
ميشود. زاير حكيمي كه جهان را بدون زن مسيلهاي بيش نميداند و اين زنان زحمتكش را در دل تحسين ميكند. “زاير فكر ميكرد، لبخند ميزد و با خودش ميگفت؛ جهان بدون زن مسيلهاي بيش نيست و تنها دست اين آفريدگان غريب جهان است كه ميتواند مسيله را آباد كند. زاير دعا ميكرد كه آسمان، زنان جهان را حفظ كند و آنان را پاكيزه بدارد، حتي نباتي كه روزبه روز لاغرتر ميشد و از آبادي فاصله ميگرفت” (همان،1369ب:168). در اين جامعه حتي نباتي زن مورد نفرت ديمنصور و ستاره نيز از ديد زاير، پنهان نميماند و براي سلامتي او نيز دعا ميكند. زن حتي اگر او باشد جهان را رونق و بركت ميدهد. در نگاه زاير زنان آفريدگار غريب جهان هستند. در حقيقت روانيپور در اينجا يكي از انديشههايي را كه فمينيستها برآن تاكيد دارند از زبان زاير بيان ميكند “زاير ميانديشيد كه زنها از آن زمان كه آفريدگار جهان آنان را ميسازد تا نسل آدميان را ادامه دهند، از آن زمان كه بچهاي در شكمشان ميگذارد، چيزي برتر و بهتر از مردان دارند؛ آنان نگهبان و حافظ اصلي جهانند….” (همان،1369ب:174). در نگاه زاير اين ويژگي مثبت زنان است. قدرت زاييدن و آفريدن همان چيزي است كه مورد حسادت مردان قرار ميگيرد و از نگاه فمينيستها مردان به دليل اينكه اين قدرت را ندارند زنان را مورد نفرت قرار ميدهند “ويرجينيا هُلد1 برآن است كه پديده مادري، ماية حسادت مردان نسبت به زنان ميگردد زيرا آنان خود را فاقد اين گونه توانايي ميبينند” (باقري،84:1382)
روانيپور تا در فضاي جُفره و آبادي مينويسد با ديدي مثبت به مردان مينگرد. اما همين كه وارد فضاي شهر ميشود، به انتقاد از جامعه مردسالار ميپردازد. در انديشه مردان شهر، زنان را موجوداتي نفرتانگيز و شيگونه بيان ميكند. در داستانهاي (جمعهخاكستري، كنيزو، بازي، شببلند، طاووسهايزرد، سيرياسيريا، چندينهزارويك شب، چهارمين نفر، دريا در تاكستانها ، مشنگ، روايتيديگر. جيران، رمان دلفولاد و نازلي) به نگاه منفي مردان نسبت به زنان ميپردازد.
در “دلفولاد” نويسنده اوج رفتار خشن مرد به زن و مظلوميت زن را با اذيت و آزارهايي كه “افسانه سربلند” از پدرش و شوهرش ميبيند بيان ميكند. از نگاه پدر افسانه ، زنان موجوداتي هستند كه فقط آتش ميزنند و ويراني برپا ميكنند. “تخت جمشيد، حتي تخت جمشيد را زني به آتش كشيد. دختر كاتب گفت: اما آن زني كه تخت جمشيد را به آتش كشيد قليان نميكشيد. ميدانم، اما پدر نميداند. و ميگويد زنان چه قليان بكشند و چه نكشند كارشان آتش زدن است. شايد، اما بعضيها فقط خودشان را آتش ميزنند” (روانيپور،166:1383).
همانگونه كه ملاحظه شد به همان اندازه كه زنان در نظر مردان جفره، موجودات مقدس و پذيرفتنياند در نظر مردان شهري موجوداتي با سرشت بد هستند. دلفولاد اوج بدبيني نسبت به زنان بيوه، روشنفكر و تحصيل كرده است. روانيپور در اين رمان تمام انديشههاي فمينيستي و زنمدارانه خود را با آفرينش زني چون افسانه كه بر جامعه مردسالار خود عصيان ميكند بيان كرده است.
