
انکار کرد، از بین برد یا سلب کرد، بالمآل حقوق انسان نیز غیر قابل سلب است.
گفتار دوم: دیدگاههای فقهی و حقوقی در موضوع عدالت جنسیتی
مذهب به عنوان یک نهاد اجتماعی که در ضمن منبع اصلی حقوق در جوامع پیشامدرن و حتی در جوامع مدرن بوده است، تقریباً بیشتر قواعد خود را بر مبنای عامل «جنسیّت» استوار کرده است، در احکام مربوط به حقوق خانواده، عبادات، معاملات و مراودات اجتماعی آثار روشنی از این رویکرد به چشم میخورد. از طرف دیگر در طول تاریخ، کمتر دورهای را میتوان نام برد که حقوق از قواعد مذهبی متأثر نشده باشد: «در اروپا، دین مسیح، حقوق رم را زیر نفوذ گرفت و هم اکنون نیز بسیاری از قواعد اروپایی متأثر از حقوق کلیسا و تعلیمات اخلاقی مسیح است. در چین و هند و ژاپن عرفهای مذهبی در تنظیم روابط اجتماعی، سهم مؤثر دارند. در ایران، سالیان دراز دین زرتشت یکی از عوامل مهم همبستگی اجتماعی و از ارکان مهمدولت به شمار میآمد. پس از حمله عرب نیز به تدریج مذهب زرتشت، جای خود را به دین اسلام داد و قواعد آن نزدیک به سیزده قرن تمام شؤون اجتماعی را اداره کرد». (حکیم پور،1390)
در میان مسلمانان هم سنتگرایان و هم تجددگرایان به این بحث اشاره داشتهاند که آیا جنسیت باید پایه حقوق قرار بگیرد یا خیر؟ لذا سه پارادایم یا گرایش عمده در میان آنان وجود دارد:
1-2-1.گرایش تقابلگرا
این پارادایم بر وجوه زیستشناختی، روانشناختی و فیزیولوژیک زن و مرد تکیه میکند. مرد را نوع و واحد برتر حیات به شمار میآورد و اصولاً زن را در مرتبهی فروتر حیات انسانی مینشاند.
سرچشمه این اندیشه را نه فقط باید در کتب و اسناد مقدس پارهای ادیان جستجو کرد، بلکه باید به ردپای آن در ذهن و ضمیر هر انسان انحصارطلب و تمامیّتخواهی پرداخت که دچار کیش شخصیّت شدهاست. کیش جنسیت همچون کیش شخصیت، کیش ملیت و کیش نژاد یک بیماری فراگیر اجتماعی است که هم از نظامهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ناشی و متأثر میشود و هم در فردی که دارای زمینههای تربیتی، اخلاقی و روانی متناسب است باز تولید میشود.
نکتهای که حیرتآور است، این است که متن مقدس اسلام، بهرغم اینکه کمترین همراهی را با جریان تقابلگرا ندارد، پارهای از شارحان آن خواسته یا ناخواسته در تفسیر آیات مقدس قرآن به ورطه تقابلگرا فرو افتادهاند بهعنوان نمونه ملاصدرا متکلم و فیلسوف برجسته عصر صفویه در اسفار اربعه زنان را در ردیف حیوانات آورده و گوید:«و از عنایاتهای خداوند در آفرینش زمین، تولّد «حیوانات» مختلف است… که بعضی برای خوردن است… و بعضی برای سوار شدن… وبرخی برای بار کشیدن… وبعضی برای تجمّل… وبعضی برای ازدواج وآمیزش…وبرخی نیز برای تهیّه لباس و اثاث خانه…»(ملاصدرا، 1367)خاتمالحکماء ملاهادی سبزواری برای رفع هرگونه ابهام از مراد ملاصدرا، در حاشیهی این مطلب مینویسد: «اینکه ملاصدرا زنان را در عدد حیوانات ذکر کرده است به این نکته لطیف اشاره دارد که زنان به دلیل ضعف عقل و ادراک جزئیات و میل به زیورهای دنیا، حقاًً و عدلاً در حکم حیوانات زبان بستهاند و اغلب آنها سیرت چارپایان را دارند؛ ولی به آنها صورت انسان دادهاند تا مردان از مصاحبت با آنان متنفر نشوند و برای نکاح با آنان رغبت داشته باشند و به همین دلیل در شرع مطهر، مردان را در بسیاری از احکام، مثل طلاق و نشوز و…بر زنان چیرگی و برتری دادهاند…».
