
مراجعه به مجمع البيان و تحقيق در منابع و رجالي که طبرسي در تفسير خود از آنها نقل کرده است، به اين نتيجه رسيده که طبرسي از 24 کتاب در تأليف مجمع البيان بهره برده است. از اين تعداد، 14 کتاب از تأليفات شيعيان و بقيه از تأليفات اهل سنت بوده است. وي همچنين به نام 120 تن از رجالي که در مجمع البيان از آنها ياد شده، اشاره کرده است که 62 نفر آنان شيعي و بقيه از اهل سنت هستند. کريمان خاطرنشان ميکند که طبق آمار به دست آمده، يقين حاصل گرديد که اقوال مفسران شيعي در مجمع البيان بيش از مفسران عامّه است.164
برخي از منابع مورد استفاده طبرسي در تأليف مجمع البيان عبارتاند از165:
– تفسير ابوحمزه ثمالي
– تفسير اهل البيت
– تفسير عبدالله بن عباس
– تفسير علي بن ابراهيم قمي
– تفسير علي بن احمد بن محمد واحدي
– تفسير عياشي
– تفسير ثعلبي
– تفسير طبري
کتب حديثي:
– شواهد التنزيل حاکم حسکاني
– تهذيب الاحکام شيخ طوسي
– من لايحضره الفقيه شيخ صدوق
– الکافي تأليف کليني
– المستدرک علي الصحيحين حاکم نيشابوري
– الايضاح تأليف استاد احمد زاهد
– صحيح بخاري
– صحيح مسلم
2-2-2-2-?. مجمع البيان در گفتار عالمان
تفسير “مجمع البيان” از بهترين و مشهورترين تفاسير شيعه است که منزلت و جايگاه خاصي دارد. بزرگان و صاحبنظران شيعه و سني در زمين? تفسير و علوم قرآني، همگي به جامعيت، استحکام، ترتيب و تنظيم مطالب آن اشاره کردهاند. در زير تعدادي از ديدگاههاي متقدمان و متأخران را در اين باره ميآوريم.
ابن شهرآشوب در “معالم العلماء” آورده است: “له کتاب مجمع البيان في معاني القرآن حسن.”166 آقابزرگ طهراني در “الذريعه” ميگويد: “و هو تفسير لم يعمل مثله.”167
در مجالس المؤمنين در مورد مجمع البيان آمده است: “تفسير کبير او که مسمي به مجمع البيان است در جامعيت او در فنون فضل و کمال بياني کافي و دليل وافي است.”168 محدث نوري در وصف مجمع البيان ميگويد: “الّذي عکف عليه المفسرون”.169
آيت الله معرفت دربار? اين تفسير ميگويد: “تفسير وي سرشار از نکات و مسائل مربوط به ادب و لغت و قرائات و نيز دلايل و حجتهاست و به سبب احاطه بر آراي مفسران گذشته ممتاز است.”170
شيخ محمود شلتوت، رئيس سابق دانشگاه الأزهر، در مقدم? خود بر چاپ مصري تفسير مجمع البيان، در وصف اين تفسير ميگويد که مجمع البيان در بين کتابهاي تفسير، بي نظير است؛ زيرا با وجود گستردگي، ژرفا و تنوع مباحثش، در ترتيب و تبويت و تنظيم و ويرايش داراي ويژگي خاصي است که در کتابهاي تفسير قبل از آن وجود نداشته و در کتب تفسير بعد از آن نيز ديده نشده است.
