
خواهد شد، حکم یکسانی برای همة مردم دارد. بنابراین با توجه به توضیحات مذکور مشترکات عمومی در ما نحن فیه به معنای «مباحات» است، و به معنای متبادر و مشهور بین فقها و حقوقدانان یعنی «مالکیت عمومی» نمیباشد.
البته عدهای از فقها نیز مفهوم عبارت مذکور را «اباحه» نمیدانند بلکه آنرا به معنای مشترکات عمومی تعبیر کردهاند که ما در مبحث بعدی به توضیح این مطلب به عنوان یک تئوری مستقل پرداختهایم. اما در مورد علت برداشت دوگانهای که از عبارت «الناس فیها شرع سواء» شده است، میتوان گفت چون معادن ذیل مبحث «مشترکات» در فقه بیان گردیده است، لذا عدهای آنرا به همان معنای مشترکات (مالکیت عمومی) گرفتهاند و عده ای دیگر آنرا «اباحه» معنا کردهاند.
حال پس از بررسی مفهوم تئوری اباحه، در اینجا به تبیین بیشتر این تئوری از تئوریهای مالکیت بر نفت و گاز میپردازیم. مشهور فقها در بحث مالکیت معادن اعتقاد دارند همه انواع معادن مطلقا جزو مباحات هستند. ادعای یکی از فقها در این مورد گویای این مطلب است: «فإنّ المشهور نقلا و تحصيلا على أن الناس فيها شرع سواء»132 مشهور بین فقها معتقدند مردم در حق داشتن نسبت به معادن یکسان هستند و کسی که ابتدائا آن را کشف کرده و مواد آنرا استخراج کند، مالک آن مقدار استخراج شده میباشد. نکته دیگر اینکه این فقیه در مورد شهرت میگوید نقلا و تحصیلا. یعنی این شهرت را هم دیگر فقها نقل کردهاند هم خود وی در میان اقوال فقها به مشهوریت این قول رسیده است.
افزون بر آنچه گذشت باید بگوییم تئوریهای مالکیت امام و مباحات، مبتنی بر نظریه عدم تابعیت معدن از زمین است. یعنی چنانچه مثلا معدنی در زمین با مالکیت خصوصی یافت شود، باز هم در زمرة مباحات خواهد بود که این حکم قطعا بر مبنای عدم تابعیت معدن از زمین واقع شده در آن میباشد. به عبارت دیگر احیای زمین، به منزلة احیای معدن نیست. لذا اگرچه زمین به ملکیت خصوصی شخص حیازتکننده در میآید، لکن وی مالک معدنی که در اعماق چنین زمینی واقع شده است، نمیشود. در واقع وقتی که زمین احیا شود، معدن به حالت اولیة خود باقی می ماند؛ یعنی به ملکیت صاحب زمین در نمیآید و چون هیچکس در ایجاد آن دخالتی نداشته، به حالت اولیهاش باقی خواهد ماند و هیچکس جز دولت حق ندارد آن معدن را به خود اختصاص دهد.133 یکی از فقها در این زمینه میگوید: «شایان توجه است که اصولاً در حقوق اسلامی نصی نمیتوان یافت که به موجب آن مالکیت زمین مستلزم مالکیت کلیه ثروت های موجود در آن باشد. نیاز به توضیح ندارد که از نظر حقوقی – چنانچه اجماع تعبدی در بین نباشد- می توان گفت معادنی که در اراضی خصوصی و یا زمینهایی که افراد در آنها حق خاص دارند، پیدا شوند در تملک صاحب زمین نیستند. هر چند هنگام بهره برداری که مستلزم تصرفاتی در زمین است باید حقوق صاحب زمین را رعایت کرد.»134 بنابراین نتیجه میگیریم که اگر معدن در زمین با مالکیت عمومی و یا حتی مالکیت خصوصی باشد، همه مردم نسبت به آن حق یکسان دارند و در زمره مباحات خواهد بود.