1-2-2.گرایش تساویگرا
اساس این پارادایم بر این اصل استوار است که زن و مرد هیچ تفاوت و تمایز زیستشناختی و روانشناختی واقعی باهم ندارند و تمایزات صوری آنها بیشتر، ریشهی غیرطبیعی، اجتماعی، تاریخی و یا تربیتی دارد، لذا هیچ دلیلی برای برترانگاری مرد نسبت به زن و تخفیف حقوق زن وجود ندارد.
پارادایم تساویگرا اصولاً زمانی شکل گرفت که مکتبهای مختلف فمینیستی به منصّه ظهور رسیده و رو به ازدیاد گذاشته بودند. پایه و مایهی تساویگرایی در این مکاتب قرار دارد؛ با اینکه امروزه در فمینیسم مکتبهای افراطیتر تازهای نیز سر برآوردهاند که دیگر برخلاف فمینیسم کلاسیک نه درصدد اثبات برابریهای جوهری زن با مرد بلکه در اندیشهی اثبات برتری فطری زن بر مرد میباشند. (حکیمپور، 1390)
در دهههای اخیراصطلاح«فمینیسم اسلامی» به ادبیات اسلامی راه یافته است. البته طرح مباحث فمینیستی در جهان اسلام، از اواخر قرن نوزدهم و در پی نفوذ فرهنگ مدرن در کشورهای اسلامی صورت گرفت. طرح مباحث زنان در ایران نیز به اوایل مشروطه باز میگردد. اما تبدیل مباحث زنان به یک جریان ممتاز که نگاه خود را از اصلاحات موردی به گسترش برابری در عرصههای مختلف و به نقد فرهنگ اسلامی از درون و بر اساس فرهنگ مدرن معطوف کرده است، به دوران اوج اسلامگرایی در خاورمیانه از یک سو و رواج دیدگاه تفاوت در اندیشهی فمینیستی از سوی دیگر باز میگردد. (زیبایینژاد، 1382)
1-2-3. گرایش تعاملگرا
جوهر این نگرش بر این اصل استوار است که جنس مؤنث از لحاظ ویژگیهای بیولوژیک و همچنین از حیث خاصههای روانشناختی، تفاوتهایی با جنس مذکر دارد، اما این تفاوتها اولاً نه طولی بلکه عرضی هستند، ثانیاً فقط سویههای حقوقی زندگی دو جنس را در برمیگیرند و بالطبع تسری در عرصههای اخلاقی و انسانی ندارند. این بدان معنی است که پارادایم تعاملگرا برخلاف پارادایم تساویگرا، مذعن به وجود تفاوتهای زیستی در زن و مرد است؛ تفاوتهایی که لزوماً ناشی از عوامل بیرونی و مأثورات اجتماعی، اقتصادی و اقلیمی نیستند، بلکه پارهای از آنها نیز ذاتی و مختص هر یک از دو جنس میباشند، اما برخلاف پارادایم تقابلگرا، تفاوتهای زیستی را منشأ تبعیض در حقوق زن و مرد قرار نمیدهد؛ اگرچه این تفاوتهای زیستی و طبیعی را در مواردی با تفاوتهای حقوقی همراه میکند. (حکیمپور،1390)