محمدحسين ذهبي صاحب کتاب “التفسير و المفسرون”، در کتاب خود بهطور مفصل به تفسير مجمع البيان پرداخته است. او ميگويد: “حق اين است که تفسير طبرسي، صرفنظر از گرايشهاي مذهبي و آراي اعتزالي که در آن وجود دارد، در نوع خود کتابي عظيم است که بر مهارت مؤلفش در فنون مختلف از علم و معرفت دلالت دارد. کتاب مجمع البيان هم چنان است که مؤلف آن براي ما توضيح داده است، نظم کامل و ترتيب زيبا دارد و هر مبحثي را که در مورد آن سخن گفته است، به نيکويي بيان کرده است؛ مانند قرائات و وجوه آن، معاني مفردات، وجوه اعراب، شرح معاني، اسباب النزول، شرح قصص، ارتباط بين آيات.”171
فصل سوم
جايگاه کلام شيعه
در تفسير مجمع البيان
مقدمه
يکي از جلوههاي بسيار بارز و برجست? مجمع البيان، پرداختن نسبتاً گسترد? صاحب اين تفسير به مباحث کلامي است؛ بهگونهاي که ميتوان گفت بعد از تفسير تبيان شيخ طوسي، مجمع البيان مهمترين تفسير در طرح و انعکاس و مواجهه با آراي کلامي متکلمان بهشمار ميرود. در فصل چهارم به تفصيل، به اين موضوع خواهيم پرداخت. اما آنچه در اين تفسير به مباحث کلام شيعه مرتبط ميشود، مقولاتي است مانند توحيد، معاد، نبوت، عدل و امامت. ميکوشيم اين موضوعات را ذيل آيات مرتبط با اين مفاهيم بهتفصيل بررسي کنيم. نکت? شايان ذکر از نظر طبرسي اين است که وي با توجه به آخرين آي? سور? حج، اهميت و ضرورت دانش کلام را در تفسيرش بيان ميکند. آنجا که ميفرمايد: “وَ جاهِدوا في اللهِ حَقَّ جِهادِهِ”. (حج: 78)
خداوند در اين آيه همگان را امر ميکند تا بهوسيل? قرآن جهاد کنند که بهترين و بزرگترين جهاد در پيشگاه خدا، جهادي است که متکلمان با تلاوت قرآن و بيان حقايق و اتمام حجت با آن شبه? دشمنان دين را باطل ميکنند و اين وظيف? پيامبر از طرف خداست تا با قرآن که حاوي هر نوع دليل و برهاني است، با کافران جهاد کند.172
شايان ذکر است که عالمان مسلمان در تعريف علم کلام، آن را دانشي دانستهاند که براساس آن، اين علم که همان تقليد اسلامي است، از دين دفاع استدلالي کرده و به شبهات پاسخ مستدل ميدهد.
با توجه به ضرورت دانش کلام در تفسير، پذيرش اصول و اعتقادات ديني براساس استدلال و برهان بوده و تقليد در اين زمينه جايز نيست. در اينجا اين موضوع را از تفکر طبرسي در آيات قرآن مرور ميکنيم:
خداوند در ردّ ادعاي باطل يهود در داخل شدن آنها به بهشت خطاب به حضرت محمد(ص) ميفرمايد: “وَ قالوا لَن يَدخُل الجَنَّةَ إلّا مَن کانَ هوداً أو نَصاري تِلکَ أمانيُّهُم قُلهاتوا بُرهانَکُم إن کُنتُم صادِقين” (بقره: 111)
به آنها بگو براي ادعاي خود دليل بياورند و اين يک نوع ناتوان کردن يهوديان است؛ يعني چون نميتوانند براي اثبات درستي گفتارشان دليل بياورند، پس قطعاً گفتارشان باطل است. ميتوان نتيجه گرفت تقليد و پيروي از ديگران بدون دليل و برهان، باطل است؛ زيرا اگر تقليد جايز بود، براي اثبات گفتارشان از آنها برهاني خواسته نميشد.173
آيهاي ديگر مرتبط با اين بحث، آي? شريف? “ألَم تَرَ إلي الَّذي حاجَّ إبراهيمُ في رَبِّه أن آتاهُ اللهُ المُلکَ إذ قالَ إبراهيمُ رَبّي الَّذي يُحيي وَ يُميتُ قالَ أنا أُحيي وَ أُميتُ قالَ إبراهيمُ فَإنَّ اللهَ يأتي بِالشَّمسِ مِنَ المَشرِقِ فَأتِ بِها مِنَ المَغرِبِ فَبُهِتَ الَّذي کَفَر” (بقره: 258) است.
