
در درگيري با داک، به يک دامپزشک مراجعه ميکند. پس از مداوا دامپزشک را مجبور ميکند که به عنوان راننده براي او رانندگي کند، با فرن جلوي همسرش رابطهي نامشروع برقرار ميکند. دامپزشک در نهايت خود را دار ميزند و رودي و فرن ماشين را برداشته و ادامه داستان پيش ميرود. تصويرگري اين ماجرا صرفاً توصيف وقايع نيست. فرن پس از آشنا شدن با رودي خوشحالتر از قبل است و گويا منتظر چنين فرصتي بوده است. با توجه به جزييات اين بخش از داستان، فيلم نه تنها بيانگر اين نيست که فرن نبايد تن به اين امر ميداد، بلکه ميتواند بيانگر اين امر باشد که فرن به واسطهي همکاري با رودي و خيانت به همسرش توانسته زندگي مطلوبتري براي خود فراهم آورد که داراي هيجان بيشتري است. اگر تصويرگري جريان رابطهي داک و کارول جايي براي حسن اخلاقي باقي ميگذاشت، جريان دامپزشک، فرن و رودي به وضوح نشاندهندهي اين امر است که فيلم در اين زمينه، بيانگري چيزي است که قبح اخلاقي به شمار ميرود. از اينرو ميتوان در مجموع دو جريان، چگونگي رابطهي زناشويياي که اين فيلم بيانگر آن است را ذيل قبح اخلاقي قرار داد. تا اينجا به پاسخ پرسش نخست رسيدگي شد. حال بايد قابليت اين مؤلفه براي ارزيابي اخلاقي سنجيده شود (پرسش دوم).
اين مؤلفه در فيلم با توجه ديدگاه “اخلاقگرايي ميانهرو”، در بخشهايي که بيانگر رابطهي صحيح ميان داک و کارول است، يعني بخشهاي که بيانگر اهميت رابطهي سالم ميان زن و شوهر و اهميت حفظ کيان خانواده است، مخاطب اخلاقاً حساس را به خود جذب ميکند. بخش ديگر اين مؤلفه يعني زماني که رابطهي زناشويي در شکل اخلاقاً معيوب آن تصوير ميشود که بخش غالب اين مؤلفه در فيلم همينگونه است، باعث ميشود مانعي براي جذب مخاطب اخلاقاً حساس پديد آيد. در مجموع به اين جهت که اين مؤلفه در فيلم، در تسهيل و مانعيت براي جذب مخاطب نقش دارد، از منظر کرول اين فيلم قابليت ارزيابي اخلاقي را به واسطهي اين مؤلفه خواهد داشت. اگر اين مؤلفه را بر اساس ديدگاه “اصالت اخلاق” نيز بررسي کنيم به نتيجهي مشابهي ميرسيم و فيلم را داراي قابليت ارزيابي اخلاقي خواهيم يافت، زيرا وجود اين مؤلفه يا جنبهي اخلاقي در فيلم، نشانگر اين امر که اثر در زمينهي چگونگي رابطهي زناشويي که خود مسألهاي اخلاقي است، بيانگر يک ديدگاه است و در همين رابطه پاسخي را از مخاطب طلب ميکند. از اينرو در اين ديدگاه هم اين جنبهي اخلاقي سبب ميشود فيلم شايستهي ارزيابي اخلاقي باشد. اما آيا اين مؤلفه در ديدگاه “ميانهروترين اخلاقگرايي” هم سبب ميشود که فيلم قابليت ارزيابي اخلاقي داشته باشد؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد اين مؤلفه را در ارتباط با باورپذيري اثر بررسي کرد. براي روشنتر شدن اين موضوع بايد شخصيت داستاني داک، کارول، رودي و فرن را در نظر گرفت. رابطهي ميان داک و کارول بيانگر رابطهاي نزديک است که بر مبناي اصل “هدف وسيله را توجيه ميکند” پيش ميرود. در واقع جنبهي اخلاقي اين رابطه، تصويرگري نوعي خاص از رابطهي زناشويي در اين داستان نقش مهمي در باورپذيري اين دو شخصيت دارد. مخاطب در تجربهي فيلم براي درک کاري که کارول براي آزادسازي شوهرش از زندان انجام داده است نياز دارد نوعي خاص از رابطهي زناشويي را ببينيد که جنبهي اخلاقي نيز دارد. همچنين همذاتپنداري با شخصيت رودي و فرن نيز چنين چيزي را ميطلبد. پس ميتوان گفت جنبهي اخلاقي فيلم (نوع تصويرسازي رابطهي زناشويي) در باورپذيري اثر نقش دارد. اينکه نقش مثبت يا منفي در اين امر بازي ميکند، بايد در بخش بعدي به آن پرداخته شود. چيزي که در اين بخش کافي به نظر ميرسد اين است که چنين نقشي ـ به طور کلي ـ قابليت ارزيابي اخلاقي “گريز” از منظر کييران را ثابت ميکند.