یکی از اندیشمندان شیعی در قرن اخیردر این باره میگوید: «اسلام در عین حال که با تبعیضات موجود میان زن و مرد به شدت مبارزه کرده است، از مساوات میان این دو نیز جانبداری نمیکند و به عبارت دیگر نه طرفدار تبعیض است و نه معتقد به تساوی، بلکه میکوشد تا در جامعه،هریک را در جایگاه طبیعی خویش بنشاند، تبعیض را جنایت میداند و تساوی را نادرست، با آن انسانیت مخالف است و با این طبیعت، طبیعت زن را نه پستتر از مرد میداند و نه مانند مرد، طبیعت این دو را در زندگی و اجتماع، مکمل یکدیگر سرشته است و از این رو است که اسلام بر خلاف تمدن غربی، طرفدار اعطای حقوق طبیعی به این دو است، نه حقوق مساوی و مشابه». (شریعتی، 1386)
پارهای از اندیشمندان مانند سید مصطفی محقق داماد تأکید میکنند «حقوق بشر اقتضا میکند که حقوق زن را احیا کنیم، اگر عالمان دین استراژی کلان را از متون اسلامی استخراج میکردند، موجب میشد که قشر مستعدی به نام زن در فعالیتهای اجتماعی شرکت میکرد و رفاه اجتماعی ما بیشتر میشد، در حالی که نیروهای مستعدی در خانهها منزوی هستند و بلااستفاده ماندهاند». (قرباننیا، 1384)
متفکر شیعی دیگر در عصر حاضر که به زعم خویش به تبیین حقوق زنان با دیدی نوپرداخته آقای محسن کدیور است کهبیان میدارند: احکام حوزه زنان به استنباطی دوباره محتاج است، اجتهادی در مبانی و فروع و متناسب با ضوابط عقلایی و مدارک اصیل عدالت کتاب و سنت را میباید با این عینک بازخوانی کرد. حقوق زنان ایرانی با مشکل مواجه است بهویژه آنکه بسیاری از حقوق این زنان در جامعه ما مبتنی بر حقوق دینی و احکام شرعی است. لذا اگر در ناحیه احکام دینی و تکالیف شرعی اسلام مشکلی باشد این مشکل به حقوق ملی هم سرایت کرده است و امروز با قوانینی مواجه هستیم که ادعا میشود در بسیاری از موارد غیر عادلانه است. منتهی وجود مشکل در حقوق زنان را بسیاری باور ندارند. بنابراین ما راه درازی در پیش داریم». (کدیور، 1387)
مبحث دوم:تاریخچه عدالت جنسیتی درامر آموزش و پرورش
گفتار اول: عدالت جنسیتی در امر آموزش و پرورش در صدر اسلام
اولین آيه از كلام وحي که بر پیامبر بزرگوار اسلام نازل شد با بيان نعمت ايجاد عالم و آدم آغاز شده است. به دنبال آن به نعمت علم و دانش پرداخته شده است.
«اِقْرَأ بِإسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ/ خَلَقَ الْاِنسانَ مِنْ عَلَقٍ/ اِقْرَأ وَ رَبُّكَ الْاَكْرَمُ/ اَلَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ». (علق،4ـ1/96)(اي رسول گرامي برخيز) و قرآن را بهنام پروردگارت كه خداي آفرينندة عالم است بر خلق قرائت كن. آن خدایي كه آدمي را از خون بسته بيافريد. بخوان قرآن را پروردگار تو كريمترين كريمان عالم است. آن خدایي كه بشر را علم نوشتن به قلم آموخت و به آدم آنچه را كه نميدانست به الهام خود تعليم داد.
