
و به طور اخص در شرکتهای بیمه نیز، به دلیل ماهیت فعالیت این شرکتها سرمایه انسانی اهمیتی دوچندان پیدا کرده و عامل اصلی برای موفقیت سازمان محسوب میگردد. در این راستا، سعی بر این است تا در پژوهش حاضر، اهمیت وجود سرمایههای انسانی در سازمانها و به طور خاص در شرکتهای بیمه مورد بررسی قرار گیرد.
2.3. تاریخچه نظریه سرمایه انسانی
تحلیل عامل انسانی در چارچوب تحلیل عامل سرمایه اصلا مقوله جدیدی نیست؛ بلکه قیاس بین انسان و مهارتهای او و سرمایه فیزیکی، به گذشتههای دور بر میگردد. اولین کاربرد جدی مفهوم سرمایه انسانی به ویلیام پتی، نخستین آمارگیر و حسابدار ملی، نسبت داده میشود؛ زمانیکه وی در سال 1676 زیانهای ناشی از خسارتهای تجهیزات و ماشین آلات نظامی را با خسارتهای انسانی مقایسه نمود. آدام اسمیت اولین کسی بود که موضوع را در مسیر اصلی آن قرار داد. اسمیت در کتاب معروف سازمان ملل خود در سال 1776، ارتقاء مهارت نیروی کار را به عنوان منشا اصلی پیشرفت و افزایش رفاه اقتصادی تشخیص داد و چگونگی تاثیرگذاری سرمایه انسانی و مهارت نیروی کار بر درآمد شخصی و ساختار دستمزدها را ارائه نمود (نادری، 1383). به عقیده اسمیت، انسانها با آموزش به سرمایه مبدل میشوند و جامعه میتواند از توان تولیدی آنها به صورت بهتری بهرهمند گردد (عمادزاده، 1385).
با این حال، توجه بیش از حد دانش اقتصاد به جوانب مادی و معیارهای قابل اندازهگیری در تولید و توزیع محصول در طی سالهای قبل از دهه 1950 به کمتوجهی و غفلت نسبت به مفهوم سرمایه انسانی در ادبیات اقتصادی آن دوره منجر گردیده است. در حقیقت بعد از دهه 1950 بود که تغییرات کیفی در نیروی کار به صورت مهارتها و تخصصهای ناشی از سرمایهگذاری آموزشی مطرح و به تدریج مفهوم سرمایه انسانی در تحلیلهای اقتصادی از اهمیت شایستهای بهرهمند شد (عمادزاده، 1385). البته پژوهشهای تجربی در مورد ارزیابی اقتصادی ارزش سرمایه انسانی در دهه 1930 میلادی انجام گردید. به عنوان مثال، والش (1935) اولین اقتصاددانی بود که روش تحلیل هزینه– فایده را برای آموزش به عنوان یک سرمایهگذاری به کار گرفت. به ویژه به دنبال آن بود که دریابد “آیا مخارج تقبل شده توسط افراد برای حرفهشان یک نوع سرمایهگذاری و در چارچوب سودجویی و سازوکار بازار و مطابق انگیزههای مرسوم نظریه سرمایه بود؟” والش از پژوهشهای تجربی خود نتیجه گرفت که: “نتایج این فرضیه تایید میکند که سایر توانمندیهای مفید بدست آمده از طریق آموزش حرفهای متاثر از عواملی مانند آنچه که سایر انواع سرمایه را تحت تاثیر قرار میدهد، میباشد. سرمایهگذاری در یادگیری این ظرفیتها مادامی که بازدههای آن، هزینههای یادگیری و سود متعارف را پوشش دهد انجام خواهد شد” (نادری، 1383).
تئودور شولتز در سال 1961 مجددا نظریه سرمایه انسانی را به صورت جدیدتری ارائه نمود و از آموزش به عنوان نوعی سرمایهگذاری یاد کرد. او سرمایههای انسانی را جزئی از مفهوم عمومی سرمایه تلقی میکند و آن را در کنار سرمایه مادی و مکمل آن برمیشمرد. وی که بر اهمیت و ضرورت توجه به سرمایه انسانی در تحلیلهای اقتصادی تاکید فراوان دارد، معتقد است که بدون چنین نظریهای توضیح نرخ رشد اقتصادی گذشته و نیز چگونگی توزیع درآمد شخص ناقص و نارساست. شولتز به تواناییهای اکتسابی انسانی به صورت یک سرمایه از پیش تولید شده و یک عامل هدفدار تولید مینگرد (عمادزاده، 1385).
پس از شولتز، ژاکوب مینسر، یکی از شاگردان و همکاران او، تلاش نمود تا نظریه سرمایه انسانی را توسعه دهد. مینسر که برای تقریبا نیمقرن در زمینه سرمایه انسانی مطالعه کرده است، تعریف فیشر از سرمایه را به صورت ذیل نقل قول کرده است: “هر دارایی که جریان درآمد را افزایش دهد و ویژگیها و قابلیتهای کاری نیروی انسانی را به عنوان یک دارایی سرمایهای در نظر میگیرد” (Mincer, 1979).