طبرسي در اين زمينه گفته است معارف و حقايق بديهي نيستند؛ زيرا اگر چنين بود نياز به استدلال در اثبات خدا نبود يعني تقليد کورکورانه، غلط و دنبال استدلال رفتن بسيار نيکوست.174
نمون? ديگر آيه شريف? “أفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرآن” (نساء: 82) است که به نظر طبرسي دربار? اصول دين، تقليد باطل است؛ زيرا اين آيه مردم را تشويق به تدبّر در دين ميکند.175
مثال ديگر آي? “وَ إذا قيلَ لَهُم تَعالَو إلي ما أنزَلَ اللهُ وَ إلي الرَّسولِ قالوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَيهِ آبائَنا أوَلَو کانَ آبائُهُم لا يَعلَمونَ شَيئاً وَلا يَهتَدون” (مائده: 104) است.
به گفت? طبرسي، دلالت آيه بر ناپسند بودن تقليد است و نيز اينکه هيچ کس حق ندارد در امور دين، بدون دليل، عملي انجام دهد.176
آخرين نمونه در اين موضوع، آي? “وَ لا تَتَّبِع أهواءَالَّذينَ کَذَّبوا بِآياتِنا” (انعام: 150) است.
مقصود آيه اين است که تقليد غلط است؛ زيرا خداوند از کفار ميخواهد براي اثبات گفتار خود دليلي بياورند و عجز آنها را دليل بطلان عقيده و قولشان قرار ميدهد؛ يعني انسان بايد تابع دليل باشد نه هواي نفس.177
همچنين، طبرسي ضمن استناد به آياتي مانند آي? 2 رعد، 15 کهف، 24 انبياء و 72-73 سور? شعراء بر تخطئ? تقليد کورکورانه و ضرورت ارائ? دليل توسط مشرکان تأکيد کرده است.
3-1. بخش اول: جايگاه توحيد در مجمع البيان
مقدمه
توحيد بنياديترين آموزههاي اعتقادي در اسلام است که جنبههاي متعدد نظري و عملي دارد. مطابق مفهوم توحيد، خداوند، يکتا، داراي همه صفات کمال و نيز خالق همه عالم و بي شريک است. اداره عالم به دست او صورت ميگيرد و دانش و توان فراگيرش بر هم? عالم محيط است.
بنا بر قرآن، باور توحيدي ريشه در فطرت انسانها دارد و هرگونه اعتقاد و رفتار غير توحيدي، نشان? انحراف از اين بنيان، نشان? عوامل رواني و محيطي است. هم? پيامبران منادي توحيد بوده و بيشترين اهتمامشان زدودن شرک و رفتارهاي مشرکانه بودهاند.
نظامهاي فلسفي و کلامي نيز با وجود پارهاي اختلافات، بر پاي? توحيد شکل گرفتهاند. مذاهب و مکاتب و و فرق درون عالم اسلام نيز بيش از هرچيز با اين آموزه آزموده شدهاند.
