
بزرگتر از آن است که زمين را بدون(شناسناندن) امامي عادل واگذارد. البته چنين شناسايي وتعييني از سوي خداي عليم و حکيم صورت پذيرفته است: (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون(474 واز آنان اماماني قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند چون شكيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.
از سوي ديگر بايد گفت، حکمت الهي، همانگونه که مقتضي ارسال نمايندگاني براي اعمال حاکميت خويش است، اقتضا دارد که راههايي براي شناخت آنان وجود داشته باشد، زيرا در غير اين صورت، گروه زيادي از مردم در شناسايي نمايندگان حقيقي ناکام ميمانند و از هدايت الهي محروم ميشوند ودر نتيجه “نقض غرض” پيش خواهد آمد.
متکلمان اسلامي، در مجموع سه راه عمده براي شناسايي مأذونان الهي ذکر نمودهاند که عبارتند از: اعجاز، گواهي فرستادگان قبلي، گواهي قطعي مجموعهاي از قراين وشواهد در زندگي مدعي اذن الهي. که در اين بين ميتوان “معجزه” را بهترين، عموميترين و محکمترين راه شناسايي و اثبات صدق چنين ادعايي دانست.
محقق لاهيجي( ميگويد: “بدان كه طريق معرفت صدق دعوى نبوّت، منحصر است در ظهور معجزه. و معجزه امرى است خارق عادت كه مطابق دعوى باشد.”475
2- 3- نتيجه گيري
ازمجموع دلايل عقلي ونقلي ومباحث مطرح شده در اين فصل چنين معلوم ميگردد: که مشروعيت حکومت ديني بنابر تفکر شيعي امامت، منوط به مأذونيت از طرف خداوند باري تعالي است. و کساني ميتوانند در جامعه ديني از سوي خداوند مأذون به رهبري و سرپرستي باشند که داراي شاخصها و ويژگيهاي خاصي مانند مقام عصمت و لغزش ناپذيري و داراي معرفت و علم لدني به خواستهها و اراده الهي باشند و نيز از سوي خداوند متعال براي رهبري منصوب باشند.
بنابراين براساس انديشه شيعي امامت، حاکمان و واليان حقيقي و شايسته که از سوي باري تعالي مأذون به رهبري و اعمال حاکميت در جامعه هستند؛ انبياء عظام و ائمة هدي ( و در زمان غيبت امام معصوم (، فقهاي جامع الشرايط مي باشند. البته اين گروه نه معصومند و نه داراي علم لدني، بلکه همانگونه که بحث شدبه جهت ضرورت استمرار حاکميت الهي و لزوم معطل نماندن فرامين خداوند و اعمال آنها در ميان امت، در زمان غيبت، براي رهبري وسرپرستي جامعه، از سوي معصومين ـ که حاکمان اصيل الهياند ـ به طور عام معرفي و منصوب ميشوند و در اين انتصاب، همچنان مسئله اذن الهي موضوعيت دارد؛ زيرا آنچه فقيه عادل عهده دار آن است حاکميتي است که بالذات از آن ذات احديت ميباشد.
بدينترتيب يکي از مباني مشروعيت حکومت ديني براساس تفکر شيعي امامت، مسأله مأذونيت حاکمان و واليان در جامعه از سوي باري تعالي است. و اذن الهي دراحراز مشروعيت، ملاک و معياري بي بديل و منحصر در حقانيت نظام سياسي وحقوقي در تفکر شيعي امامت مي باشد. وحکومت ديني بدين لحاظ داراي مشروعيت است که مأذون از طرف خداوند حکيم است.
فصل سوّم
مباني مشروعيت حکومت ديني براساس اصل معاد
مقدمه
اصل “معاد” و اعتقاد به حيات اخروي و زندگي جاويد، يکي ديگر از اساسي ترين و بنيادي ترين آموزههاي دين مبين اسلام و از اركان ايماني و اعتقادي آن است. از منظر آموزههاي اسلامي، ايمان به حيات جاودانة اخروي از شروط مسلماني است؛ يعني اگر كسي اين اعتقاد و ايمان را نداشته باشد و يا آن را منكر شود از زمرة مسلمانان خارج است.
انبياء الهي(، پس از دعوت انسانها به اصل توحيد، امر مهمي كه در راستاي تعليم آن، زحمات طاقتفرسايي را متحمل شده و مردم را نسبت به آن متذكر شدهاند “اصل معاد” است.