پس ميتوان جنبهي دوم اخلاقي فيلم (چگونگي رابطهي زناشويي) را اين گونه جمعبندي کرد که اين مؤلفه:
1ـ يک ويژگي اخلاقي به شمار ميرود.
2ـ اين ويژگي در برخي بخشها ذيل حسن اخلاقي ولي در غالب موارد در زمرهي قبح اخلاقي جاي ميگيرد. در جمعبندي نهايي ميتوان گفت اين ويژگي قبح اخلاقي اثر به شمار ميرود.
3ـ طبق هر سه منظر ميانهرو، اين ويژگي باعث قابليت ارزيابي اخلاقي براي اثر ميشود.
2ـ1ـ1ـ3ـ اروتيسم
اين فيلم بخشهايي شامل گفتار يا رفتار اروتيک دارد که به شخصيتهاي داک، کارول و بينيان از يک سو؛ و رودي، فرن و دامپزشک از سوي ديگر ارتباط پيدا ميکند. اين امر مسلم است که چگونگي ديدگاهي که فيلم بيان ميدارد، يک جنبهي اخلاقي به شمار ميرود، اما بايد اين امر بررسي شود که چنين چيزي قبح اخلاقي به شمار ميرود يا نه. در واقع در ديدگاه فرااخلاقي مختار، صرف به تصوير کشيدن گفتار يا رفتار اروتيک ميتواند قبح اخلاقي به شمار رود، زيرا در جهت کمال غايي نيست. اما از جهت ديگر هم نوع برخورد فيلم با اين مسأله داراي قبح اخلاقي است. تکليف وضعيت رودي، فرن و دامپزشک در اين باره روشن است و فيلم دستکم در اين باره بيانگر اين امر است که ممکن است خيانت و بيپروايي در اين امر باعث تهييج زندگي انسان ميشود و همين ديدگاه به روشني در زمرهي قبح اخلاقي قرار ميگيرد. اما وضعيت داک، کارول و بينيان در اين مؤلفه نيز ذيل قبح اخلاقي قرار ميگيرد، زيرا بخشي که شامل رابطهي داک و کرول ميشود که از منظر ديدگاه مختار قبح اخلاقي به شمار ميرود و آن بخشهايي از داستان که بيانگر “توجيه هدف با وسيله” است و به اين ترتيب کارول براي آزادي شوهرش رابطهي نامشروع با بينيان برقرار ميکند، نيز با مشکل روبرو است. شايد گفته شود داستان شخصيت داک را به ما نشان ميدهد که به اين امر حساس است و آن خيانت را امر غيراخلاقي ميداند و از اين جهت نميتوان اين بخش را ذيل قبح اخلاقي قرار داد. اما اين برداشت صحيح نيست، زيرا داک در بخشي که در محل انباشت زباله هستند، همسرش را به واسطهي هدف اين کار و نيت همسرش ميبخشد و مسأله حل ميشود، از اين رو براي داک نيز هدف (حفظ خانواده و منجر نشدن به جدايي) مهمتر است و مهم نيست چه ابزاري (بخشيدن خيانت کارول) داشته باشد که اين امر باز هم ذيل قبح اخلاقي قرار ميگيرد. البته در واقع همانطوري که اشاره شد، نيازي به تفصيل در اين باره نيست و ديدگاه مختار صرف گفتار ـ رفتار اروتيک را مانعي براي کمال و غيراخلاقي ميخواند، مگر به گونهاي باشد که که مخاطب را از اين خطر مصون بدارد که در اين فيلم چنين نيست. حال که مشخص شد اين فيلم داراي قبح اخلاقي است (پرسش نخست)، بايد سببيت اين مؤلفه براي قابليت ارزيابي اخلاقي فيلم سنجيده شود (پرسش دوم).
