
تقسيمبندي يا نسبت برقرار است يا نسبت وجود ندارد. اگر نسبت برقرار باشد، بر اساس اين تقسيمبندي نسبت ميان حسن (قبح) اخلاقي با ارزش (نقص) زيباشناختي از دو منظر لحاظ ميشود. از جهت منظر نخست، نسبت ميان حسن (قبح) اخلاقي با ارزش (نقص) زيباشناختي يا ثابت204 (يکنواخت)205 است و يا پيچيده206 (چندنواخت)207 است. در ديدگاهي که نسبت ثابت است، همواره ميان حسن (قبح) اخلاقي با ارزش (نقص) زيباشناختي نسبت برقرار است و همواره حسن (قبح) اخلاقي، ارزش (نقص) زيباشناختي زيباشناختي يا همواره قبح اخلاقي، ارزش زيباشناختي به شمار ميرود. اما در ديدگاهي که نسبت، پيچيده است، تنها گاهي و در برخي موارد ميان حسن (قبح) اخلاقي با ارزش (نقص) زيباشناختي نسبت برقرار است و فقط گاهي و در برخي موارد حسن (قبح) اخلاقي، ارزش (نقص) زيباشناختي زيباشناختي يا گاهي و در برخي موارد قبح اخلاقي، ارزش زيباشناختي به شمار ميرود.
اين تقسيمبندي در همينجا ختم نميشود، بلکه جهتي ديگر را نيز در نظر ميگيرد. از جهت منظر دوم، نسبت ميان حسن (قبح) اخلاقي با ارزش (نقص) زيباشناختي يا مثبت208 (متناسب)209 است و يا منفي210 (معکوس)211 است. در ديدگاهي که نسبت مثبت است، حسن اخلاقي به عنوان ارزش زيباشناختي و قبح اخلاقي به عنوان نقص زيباشناختي تلقي ميشود. همچنين در ديدگاهي که نسبت منفي است، قبح اخلاقي به عنوان ارزش زيباشناختي تلقي ميشود.
حال بر اساس اين تقسيمبندي ميتوان جايگاه هر ديدگاه را در اقسام زير مشخص کرد:
1ـ نسبت نيست: خودآيينيگرايي افراطي و خودآيينيگرايي ميانهرو.
2ـ نسبت ثابت و مثبت: اخلاقگرايي افراطي (شامل: افلاطونگرايي، آرمانشهرباوري و اخلاقگرايي متغير جامع) و اصالت اخلاق (ديدگاه ميانهرو گات).
3ـ نسبت ثابت و منفي: نااخلاقگرايي افراطي.
4ـ نسبت پيچيده و مثبت: اخلاقگرايي ميانهرو (ديدگاه کرول).
5ـ نسبت پيچيده و منفي: نااخلاقگرايي ميانهرو.
اين اقسام پنجگانه بر اساس مباني گات است، اما خود او بر اساس وجود/عدم نسبت و مؤلفههاي ثابت/پيچيده و مثبت/منفي، تمام ديدگاهها را به سه گروه اصلي اخلاقگرايي، بافتمحوري212 و خودآيينيگرايي تقسيم ميکند. او توضيح ميدهد که (3) از اقسام پنجگانه مدافعي ندارد و حذف ميشود. (2) با تمام اقسامش ذيل اخلاقگرايي قرار ميگيرد و (1) نيز با دو قسمش ذيل خودآيينيگرايي قرار ميگيرد. اما (4) و (5) هر دو ذيل بافتمحوري قرار ميگيرند. البته اين در حالي است که خود او در جايي ديگر بافتمحوري را تنها معادل نااخلاقگرايي ميانهرو تعريف ميکند.213 اما تعريف جديدي که او از بافتمحوري ارايه ميدهد،214 شامل هر دوي اخلاقگرايي ميانهرو (با تأکيد بر ديدگاه کرول) و نااخلاقگرايي ميانهرو (با تأکيد بر ديدگاه کييران) ميشود. بافتمحوري در اين معنا بيان ميکند که يک اثر هنري گاهي از منظر زيباشناختي معيوب است تا آنجا که ديدگاه اخلاقيِ معيوبِ مرتبط با ارزش زيباشناختي داشته باشد و گاهي از منظر زيباشناختي ارزشمند است تا آنجا که ديدگاه اخلاقيِ معيوبِ مرتبط با ارزش زيباشناختي داشته باشد. يک اثر هنري گاهي از منظر زيباشناختي ارزشمند است تا آنجا که ديدگاه اخلاقي شايستهي مرتبط با ارزش زيباشناختي داشته باشد و گاهي از منظر زيباشناختي نقص دارد تا آنجا که ديدگاه اخلاقي شايستهي مرتبط با ارزش زيباشناختي داشته باشد.
