب يا دفع مخاطب نسبت به اثر شدن” (در ديدگاه کرول)، در عمل به يک نتيجه منجر ميشود و آن نقش کليدي مخاطب اخلاقاً حساس است.
فصل سوم: نسبت قبح اخلاقي با ارزش زيباشناختي فيلم
1ـ تحليل فيلم بر اساس ديدگاه ميانهرو
در فصل دوم، ديدگاههاي مختلف در بارهي نسبت جنبهي اخلاقي اثر هنري و جنبهي زيباشناختي آن به طور خلاصه و ديدگاههاي ميانهرو در اين باره با تفصيل بيشتر بيان شد. در اين بخش تلاش ميشود بر اساس مباني نظري ديدگاههاي ميانهرو، مدلي براي تحليل فيلم استخراج شود. در اين مدل تحليل فيلم بايد به قالبي برسيم که بر اساس آن بتوان يک فيلم را از منظر اخلاقي با رويکرد ميانهرو تحليل کنيم. روشن است که در اين بخش به دنبال تحليل اخلاقي فيلم از منظر بيروني به عنوان ارزش ابزاري فيلم نيستيم، بلکه همانطوري که تبيين شد، ارزش اخلاقي فيلم در ارزيابي با ارزش زيباشناختي ارتباط دارد و به همين جهت مدل تحليل اخلاقي، نوعي از تحليل زيباشناختي به شمار ميآيد.
براي رسيدن به مدل تحليل فيلم بر اساس مباني نظري، ابتدا نياز است که چگونگي انتخاب فيلم براي تحليل را تبيين کنيم، زيرا هر سه ديدگاه ميانهرو در اين امر اشتراک نظر دارند که الزاماً تمام فيلمها را نميشود مورد ارزيابي اخلاقي قرار داد. پس از آن مدل تحليل فيلم بر اساس مباني سه ديدگاه تبيين ميشود تا بتوانيم به سراغ موردهاي مطالعاتي برويم.
1ـ1ـ ملاک انتخاب فيلم
در انتخاب فيلم براي ارزيابي اخلاقي، نخستين مؤلفه داشتن قابليت ارزيابي اخلاقي است. هر سه ديدگاه ميانهرو در اين امر اتفاق نظر دارند که ارزيابي اخلاقي شامل هر اثري نميشود، در اين امر اگر بخواهيم به ترتيب نزولي ميزان گستردگي ديدگاه و شمول مصاديق را دستهبندي کنيم، در جايگاه نخست “اصالت اخلاق” گات قرار ميگيرد، زيرا با آنکه او از آثار روايي و بازنمودي سخن به ميان ميآورد، بر اين باور است که هر اثري که ارزيابي اخلاقي بطلبد، يعني بيانگر ديدگاه اخلاقي باشد و پاسخهاي مرتبط با اخلاق از مخاطب بطلبد، ميتواند مورد ارزيابي اخلاقي قرار گيرد. حتي او اشاره ميکند که اگر بتوان موقعيت اخلاقي موسيقي ارکستري را به خوبي تبيين کرد و دقيقاً ديدگاه و پاسخهاي تجويزي آن را بيرون کشيد، ميتوان اين نوع از موسيقي را نيز مورد ارزيابي اخلاقي قرار داد. اين نکته برخلاف ديگر ديدگاههاي ميانهرو است که دستکم اين نوع از موسيقي را به طور قطع خارج ميدانند. همچنين از آنجايي که گات، در حالتي که شرايط ارزيابي اخلاقي برقرار باشد، همواره ميان قبح اخلاقي و ارزش زيباشناختي نسبت برقرار ميکند، از ديگر ديدگاههاي ميانهرو جدا ميشود و گستردگي بيشتري مييابد. در وهلهي نخست ممکن است اين امر نوعي نقص براي ديدگاه او به شمار آيد و او را در زمرهي ديدگاههاي افراطي قرار دهد، اما در واقع اين مزيت اين ديدگاه نسبت به دو ديدگاه ديگر است، زيرا ملاک بودن “گاهي” در دو ديدگاه ديگر، باعث ميشود اين ديدگاهها برخلاف نظرشان به ديدگاه نااخلاقگرايي ميانهرو نزديک شوند و در اثبات آن نيز گام بردارند که شرحي از اين امر در بخشهاي پيشين آمد. در مجموع، از منظر گستردگي و شمول مصاديق، “اصالت اخلاق” در جايگاه نخست قرار ميگيرد. از منظر اصالت اخلاق، فيلمي را ميتوان مورد ارزيابي اخلاقي قرار داد که داراي پاسخهاي تجويزي اخلاقي داشته باشد. در اين امر تفاوتي