
صورت غيراختياري و بدون قصد در طرح اثر هنري پديد ميآيند. همچنين اگر چيزي در طرح اثر هنري بوده، مانند واکنش ضد نژادپرستي و در مخاطب پاسخي درخور به اين اثر نداده و واکنشي به نفع نژادپرستي دارد، در واقع اين اثر در طرح هنري خود شکست خورده است و طبق آنچه بيان شد داراي نقص زيباشناختي است. در واقع زماني ميتوان پيچيدگي و ظرافت اثر ـ به واسطهي وجود شخصيت نژادپرست تحسينبرانگيز ـ را داراي ارزش زيباشناختي دانست که با طرح اثر هنري نيز همگام باشد يا دستکم زماني که باعث ايجاد نقص زيباشناختي بزرگتر همچون شکست در طرح اثر نباشد.
اشکالي ديگر ممکن است مطرح شود که با آوردن نمونههايي همچون فيلم “پيروزي اراده” (1935) بيان ميکند که چگونه ميتوان فيلم داراي قبح اخلاقي را داراي ارزش زيباشناختي دانست، زيرا وقتي به واسطهي قبح اخلاقي اثر، مخاطب نميتواند پاسخ درخور به اثر دهد، اين فيلم داراي نقص اخلاقي خواهد شد. همان طوري که پيشتر هم اشاره شد در پاسخ بايد گفت که اخلاقگرا ارزشهاي صوري را ناديده نميگيرد و آن را نيز بررسي ميکند. اگر اثري قبح اخلاقي داشته باشد الزاما بد نيست و بايد ديد روي هم رفته چگونه است و اينگونه ارزشمندي اثر داراي قبح توجيه ميشود.347 همچنين ممکن است ضد اخلاقگرايي استدلال شود که اگر همانطور که شما بيان ميکنيد، قبح اخلاقي اثر، نقص زيباشناختي باشد، بايد با حذف قبح اخلاقي از اثر ارزش زيباشناختي آن افزوده است، اما در واقع اين ديدگاه تنها ميتواند حمله به اخلاقگرايي افراطي باشد و نميتواند در مقابل اخلاقگرايي ميانهرو دوام آورد، زيرا اخلاقگراي ميانهرو به هيچ وجه اذعان به اين امر ندارد.348
اشکالي ديگر نسبت به ديدگاه کرول از سوي کييران بيان ميشود.349 او توضيح ميدهد که بسياري از مخاطبان اغلب (يا دستکم توانايي اين را دارند) جذب شخصيتهاي اخلاقاً معيوب ميشوند. اين امر ميتواند به اين دليل باشد که آنها در ديدگاه غيراخلاقي با اثر شريکند يا اينکه دستکم ميتوانند از روايت به خاطر خودش لذت ببرند و تفريح کنند. طبق ديدگاه ميانهرو، به نظر ميرسد در اين حالت نبايد قادر به واکنش مناسب باشند، مگر اينکه ويژگي غيراخلاقي اصلاً مانعي براي اين واکنش نباشد، در نتيجه ميتوان گفت ويژگيهاي اخلاقي نقش مستقيمي در ارزيابي هنر روايي نبايد داشته باشند. همچنين بايد بيان کرد که مخاطبان با يکديگر تفاوت دارند و دريافت آنها نيز متفاوت خواهد بود و به اين ترتيب نميتوان ملاک واحدي براي پاسخ مناسب داشت، زيرا اين پاسخها داراي نوسان است و ملاک ارزيابي زير سوال ميرود. اگر کرول شرط کند که بايد مخاطب اخلاقاً حساس باشد، تا از اين مشکل فرار کند، به سمت اصالت اخلاق گات فرو ميريزد و ديگر اخلاقگرايي ميانهرو به شمار نميرود. زيرا ديگر هر نقص اخلاقي، نقص زيباشناختي به شمار ميرود و مخاطب حساس تمام قبحهاي اخلاقي را نقص زيباشناختي و تمام حسنهاي