
میبرند و در مورد عیوب جسمانی و ناتوانیهای خود شکیبا هستند و از آن ناراحت نمیشوند افراد مورد اشاره دیدگاهی واقع گرایانه دارند و دشواریهای زندگی را سهل میانگارند آنها وقت کمی را در نگرانی، ترس و اضطراب و یا حسادت سپری می.کنند. اغلب آرامند و نسبت به عقاید تازه گشادهرو بوده و دارای طیب خاطر بوده و اعتماد به نفس دارند.
۲- افراد دارای سلامت روانی و ذهنی احساس خوبی نسبت به دیگران دارند، آنها کوشش میکنند تا دیگران را دوست بدارند و به آنها اعتماد کنند چرا که تمایل دارند دیگران نیز آنها را دوست داشته باشند و به آنان اعتماد کنند چنین افرادی قادرند که با دیگران روابط گرمی داشته باشند و این روابط را ادامه دهند آنها به علاقه دیگران توجه کرده و احترام میگذراند و آنها به خود اجازه نمیدهند که از سوی دیرگان مورد حمله و فشار قرار گیرند و همچنین سعی نمیکنند که به دیگران تسلط یابند. آنها با احساس یکی بودن با جامعه نیست با دیگران احساس مسئولیت میکنند.
۳- افراد دارای سلامت روانی معمولاً نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت میکنند و با مشکلات به همان شیوه که رخ میدهند برخورد میکنند آنها دارای پندارهای واقعگرا در مورد آنچه که میتوانند یا نمیتوانند انجام دهند نیستند. از تجارب بنیادین زندگی لذت میبرند، اما هرگز شیفته خود نمیشوند، آنها به بررسی تجارب و تبادل یا دنیای خارج از خود میپردازند بیشترین تلاش خود را صرف آنچه که انجام میدهند می.کشد و پس از انجام آن خرسندی نصیبشان میشود
مفهوم عدم سلامت روان :
عدم سلامت روان یا بیماری روانی به گروهی از بیماریها گفته میشود که با تاثیر بر تفکر و رفتار باعث ایجاد ناراحتی برای فرد مبتلا یا ایجاد ناتوانی در وی می شوند. علت بیماری های روانی به خوبی شناخته نشده است ولی آنچه مسلم است این است که عوامل ژنتیک، استرس های مختلف و نوع تعامل فرد با دیگران در ایجاد یا بروز آنها موثر است. افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنیا از جمله این اختلالات هستند.
فشار كاري باعث فرسودگي رواني ميشود، حالتي كه با خستگي روحي ونگرشهاي منفي و بدبينانه نسبت به خود و ديگران همراه ميباشد. فرسودگي رواني منجر به افسردگي ميشود و انواع بيماريهاي قلبي و سكته، اختلالات غذايي و گوارشي، ديابت و انواع سرطان را به دنبال خواهد داشت.
بارزترين عوارض فشارهاي رواني در محيط كار استرس شغلي و بدنبال آن فرسودگي شغلي ، خستگي مفرط
و افسردگي مي باشد و افسردگي مزمن نيز ايمني بدن فرد را در مقابل بيماريهاي ديگر كاهش داده و حتي ميتواند
موجب مرگ زودرس شود.
طبق اظهار انستيو ملي سلامت و امنيت شغلي، استرس شغلي از مواردي نشات مي گيرد که اهم آنها عبارتند از :
١‐ ساعت کاري طولاني و بدون توقف
٢‐ كار كردن بدون دخالت در روند تصميم گيريها
٣‐ عدم امنيت شغلي و تعزيرات متناوب
٤‐ مخاطرات فيزيكي
استرس داراي اثرات جسمي و رواني متعددي است و مي تواند تأثيرات مثبت يا منفي را در فرد پديد آورد .در حکم يک تأثير مثبت، استرس فرد را به فعاليت و تحرک وامي دارد و درمقابل با به جاي گذاشتن اثرات منفي و مخرب مي تواند باعث به وجود آمدن احساس بي اعتمادي، عصبانيت، بدگماني و افسردگي شود . استرس موجب بروز نشانه هاي رواني، افسردگي، بيزاري، از بين رفتن تمرکز در تصميم گيري ها و نشانه هاي جسمي مانند سردرد، بيماري هاي قلبي و عروقي، اختلال در خواب و ناراحتي هاي تنفسي و گوارشي و برخي نشانه هاي رفتاري مانند مصرف دارو، کاهش اشتها و رفتارهاي ستيزه جويانه که منجر به حوادث ناشي از کار و رها کردن شغل که باعث کاهش کيفيت کار و فقدان بهره وري عمومي مي شود، مي گردد . استرس، بدن را در حالت تدافعي قرار مي دهد و واکنش بدن فرد نسبت به استرس ها با ترشح برخي هورمون ها از جمله آدرنالين و کورتيزول همراه است. طول عمر آدرنالين کوتاه بوده و برافروختگي هاي ناگهاني در اثر خشم، مثل گلگون شدن چهره به دنبال استرس شديد را در پي دارد، اما طول عمر کورتيزول بيشتر است و باعث اثرات طولاني تر و مزمن تري در فرد مي گردد. ترشح تدريجي و طولاني کورتيزول باعث فرسودگي سيستم هاي بيولوژيکي ، تخليه انرژي ، کاهش اثربخشي سيستم ايمني، کاهش تمرکز حواس و حتي چاقي مي گردد . در نهايت ، خستگي و ضايعات جسمي حاصل شده و توانائي بدن در ترميم اندام ها و دفاع از خود به صورت جدي کاهش مي يابد ، در نتيجه ريسک صدمات جسمي و بروز بيماري افزايش مي يابد.