نميکند که مؤلف در طرح هنرياش اين پاسخها را معين کرده است يا اينکه اين پاسخها از “جايگاهي بالاتر” از مخاطب خواسته شود. براي نمونه، فيلمي که در طرح اصلياش از مخاطب ميخواهد نژادپرستي را امري اخلاقي و صحيح بداند و پاسخي مبني بر همدلي با نژادپرستي از مخاطب ميطلبد (همچون “تولد يک ملت”) از منظر گات مورد ارزيابي اخلاقي قرار ميگيرد. همچنين فيلمي که پاسخ اخلاقي در طرح اثر نيست، اما اثر بيانگر آن است. فيلم “دختر همسايه”424 (2007) ساختهي ويلسن425 را در نظر بگيريد. اين فيلم که اقتباسي از رماني با همين نام است،426 داستان دختر نوجواني است که توسط عمهاش و چند پسر در زيرزميني محبوس ميشود و مورد تجاوز و شکنجهي شديد قرار ميگيرد، به طوري که در نهايت ميميرد. استيون کينگ427 نويسندهي امريکايي که بسياري از آثار او از سوي کارگردانان بزرگ مورد اقتباس قرار گرفته است، اين فيلم را ـ با آنکه اثر شاخصي در سينما به شمار نميآيد ـ بهترين اثر تکاندهندهي امريکايي در چند دههي اخير ميداند. به نظر ميرسد طرح مؤلف اثر، به دنبال توصيه پاسخهايي از قبيل ترس و نهايتاً همذاتپنداري با قربانيان تجاوز يا کودکآزاري بوده است. اما اثر تنها بيانگر اين امر نيست، فيلم به گونهاي صحنههاي شکنجهي اين دختر را به تصوير ميکشد که بيانگر لذت بردن مخاطب از اين اعمال ساديستي نيز هست. در واقع از منظر گات، پاسخ و واکنش اول (ترس، همذاتپنداري با قربانيان تجاوز يا کودکآزاري) از سوي اثر توصيه ميشود، اما واکنش دومي نيز هست که اعتراض به لذت بردن مخاطب از اين اعمال ساديستي است که از سوي جايگاهي بالاتر و اخلاقي صورت ميگيرد. بر اين اساس اين فيلم نيز مورد ارزيابي اخلاقي قرار ميگيرد.
در مرتبهي دوم از گستردگي ديدگاه و شمول مصاديق، ديدگاه “اخلاقگرايي ميانهرو” کرول قرار ميگيرد. کرول در نوشتارهايش همواره از آثار روايي به عنوان نمونه استفاده ميکند و در بحثهاي نظري نيز جايگاه ويژهاي براي آثار روايي قايل است، البته بررسي ديدگاه او نشان ميدهد که نظريهي او تنها در رابطه با آثار روايي صرف نيست و ممکن است ـ اگر مصداقي با ديدگاه او همخواني داشته باشد ـ آثار ديگري نيز جايگاه ارزيابي اخلاقي داشته باشند. عدم تصريح به ارزيابي اخلاقي آثار غيرروايي و مصداقيابي از صرف آثار روايي از يک سو و آوردن قيد “گاهي” براي برقراري نسبت ميان جنبهي اخلاقي و جنبهي زيباشناختي از سوي ديگر، باعث ميشود شمول ديدگاه او ضيقتر از “اصالت اخلاق” باشد، اما با اين حال، آثار بسيار زيادي را ذيل خود جاي ميدهد و براي آنها قابليت ارزيابي اخلاقي قايل است. معيار او براي امکان ارزيابي اخلاقي اين است که جنبهي اخلاقي اثر با جنبهي زيباشناختي آن به واسطهي سهولت بخشيدن به جذب يا مانع شدن از آن نقش داشته باشد. يعني زماني ميتوان يک اثر را مورد ارزيابي اخلاقي قرار داد و جنبهي اخلاقي آن را مرتبط با جنبهي زيباشناختياش دانست که قبح اخلاقي مانع جذب مخاطب به اثر و ارايهي پاسخ در خور يا سهولتبخش جذب مخاطب به اثر و ارايهي پاسخ درخور به آن باشد. براي نمونه، در فيلم “تولد يک ملت”، قبح اخلاقي فيلم (توصيه نژادپرستي و تحسين آن) نقش اساسي در شکلگيري پيچيدگي و انسجام اثر دارد و همين امر سبب ميشود مخاطب جذب فيلم شود، از اينرو اين فيلم را ميتوان مورد ارزيابي اخلاقي قرار داد.