نکته قابل ذکر در اینجا اینکه برخی از فقها معادن را به طور مطلق چه ظاهری چه باطنی، جزو مباحات میدانند اما عدهای دیگر فقط معادن ظاهری را در زمرة مباحات شمردهاند که البته باید بگوییم در هر دو حالت، حکم مالکیت معادن نفت و گاز یکسان است. به عبارت دیگر چه معادن مطلقا و چه فقط معادن ظاهری جزو مباحات باشند در هر حال چون معادن نفت و گاز، در زمرة معادن ظاهریاند حکم مسئله در مانحن فیه حکمی واحد میباشد. حال در اینجا به برخی از عبارات فقها در مورد مالکیت مطلق معادن را اشاره میکنیم: «فإنّ المشهور نقلا و تحصيلا على أن الناس فيها شرع سواء»135 و «أكثر الأصحاب على أن المعادن مطلقا للناس شرع … و هذا قويّ.»136 همچنین فقیهی دیگر در مورد معادن ظاهری میگوید: «الأقرب اشتراک المسلمین فیها» و در مورد معادن باطنی میگوید: «الأقرب عدم الاختصاص»137 این مطلب را باید توضیح دهیم که مقصود وی از هر دو عبارتی که در مورد مالکیت معادن ذکر کردهاند یکسان میباشد و در واقع فقط تفنن در عبارت بوده است138 و نباید گمان برد که نظر ایشان در مورد معادن ظاهری و باطنی متفاوت است. افزون بر اینها عبارات فقهایی است که فقط معادن ظاهری را در شمار مباحات میدانند. یکی از ایشان در اینباره میگوید: «و أما الظاهرة فهي الماء و القير و النفط … و ليس للسلطان أن يقطعه بل الناس كلهم فيه سواء»139 معادن ظاهری مثل نفت را حاکم نمیتواند اقطاع یا اجاره دهد، بلکه همه مردم نسبت به آن حق مساوی و یکسانی دارند. مشابه همین نظر را فقهای دیگر نیز بیان کرده و بدان اعتقاد دارند.140 پس نتیجه آن شد که بگوییم، چه مطابق قول عدهای که معتقدند معادن مطلقا جزو مباحات هستند و چه مطابق قول کسانی که میگویند تنها معادن ظاهری در شمار مباحات میباشند، معادن نفت و گاز طبق این تئوری در زمرة مباحاتاند و هر کسی بتواند آنها را حیازت کند، مالک این معادن شناخته خواهد شد.
گفتار دوم: دلائل
به نظر این عده از فقها، دلیلی بر اینکه معادن از مصادیق انفال باشد، نداریم. لذا مقتضای اصل اولیه، که اقرب به سیره عملیه عرف و شهرت فقهی است، دلالت بر این دارد که این اموال، جزو مباحات بوده و مردم در آن دارای حق مساویاند. حال ما در اینجا اهم ادله ایشان را ذکر میکنیم:
الف) إصالة الإباحة
قائلین به این نظر میگویند: «الاصل العملي، فان مقتضاه ان المعادن غير داخلة في نطاق ملكية احد، لا ملكية خاصة، و لا ملكية عامة، لان دخولها في ذلك بحاجة الى دليل، و لا دليل عليه»141 ملک کسی بودن دلیل میخواهد؛ خواه ملکیت عمومی و خواه ملکیت خصوصی، و حال آنکه ما در اینجا بر هیچیک از این دو ملکیت، دلیلی نداریم، پس به اصالة الإباحة رجوع میکنیم و میگوییم معادن جزو مباحات بوده و هیچکس مالکیت ندارد و همه مردم در برابر آن حکم واحدی دارند. البته باید بگوییم که قائلین به این دلیل، روایات این باب مانند روایت اسحاق بن عمار را رد کرده و معتقدند که این روایات به دلائلی که در مبحث قبل گذشت مردود و غیر قابل تمسک و استناد میباشند.
ب) سیره مسلمانان
این دلیل فقها جواب نقضی است که بر ادعای خود آوردهاند. در واقع این دلیل، نظر کسانی را که قائلند امام و حکومت مالک تمامی معادن میباشند، رد میکند. یکی از فقها در اینباره مینویسد: «السيرة المستمرة في سائر الأعصار و الأمصار في زمن تسلطهم و غيره على الأخذ منها بلا إذن، حتى ما كان في الموات الذي قد عرفت أنه لهم منها، أو في المفتوحة عنوة التي هي للمسلمين، فإنه و إن كان ينبغي أن يتبعهما، فيكون ملكا للإمام (ع) في الأول و للمسلمين في الثاني- لكونه من أجزاء الأرض المفروض كونها ملكا لهما، بل لو تجدد فيهما فكذلك أيضا- إلا أن السيرة المزبورة العاضدة للشهرة المذكورة … يوجب الخروج عن ذلك»142 سیره همیشگی مسلمانان در تمام زمانها و مکانها چه در زمان معصومین چه در غیر آن، بر این جاری بوده است که مردم بدون اجازة امام و حکومت، اینگونه معادن را استخراج و تصرف میکردهاند، حتی اگر این معادن در زمینهای موات که مال امام است و یا زمینهای مفتوح العنوه که ملک همه مسلمانان است، یافت میشد با اینکه مقتضای قاعده این است که معدن در اینگونه زمینها مال امام یا همه مسلمانان باشد، باز هم سیره مزبور اینگونه بود که معادن در اختیار همه مردم باشد و ایشان بدون اجازه امام آن را تصرف کنند. چرا که اگر معادن در این زمینها واقعا ملک امام و حکومت میبود، استخراج و هرگونه تصرف در آنها باید مبتنی بر اذن مالک میبود، درحالیکه سیره مزبور مؤید این است که اجازه امام برای تصرف لازم نمیباشد. لذا نظر مشهور هم سیرة مورد بحث را تأیید میکند.