اهميت “اصل معاد” در بينش اسلامي به اندازهاي است كه بيش از يک سوم آيات قرآن كريم به اين مسأله اختصاص دارد. قرآن كريم در صدها آيه، به نحوي از انحاء دربارة عالم پس از مرگ و روز قيامت بحث نموده است. در دستهاي از آيات، بر ايمان به آخرت به عنوان يکي از مهمترين شاخصهاي انسانهاي متقي و صالح، تاكيد شده است: (وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(476؛ (الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون(.477
در دستهاي ديگر، پيامدهاي انكار آن گوشزد شده است:( وَأَنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً(478؛ (بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعيرا(479؛ (وَ إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُون(.480
در دستة سوم، آياتي که معاد را با تذکارِ پاداشها ونعمتهاي ابدي مورد توجه قرار داده است: (وَلِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان* و… (481؛ (عَلىَ سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ*مُّتَّكِِينَ عَلَيهَْا مُتَقَابِلِين*يَطُوفُ عَلَيهم وِلْدَانٌ مخَُّلَّدُون*بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِّن مَّعِين* …(482
و در دستة چهارم، به گزارشهايي از حال معذَّبين در حيات اخروي ميپردازد: (وَ أَمَّا مَن أُوتىَِ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَالَيْتَنىِ لَمْ أُوتَ كِتَابِيَه*وَ لَمْ أَدرِ مَا حِسَابِيَهْ* يَالَيْتهَا كاَنَتِ الْقَاضِيَةَ*مَا أَغْنىَ عَنّى مَالِيَه*هَلَكَ عَنىِّ سُلْطَانِيَه*خُذُوهُ فَغُلُّوهُ*ثُمَّ الجَْحِيمَ صَلُّوهُ*ثُمَّ فىِ سِلْسِلَةٍ ذَرعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسلُكُوهُ*إِنَّهُ كاَنَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ*وَ لَا يحَُضُّ عَلىَ طَعَامِ الْمِسكِينِ*فَلَيسَ لَهُ الْيَومَ هَاهُنَا حَمِيمٌ و….(483
همچنين در آيات متعددي رابطة بين اعمال نيك و بد، با نتايج اخروي آنها ذكر گرديده و نيز با استدلالهاي گوناگوني بر امكان و ضرورت جهان آخرت تاكيد و برشبهات منكران معاد پاسخ داده شده است.
هر چند كه آموزههاي ديگر اسلامي مانند توحيد، نبوت و امامت در انديشه و در مقام عمل، در امور اجتماعي، فرهنگي، اخلاقي، حقوقي، اقتصادي و سياسي مسلمانان نقش بسزايي دارند؛ اما در اين ميان، مسألة فرجام انديشي و فرجام شناسي كه دين مبين اسلام آن را در قالب “نظرية معاد” در اختيار بشر قرار داده است؛ نقشي غير قابل ترديد و حتي تمام كننده دارد و ميتواند حيات بشري را از سردرگمي، پوچي و بيهودگي برهاند و در اين دنيا به زندگي انسان جهت داده، آينده مشخصي را براي او ترسيم نمايد.
طبق آموزههاي اسلامي اين دنيا، مقدمه و بستري براي ورود به دنياي آخرت ميباشد. به عبارت ديگرسعادت وشقاوت زندگي آخرت از رهگذر اعمال اين دنيا حاصل ميگردد. بنابراين از آنجا كه كوچكترين اعمال انسانها در وادي ابديت آنها، نقش دارد: (فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ(484 لازم و ضروري است که هدايت جامعه در اختيار آنچنان نظامي باشد كه اوّلا، جامعه را از آلودگيها و پليديها دور نگه دارد و ثانيا، بستر بالندگي آحاد را در ورود سعادتمندانه به حيات ابدي فراهم سازد. اما سؤال اين است که اساسا لازمة چنين نظامي چيست؟ آيا ترسيم و برپايي چنين نظامي را ميتوان بر عهده آحاد انسانها دانست؟ همين جاست که سؤال از مبدئيت نظام هاي بشري مطرح و مشروعيت حکومت موضوعيت مييابد. در راستاي اين مراد، لازم است به اختصار، به چند موضوع راجع به معاد پرداخته شود تا بعد از تثبيت اصل مسأله، استدلال شود که چه ارتباطي ميان آموزه معاد و احراز خاستگاه مشروعيت حکومت وجود دارد.