عوارض حادي چون اختلال در خواب و عملکرد سيستم گوارشي، سردرد ، ايجاد مشکلاتي در روابط خانوادگي و روابط با دوستان نتايج استرس مي باشد ، همچنين عوارض مزمني از قبيل : عوارض قلبي عروقي ، عوارض ماهيچه اي استخواني و عوارض روحي رواني که به سختي قابل مشاهده و تشخيص است ، را بدنبال دارد .
ملاك هاي بيماري رواني
در اين رويكرد رفتار نابهنجار با حضور نشانه هاي خاص تعريف م يشود. تصور بر اين است كه اين مجموعه نشانه ها، مبين حضور يك بيماري رواني اند كه چه بسا به درمان پاسخ دهد. مجموعة نشانه ها در نظام تشخيصي و طبقه بندي، متناسب با زمان خود در نظر گرفته مي شود. براي مثال، در راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني (DSM ) اختلال رواني اين گونه تعريف شده است:
رفتاري كه از لحاظ باليني معني دار باشد، يا نشانگان روان شناختي يا الگويي كه در يك شخص بروز مي يابد و با پريشان حالي (نشانة دردناك)، ناتواني (اختلال در يك يا چند حوزة مهم كنش وري)، افزايش خطر مرگ، درد، ناتواني يا از دست دادن آزادي مرتبط است. به علاوه، اين نشانگان يا الگوها نبايد فقط واكنش مورد انتظار به حادثة خاصي مانند مرگ يكي از عزيزان باشد.(خدایاری فرد،1386)
بهداشت روانی و تفاوت آن با سلامت روانی :
بهداشت روانی در زبان انگلیسی معادل ” متال هلس14″ است . واژه “هلس15 ” به معنای تندرستی ، سلامت و واژه ” منتال16″ به معنای ذهنی و روانی و … بکار رفته است
تفاوت بهداشت روانی با سلامت روانی از دو جهت است :
1- فعالیت اصلی بهداشت روانی مبتنی بر پیشگیری است در حالی که سلامت روان در نتیجه فعالیتهای انسان در زمینه بهداشت روانی و درمان بیماری های روانی بدست می آید.به تعبیری دیگر بهداشت روانی هم مقدمه سلامت روان است و هم حافظ بقای آن .
2- روانشناسی سلامت میدان تازه ای از روانشناسی است که به مطالعه نقش عوامل روانشناختی در میدان گسترش بیماری در سازش و کنار آمدن با عوامل فشار زا و افزایش سلامت مردم می پردازد (آرزو وست، 2005، ص304).
ابعاد سلامت روانی :
از نظر گلدبرگ و هیلر، سلامت روان شامل چهار بُعد به شرح زیر است:
1. اختلال نشانگان جسمانی: یکی از اختلالات شایع روانی، اختلال جسمانی غیر قابل توجیه از نظر پزشکی است که الگو و قالب مشخصی ندارد.
2. اختلال اضطراب و خواب: اختلال خواب زمانی وجود دارد که ناتوانی فرد از خوب خوابیدن، کارکردهای روزانه ی او را مختل کند و یا سبب خواب آلودگی مفرط شود.
3. اختلال کارکرد (اضطراب) اجتماعی: افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی به طور معمول از موقعیت های ترس آور پرهیز می کنند و در هنگام رو برو شدن با این موقعیت ها، دچار اضطراب شدیدی می شوند.
4. اختلال افسردگی: این نوع اختلال، حالتی روانی است که با احساس غمگینی، تنهایی، نا امیدی، ضعف عزت نفس و تقبیح خود مشخص می شود (رینگولد و همکاران، 2003،ص647).
از طرفی، رفتار کارکنان سازمان در بعد فردی متاثر از عوامل چهارگانه نگرش، شخصیت، اداراک و یادگیری مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. بر اساس پژوهش ها، سه نگرش عمده رضایت شغلی، وابستگی شغلی و تعهد سازمانی بیشترین توجه را به خود جلب کرده است و از این میان در طول دو دهه اخیر، تعهد سازمانی نگرش غالبی است که، محور توجه پژوهشگران بوده و موضوع فراتحلیل های زیادی قرار گرفته است (آرزو وست، 2005، ص304).