3-1-1. بايستگي شناخت و معرفت خدا
اهميت شناخت و معرفت خداوند از اموري است که شيخ طبرسي در تفسير خود، ذيل برخي آيات به آنها اشاره کرده است:
در نخستين آيه راجع به اين بحث خداوند ميفرمايد: “ألَم تَرَ إلَي الّذي حاجَّ أبراهيمَ في رَبِّهِ أن آتاهُ اللهُ المُلکَ إذ قال إبراهيمُ رَبِّي الَّذي يحيي وَ يميت” (بقره: 258)
اين آيه دربار? محاجّه حضرت ابراهيم با نمرود است که خود را خدا ميخواند و ادعا ميکرد که زنده ميکند و ميميراند. طبق اين آيه، معارف و عقايد، ضروري و بديهي نيستند؛ زيرا اگر چنين بود نيازي به استدلال در اثبات وجود خدا نبود.178
آي? بعد سخن از ناپسند بودن تقليد دارد: “وإذا قيلَ لَهُم تَعالَو إلي ما أنزَلَ اللهُ قالوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَيهِ اباءَنا أَوَلَو کان آباءُهُم لايَعلَمونَ شَيءً وَ لا يَهتَدون” (مائده: 104)
طبرسي ميگويد: آيه دلالت بر وجوب معرفت و ناپسند بودن تقليد دارد. هيچ کس حق ندارد بدون دليل عملي انجام دهد و از آنجا که معرفت احتياج به تفکر و تأمل دارد، اين آيه کسب معرفت را واجب ميداند. خداوند با مشرکان احتجاج ميکند که به صحت دعوت پيامبر معرفت حاصل کنند و دست از تقليد کورکورانه بردارند؛ زيرا اگر معرفت داشتند و حق را ميشناختند، مقلّد پدران خود نبودند و علت اينکه خداوند پدران آنها را محروم از علم و هدايت معرفي ميکند، اين است که بين علم و هدايت فرق است چون هدايت به کمک تفکر حاصل ميشود. حال آنکه علم ممکن است از بديهيات باشد.179
3-1-2. اثبات صانع
يکي از جنبههاي مهم در مباحث توحيدي، راههاي اثبات صانع و آفريدگار است. طبرسي با استناد به برخي آيات که به نحوي به اثبات صانع حکيم معطوف است، در مجمع البيان مورد تفسير قرار داده که برخي موارد آن را مرور ميکنيم:
3-1-2-1. حرکت و سکون موجودات علامت نياز به خالق
اولين آيه دربار? حرکت و سکون موجودات ميفرمايد: “وَ لَهُ ما سَکَنَ فِي اللَّيلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السميعُ البَصيرُ” (انعام: 13)
طبرسي در پاسخ به پرسشي که چرا خداوند از ميان تمام جنبههاي عالمِ خلقت تنها به حرکت و سکون اشاره کرده ميگويد: “حرکت و سکون موجودات دلالت بر اين است که آنها از نيستي به هستي آمدهاند و هرچه از نيستي به هستي آمده باشد، نيازمند خالق و صانع است. به علاوه هيچ جسمي خالي از حرکت و سکون نيست؛ بنابراين براي حرکت خود محتاج محرّک و براي سکون خود نيازمند کسي است که او را از حرکت بازدارد. و نتيج? آن اثبات صانع و آفريدگار جهان است.180
3-1-2-2. حدوث اجسام
يکي از راههاي اثبات صانع، حادث بودن اجسام است. طبرسي ذيل آي? “فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ الَّيلُ رَأي کَوکَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أفَلَ قالَ لا أحِبُّ الافِلين. فَلَمّا رَأي القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أفَلَ قالَ لَئِن لَم يَهدِني لَأکونَنَّ مِنَ القومِ الضّالًين. فَلَمّا رَأي الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبّي هذا أکبرُ فَلَمّا أفَلَت قالَ يا قَومِ إنّي بَريءٌ مِمّا تُشرِکونَ” (انعام: 76-79) ميگويد: از اين آيات استفاده ميشود که اجسام حادثاند و آفريدگار جهان خالق و هستي بخش آنهاست. ابراهيم بهدليل افول ستاره و ماه و خورشيدحکم ميکند که آنها حادثاند؛ زيرا با غروب کردن آنها انسان يقين پيدا ميکند که همواره آنها در حال حرکت و سکوناند و هرچه حرکت کند يا ساکن شود، محتاج آفريدگار است؛ آفريدگاري که داراي قدرت کامل و علم و حيات و وجود است.181
3-1-2-3. بي شريک بودن خدا
خداوند در آي? “قُل لَو کانَ مَعَه آلِهَةٌ کَما