با توجه به آنچه گفته شد، ديدگاه “ميانهروترين اخلاقگرايي” کييران در مرتبهي سوم در زمينهي گستردگي ديدگاه و شمول مصاديق قرار ميگيرد. تا آنجا که “ميانهروترين اخلاقگرايي” همچون “اخلاقگرايي ميانهرو” قيد “گاهي” را به جاي “همواره” به کار ميبرد، به همان ميزان با ضيق شدن مصاديق روبرو ميشود. اما ديدگاه کييران از ديدگاه کرول شامل مصاديق کمتري ميشود، زيرا کييران تصريح ميکند که ديدگاه او تنها در بارهي آثار روايي است. البته ممکن است ديدگاه او و کرول را از منظر نتيجه يکسان بدانيم، زيرا کرول با آنکه آثار روايي را از باب نمونه به ميان ميآورد، اما به سراغ آثار ديگر ـ نه در بحث نظري و نه در نمونهيابي ـ نميرود. با اين حال از آنجايي که “اخلاقگرايي ميانهرو” باب اضافه شدن مصاديق را باز ميگذارد، از ديدگاه “ميانهروترين اخلاقگرايي” گستردگي بيشتري دارد. عامل ديگري که ديدگاه کييران را در جايگاه سوم قرار ميدهد، ملاک او براي قابليت ارزيابي اخلاقي است. طبق ديدگاه او زماني ميتوان اثري را مورد ارزيابي اخلاقي قرار داد و قايل به وجود نسبت ميان جنبهي اخلاقي و جنبهي زيباشناختي آن بود که ميان ويژگيهاي اخلاقي و مؤلفهي “باورپذيري” آن اثر ارتباط برقرار باشد. يعني زماني يک فيلم را ميتوان مورد ارزيابي اخلاقي قرار داد که قبح اخلاقي آن همچون ترويج نژادپرستي، با باورپذيري شخصيتها و موقعيتهاي داستان ارتباط داشته باشد و باورپذيري اثر را مخدوش کند و يا حسن اثر باورپذيري را بالا برد. فيلم “دختر همسايه” را در نظر بگيريد. در اين فيلم عمه و گروه پسران نوجوان که به اذيت و آزار دختر ميپردازند، در واقع به هدف تفريح به اين کار دست ميزنند. البته شايد بتوان گفت برخي از اين افراد به سبب انتقام گرفتن از اين دختر به اين کار دست ميزنند. ويژگيهاي اخلاقي فيلم در جايي با باورپذيري روايت فيلم گره ميخورند که براي مخاطب معقول به نظر نميرسد که چرا اين افراد براي رسيدن به سرگرمي يا حتي انتقام به برخي از اين کارها دست ميزنند. شدت برخي از اعمال اين گروه به حدي است که موقعيت ساخته شده توسط فيلم و همچنين شخصيت پردازيها، باعث نميشود معقول جلوه دهند و از اين رو روايت با شکست روبرو ميشود. اين امر سبب ميشود باورپذيري فيلم نيز مخدوش است و در اينجا است که ميتوان ويژگيهاي اخلاقي را از منظر باورپذيري اثر بررسي کرد و آنها را مرتبط با جنبهي زيباشناختي آن قرار داد. ممکن است به نظر رسد که ملاک کييران باعث اين امر ميشود که آثار بسيار محدودي را در خود جاي دهد و از اينرو کاربرد چنداني نخواهد داشت، اما اين تصور اشتباه است، زيرا ميتوان در آثار بسياري ويژگيهاي اخلاقي اثر را از منظر باورپذيري تحليل کرد.
البته نميتوان تنها با توجه به اين ملاکها، اثري را انتخاب کرد، بلکه بايد رويکرد فرااخلاقي در معناي حسن و قبح اخلاقي را نيز در نظر داشت. پيشتر هم بيان شد که اتخاذ يکي از ديدگاههاي فرااخلاقي در بارهي قبح اخلاقي با آنکه در اثبات اصل کلي رويکرد ميانهرو جايگاهي ندارد، اما با توجه به بررسيهاي موردي ضرورت مييابد. از اينرو يکي از ديدگاهها انتخاب شد. در انتخاب فيلم براي ارزيابي اخلاقي، علاوه بر توجه به ملاک داشتن قابليت براي ارزيابي اخلاقي در سه ديدگاه ميانهرو، معناي قبح را نيز بايد در نظر گرفت. در نظر داشتن ديدگاه فرااخلاقي اتخاذ شده، ممکن است برخي از نمونهها را از شمول ارزيابي اخلاقي خارج کند و همچنين برخي ديگر را به اين مجموعه اضافه کند.
بر اساس ديدگاه اتخاذ شده، ملاک خوبي، تناسب و تلايم ميان آنها و هدف مطلوب انساني است و معيار بدي، تباين و ناسازگاري آنها با کمال مطلوب او است. کمال در اين ديدگاه خواستن رضاي خدا و تنها خدا را خواستن و رسيدن به قرب الهي است و ارزش اخلاقي يک چيز، از آنجا ناشي ميشود که يا مستقيماً