جایگاه سلامت روان در جامعه :
450 ميليون انسان دچار بيماري رواني يا رفتاري هستند. علت 33 درصد از عمر سپري شده با ناتواني، حدود يك ميليون خودكشي موفق سالانه در جهان، بيش از 150 ميليون بيمار مبتلا به افسردگي و حدود 25 ميليون نفر بيمار اسكيزوفرني بخوبي تاثير بيماريهاي رواني را بر جامعه نشان ميدهد.اين آمار جداي از ديگر مشكلاتي است كه بيماريهاي رواني براي اجتماع ايجاد ميكند؛ مشكلاتي كه فهرستي طولاني از قتل و جنايت گرفته تا طلاق و كودكآزاري را در خود جاي ميدهد. با اين اوصاف، قرار دادن هفتهاي براي سلامت روان چندان كار دور از ذهني نيست. ( میرزایی ، 1384 )
سلامت جسم و روان جداي از يكديگر نيستند. به همين دليل نيز سالهاست تعريف سلامت ديگر تنها سلامت جسمي را در بر نميگيرد. براساس برآوردهاي موجود، بين 15 تا 20 درصد مردم به نوعي به يكي از اختلالات رواني دچار هستند. اين آماري است كه كم و بيش در بيشتر كشورهاي جهان وجود دارد. از آمار گذشته آنچه حائز اهميت است نحوه برخورد با اين بيماران و خانواده آنها و خدماترساني مناسب به افرادي است كه به خدمات روانپزشكي نياز دارند. براي بيشتر اختلالات رواني درمانهاي مقرون به صرفهاي وجود دارد كه اگر به طور صحيح استفاده شوند، افراد مبتلا را قادر ميكند به عنوان اعضاي فعال جامعه در فعاليتها شركت كنند ( همان منبع ).
با وجود نقش مهم سلامت روان در زندگي انسانها، طبق گزارشهاي سازمان بهداشت جهاني، بسياري از كشورها ميزان كمي از بودجه سلامت خود را صرف بحث سلامت رواني ميكنند، در حقيقت عمده پول بخش بهداشت و درمان صرف بيماريهاي جسمي ميشود. يك پنجم يكصد كشوري كه آمارهاي خود را به اين سازمان ارائه كردهاند، كمتر از يك درصد بودجه بخش بهداشت و درمان خود را براي سلامت رواني هزينه ميكنند. در حالي كه طبق آمارهاي اين سازمان، 13 درصد هزينههاي درمان بيماريها، به دسته گستردهاي از اختلالات عصبي رواني مربوط ميشود. به بيان سادهتر، اين آمار گوياي آن است كه سلامت رواني هنوز در اولويت بسياري از كشورها قرار نگرفته است و منابع جهاني براي مبتلايان به اختلالات رواني و عصبي به منظور رفع نيازهاي روزافزون بهداشت رواني ناكافي و توزيع آنها در جهان نابرابر است ( کوپر ، 1373 ).
بسياري از اختلالات رواني همانند بيماريهاي جسماني نمود آشكاري ندارند. وضعيت روحي فرد، ميتواند بيش از وضعيت جسمي او وخيم باشد و ناديده نيز گرفته شود. بيماريهاي رواني شايد مانند بيماريهاي جسماني كشنده نباشند (هرچند خودكشي يكي از علل مهم مرگ و مير بيماران رواني است) و از نظر آماري و مقايسه با مرگ و مير بيماريهاي جسماني بتوان آن را ناديده گرفت. شايد هم به همين دليل باشد كه امروزه بيش از آنچه به روح و روان اهميت داده شود، به درمان جسم پرداخته ميشود. اما از ديدگاه پزشكي بسياري از بيماران كه براي درمان مشكلات جسمي خود به مراكز درماني مراجعه ميكنند از اختلالات و مشكلات رواني رنج ميبرند و در حقيقت مشكل اصلي آنها در آنجاست، اما متاسفانه بيشتر اين مشكلات رواني تشخيص داده نميشوند. در صورتي كه بسياري از اين بيماريهاي جسماني با حل مشكلات روحي درمان ميشود ( همان منبع ).
بر اساس گزارش سال 2007 سازمان بهداشت جهاني، يكچهارم بيماراني كه به مراكز درماني مراجعه ميكنند، حداقل به يك اختلال رواني، عصبي يا رفتاري دچارند؛ اما بيشتر آنها تشخيص داده نشده و درمان نميشوند. مراجعه نكردن به روانپزشك تنها به علت اين نگرش منفي ترس نيست، بلكه بسياري از اين بيماران به دليل ناآگاهي از نوع بيماري به متخصص مراجعه نميكنند يا بسيار دير مراجعه ميكنند ( رحیمی نیا ، 1384 ) .
زندگي ماشيني امروزي باعث شده است انسانها از صبحگاه تا شامگاه به صورتهاي گوناگون با هيجانها، تنشها، استرسها و نگرانيهايي مواجه باشند. اين فشارهاي رواني با وضعيت بدني، عصبي و رواني ما متناسب نيست. تقريبا تمامي انسانها برخي اوقات احساس افسردگي ميكنند، همان طور كه بسياري از آنها دچار سردرد يا دلدرد ميشوند. مسلما نميتوان از ناراحتيهاي روحي جلوگيري كرد، همان طور كه از بيماريهاي