در جُفره تنها خيانتي كه مردان در حق زن روا داشتهاند خيانت “ناخدا علي” است كه به بهانه كار كردن در ميان زنان به گفتگو با آنان ميپردازد و به اين صورت باعث خشم “بوبوني” ميشود. با مرگ بوبوني،زني شهري ميگيرد و از آبادي جفره ميرود.”ناخداعلي گوشه انبار، نزديك زنها، فانوس را از دستشان ميگرفت و روشن ميكرد. بوبوني با ديدن ناخدا علي از لابهلاي جمعيت گذشت، دستش را روي لبه آب انبار گذاشت. بوبوني غيظ كرده بود. ناخدا علي هميشه دور و بر زنها ميپلكيد و حالا آمده بود نزديك آنها و به خيال خودش كار ميكرد” (همان،1369ب:62). نمونه ديگر مردان كه به دنبال هوا و هوس خود هستند در پايان داستان بيان ميشود “پيرمردان كه شبهاي آخر زندگي را در بستر سرد تنهايي و كسالت ميخفتند؛ با هزاران بهانه به زاير حكيم نزديك ميشدند و پولهاي بيحساب خرج ميكردند تا بتوانند از پريان درياي چيزي بشوند” (همان،1369ب:263). در حقيقت نويسنده حضور زنان را به گونهاي تسلي دهنده و آرامش دهنده مردان بيان ميكند. مردان بدون زنان چه از لحاظ روحي و چه جسمي قادر به ادامه زندگي نيستند.
اوج بدبيني روانيپور به مردان و نگاه شيگونه آنان به زنان در جامعه شهري شكل ميگيرد. در داستان “كنيزو” در اولين داستان اين مجموعه، زندگي زني فاحشه را به تصوير ميكشد و رفتار شهوت پرستانه مردان را نسبت به كنيزو مطرح ميكند. در حالي كه كنيزو مرده است، مردان جلوي عرق فروشي جمع شدهاند و با رفتار زشت و وقيحانه جنازه كنيزو را مورد بيحرمتي قرار ميدهند. در “شب بلند” به رفتار وحشيانه “ابراهيم پلنگ” نسبت به “گلپر” در شب عروسيشان اشاره ميكند. در بقيه داستانهاي اين مجموعه روانيپور به رفتار زشت مردان نسبت به زنان ميپردازد. مرداني كه در داستان “مشنگ” به جنازه مرده نيز رحم نميكنند. حضور مرداني چون ابراهيم پلنگ وديگر مردان داستانهاي او در كنار زناني چون “گلپر، كنيزو، آينه” و امثال آنان قابل تأمل است.
در”جمعه خاكستري” از ديد مرد، زن بايد در خانه باشد به خانهداري بپردازد و بعد از ازدواج كار و اشتغال تعطيل ميشود”ببين زني كه شوهر كرد ديگه بازي مازي رو ميذاره كنار، بعدشم خيال نكن كه خنگم، اينهمه نگو مچاله ميكني، مچاله ميكني، حسوديت ميشه، همين و بس وگرنه منكه كاري باهاشون ندارم. ميان يه چيزي ياد ميگيرن يه دستي هم به سر گوششون ميكشم آخه حيف نيست؟ اگرم خيلي ناراحتي تمامش كن.” (روانيپور،1369الف:134). نوع ديگر اين نگاه ابزاري مرد به زن در داستان “جيران” از مجموعه سنگهايشيطان وجود دارد. رقاصهاي كه صمد عاشق او ميشود و فقط نياز جنسي باعث ميشود كه به سراغ او برود. بعد هم خيلي راحت او را كنار ميگذارد و ازدواج ميكند. “و مرد فقط شبها ميآمد و يا جمعه تاگلويي تازه كند” (روانيپور،1369ج:14). در نگاه اين مردان هوسباز ارزش زنان برابر حيوانات است. به اعتقاد آنان، زن موجودي است كه در دست مرد است و صاحب اوست هيچ اختياري از خود ندارد “خيابان شلوغ با بوقهاي پي در پي و گوسفنداني كه در پيادهرو با رنگهاي جوراجور علامت گذاري شده بود. رنگهاي آبي، سرخ، سياه، زن ساكت نگاه ميكرد و مرد انگار رد نگاه زن را گرفته بود زير لب آهسته گفت:علامت گذاشتن كه قاطي نشن، ميفهمين، گوسفند گوسفندِ فقط صاحبشون فرق ميكنه!” (همان،1369ج:93).
