
بندگانش گمراه شوند. چون اين کار با حکمت خدا سازگار نيست. اين همان چيزي است که قرآن مجيد درباره پيامبر(ص) فرمودند: “وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الأقاويلِ لَأخَذنا مينهُ بِاليَمينِ ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتينَ” (حاقه: 44-46)
اشاره به اين است که پيامبر با داشتن آن معجزات، اگر از حق منحرف ميگشت و سخن خلافي به خدا نسبت ميداد، حکمت الهي ايجاب ميکرد که لحظهاي به او مهلت ندهد و او را سريعاً هلاک کند.331
3-3-4-2. تفاوت سحر با معجزه
از روزگاران گذشته، بسيار ديده شده که افرادي بر اثر رياضتهاي پر مشقت و يا تمرينهاي بسيار سخت، تواناييهايي بر پارهاي از خارق عادتها پيدا کردهاند. اين کار بهويژه در ميان مرتاضان هندي زياد ديده ميشود و به قدري زياد است که جاي انکار باقي نميگذارد. حال اين سؤال پيش ميآيد که چگونه ميتوانيم ميان اين خارق عادات و معجزات انبيا فرق بگذاريم؟
در پاسخ به اين سؤال بايد تعريفي از “سحر” داشته باشيم.
سحر معمولاً بهمعني هر کار و هر چيزي است که سرچشم? آن پنهان باشد و به کارهاي خارق العادهاي ميگويند که با استفاده از وسايل مختلف انجام ميشود و هدف آن اغفال و فريب دادن مردم است.332
گاهي با تلقينهاي قوي و مؤثر مسائلي را در نظر عوام منعکس ميکنند که واقعيتي ندارد و گاه از تردستي و خدعه و به اصطلاح، “چشمبندي” بهره ميگيرند.
گاه از خواص ناشناخت? فيزيکي و شيميايي بعضي از اجسام بهره ميگيرند؛ بهطوري که بيندگان از اسرار اموري که ميبينند، بيخبرند.
و بالاخره از طريق ارتباط با ارواح و کمک گرفتن از شياطين امور خارق العادهاي را انجام ميدهند و همه اينها در مفهوم جامع کلم? “سحر” درج شده است.333
قرآن مجيد با تعبيرات دقيقي به اين حقيقت اشاره کرده است. در يک جا ميگويد: “وَلکنّ الشَّياطينَ کَفَروا يُعَلِّمون النّاس السِّحر” (بقره: 102)
مرحوم طبرسي در ماهيت و حقيقت سحر چند قول را بيان کرده است: 1. سحر نوعي تخيل است و خدا فرمان داده تا از آن به کتاب خدا پناه برند و سور? فلق را در مورد آن نازل کرده است؛ 2. خدعه و نيرنگ و صورتسازي است و حقيقتي براي آن نيست ليکن کسي که سحر شده، ميپندارد که آن واقعيت دارد. چنانچه ساحر قدرت داشته باشد نفع و ضرري را نسبت به خود جلب و دفع کند، بزرگترين کارهاي عالم به دست اوست و کوچکترين ضرري نميبيند، با اينکه ما آنها را گرفتارتر از ديگران ميبينيم و پي ميبريم که هيچ قدرتي ندارند. و طبق آنچه کفار بعد از ديدن معجزه پيامبر ميگفتند او ساحر است. اگر واقعا سحر در او اتفاق ميافتاد، بايد کفار در گفتارشان راستگو باشند؛ در صورتي که قرآن ميفرمايد: “إن تَتَّبِعونَ إلّا رَجُلاٌ مَسحورا” (اسراء: 47) و پيامبر برتر از آن است که صفت نقصي در او اتفاق افتاده باشد تا موجب تنفر مردم شده؛ زيرا او حجت خداوند است.334
در جايي ديگر در صحن? مواجهه ساحران فرعون با موسي ميفرمايد: “قالَ ألقوا فَلَمّا ألقَوا سَحَروا أعيُن النّاسِ واستَرهَبوهُم وَجاءوا بِسِحرٍ عَظيم” (اعراف: 116) از اينجا معلوم ميشود سحر حقيقت ندارد؛ زيرا اگر عصاي ساحران حقيقتاً مار شده بود خداوند نميفرمود: ديدگان مردم را جادو کردند، بلکه ميفرمود آنها بهصورت مار درآمدند اما عصاي موسي به اذن خدا بهصورت مار عظيمي درآمد که معجزهاي از طرف خدا بود.335
3-3-4-3. وحي (چگونگي ارتباط با عالم غيب)
بدون شک پيامبران الهي رابطهاي با عالم غيب و جهان ماوراء طبيعت و به تعبير ديگر، رابطه ويژهاي با خداوند متعال داشتهاند و از آن طريق، تعليمات مخصوص و احکام و قوانين الهي را دريافت کرده و به امتها رسانيدهاند.