مینسر یک سلسله مطالعات را برای بررسی تاثیر مقدار آموزش و تجربه ضمن شغل بر میزان درآمدها و هزینهها و نرخ بازده آموزش ضمن شغل آغاز نمود. وی سرانجام با ارائه تابع درآمد نشان میدهد که میزان درآمد افراد عمدتا به تواناییهای طبیعی ایشان، طولمدت و کیفیت تحصیلات دریافت شده و سالهای مفید کسب تجربه کار آنها بستگی دارد. سهم دیگر مینسر در توسعه نظریه سرمایه انسانی در این است که وی مفهوم سبقتگیری را منشاء و منبع اصلی در توجیه پراکندگی درآمدها بین جوانان میداند. از نظر او گروهی از تازهواردان به بازار کار، به دنبال انتخاب مشاغلی میباشند که از دستمزد نسبتا بالاتری برخوردار میباشد. در حالیکه گروهی دیگر به دنبال مشاغلی میباشند که در ابتدا دارای دستمزد نسبتا کمتر، لیکن همراه با آموزش ضمن خدمت است. در این مشاغل، هرچند شروع کار طبیعتا با دستمزدهای کمتر است، لیکن طی چند سال رشد دستمزدها با روند صعودی افزایش خواهد یافت. مسالهای که مینسر توانست به خوبی اثبات کند این بود که افرادی که ابتدا مشاغل کم درآمد و توام با آموزش را انتخاب میکنند، ظرف مدت حداکثر 7 تا 8 سال از افراد همدوره خود که در یک زمان لیکن با دسمزدهای بالاتری استخدام شدهاند پیشی خواهند گرفت (عمادزاده، 1385).
در همان زمان، گری بکر اهمیت سرمایه انسانی را در مقاله علمی خود تحت عنوان سرمایه انسانی که در سال 1992 در یک کنفرانس پژوهشهای اقتصادی ارائه شد، آشکار نمود و یک نظریه جامع سرمایهگذاری در سرمایه انسانی ارائه داد. وی در مدلش آموزش شغلی را به عنوان چارچوبی برای محاسبه و برآورد سرمایهگذاری در سرمایه انسانی در سطح فردی و سازمانی به کار برد و بین سرمایه انسانی خاص و عمومی تمایز قائل شد. او فرض کرد که کارکنان دارای سرمایه انسانی خاص، ترک خدمت کمتری خواهند داشت (Becker, 1993). کار بکر به ویژه با تاکید بر سرمایه انسانی خاص، روند کلی و خط فکری نظریه سرمایه انسانی را شکل داد. شاهکار عمده بکر، در ارائه نظریه تخصیص زمان است. وی معتقد است که افراد اوقات فراغت خود را به طریقی بین نیازهای خویش تخصیص میدهند که حداکثر مطلوبیت نصیبشان گردد. از طرفی، بکر ابراز میدارد که تصمیم والدین برای فرزند بیشتر یک تصمیم اقتصادی است و بستگی به تحصیلات، درآمد و هزینه فرصت والدین برای بچهدار شدن دارد (عمادزاده، 1385).
همانطور که ملاحظه شد، نظریه سرمایه انسانی به طور سنتی توسط اقتصاددانان برای تجزیهوتحلیل تاثیر سرمایه انسانی در سطح اقتصاد کلان به کار میرفت. کانون بررسی در این مطالعات رابطه بین سرمایه انسانی و نتایج اقتصادی در سطح ملی و اجتماعی نظیر فعالیتهای اقتصادی، سلامت اجتماعی و رشد درآمد سرانه بود. مفهوم سرمایه انسانی زمانی در تحلیلهای کسبوکار اهمیت پیدا کرد که شرکتها دیگر با داراییهای فیزیکی و مادی خود قادر به کسب مزیت رقابتی نبودند و به رقابت با یکدیگر بر روی داراییهای نامشهودشان پرداختند (Becker & Huselid, 2001). بررسی اقتصاد مبتنی بر دانش و سرمایه فکری در دهههای 1980 و 1990 سرمایه انسانی را نیز به پژوهشهای مدیریتی وارد نمود. مدلهای رشد و توسعه قبلا مبنای خود را بر این قرار داده بودند که نیروی کار فعال در فرایند توسعه، از کیفیت برابر و همسان برخوردار است؛ بنابراین فرض بر این بوده است که هر نیروی کاری مانند نیروی کار دیگر، در بازدهی و تولید، نقش یکسان و برابری ایفا میکند. و لیکن به مرور مشخص شد که این فرض، صحیح نیست، بلکه مهارتها، عادتها، رفتارها و دانش نیروی کار است که تعیین کننده است نه کمیت نیروی کار. به همین جهت در دهههای اخیر، دیگر نیروی کار را مثل همدیگر و برابر ندیده و تفاوتهای بسیاری را برای نیروی کار قائلند، لذا دیگر نقش دو نیروی کار در تولید، برابر فرض نمیشود مگر آنکه از نظر سرمایه انسانی دو کیفیت برابر داشته باشند. بدین ترتیب، امروزه سرمایه انسانی که به عنوان موتور محرکه و منبع سرمایه فکری یک سازمان به شمار میآید، یکی از مهمترین موضوعات پژوهش در ادبیات مدیریت دانش محسوب میشود (Edvinson & Malone, 1997; Stewart, 1997 ).