در اين ديدگاه چگونگي نسبت به بافت اثر بستگي دارد و بافت است که تعيين ميکند اين نسبت چگونه برقرار است. از آنجايي که در اين ديدگاه ممکن است گاهي قبح اخلاقي، نقص زيباشناختي به شمار آيد، با ديدگاه اخلاقگرايي ميانهرو کرول همخواني دارد و از آنجايي که در اين ديدگاه ممکن است گاهي قبح اخلاقي، ارزش زيباشناختي باشد، با ديدگاه نااخلاقگرايي ميانهرو همخواني دارد. بافتمحوري خود نه اخلاقگرايي است و نه نااخلاقگرايي، اما هر دو را در خود جاي ميدهد. تقسيمبندي دوم به صورت خلاصه در نمودار شمارهي دو آمده است.
نمودار 2: تقسيمبندي بر اساس نسبت ارزشي
1ـ3ـ تحليل و بررسي
تفاوت اصلي دو تقسيمبندي در اين امر است که اخلاقگرايي يا اصالت اخلاق گات که نوعي از اخلاقگرايي ميانهرو به شمار ميرود، در تقسيم بندي نخست در جايي قرار ميگيرد که در اين جايگاه ديدگاههايي وجود دارند که قايل به ارتباط حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي فقط در برخي موارد هستند. اما اصالت اخلاق گات در تقسيمبندي دوم ذيل نسبت ثابت و مثبت قرار ميگيرد که بيانگر نسبت هميشگي ميان حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي است. اين امر با آنکه يک نوع تناقض به نظر ميرسد، اما در واقع تناقض نيست، زيرا ديدگاه گات هم نسبت اخلاقي را در برخي موارد جاري ميداند و هم اين نسبت را هميشگي ميداند. توضيح اينکه طبق ديدگاه گات، همانطور که در بخشهاي بعدي تبيين ميشود، نسبت ميان حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي همواره برقرار است. اين همان چيزي است که از آن به عنوان نسبت ثابت و مثبت ياد شد. اما در همين ديدگاه، تحليل اخلاقي و اين نسبت فقط در بارهي برخي از آثار هنري صادق است و شامل تمام آثار نميشود، زيرا برخي از آثار همچون نقاشي انتزاعي215 اصلاً چنين تحليلي را نميپذيرند تا نسبتي برقرار باشد يا نباشد و از اين رو در ديدگاه گات در اين آثار نسبت برقرار نيست و اين به معناي آن است که نسبت تنها در برخي موارد جاري است. بنابر اين شايد بتوان گفت دو تقسيمبندي ـ آنگونه که گات دومي را برتر ميداند216 ـ تفاوت مهمي با يکديگر نداشته باشند، زيرا در نتيجه با يکديگر يکسان است. در واقع با آنکه با اضافه کردن مؤلفههاي ثابت/پيچيده و مثبت/منفي، تقسيمبندي دوم تصويري روشنتر از اختلاف ديدگاهها ارايه ميدهد، اما به نظر ميرسد بيشتر با هدف نقد ديدگاه ميانهرو کرول از جانب گات طراحي شده است، زيرا در اين تقسيمبندي اخلاقگرايي ميانهرو کرول ذيل شاخهاي قرار ميگيرد که نااخلاقگرايي ميانهرو را نيز در خود دارد. دليل اين امر قيد “گاهي”217 در ديدگاه کرول است که تنها نسبت حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي را گاهي جاري ميداند و اين بدان معنا است که ديدگاه او نه تنها فقط در برخي از آثار (آثاري که چنين تحليلي بپذيرند) جاري است، در همين آثار هم تنها “گاهي” نسبت برقرار است. نتيجهي اين ديدگاه اين است که در برخي موارد نيز قبح اخلاقي، ارزش زيباشناختي تلقي شود و اين مطابق ديدگاه نااخلاقگرايي ميانهرو است.