اخلاقيها را ارزش زيباشناختي ميپندارد. به عبارت ديگر، ديدگاه کرول بيانگر اين امر ميشود که هر گونه شخصيتسازي اخلاقي در اثر، ارزش زيباشناختي را بالا ميبرد و هر گونه شخصيتسازي غيراخلاقي آن را تنزل ميدهد و اين ديدگاه با اخلاقگرايي افراطي همخواني دارد.350 همچنين کييران اين امر را همراه با شناختگرا بودن اخلاقگرايي ميانهروي کرول و اصالت اخلاق گات، دليلي بر اين مدعا ميگيرد که اخلاقگرايي ميانهرو و اصالت اخلاق تفاوتي با هم ندارد و به همين جهت اصطلاح ميانهرو براي کرول بيمسما است.351
اين اشکال را ميتوان به چند بخش تقسيم کرد. اينکه مخاطب يک اثر هنري بتواند پاسخ درخور به يک شخصيت غيراخلاقي بدهد، برميگردد به اين امر که تعليق ديدگاه اخلاقي براي مخاطب ممکن باشد و همانطور که در استدلالهاي پيشين بررسي شد، اين ديدگاه اشتباه است و ديدگاه اخلاقي قابل تعليق نيست.352 در مورد تفاوت مخاطبها و شرط اينکه مخاطب بايد اخلاقاً حساس باشد، اولاً بايد گفت که کرول چنين شرطي دارد و از اين امر در استدلالش بهره ميبرد که بايد پاسخ درخور مخاطب اخلاقاً حساس منظور شود.353 علاوه بر کييران، گات هم به اين امر اشکال وارد ميکند.354 کرول در اين باره پاسخ ميدهد که چنين نيست که هر عيب اخلاقي همچون نجواهاي بيادبانهي يک شخصيت داستاني با خودش، به لحاظ ساختاري مانع تحقق غايتهاي اصلي اثر شود و برخي از عيبها نيز آنقدر پيچيده و غيرواضحند که حتي توجه مخاطب اخلاقاً حساس را نيز جلب نميکنند. گويا اشکالکننده گمان ميکند که اگر مخاطب اخلاقاً حساس باشد، امکان ندارد که برخي عيوب اخلاقي از نظرش بگريزد. مخاطب ميتواند از لحاظ اخلاقي حساس باشد و با اين همه متوجه عيب اخلاقي بسيار ظريف يا پنهان در يک اثر هنري پيچيده نشود. مخاطبان اخلاقاً حساس را نبايد ابرانسانهاي اخلاقي تصور کرد. از اينرو تنها زماني که مخاطب متوجه عيب اخلاقي شود و اين عيب مانع جذب مخاطب شود، نقص زيباشناختي به شمار ميرود.355 اما اينکه به عنوان اشکال مطرح ميشود ديدگاه کرول به سوي ديدگاه گات ميلغزد، اشکالاتي دارد. شباهت ديدگاه کرول و گات زماني اشکال به شمار ميرود که ديدگاه گات را افراطي بدانيم، اما ديدگاه گات ذيل اخلاقگرايي ميانهرو جاي ميگيرد و وجه تمايزهاي روشن آن با ديدگاههاي افراطي اين امر را روشن ميسازد.356 در واقع ديدگاه گات گستردهتر از ديدگاه کرول است، يعني محدودهي آثار بيشتري را دربرميگيرد و “گاهي” در ديدگاه کرول به “همواره” در ديدگاه گات تبديل ميشود. کرول معمولاً از آثار روايي صحبت ميکند به عنوان نمونهي بارزي که به روشني قابليت نقد اخلاقي دارد، اما برخلاف آنچه برخي همچون کييران ديدگاه او را مختص آثار روايي ميدانند،357 کرول ديدگاهش را فقط محدود به آثار روايي نميکند، بلکه از آنها به عنوان مثال بارز بحث ميکند.358 علاوه بر ديگراني که بر اهميت آثار روايي در نقد اخلاقي تأکيد کردهاند،359 گات هم باور دارد که آثار روايي اهميت جدي در بحث دارند، اما از آثار بازنمودي هم بسيار استفاده ميکند.360 در مجموع درست است که بگوييم ديدگاه گات گستردهتر از ديدگاه کرول است، اما آيا گستردگي در مصاديق نوعي نقص استدلال به شمار ميآيد؟ همچنين کرول بر اين باور است که با وجود شرايط، قبح اخلاقي “گاهي” نقص زيباشناختي است، اما گات معتقد است که با وجود شرايط “همواره” قبح نقص اخلاقي به شمار ميرود. اين مؤلفه هم ديدگاه گات را گستردهتر از کرول ميکند، اما باز هم الزاماً نقص به شمار نميرود. حتي اين امر ميتواند مزيت ديدگاه گات نسبت به کرول باشد، زيرا در صورتي که ديدگاه با “گاهي” صورتبندي شود، در برخي موارد با ديدگاه “نااخلاقگرايي ميانهرو” همخواني پيدا ميکند و اين اشکال با صورتبندي همراه “همواره” رخ نميدهد. گات در جايي بر اين امر تأکيد ميورزد و اين امر را اشکال ديدگاه کرول و مزيت ديدگاه خود ميداند.361 اما در بارهي آن بخش از اشکال کييران که به دليل شناختگرايي ديدگاههاي کرول و گات را شبيه به هم و داراي اشکال ميخواند و در مقالهاي ديگر هم با همين عنوان به ديدگاه گات حمله ميکند.362
4ـ2ـ3ـ اصالت اخلاق
ديدگاه “اصالت اخلاق” يکي ديگر از ديدگاههاي ميانهرو است که توسط گات صورتبندي شده است. برخي ديدگاه او را در زمرهي “اخلاقگرايي افراطي” دستهبندي کردهاند، اما همانطور که در تقسيمبنديها اشاره شد، اين ديدگاه ذيل ديدگاههاي ميانهرو قرار ميگيرد. “اخلاقگرايي ميانهرو” و “اصالت اخلاق” در اين امر با هم اشتراک دارند که ارزيابي اخلاقي در بارهي تمام آثار هنري جاري نيست و بايد به سراغ آثاري رفت که چنين ارزيابياي را بپذيرند. در مصداقيابي براي ارزيابي اخلاقي، کرول بيشتر به سراغ آثار روايي ميرود، در حالي که گات برخي از هنرهاي بازنمودي ديگر را نيز در بحث ميگنجاند و همين امر سبب ميشود که “اصالت اخلاق” دايرهي وسيعتري از آثار را شامل ميشود. البته طبق مباني تقريباً تفاوتي ميان مصداقها در هيچکدام از اين دو نظريه وجود ندارد. امر ديگري که ديدگاه گات را متمايز از ديدگاه کرول ميکند، قيد “همواره” به جاي “گاهي” است. گات بر اين باور است که اگر شرايط کافي براي ارزيابي اخلاقي محقق شد، همواره عيب اخلاقي نقص زيباشناختي به شمار ميرود، ولي کرول با وجود شرايط نيز ميگويد “گاهي” عيب اخلاقي نقص زيباشناختي به شمار ميرود. به واسطهي همين تفاوت، نوع صورتبندي “استدلال پاسخ درخور” نيز در ديدگاه هر کدام متفاوت است. در کنار اين امور، در هر دو ديدگاه اصول “تا آنجا که” و “از تمام جهات” جايگاه مهمي دارد.363 از منظر “اصالت اخلاق” يک اثر از منظر زيباشناختي داراي نقص است تا آنجا که بيانگر يک قبح اخلاقي مرتبط با جنبهي زيباشناختي است و از منظرزيباشناختي داراي حسن است تا آنجا که بيانگر يک حسن اخلاقي مرتبط با جنبهي زيباشناختي است.