آگاهي اجمالي از اين رابطه، کاري آسان ولي علم تفصيلي به آن بسيار دشوار است؛ زيرا افراد محروم از اين رابطه نميتوانند آن را دقيقاً دريابند. پس شناخت ماهيت وحي براي غير پيامبران محال است.
در چند آيه از قرآن، طرق مختلفي که پيامبران بهوسيل? آن، با عالم غيب ارتباط پيدا ميکردند اجمالاً بيان شده که به بررسي نظر طبرسي در رابطه با اين آيات ميپردازيم:
در نخستين آيه به سه طريق اشاره شده: “وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أن يُکَلِّمَهُ اللهُ إلِا وَحياً أو مِن وَراءِ حِجابٍ أو يُرسِلَ رَسولاً فَيوحيَ بِإذنِه ما يَشاء” (شوري: 51)
مرحوم طبرسي در تفسير اين آيه ميگويد: “هيچ انساني ممکن نيست خدا با او سخن گويد مگر اينکه وحي به او فرستد؛ مانند داوود که به قلبش وحي فرستاد و زبور را نوشت. يا از پشت حجاب با او سخن بگويد، همچون موسي و يا پيامآوري به سوي او فرستد؛ مانند جبرئيل که به سوي پيامبر(ص) فرستاده شد تا فرمان او را ابلاغ کند.”336
به اين ترتيب، گاه اين ارتباط از طريق القا در قلب و گاه از طريق امواج صوتي که پيامبر از بيرون ميشنود و گاه بهواسط? نزول فرشته خواهد بود.
واژه “وحي” به گفت? راغب، بهمعني اشار? سريع است که گاه با سخنان رمزي وگاهي با صداي خالي از ترکيب لغوي و گاه با اشاره يا نوشتن صورت ميگيرد.337
ولي در اصطلاح اهل شرع، به ابلاغ رسالتهاي الهي از سوي خداوند بزرگ به پيامبران ابلاغ ميشود؛ هرچند در قرآن مجيد، دايره آن گستردهتر از اين معني است و هر نوع القاءکردن علم مرموزي را دربرميگيرد. لذا دربار? غرايزي که در بعضي حيوانات مانند زنبور عسل به وديعه نهاده شده، عنوان “وحي” به کار رفته؛ مانند: “وَ أوحي رَبُّکَ إلي النَّحل” (نحل: 68)
همچنين، درمورد آنچه خداوند به قلب مادر موسي انداخت، ميفرمايد: “وَ أوحَينا إلي أمِّ موسي أن أرضِعيه” (قصص: 7) بدون شک مادر موسي پيامبر نبود، اما در عين حال، درخصوص الهام الهي به او تعبير به وحي شده است.
اين واژه در قرآن در مورد وسوسههاي مرموز شيطان نسبت به پيروانش (انعام: 112) و دربار? اوامر مرموز الهي به جامدات همچون زمين (زلزال: 5) نيز به کار رفته است.
