
که اين مؤلفه:
1ـ يک ويژگي اخلاقي به شمار ميرود.
2ـ ذيل قبح اخلاقي جاي ميگيرد.
3ـ طبق هر سه منظر ميانهرو، اين ويژگي باعث قابليت ارزيابي اخلاقي براي اثر ميشود.
در مجموع اين چهار مؤلفه با تبييني که ارايه شد، نشان ميدهند اين اثر مورد مطالعاتي مناسبي براي ارزيابي اخلاقي از منظر ديدگاههاي ميانهرو است. همچنين از آنجايي که به دنبال بررسي نسبت قبح اخلاقي با ارزش زيباشناختي فيلم هستيم، قبح مشهود در چهار مؤلفه بيانگر مناسب بودن اين فيلم براي تطبيق مباني نظري است.
ممکن است برخي جنبههاي ديگر اين فيلم همچون برخي از ويژگيهاي شخصيتي داک، جريان کمک به مرد مکزيکي، نفوذ بنيان در دستگاه قضايي و اموري شبيه به اين نيز در زمره جنبههاي اخلاقي اين فيلم تلقي شوند که به نظر درست ميرسد. اما از آنجايي که به دنبال مهمترين جنبههاي اخلاقي فيلم هستيم، به گونهاي که بتوان فيلم را بيانگر آنها دانست و آن جنبه را به عنوان ديدگاه فيلم تلقي کرد، به نظر ميرسد بايد بر همان چهار جنبه اکتفا کرد که اين خصوصيات را دارا هستند.
2ـ1ـ2ـ تحليل بر اساس ديدگاههاي ميانهرو
با توجه به پرسش اصلي اين پژوهش، در اين بخش به دنبال تحليل کامل يک فيلم از تمام جنبههاي آن نيستيم، به همين جهت به جنبههاي زيباشناختي اثر کاري نداريم و تنها ارزيابي اخلاقي ـ زيباشناختي فيلم بر اساس مباني ديدگاههاي ميانهرو انجام ميشود. از اينرو در اين بخش تنها از اصل “تا آنجا که” استفاده ميشود و اصل “از تمام جهات” کاربردي نخواهد داشت.
در بخش قبلي چهار جنبهي اخلاقاً معيوب خشونت، رابطهي زناشويي، اروتيسم و تبهکاري مطرح شد که در “گريز” وجود داشت.
از منظر “اخلاقگرايي ميانهرو”، در واقع روايت تمام ساختارش کامل نيست و اين شامل چهار جنبهي اخلاقي اثر هم ميشود. يکي از چيزهايي که روايت را کامل ميکند، پاسخ اخلاقي مخاطبان به اين چهار جنبه است. فيلم از مخاطب ميخواهد که پاسخي درخور به آنچه در روايتش توصيه ميکند، بدهد. پاسخهايي که در اثر توصيه ميشوند، اخلاقاً معيوب هستند و مخاطب نميتواند پاسخي درخور به آنچه از او نسبت به خشونت، رابطهي زناشويي، اروتيسم و تبهکاري خواسته ميشود، ارايه دهد. طرح هنري اين فيلم به گونهاي بوده است که چنين پاسخهايي را بطلبد و چون در اين امر شکست ميخورد، داراي نقص زيباشناختي است. از اينرو در اين اثر تا آنجا که فيلم داراي جنبهي اخلاقي معيوب (چهار جنبهي مذکور) است، داراي نقص زيباشناختي است، زيرا همانطوري که در بخش پيشين تبيين شد، اين چهار جنبه مانعي براي جذب شدن به اثر و ارايهي پاسخ درخور به آن به شمار ميروند و همين امر دليلي است بر آنکه جنبههاي اخلاقي چهارگانه با جنبهي زيباشناختي فيلم مرتبطند و فيلم داراي نقص زيباشناختي است. در واقع تا آنجا که اثر پاسخهايي را به مخاطب اخلاقاً حساس توصيه ميکند که اخلاقاً معيوب هستند، داراي نقص زيباشناختي است. دليل ارتباط جنبهي اخلاقي و زيباشناختي نيز شکست در طرح هنري به دليل جايگاه جنبههاي اخلاقي در مانعيت براي جذب به اثر است.