جهان داستاني اهل غرق، زنان و مردان مكمل همديگر هستند. نه زنان بدون مردان ميتوانند به زندگي خود ادامه دهند و نه مردان بدون حضور اين موجودات عجيب ميتوانند به سر ببرند. در اهل غرق مردان همانقدر كه زمين را دوست دارند زنان را هم دوست دارند. به دليل نگاه خاص روانيپور به اين مدينة فاضله دنياي صميمي اهل غرق در هيچ يك از داستانهاي روانيپور تكرار نميشود. در اهل غرق اگر كسي حرمت زني را ميشكنند زير دُم لقمههاي زاير بايد تاوان آنكه دريا را گل آلوده كرده بود بدهد (ر.ك.روانيپور،1369ب:154) اما آيا در همه دنيا زاير احمد وجود دارد كه قانون خود را داشته باشد؟
در جامعه شهري داستانهاي روانيپور، گاهي مرداني به بهانه فعاليت و كار، با دختران در محيط كار آشنا ميشوند و اين آشنايي به ازدواج منتهي شود، اما به زودي او را فراموش ميكنند و به سراغ دختران جوان ديگري ميروند. زن در اين جامعه ناامن بيپناهتر از قبل ميشود “توي خنگ خدا بدگمان نباش، كار فكري آدم خسته ميكنه، اينا رو كه ميبيني جدي نيست، هيچكدامشان جدي نيستن، فقط براي تمدد اعصابه. تمدد اعصاب با دختراني كه به هواي بازيگري ميامدند. دختراني جوان، سالم و مشتاق، دختراني مثل خودش. همان روزها كه ميآمد تا نقش آنتيگونه را بازي ميكنه” (روانيپور،1369الف:134). مردان هوسباز كه به بهانه فعاليت و بازيگري دختران جوان را فريب ميدهند و بعد رها ميكنند. از نظر رواني پور اين مردان به جنازه مرده نيز رحم نميكنند. فساد و شهوت تا آنجا ادامه پيدا ميكند كه حتي به جسد زني مرده نيز نظر دارند.
“انگار به بيابان رسيده بود يا به مقصد كه آمبولانس واداشت. راننده پياده شد و در عقب را باز كرد. از لاي در ديد كه هيچ ماشيني تردد نميكند. دور از شهر بودند. راننده به بيراهه آمده بود. زن ترسيد و خودش را جمع كرد. راننده بالاي سرش نشست صورتش عرق كرده بود و نفس نفس ميزد. برقي در چشمانش ميدرخشيد، وقتي سعي كرد متقال را پس بزند، زني كه مرده بود لبخندزنان گفت: ول معطلي.همه تنم تاول زده” (همان،1369الف:129).
در اين جامعه همه مردان به گونهاي دنبال زنان هستند. از افسر راهنمايي و رانندگي، قصاب و نانوا گرفته تا شهردار و غيره “نگاه كنين رئيس شهرباني مياومد… شهردار مياومد.. پير و جوون ميآمد… بعدش تف ميكن… تف به هيلكتون… به سرتاپاتون… به جد و آبادتون….” (روانيپور،1369الف:22). در “كوليكنارآتش” اين نگاه منفي را آن هنگام كه “آينه” از قبيله رانده ميشود در شهر ميبينيم. شكري و يارانش، قصاب، نانوا، و حتي پاسبان سرچهاراه در فكر سوء استفاده از آينه هستند ” اين پول را بگير آينه. شايد لازمت بشه…. اين جمله را نانوايي گفت وقتي هيچ كس توي دكان نبود و شوفر تاكسي وقتي هيچ كس توي تاكسي نبود و پاسبان سرچهاراه وقتي در خيابان آيند و روندي نبود و ….” (روانيپور،59:1388).