در مثال ديگر، نوع ديگري از وحي مطرح است و آن پيامي است که در حالت خواب و رؤيا به پيامبر ميرسد و اين “رؤياي صادقه” است که تفاوتي با بيداري ندارد، ميفرمايد: “قالَ يا بُنَيَّ إنّي أري في المَنامِ أنّي أذبَحُکَ فِانظُر ماذا تَري” (صافات: 102)
و در آيات بعد ميخوانيم که ابراهيم آماده براي اجراي اين فرمان شد. مسلماً اگر اين رؤيا همچون رؤياي معمولي بود هرگز ابراهيم(ع) آماده قرباني کردن فرزند نميشد و اين نشان ميدهد که اين خواب و رؤيا يک وحي قطعي الهي بوده است.338
3-3-5. دلايل صدق ادعاي پيامبر اسلام
بدون ترديد ادعاي هيچ مدعي را دربار? هيچ موضوعي بدون دليل نميتوان پذيرفت تا چه رسد به موضوع بسيار مهمي همچون نبوت انبياء و ادعاي وحي و ارتباط با خدا و دعوت مردم به پيروي خويش. بنابراين نخستين مسئلهاي که دربار? پيغمبر اسلام(ص) با آن روبرو ميشويم، مسئله دلائل نبوت است که بهطور اجمال بيان ميکنيم:
3-3-5-1. قرآن، معجزه پايدار پيامبر
نخستين و برترين و پايدارترين معجز? پيامبر، قرآن است که قبل از هرچيز به منطق قرآن دربار? خودش ميپردازيم:
قرآن مجيد در آي? 23 بقره روي مسئله تحدي قرآن که يکي از ارکان اعجاز است، تکيه کرده و ميفرمايد: “وَإن کُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلي عَبدِنا فأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِه وَادعوا شُهَداءَکُم مِن دونِ اللهِ إن کُنتُم صادِقين”
خداوند در اين آيه، به نبوت انبياء استدلال کرده و خطاب به کافران ميگويد اگر در آسماني بودن قرآن شک داريد و ميگوييد از طرف پيامبر است، يک سوره مانند آن بياوريد و از همه فصحا و اهل بلاغت براي مقابله با قرآن کمک بگيريد. اما هيچگاه آنها دست به چنين کاري نميزنند؛ زيرا موجب رسواييشان ميشود.339
در آي? بعد و در ادام? موضوع ميفرمايد: “فَإن لَم تَفعَلوا وَلَن تَفعَلوا فاتَّقوا النّارَ الَّتي وَقودُها النّاسُ وَالحِجارةُ أعِدَّت لِلکافِرين” (بقره: 24)
اين آيه دليل محکمي بر صحت و درستي نبوت پيامبر اسلام است؛ زيرا طبق شواهد قرآني مردم تا امروز نتوانستند مثل قرآن را بياورند و همين خبر دادن از آينده و مطابق شدن اين خبر با واقع، خود معجزه است.340
3-3-5-2. شاخههاي اعجاز قرآن
عدهاي بر اين باورند که اعجاز قرآن تنها از دريچ? فصاحت و بلاغت است، درحاليکه امروز غالب محققان ميدانند اين سخن درستي نيست و جنبههاي اعجاز قرآن بسيار متنوع است. در حال حاضر به چند جنبه از وجوه اعجاز قرآن اشاره ميکنيم.
3-3-5-2-1. فصاحت و بلاغت
علماي معاني در تفسير فصاحت و بلاغت گويند: فصاحت عبارت است از خالي بودن کلام از حروف و کلمات ثقيل و نامأنوس و ناموزون و همچنين کلمات رکيک و گوش خراش و مبهم.
و بلاغت عبارت است از تناسب کلام با مقتضاي حال و هماهنگي کامل با هدفي که سخن به خاطر آن گفته ميشود.
براي توجه به اين مسئله گفتني است که در طول تاريخ هميشه گروهي که منافع نامشروعشان به خطر افتاده، در برابر مردان حق، به پا ميخواستند و به آنها تهمت و دروغ ميزدند. از جمله اين تهمتها مسئله سحر و ساحري بود که در مقياس بسيار وسيعي بهکار ميرفت.