2.3.1. مفهوم سرمایه انسانی
سرمایه انسانی پایه سرمایه فکری و عنصر اساسی در اجرای وظایف آن محسوب میشود (Chen et al, 2004). این بعد، یکی از مهمترین اجزای سرمایههای فکری در سازمان است؛ زیرا این داراییها منبع اصلی خلاقیت است. این نوع داراییها، دانش ضمنی در افراد سازمان است که یکی از عوامل حیاتی اثرگذار بر عملکرد هر شرکت به حساب میآید؛ اما باید توجه داشت که وجود این داراییهای دانش محور، به تنهایی در تحقق عملکرد یک شرکت کافی نیست. یکی از اهداف شرکتها، بایستی تبدیل دانش ضمنی به دانش صریح باشد؛ اگرنه، امکان خلق هیچگونه ارزش سازمانی وجود نخواهد داشت. سرمایه انسانی، خلاقیت عملیاتی داراییهای مشهود را بالا برده و داراییهای نامشهود را فعال میکند. در شرکتهای موفق، به منظور افزایش و بهبود بینش و تواناییها و تجربیات برای رقابت در محیط متغیر امروزی، سرمایهگذاریهای کلان بر روی کارکنان صورت میگیرد (Bontis, 2007). سرمایه انسانی، به زبان ساده به هر چیزی غیر از سرمایه فیزیکی از قبیل اموال، تجهیزات و سرمایه مالی گفته میشود. در قرن گذشته، سهم سرمایه فیزیکی از تولید ناخالص داخلی در اقتصاد کشورهای پیشرفته، با افت شدیدی همراه بوده است؛ در حالیکه سهم سرمایه انسانی افزایش یافته است. این افزایش در سهم سرمایه انسانی از تولید ناخالص داخلی، موجب پیدایش مفهوم اقتصاد دانشی شده است. اشکال مختلف سرمایه به عنوان نهادهای در نظر گرفته شده است که وارد فرایند تولید کالاها و خدمات میشوند؛ ولی سرمایه انسانی را نمیتوان همچون یک نهاده ساده در نظر گرفت و نقش پیچیدهتری در فرایند تولید کالا یا ارائه خدمات دارد (Menzies, 2003). سرمایه انسانی به قابلیتها، مهارتها و تخصص اعضای انسانی اطلاق میشود (Malcolm, 2002). اهم شاخصهای سرمایه انسانی عبارتند از: شایستگی حرفهای و تخصصی کارکنان کلیدی، تحصیلات، تجربه، تعداد افراد شرکت با زمینه قبلی مرتبط و همچنین توزیع دقیق مسئولیتها در ارتباط با مشتریان میباشد (Rodov & Leliaert, 2002).
بیکر18 (1997) سرمایه انسانی را مجموع دانش، مهارتها، تواناییها، شخصیت، ظاهر، شهرت و اعتبار میداند که به لحاظ اقتصادی به دلیل توان بالقوه بهرهوری، کسب شده و ارزشمند میباشد. از نظر ادوینسون و مالون (1997) سرمایه انسانی به میزان ارزش دانش، مهارتها و تجاربی که افراد در سازمانها دارا میباشند اطلاق میگردد. طبق نظر روس و همکارانش سرمایه انسانی شامل صلاحیت، نگرش و تیزی فکر کارمندان است که صلاحیت؛ نشان دهنده دانش، مهارتها، استعدادها و تبحر کارمندان است، نگرش؛ در بر گیرنده ارزش ایجاد شده به وسیله رفتار کارمندان در محل کار است که تحت تاثیر انگیزه، رفتار و رهبری است؛ و تیزی فکر شامل نوآوری شخصی، سازگاری و توانایی بهکارگیری دانش از محیطی به محیط دیگر است (Roose et al, 1997). دانپورت و پروساک19 (1998) معتقدند سرمایه انسانی شامل منابع نامحسوسی چون تواناییها، کوششها، زمان مختص کار و فعالیت است. سرمایههای انسانی اشاره به شایستگی کارکنان و قابلیتهای آنها دارد. برای مثال اگر یک سازمان، کارکنانش را آموزش دهد، در حقیقت سرمایه انسانیاش را توسعه داده است (Wiig, 1999). به طور اخص سرمایه انسانی بیانگر ذخیره دانش جمعی شرکت برای استخراج بهترین راه حل از درون اذهان و داشتههای تک تک کارکنان میباشد (Bontis, 2001). به عقیده چن و همکاران (2004) سرمایه انسانی بیانگر دانش ضمنی قرار گرفته در ذهن، افکار کارکنان و منبع اساسی نوآوری و بازآفرینی یک سازمان است. مگ گریگور20 و همکاران (2004) سرمایه انسانی را اندازه و کیفیت بازار کار و نیز مجموع شایستگیهای افراد در سازمانها تعریف میکنند.
بنتیس جوهر سرمایه انسانی را هوش خالص اعضای سازمان دانسته است. هادسون21 سرمایه