با تأمل و دقت نظر در اين آيات به اين نتيجه دست مییابیم، در صورتی که نعمت و احساني بالاتر از علم ميبود خداوند پس از نعمت ايجاد عالم آن را ذكر ميكرد، اما خداوند کلام خود را از مرحله پست حيات انسان آغاز ميكند و بلافاصله علمآموزي،والاترين مراحل حيات، اورا بيان ميكند. (حجتی، 1387)
فراگیری علم و دانشپژوهي از درجه و ارزشی بالا در اسلام برخوردار است و به دنبال آن دانشپژوهان و دانشمندان نيز مقامي بس والا در منطق دين دارند.پيامبر اکرم (ص) در اينباره ميفرمايد:«العُلَماءُ مَصابيحُ الاَرْضِ وَ خُلَفاءُ الأنبِيَاءِ وَ وَرَثَتي وَ وَرَثَه الأنبياءِ». علما چراغهاي روي زمينند و جانشينان پيامبران و وارثان من و پيامبران. (محمدي ريشهري، 1381)
آنچه از دقت در آيات قرآن کریم و توجه در مفاهيم آن حاصل ميآيد اين است كه روح و شخصيت هر انسانیدو محور تعليم(ياد دادن علم) و تعلّم(ياد گرفتن علم) است و ارتباطی به زن يا مرد بودن او ندارد. چون آنكه عالِم ميشود روح است و روح نه مذكر است و نه مؤنث.«وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءِ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي المَلائِكَه» (بقره،31/2)خداوند هم معاني و نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود. خداوند اسماء را به آدم آموخت و او به مقام خلیفهاللّهي رسيد البته شخص معيني خليفه الله نيست، بلكه مقام آدميّت، خليفهالله است. (جوادی آملی، 1378)
دانشاندوزی در صدر اسلام:رسول اكرم(ص) جهاد مقدس پيكار با بىسوادى را از خانه خویششروع كرده بود. بلاذرى با سندروايت مىكند كه زمان ظهور اسلام در مكه تنها هفده نفر باسواد بودند. دین اسلام اولینانقلاب آموزشی در عربستان بود. رسول اكرم (ص) اگر چه خود يك فرد بيسواد بود، ولي يك مشوّق خستگيناپذير آموزش بود. در جنگ بدر وقتي گروهي از كفار به دست مسلمانان اسير شدند حضرت دستور دادند تا هر يك از اسيران با پرداختن پولهاي هنگفتي آزاد شوند، فقط عدهاي از اسيران كه خواندن و نوشتن ميدانستند از پرداختن اين مبلغ معاف شدند با اين شرط كه هر كدام از آنها به ده نفر از جوانان مسلمان خواندن و نوشتن بياموزند.
جالب توجه اين است كه براي اولين و آخرين بار در تاريخ بشريت به فرمان پيامبر اكرم (ص) آموزشدانش به جاي غنيمت جنگي پذيرفته شد.
پيامبر اكرم (ص) به تعلیم و تعلم اعضاي خانواده نيز اهميت زیادی ميدادند. زني به نام «الشفا» كه در جاهليت خواندن و نوشتن را فرا گرفته بود به خانهرسول خدا ميآمد و به زنانایشان خواندن و نوشتن ميآموخت.اين زن همان است كه به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله به حفصه همسر پيامبر كتابتآموخت. (علامه طباطبایی، 1390)
در کتب تاریخ اسلام نام چند زن از زنان مسلمان ذکر شده كه در دوره اسلام، هم مىخواندند و هممىنوشتند و يا تنها مىخواندند.نام «عايشه»دختر سعد،«حفصه» دختر عمر، «كريمه» دختر مقداد و بالاتر از همه «شفا» دختر عبدالله بن عدويه نگاشته شده است. شفا به حفصه درس مىداد و پيامبر از او خواست تا به حفصه پس از زناشويى با پيامبرهمچنان درس بدهد. پس حفصه، خواندن و نوشتن مىدانسته است و نام او را جزء دارندگانمصاحف ضبط كردهاند.(رامیار، 1369)
از اين جريان مشخص مىشود كه پيامبر اكرم (ص)حتی براى زنان خود