از منظر “اصالت اخلاق” نيز پاسخهايي که فيلم “گريز” نسبت به چهار جنبهي اخلاقي توصيه ميکند، اهميت دارد. اثر از يک سو ديدگاهي اخلاقاً معيوب در چهار جنبه را توصيه ميکند و از جايگاهي بالاتر پاسخ درخور ندادن به جنبههاي غيراخلاقي اثر توصيه ميشود. در مجموع اين توصيهها، قبح اخلاقي جنبههاي چهارگانه باعث آن ميشود که مخاطب نتواند آنگونه که اثر توصيه ميکند به آن پاسخ درخور دهد و همين امر شکست طرح هنري است. از اينرو جنبههاي چهارگانهي اخلاقاً معيوب نقص زيباشناختي به شمار ميروند. در مجموع ميتوان گفت فيلم “گريز” تا آنجا که داراي اين چهار جنبه است، داراي نقص زيباشناختي است.
به عنوان آخرين ديدگاه ميانهرو، بايد به سراغ “ميانهروترين اخلاقگرايي” کييران برويم. از منظر او زماني ميتوان ويژگيهاي اخلاقي ضمني موجود در تجربهي تخيلي يک فيلم را به جنبهي زيباشناختي آن ارتباط داد که از منظر باورپذيري بررسي شوند. در بخش قبلي اين امر تبيين شد که چهار جنبهي اخلاقاً معيوب “گريز” با باورپذيري اثر ارتباط دارند، حال بايد اين امر بررسي شود که وجود اين جنبهها و ارتباط آنها با باورپذيري اثر سبب حسن زيباشناختي آن ميشوند يا نقص زيباشناختي. از آنجايي که در ديدگاه کييران نيز مخاطب اخلاقاً حساس مدنظر هست، البته نه به صورتي که در دو ديدگاه ديگر از آن بهره گرفته ميشود. مخاطب اخلاقاً حساس در جايي گرهي ديدگاه کييران را باز ميکند که نياز است ارتباط جنبهي اخلاقي با باورپذيري اثر بررسي شود و تبيين شود که آيا مؤلفهاي همچون خشونت در فيلم گريز، باعث افزايش باورپذيري اثر ميشود يا در جهت کاهش اين باورپذيري گام برميدارد. اگر چنين شرطي (مخاطب اخلاقاً حساس) در نظر گرفته نشود، ممکن است استدلال کييران به سمت نااخلاقگرايي ميانهرو برود، زيرا فرض بگيريد در همين فيلم، خشونت باعث افزايش باورپذيري اثر شود، يعني به واسطهي نبود در نظر گرفتن مخاطب اخلاقاً حساس که قبح اخلاقي (خشونت) سبب ميشود درک و باورپذيري اثر براي او کاهش يابد، نتيجه وارونه ميشود و قبحي که باعث افزايش باورپذيري شده است، ـ با توجه به اينکه باورپذيري ويژگي زيباشناختي است ـ اثر به واسطهي اين قبح داراي حسن زيباشناختي ميگردد و اين چيزي است که مدعاي نااخلاقگرايي ميانهرو است. با توجه به اين مشکل، در ديدگاه کييران، بررسي ارتباط جنبههاي اخلاقي با باورپذيري با در نظر گرفتن مخاطب اخلاقاً حساس صورت ميپذيرد. در فيلم “گريز” درک اينکه شخصيتهايي همچون داک و کارول به چه کارهايي دست ميزنند تا به اهداف خود برسند که جنبههاي چهارگانه را نيز در خود دراد، براي مخاطب همراه با مشکل است، زيرا مخاطب نميتواند ـ به دليل اينکه اخلاقاً حساس است ـ با اين شخصيتها در اين موقعيتها به گونهاي همذات پنداري کند که سبب درک آنها و باورپذير شدن آنها شود. بر اين اساس نتيجهي اين ديدگاه نيز با دو ديدگاه ديگر يکسان خواهد بود و فيلم “گريز” تا آنجا که داراي اين چهار جنبهي اخلاقاً معيوبِ مرتبط با باورپذيري اثر است، داراي نقص زيباشناختي است.