با اين حال بايد توجه داشت که تقسيمبندي گات يک اشکال اساسي دارد و آن اينکه در جهت نقد ديدگاه کرول، اخلاقگرايي ميانهرو او را از زمرهي اخلاقگرايي در تقسيم سهگانهي خودآيينيگرايي، اخلاقگرايي و بافتمحوري خارج ميکند و اين امر ميتواند يک مشکل اساسي باشد، زيرا در اخلاقگرايي ميانهرو کرول، پس از جاري بودن تمام شرايط ـ آنگونه که بيان خواهد شد ـ نسبت ثابت برقرار است و آن مواردي که از اين نسبت خارج هستند، به دليل ديگري از موضوع تحليل اخلاقي خارج ميشوند. همچنين در تقسيمبندي دوم، جايگاه جواز نقد اخلاقي يا ممنوعيت آن که باعث تمايز ميان خودآيينيگرايي ميانهرو و خودآيينيگرايي افراطي ميشود، حذف شده است و اين امر سبب آن ميشود که اين اختلاف اساسي (جواز نقد اخلاقي) در تقسيمبندي ناديده انگاشته شود و دو جريان خودآيينيگرا با هم در يک جايگاه قرار گيرند. همين اشکال در بارهي اخلاقگرايي افراطي و اصالت اخلاق گات که خود نوعي از اخلاقگرايي ميانهرو است، ديده ميشود و طبق تقسيمبندي دوم اين دو جريان با وجود اختلافهاي فراواني که با يکديگر دارند، در يک جايگاه قرار گرفتهاند.
در مجموع به نظر ميرسد، تقسيمبندي نخست با آنکه در هيچ منبعي به اين صورت کامل بيان نشده و استخراج نگارنده است، تمايز دقيقتري ميان ديدگاههاي موجود برقرار ميکند و تداخل ديدگاههاي ناهمگون با يکديگر را نيز در خود ندارد.
1ـ4ـ قرارداد اصطلاحات
همانطور که پيشتر ملاحظه شد، براي هر يک از اين ديدگاهها عناوين مختلفي وضع شده است و اين امر ما را در خلال بخشهاي بعدي با مشکل مواجه خواهد کرد. از اينرو در اين بخش براي هر يک از ديدگاهها يکي از اصطلاحات بيان شده انتخاب ميشود تا به صورت قراردادي در بخشهاي بعدي هر کدام بيانگر ديدگاه به خصوصي باشند. اين اصطلاحات و ديدگاهها عبارتند از:
1ـ اخلاقگرايي افراطي: ديدگاهي که نسبت ميان حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي ثابت و مثبت ميداند و شامل افلاطونگرايي، آرمانشهرباوري و اخلاقگرايي متغير جامع ميشود.
2ـ اصالت اخلاق: ديدگاه گات.
3ـ اخلاقگرايي ميانهرو: ديدگاه کرول.
4ـ ميانهروترين اخلاقگرايي: ديدگاه کييران. با آنکه ديدگاه کييران در واقع با نااخلاقگرايي ميانهرو همخواني دارد، اما او نوعي از اخلاقگرايي ميانهرو را مطرح ميکند و آن را “ميانهروترين اخلاقگرايي” نامگذاري ميکند.