3- 1- معناي لغوي و اصطلاحي معاد
مشهورترين اصطلاحي كه انديشمندان اسلامي ازميان اصطلاحاتي كه براي اشاره به مجموعه مباحث مربوط به احوال انسان پس از مرگ و حيات اخروي او به كار بردند، واژه “معاد” از ريشه “عود”، به معناي بازگشتن و مراجعت، است.485
باتوجه به اختلاف نظر انديشمندان اسلامي درباره احكام و ويژگيهاي حيات اخروي، در معناي اصطلاحي معاد، نظرات مختلفي وجود دارد:
فياضلاهيجي دراين باره مينويسد: “بدان كه معاد در لغت، به مناي بازگشت است و در اينجا بازگشت روح است به بدن بعد از مفارقت از او. طبق اين ديدگاه، مقصود از معاد، بازگشت روح انسان به بدن او در روز رستاخيز است.”486
همچنين ميتوان معاد را به معناي بازگشت نهايي انسان به سوي مبدأ نخستين خود، يعني خداوند دانست:( إِلىرَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَر(487؛( إِلىرَبِّكَ مُنْتَهاها(488؛( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون(489؛( وَ ادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُون(490 در حالي كه دين خود را براي او خالص گردانيدهايد وي را بخوانيد، همانگونه كه شما را پديد آورد، (به سوي او) باز ميگردديد.
در روايات متعددي نيز از بازگشت انسان به سوي خداوند، با واژه “معاد” تعبير شده است. نظير تعبير حضرت علي ( در ضمن وصاياي خويش: “فاني اوصيكم بتقوي الله الذي ابتدا خلقكم و اليه يكون معادكم”491 پس همانا شما را بر (رعايت) تقواي خداوند سفارش ميكنم، خدايي كه آفرينش شما را آغاز كرد و بازگشت شما به سوي اوست.
بر اين اساس، واژه معاد معناي بسيار عميقي دارد؛ زيرا علاوه بر اين كه بر حيات پس از مرگ و استمرار هستي انسان، پس از خروج از عالم مادي دلالت دارد، به اين نكته نيز اشاره ميكند كه انسان به جانب مبدأءِ خويش حركت ميكند و در نهايت و فرجام خود، بسوي خداوند باز ميگردد.
با اين حال و با تكيه بر اصولي كه مورد اتفاق نسبي متكلمان مسلمان است، ميتوان در رابطه با مراد از معاد، از ديدگاه اسلام چنين بيان كرد: هستي انسان با مرگ پايان نميپذيرد، بلكه در جهان ديگري تداوم مييابد و در آنجا آدمي مورد حسابرسي قرار ميگيرد. نيكان وارد بهشت شده، از سعادت ابدي و نعمتهاي اخروي بهرهمند ميشوند و بدكاران در دوزخ الهي گرفتار و معذب ميگردند.492
3- 2- واژههاي همسو با معاد
بر اساس جهان بيني اسلامي، در پايان دنياي مادي، به دستورباري تعالي، عالم هستي صحنه انقلاب و تحولي عظيم ميگردد و بعد از اين واقعه حيات اخروي انسانها آغاز ميشود: (فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ* وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً*فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ(493 چون يك بار در صور دميده شود و زمين و كوهها را برگيرند و يكباره در هم كوبند، آن روز آن واقعه (قيامت) به وقوع پيوسته باشد.
خداوند متعال در قران كريم با بيش از صد تعبير گوناگون از جهان اخروي ياد كرده است كه هريك از اينها به بُعدي از ابعاد معاد و صحنههاي سراي آخرت اشاره دارند: “يوم القيامه”، (يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَة(494 مىپرسد روز قيامت چه وقت خواهد بود؟؛ “يوم الحساب”، (هَاذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الحِْسَاب(495 اين است آن چيزهايى كه براى روز حساب به شما وعده دادهاند؛ “يوم الفصل”، (وَما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْل(496 و چه دانى كه روز فصل چيست؟؛ “يوم الحسرت”، (وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُون(497 آنان را از روز حسرت كه كار به پايان آمده و آنان هم چنان در حال غفلت و بىايمانى هستند بترسان؛ “يوم الوعيد”، (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعيد(498 و در صور دميده مىشود. اين است روز وعدههاى عذاب؛ “يوم الدِّين”، (وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ(499 مىگويند: واى بر ما، اين همان روز جزاست”، “يوم الحق”، (ذَالِكَ الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شَاءَ اتخََّذَ إِلىَ رَبِّهِ مََابًا(500 آن روز روزى است آمدنى. پس هركه خواهد به سوى پروردگارش بازگردد. در ضمنِ هر يك از اين تعابير كه نشان دهنده اهتمام ويژه قرآن به اهميت مسأله معاد است سرّ يا اسراري نهفته است.501
اين واژهها كه نامهاي جهان آخرت هستند و هر يك به نوعي دلالت به آن جهان دارند، واژههاي همسو با كلمه “معاد” هستند، اما كلمه “معاد” براي دلالت برحيات اخروي انسانها از همه اين واژهها