اما در پاسخ به این دلیل، میتوان گفت وجود چنین سیرهای در میان مردم، دلیل بر این نیست که معادن جزو انفال و در ملکیت امام نباشد. چون از طرفی اگر مقصود سیرة غیر امامیه است، آنها بر طبق نظریه فقهی خودشان (که معادن را جزو انفال به حساب نمیآوردند) عمل میکردند و از طرف دیگر اگر مقصود سیرة شیعة امامیه است، ظاهراً اینچنین است که عمل ایشان در مورد تصرف در معادن، به خاطر روایاتی است که فعل مذکور را مباح و حلال دانسته و کاشفیت از رضایت معصوم به فعل شیعیان داشته است.143 به عبارت دیگر منشأ پیدایش چنین سیرهای (اجازه نگرفتن از امام جهت تصرف در معادن) این است که طبق روایات این باب، امام به شیعه امامیه اذن عام داده است و لذا دیگر نیازی به اذن خاص نمیباشد. پس تصرف بدون اذن خاص در معادن از سوی شیعیان، دلیل بر عدم مالکیت امام و حکومت نیست بلکه این تصرف به خاطر اذن عامی است که امام به عنوان مالک معادن به کافة شیعیان امامیه در این مورد داده است. بنابراین مالکیت امام بر معادن منافاتی با اجازه نگرفتن شیعیان امامیه جهت تصرف در معدن ندارد.
ج) عموم آیة شریفة «هُوَالَّذي خَلَقَ لَكُم ما فِي الاَرضِ جَميعًا »144
به موجب این آیة شریفه، خداوند تمام آنچه را که در زمین وجود دارد، برای آدمی خلق کرده است.145 عمومیت آیة شریفه نشان از این دارد که هر آنچه در زمین است از جمله معادن، برای همه مردم میباشد و همه در آن مشترک هستند و این عمومیت تا زمانیکه با دلیلی تخصیص نخورده، پابرجاست.
لکن در پاسخ به این استدلال گفتهاند که آیة مذکور دلالت بر اختصاص مخلوقات خداوند و إباحه جمیع اشیاء برای تمام مردم را ندارد بلکه ظاهراً منظورش این است که آنچه در زمین وجود دارد، برای انتفاع بشر خلق شده است و قطعا ضروری است مردم به وسیلة اسباب مشروع (از جمله اجازه گرفتن امام جهت تصرف در معادن) از مخلوقات خدا بهرهمند شوند.146
د) ظاهر روایاتِ وجوب پرداخت خمس در معادن:
این دلیل هم از جمله جوابهای نقضی است که فقها در این باب ذکر کردهاند. از ظاهر روایاتی که دلالت بر وجوب خمس در معادن میکنند چنین برمیآید که چهار پنجم باقیمانده بعد از پرداخت خمس در مالکیت کسی که مواد معدنی را استخراج کرده میباشد نه اینکه مابقی در مالکیت امام باشد.147 به عبارت دیگر معنا ندارد مالی در مالکیت امام باشد لکن شخص دیگری مأمور پرداختن خمس آن مال باشد. لذا وقتی میگوییم استخراج کننده باید خمس معدن را بپردازد، لازمهاش مالکیت وی بر معدن موردنظر میباشد. در واقع چنانچه معادن در شمار انفال بوده باشد، نباید ضرورتی جهت پرداختن خمس داشته باشد. لذا از روایاتی که بیانگر وجوب خمس در معادن هستند، استنباط میشود که معادن از انفال محسوب نمیشود.148 اما در جواب اینکه گفتهاند چون در معادن خمس لازم است، معلوم میشود معادن جزو انفال نیست، میگوییم خمس شاید برای حق امام است که در دوران غیبت به آن مقدار اکتفا شده است یا بدان جهت است که در دوران غیبت در صورت دادن خمس مردم مجازند از معادن استفاده کنند یا این یک حکم شرعی است که در عصر غیبت و لو به عنوان تحلیل اگر کسی معدنی را استخراج کند، خمس به آن تعلق میگیرد.149
مبحث سوم: مالکیت عمومی
مفهوم دیگری که فقها از عبارت «الناس فیها شرع سواء» بیان کردهاند، «مالکیت عمومی» است که قطعا ثمره و نتایج این تئوری، با مفهوم اولی که از عبارت فوق برداشته شده است؛ یعنی «اباحه»، متفاوت میباشد. در این مبحث به تبیین این نظریه پرداخته شده است.
گفتار اول: بیان تئوری
مسئله مهمی که در اینجا وجود دارد این است که برخی از فقها عبارت «شرعٌ سواء» را همان معنای مشترکات عمومی یا مالکیت عمومی مردم تعریف کردهاند. در واقع این عده از فقها میگویند معادن در شمار ثروتهای عمومی و در تملک جامعه است و منافع آن باید صرف مصالح عمومی مردم گردد. لذا ثمرهای که از عقیده این عده از فقها میتوان برداشت نمود این است که معادن به هیچ عنوان در تملک خصوصی کسی در نمیآید. مؤید این مطلب سخن یکی از فقها در اینباره است که میگوید: «به موجب آراء حقوقی معتبر، معادن جزو مشترکات عمومی و در تملک جامعه میباشد و بدین جهت «فرد» نمیتواند رگهها و