به عنوان جمعبندي در بارهي اين فيلم ميتوان گفت که فيلم “گريز” بر اساس هر سه ديدگاه ميانهرو، تا آنجا که داراي جنبههاي اخلاقاً معيوب خشونت، رابطهي زناشويي، اروتيسم و تبهکاري داراي نقص زيباشناختي است و اين چهار جنبه ارزش زيباشناختي آن را کاهش ميدهند. البته اين ارزيابي بدين معنا نيست که ديگر ارزشهاي فيلم ناديده انگاشته ميشود و همچنين بدين معنا نيست که اين تنها تفسير ممکن از جنبههاي اخلاقي فيلم است، بلکه اين فيلم هم ميتواند داراي ارزشهاي زيباشناختي ديگر باشد و هم تفسيرهاي ديگر نسبت به جنبههاي اخلاقياش را بپذيرد.
2ـ2ـ پرتقال کوکي
فيلم دومي که به عنوان مورد مطالعاتي انتخاب شده است، “پرتقال کوکي”468 (1971) اثر جنجالي استنلي کوبريک469 است. اين فيلم در گونههاي درام و افسانه ـ علمي جاي ميگيرد و محصول انگلستان است. فيلم به صورت رنگي در 137 دقيقه به زبان انگليسي توليد شده است. اين اثر اقتباس کوبريک از رماني با همين نام نوشتهي آنونتي برجس470 است. بازيگران عمدهي آن عبارتند از: مالکوم مکداول،471 پاتريک مگي،472 مايکل بيتس،473 وارن کلارک،474 جان کلايو،475 ايدريان کوري،476 پل فارل477 و کلايو فرانسيس.478
اين فيلم داستاني در آيندهي لندن را روايت ميکند. الکس دلارج (مکداول) رييس گروهي از خلافکاران جوان است. اين گروه شبها پس از آنکه نوشيدنياي خاص (شيري که با مواد روانگردان مخلوط شده) مينوشند به خيابانها ميروند و مشغول کارهاي خلاف، دزدي، خشونت و تجاوز ميشوند. بالاخره روزي که آنها قصد حمله به زني تنها و ثروتمند دارند، الکس اين زن را به قتل ميرساند و به واسطهي خيانت دوستانش که با آنها اختلافاتي پيدا کرده است، توسط پليس دستگير شده و محکوم به چهارده سال زندان ميشود. پس از گذراندن دو سال از زندان، وزير کشور وارد زندان ميشود تا سوژهاي براي روش انزجاردرماني خود پيدا کند و الکس داوطلب ميشود. اين فرآيند به اين گونه است که به سوژه دارويي مخصوص داده ميشود. او را به صندلي جلوي صفحهي نمايشي بزرگ ميبندند و با ابزاري چشم او را باز نگه ميدارند تا مجبور به ديدن فيلمهايي خشن از خشونت، قتل، تجاوز، جنگ و چيزهايي شبيه اين شود. بعد از گذشت دو هفته از استفاده اين روش درمان، وزير کشور نمايشي را ترتيب ميدهد تا در آن نشان دهد که الکس “درمان” شده است. الکس در آنجا در مقابل خشونت يا شهوت نميتواند هيچ عکسالعملي نشان دهد و حالت تهوع به او دست ميدهد. الکس آزاد ميشود و متوجه ميشود تمام اموالش ضبط شده و به دليل ناتواني در خشونت مورد آزار و اذيت برخي از قربانيانش قرار ميگيرد. اين مسأله که الکس تبديل به موجودي غيرانسان شده، براي دولت وقت مشکل ايجاد ميکند. به همين جهت درماني در جهت بازگشتن به حالت عادي براي الکس مهيا ميشود و او به حالت نخستش با همان رذايل برميگردد.