حال بايد جزييات بيشتري را از مهمترين منابع مربوط به ديدگاه گات بيان کنيم.364 گات پيش از ورود به تبيين ديدگاه اصلي خود، پس از اشارهاي به تحليل ديدگاههاي “خودآيينيگرايي”، “نااخلاقگرايي” و “اخلاقگرايي افراطي”، مهمترين استدلالهاي موجود براي اخلاقگرايي را تحليل ميکند365 که عبارتند از:
1ـ ديکي يک استدلال ساده براي اخلاقگرايي پيشنهاد کرده است. نگرش اخلاقي يک اثر هنري، بخش ذاتي اثر است و هر گونه اظهارنظر در بارهي يک بخش ذاتي اثر هنري، يک اظهارنظر زيباشناختي در بارهي اثر است. بنابر اين، اظهارنظر در بارهي نگرش اخلاقي اثر، يک اظهارنظر زيباشناختي در بارهي اثر است. اين اظهارنظر ميتواند توصيفي يا به صورت ارزيابي باشد. ديکي خود کلمه ذاتي را در استدلالش به کار نميبرد ولي در مثال براي توضيح بيشتر ميگويد که نگرش اخلاقي يک رمان بخش ذاتي آن به شمار ميرود و اگر حذف شود ـ البته اگر چنين چيزي امکان پذير باشد ـ رمان تغيير اساسي خواهد کرد.366 اما اين صحيح نيست که اظهارنظر در بارهي هر بخش ذاتي، اظهارنظر زيباشناختي باشد. براي نمونه، اين امر ذاتي شعر است که بايد از واژههايي تشکيل شده باشد و ضرورتاً بايد از حروف الفبا استفاده شده باشد. اگر استفاده از حروف الفبا به عنوان حروف الفبا، ويژگي ذاتي اثر باشد، آيا ميتوان اظهارنظر در بارهي استفاده از حروف الفبا را اظهارنظر زيباشناختي دانست؟ آيا گزارهي شعر الف حروف الفبا دارد” يک گزارهي زيباشناختي است؟ البته ممکن است در برخي موارد بتوان اين را زيباشناختي توصيف کرد،367 اما زيباشناختي بودن اظهارنظر در بارهي بخش ذاتي، آنطور که ديکي ميگويد “هميشه” صادق نيست. بخش ذاتي الزاماً نقشي در ويژگي زيباشناختي ندارد.
2ـ شايد يکي از خصمانهترين تهاجمها به اخلاقگرايي از سوي فرماليستها باشد.368 پال369 نه تنها استدلال ميکند که اخلاقگرايي با فرماليسم همخواني دارد، بلکه تلاش ميکند اخلاقگرايي را از فرماليسم نتيجه بگيرد. او بيان ميکند که غيراخلاقي بودن يک اثر هنري، يک نقص صوري است، زيرا اين امر نوعي ناسازگاري دروني به شمار ميرود. اگر يک اثر هنري بيانگر ديدگاه اخلاقاً معيوب باشد، اين کار را با تحريف و صورتبندي اشتباه برخي از چيزهايي که بيان ميکند، انجام ميدهد. اين انحراف و کاستي با ديگر اموري که سر جاي خودشان هستند، نزاع پيدا ميکند و همين امر سبب ميشود که اين نقص دروني باشد، چيزي که يک فرماليست به آن اهميت ميدهد.370 در پاسخ بايد گفت که اگر چيزي از منظر اخلاقي معيوب باشد، الزامي وجود ندارد که امور ديگر را به انحراف بکشاند تا سبب نزاع با حقيقت اثر شود. اگر فرض بگيريم وحدت، شرط خوب بودن اثر است، گويا پال ابتدا فرض گرفته نقص اخلاقي همان نقص صوري است، تا به اين نتيجه رسيده است که نقص اخلاقي سبب انحراف و ناسازگاري و عدم وحدت اثر مي شود و اين مصادره به مطلوب است.
3ـ استدلال ديگر توسط هيوم اشاره شده371 که بوث372 آن را استادانه پرداخته است. ارزيابي ادبي وابسته به همدلي373 با آن است و مؤلف ضمني اثر