اين جنبهي اخلاقي فيلم با توجه “اخلاقگرايي ميانهرو”، که بيانگر ديدگاهي خاص در زمينهي اروتيسم است، مانع جذب مخاطب اخلاقاً حساس ميشود و از همين جهت شايستهي ارزيابي اخلاقي است. اگر اين مؤلفه را از اين منظر که ديدگاهي خاص در بارهي اروتيسم دارد، بررسي کنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد که بر اساس ديدگاه “اصالت اخلاق” نيز فيلم را داراي قابليت ارزيابي اخلاقي است. از آنجايي که نوع ديدگاه به اروتيسم بخشي از شخصيت داستاني داک، کارول، فرن، رودي و ديگران در اين فيلم را تشکيل ميدهد، در باورپذيري اثر نيز نقش مهمي خواهد داشت و “ميانهروترين اخلاقگرايي” نيز اين اثر را شايستهي ارزيابي اخلاقي تلقي ميکند. از آنجايي که اين مؤلفهي در اين منظر شباهت زيادي به مؤلفهي پيشين دارد، نيازي نيست دليل اهميت شخصيت داستاني در باورپذيري دوباره تکرار شود. از اينرو ميتوان به عنوان جمعبندي، جنبهي سوم اخلاقي فيلم (اروتيسم) را اين گونه جمعبندي کرد که اين مؤلفه:
1ـ يک ويژگي اخلاقي به شمار ميرود.
2ـ اين ويژگي ذيل قبح اخلاقي جاي ميگيرد.
3ـ طبق هر سه منظر ميانهرو، اين ويژگي باعث قابليت ارزيابي اخلاقي براي اثر ميشود.
2ـ1ـ1ـ4ـ تبهکاري
آخرين جنبهي مهمي که در زمرهي جنبههاي اخلاقي “گريز” قرار ميگيرد، نوع نگاه فيلم به مسألهي تبهکاري است. تمام شخصيتهاي اصلي داستان اين فيلم در واقع تبهکاران هستند که براي رسيدن به مقصود خود به هر خلافي دست ميزنند. روشن است که صرف نشان دادن تبهکاران و تبهکاري اين امر را تبديل به يک جنبهي اخلاقي نميکند. جنبهي اخلاقي زماني شکل ميگيرد که بتوان نوع ديدگاه و نگرش فيلم نسبت به اين موضوع را استخراج کرد. دو نکته در اينجا وجود دارد که ممکن است آنها دليلي براي تحسين تبهکاري توسط فيلم تلقي شوند: جذابيتهاي بصري، شخصيتي و داستاني تهبکاران و تبهکاري و سرانجام داستان و فرار موفق و بدون مجازات داک و کارول. براي نمونه، داک از يک سو سارق بانک است و مدتي را هم در زندان گذرانده است، اما از سوي ديگر فردي باهوش (طرح دقيق و هوشمندانهي سرقت)، خانوادهدوست (رفتار با همسرش)، داراي اصول (با آنکه در سرقت با مشکلاتي مواجه ميشود و با بنيان اختلافاتي دارد، براي تقسيم پول پيش او ميرود)، ترحم (تا جايي که ميتواند به پليسها آسيب نرساند، اين کار را انجام ميدهد؛ رودي را پس از بيهوش کردن در راهرو با آنکه فرصت دارد نميکشد؛ شش برابر درآمد ساليانهي مرد مکزيکي را در قبال سکوت و ماشين بيارزش او ميدهد) و ساير ويژگيهايي مثل اين است. پکينپا خود در يک مصاحبه با لسآنجلس تايمز در سال 1972، به جذابيت اين شخصيتهاي تبهکار و نقش اين جذابيت در جلب مخاطب اشاره ميکند.467 امر ديگر اين است که داک با کارول در نهايت پس از آن همه کشتار و درگيري به راحتي به مکزيک فرار ميکنند و تا با نيم ميليون خود زندگي جديدي آغاز کنند و اين ميتواند به اين معنا باشد که هميشه کار بد، نتيجهي بد نخواهد داشت. همين نکته باعث شده که در دوبلهي فارسي اين فيلم پيش از انقلاب، گفتاري (نريشن) به پايان فيلم اضافه شود که اين دو پس از مدتي در مکزيک دستگير شدند، تا به اين وسيله اين نکته را برطرف کنند.