2ـ2ـ1ـ تبيين جنبههاي اخلاقي فيلم
همانطور که در بارهي فيلم پيشين نيز انجام شد، در انتخاب فيلم براي ارزيابي اخلاقي، نخستين مؤلفه داشتن قابليت ارزيابي اخلاقي است و براي بررسي اين امر نياز به تبين جنبههاي اخلاقي اثر داريم. به نظر ميرسد بر طبق ملاکي که پيش از اين در بارهي فيلم “گريز” به کار گرفته شد، “پرتقال کوکي داراي شش جنبهي مهم اخلاقي است:
2ـ2ـ1ـ1ـ خشونت
در هر مؤلفه بر اساس دو پرسشي که ذکر شد، بايد بررسي کنيم که مؤلفهي مورد نظر ذيل قبح اخلاقي قرار ميگيرد يا حسن اخلاقي و اين مؤلفه سبب قرار گرفتن اين فيلم در دايرهي آثاري که شايستهي بررسي اخلاقياند، ميشود يا نه. نخستين جنبهي اين فيلم خشونت است. ابتدا شايسته است نگاهي به واکنشهاي مربوط به خشونت در اين فيلم داشته باشيم.
“پرتقال کوکي” همواره همراه فيلمهايي چون “باني و کلايد” (1967)، “گروه خشن” (1969)، “هري کثيف”479 (1971) و “سگهاي پوشالي” (1971)، از موارد برجستهاي به شمار ميرود که به سبب خشونت مورد بحث بودهاند. جنجال در بارهي خشونت و اروتيسم “پرتقال کوکي” در انگلستان پس از يک دورهي نمايش به حدي رسيد که خود کوبريک در سال 1974 از اکران آن صرف نظر کرد و اين فيلم ديگر نمايش داده نشد. دليلش اين بيان شده است که برخي مدعي شدند که به تقليد از فيلم، اعمال خشونتآميز و ساديستي را مرتکب شدهاند و مطبوعات آن را پر و بال دادند.480 پس از آنکه در درجهبندي سينمايي امريکا، فيلم درجهي X گرفت،481 کوبريک حدود سي ثانيه از صحنههاي نامتعارف را با صحنههايي با شدت کمتر عوض کرد، اما نسخههاي امروزي فيلم هماني است که درجهي X گرفت. همچنين فيلم از سوي انجمني کاتوليک مربوط به بررسي فيلمها محکوم شد. اين فيلم پس از مرگ کوبريک بالاخره به صورت محدود در سال 1999 اکران شد.
آنتوني برجس در مصاحبهاي با انتقاد از خشونت فيلم “پرتقال کوکي”، بيان ميکند که در رمان “پرتقال کوکي”، سعي کرده است که خشونت و آشوبگري را کنار گذاشته و در پسزمينهي داستان قرار دهد، اما کوبريک در فيلم جز خشونت چيز ديگري نشان نداده است. برجس فيلم را اثري شايسته نميداند و از دردسرهايي که فيلم براي او در امريکا و ايتاليا ايجاد کرده است، گله ميکند، زيرا او را به واسطهي فيلم پدرخواندهي خشونت خواندهاند.482 ديگراني نيز فيلم را به خاطر خشونت بيحدش مذمت کردهاند و خشونتگرايي را اصل مهم در اين فيلم ميدانند.483 اما در طرف مقابل، پکينپا “پرتقال کوکي” را به خاطر همين خشونتش تحسين ميکند و اين فيلم را اثري مهم ميداند که خودش آرزو دارد چنين چيزي بسازد.484
اين فيلم به چند گونهي مختلف بيانگر نگاهي خاص به خشونت است. نخست اينکه فيلم شخصيت الکس و همگروهانش و همچنين ديگر گروههاي خشونتطلب فيلم را