5ـ زيباگرايي: ديدگاهي که نسبت ميان حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي نفي ميکند و نقد اخلاقي هنر را نيز جايز نميداند.
6ـ خودآيينيگرايي ميانهرو: ديدگاهي که نسبت ميان حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي نفي ميکند و نقد اخلاقي هنر را جايز ميداند.
7ـ نااخلاقگرايي افراطي: ديدگاهي که نسبت ميان حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي ثابت و منفي ميداند.
8ـ نااخلاقگرايي ميانهرو: ديدگاهي که نسبت ميان حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي پيچيده و منفي ميداند. يعني در برخي موارد قبح را ارزش اخلاقي تلقي ميکند.
از اين پس بر همين اساس در تمام متن از اين اصطلاحات استفاده ميشود و هر اصطلاح شامل اصطلاحات هممعناي خودش نيز ميشود که به صورت کامل در تقسيمبندي نخست بيان شد.
2ـ خودآيينيگرايي
از آنجايي که اين پژوهش در پي بررسي پرسشي از منظر ديدگاه اخلاقگرايي ميانهرو است، به صورت مختصر و در حد نياز ديدگاه جريانهاي ديگر نيز تبيين ميشود. يکي از اين جريانها “خودآيينيگرايي” است که نسبت و ارتباط ميان حسن (قبح) با ارزش (نقص) زيباشناختي را نميپذيرد. اين جريان به دو گروه تقسيم ميشود.
2ـ1ـ زيباگرايي
زيباگرايي نخستين بار در قرن نوزدهم به اين معنا ظهور يافت که تنها زيبايي در قياس يا و حتي در تقابل با ارزشهاي ديگر اهميت دارد و به همين جهت اخلاقگرايي و فايدهگرايي در هنر کوتهنظري است. هنر فقط هنر است و نه چيز ديگر و اينکه ارزش هنر را بايد در تجربهي بيواسطهي آن دريافت و نه در تأثيرها و پيامدهاي ادعايي آن بر نحوهي رفتار مردم.218 از اينرو ملاک ارزيابي يک اثر، لذت زيباشناختي219 بيواسطهاي است که از آثار هنري حاصل ميشود. اينکه هنر ارزش ذاتي دارد از کانت220 شروع شد و يکي از مهمترين مؤلفههايش اين بود که لذت بايد به شيوهاي خاص ادارک شود و براي آن نام “لذت زيباشناختي” در نظر گرفت. فرم، ساختار و محتواي بالقوهي آثار هنري، به افزايش لذتهاي زيباشناختي متمايزي ميانجامد که طبيعت يا اشياي روزمره به تنهايي قادر به توليد آنها نيستند. اين وجه تمايز هنر با ديگر اشيا است.221 موازين اخلاقي، ديني و فلسفي هيچ ارتباطي با ارزش آثار ادبي و هنري ندارند. محتوا اگر اهميتي هم داشته باشد، فقط از آن رو است که در ايجاد تأثير زيباشناختي نهايي به عنوان جزيي از کار عمل کند و کار منتقد اين است که با برداشتن موانع راه رسيدن به دريافت مناسب را فراهم آورد.222
زيباگرايي کاربردهاي مختلفي دارد که تمام آنها مربوط به بحث ما نميشود. در يک تعبير به عنوان نگرشي به هنر به شمار ميآيد و معادل “هنر براي هنر”223 است.224 در تعبيري ديگر به عنوان نگرشي به زندگي لحاظ ميشود که “زيباگرايي متاملانه”225 نام دارد و به اين معنا است که بايد در پرتو روحيهي هنري با تجربه مواجه شد و از اين عمل لذت زيباشناختي برد. همچنين به عنوان گرايشي عملي در ادبيات و هنر و به تبع آن در نقد ادبي و هنري به کار ميرود که از شناختگرايي