در آيات 24-25 مدثّر ميخوانيم: “فَقالَ إن هذا إلّا سِحرٌ يُؤثَر إن هذا إلّا قَولُ البَشَر”
سخن وليد بن مغيره (بزرگ مشرکان) است که عليرغم فصاحتي که داشت، بهدليل حلاوت و شيريني قرآن گفت: قرآن جادويي است که انسانها اختيار کردهاند و از طرف خدا نيست.341
علت اصلي اين نسبت ناروا به پيامبر(ص) نفوذ عجيب آيات قرآن بود که با فصاحت عجيبش، دلها را به سوي خود جذب ميکرد. بهگونهاي که نميتوانستند اين نفوذ را يک امر عادي تلقي کنند و براي آن واژ? “سحر” را انتخاب ميکردند.
3-3-5-2-2. اعجاز قرآن از نظر علوم روز
ذکر اين نکته لازم است که هرگز نبايد انتظار داشت که قرآن مجيد تمام مسائل علوم طبيعي را بيان کند؛ زيرا قرآن به اين منظور نازل نشده و اگر ميبينيم خداوند درباره قرآن ميفرمايد: “وَ نَزَّلنا عَلَيکَ الکِتابَ تِبياناً لِکُلِّ شَيء” (نحل: 89) به بيان طبرسي، منظور از آن هم? اموري است که با سعادت و تربيت نوع انسان مربوط است.
از آنجايي که پارهاي از آيات الهي و اسرار آفرينش جهان کمک به شناخت عظمت عالم آفرينش ميکند در لابلاي آيات به اين مسئله اشاره شده. و اگر بخشي از اسرار علوم در قرآن آمده نه بهعنوان عرضه کردن علوم طبيعي بهصورت يک دايرة المعارف، بلکه به منظور اهداف تربيتي و اخلاقي و تعليم درس توحيد و مانند آن است.
در آيه دوم سوره رعد ميخوانيم: “أللهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَها”
به نظر طبرسي، مقصود اين است که خداوند آسمانها را بيستون بر افراشته و شما هم ميبينيد که ستوني ندارد.342
شايان ذکر است که تفسيري براي اين سخن غير از ستوني که ما امروز نام آن را “قوه جاذبه و دافعه” ميناميم، وجود ندارد. اما چيزي که هست در زمان نزول آيات، تنها فرضيهاي که بر افکار دانشمندان آن عصر حاکم بود، نظري? “هيأت بطلميوس” بود که با تمام قدرت بر محافل عمومي حکومت ميکرد. ولي بعد از گذشت هزار سال از نزول قرآن، بطلان اين عقيده اثبات شد و مسلم شد که هريک از کرات در مدار خود معلق و ثابت است و تنها چيزي که آنها را در جاي خود نگه ميدارد، همان تعادل قو? جاذبه و دافعه است.
3-3-5-2-3. اعجاز قرآن از نظر اخبار غيبي
با اينکه ريش? حوادث در زمان حال و گذشته وجود دارد، هيچکس نميتواند دقيقاً از حوادث آينده پرده بردارد.
اين علاق? شديد انسان نسبت به آگاهي از حوادث آينده، هميشه در طول تاريخ، بازار کاهنان و طالعبينان را گرم ساخته و آنها نيز از عطش مردم بهرهبرداري کرده و منافعي از اين طريق کسب مينمودند که بسياري از آنها خلاف از آب درميآمد. جالب اينکه اين خلافگوييها مانع از پيشگوييهاي آينده در اينگونه مسائل نميشد.
ولي اين حقيقت را نميتوان انکار کردکه اگر کسي اين مسائل را بهطور دقيق بيان کند دليل بر اين است که از اسرار غيب اجمالاً با خبر است و اگر اين پيشگوييها هماهنگ با ادعاي نبوت باشد بهعنوان يک