نگاه مردان به زنان نگاه خريدارانه است. همانطور كه براي خريد آب دهانش راه ميافتد براي زن نيز چنين حركتي دارد “لبهايش را با زبانش خيس كرد، مثل وقتي ميخواست سيب زميني بخرد” (روانيپور،1369ج:90). در اين ديد مردان نمونه بارز شهوتراني و هوي و هوس هستند. اين نوع انديشه روانيپور در بيشتر داستانهايش به چشم ميخورد. به اعتقاد او براي مردان يا بايد مريد باشي يا مراد. اما تا مرادي هيچ مردي به حريمت راه پيدا نميكند، به محض اينكه در كارگاه مريدسازي او بيفتي ديگر تمام شده است. در “دلفولاد”، “افسانه”، با آنكه يك شكل آرماني از مهاجراني در ذهن خود تصوير كرده او نيز چون مردان ديگر است. روانيپور در “سيرياسيريا” داستان “شكوفه و نمك” به ورود زني به جزيره اشاره ميكند كه همه منتظر آمدن او هستند اما به محض اينكه وارد شهر ميشود، اولين فكر تبعيديها سوء استفاده و مسايل جنسي است “مهندسين شركتها در شهر دربدر به دنبال زن سفيد پوش ميگردند، آنها ميخواهند با تكرار معصيت تمام استان زير آب برود تا بتوانند بيدردسر به زادگاه خود بازگردند” (روانيپور،117:1372). نه تنها مردان تبعيدي كه تمام مردان بندر و نوجوان در فكر نزديك شدن به او هستند. در ساحل بندر قايقهاي زيادي به آتش كشيده ميشود و مردان تبعيدي و غير تبعيدي با هم دست به يقه ميشوند “ميگويند، اينك در نيني چشمان تمام مردان تبعيدي و غير تبعيدي زني سفيدپوش ايستاده است…و زنها درهاي خانهها را به روي نوجوانان و جوانانشان بستهاند و خشمگين به مردانشان نگاه ميكنند” (همان،124:1372).
از نظر روانيپور مردان يا زورگو و قمارباز هستند كه زنان خود را در قمار ميبازند (دل فولاد- چندين هزار و يك شب) يا در فكر تجديد فراش هستند و اگر زن شاغل باشد براي آنان بهتر هم هست. “مرد با خوشحالي و ترديد به او نزديك شد. خدا رحمتش كنه، همه ميميرن، شما كه نبايد خودتونو بكشين… به شاغل هم هستين. زن فكر كرد كه مرد دارد ني خودش را ميزند” (همان،1369الف:139-138). گاهي رفتار آنان به گونهاي است كه زن اول مجبور ميشود وجود هوو را بپذيرد يا آن قدر او را در مخمصه قرار ميدهد كه به ميل خود طلاق بگيرد تا مرد به خواستة خود برسد”از همون اول فهميدم خبريه، از صورتش كه دائم دو تيغه بود و برق ميزد، از بويي كه ميداد وقتي آخراي شب مياومد خونه، از بهانههايي كه ميگرفت… بهم نچسب تنت زبره، نفست بوي قليون ميده، شلختهاي، ولخرجي….” (همان،211:1388). نه تنها مردان كه حتي پسران دبيرستاني كه تازه به سن بلوغ رسيدهاند وقتي از دبيرستان به خانه بازميگردند دور از چشم پدران ومادرانشان به