با آنکه به نظر ميرسد پذيرفتن اين مؤلفه به عنوان قبح منوط به پذيرفتن شناختگرايي يا پيامدگرايي در هنر است، ـ که شناختگرايي را گات و کرول ميپذيرند ـ زيرا زماني اين امر قبح است که باعث ايجاد تبهکاري در مخاطب شود. اما در واقع اين تلقي صحيح نيست، زيرا امر مهم نوع ديدگاه و نگرشي است که فيلم به مخاطب عرضه ميدارد و ما نيازي نداريم تا حتما تأثير فيلم بر مخاطب را قطعي قلمداد کنيم. فيلم بر اساس دو نکتهي ياد شده، تبهکار را فردي جذاب و جالب مطرح ميکند و دستکم در مقام بيان اين امر است که گاهي تبهکاري به نتيجهي بد سرانجام نمييابد و ميتواند باعث ايجاد يک زندگي فوقالعاده از لحاظ امکانات مادي شود و همين نکات براي ما کفايت ميکند تا اين مؤلفه در فيلم “گريز” را قبح اخلاقي معرفي کنيم (پرسش نخست).
براي پاسخ به پرسش دوم بايد بيان شود که اين جنبهي اخلاقي فيلم با توجه “اخلاقگرايي ميانهرو”، در جايي که از يک سو، با بخشي از شخصيتهاي داستاني گره ميخورد و از سويي ديگر، پيشبرد داستان منوط به آن ميشود، ميتواند مانعي براي جذب مخاطب اخلاقاً حساس به شمار آيد و از همين جهت سبب اين امر ميشود که “گريز” شايستهي ارزيابي اخلاقي باشد. به دليل نزديکي اين ديدگاه با ديدگاه گات، همين تبيين شايستگي “گريز” براي ارزيابي اخلاقي در ديدگاه “اصالت اخلاق” را نيز روشن ميکند، زيرا اين مؤلفه در واقع ديدگاهي در بارهي تبهکار و تبهکاري ارايه ميدهد و بر همان اساس پاسخي توصيه ميکند و اين امر فيلم را شايستهي ارزيابي اخلاقي ميگرداند. همچنين توجه به شخصيتهاي تبهکار جذاب و به ويژه داک و چگونگي سرانجام داستان ـ که جزييات آن بيان شد ـ ارتباط نزديکي با باورپذيري اثر نيز دارند، زيرا چگونگي شخصيتپردازيها و پيشبرد داستان، نقش اساسي در درک داستان و همذاتپنداري با آن دارد. اين تبيين نشان ميدهد که چرا اين فيلم بر اساس اين مؤلفه نيز از منظر “ميانهروترين اخلاقگرايي” شايستهي ارزيابي اخلاقي است. به عنوان جمعبندي، ميتوان جنبهي آخر اخلاقي فيلم (تبهکاري) را اين گونه جمعبندي کرد
