
ر معماری سنتی ایران
قبل از هرچیز برای پرداختن به تزئینات وابسته به معماری باید مختصری به پیشینهی معماری، در ایران بپردازیم و در ادامه معماری اسلامی را در کنار معماری سنتی معرفی کنیم.
معماری ایرانی سابقهای 7000ساله دارد که در خارج از مرزهای ایران نیز میتوان آن را دید. این معماری از خانههای ساده گرفته تا بناهای عظیم را شامل میشود. این بناها دارای مفهوم و مصارف دینی هستند. به نور اهمیت داده شده و عشق به زیبایی در کوچکترین اثر به چشم میخورد و زیبایی در نظر ایرانیان به الوهیت بر میگردد (نیلفروشان، 12:1386).
بناهای تاریخی معماری ایرانی از همان ابتدا متأثر از مذهب بودهاند. ایران باستان در قلب آسیا جای داشت. چین در شرق، هند در جنوب و کلده، بابل، آشور و مصر در غرب، و یونان در شمال غربی ایران قرار داشتند. به گفتهی پوپ ایران عناصر معماری کشورهای پیش گفته را در هم میآمیخت؛ ولی ویژگیهای خاص خود را نیز نگه میداشت (کاتب،54:1384).
شیوههای معماری ایرانی قبل از اسلام شامل شیوههای پارسی، پارتی و بعد از اسلام شامل شیوههای خراسانی، رازی، آذری و اصفهانی میباشد (نیلفروشان، 12:1386).
در گسترهی هنرهای سنتی ایران، معماری جایگاه ویژهای دارد، هر چند هنرهای گوناگون ایرانی، از معماری تا موسیقی و از شعر تا سینما، ظاهری متمایز از هم دارند، ولی دارای وجه مشترک و قدر جامعی در بیان هنرمندان ایرانی محسوب میشوند. همهی هنرمندانی که با زبان و بیان خاص خود به عرصهی هنر پای مینهند، علیرغم تفاوتهای ظاهری، در اصول و مبانی، سعی دارند از هنر حقیقی، ازلی و ابدی دفاع کنند. این شیوهی بیانی، به هنر دینی نیز تعبیر یافته است، چرا که دین از جهتی ایمان به غیب است، بنابراین هنرمند بدون داشتن ایمان و اعتقاد، نمیتواند از پیرایههای ظاهری اطراف خود چشم بپوشد و از ظاهر به باطن پنهان بپیوندد. از این روی، یک معمار سنتی ایرانی، در قالب نقوش، رسمیبندیها و کژچینیها پویایی تاریخ را رقم میزند (مهرپویا،2:1386).
میتوان در تمامی ادوار و جمیع اماکن جهان اسلام «معماری پنهان» را مشاهده کرد یعنی معماریای که واقعاً وجود دارد، البته نه در زمانی که به ظاهر بنا نگریسته میشود و یا نمادی که برای همه و از تمام جوانب قابل رؤیت است؛ بلکه این معماری زمانی حس میشود که از درون و با رخنه بدان و تجربهی آن از نزدیک، مشاهده میشود(گروپه،9:1379).
این عدم توجه به ظاهر بنا حتی در بناهای سترگی همچون مسجد جامع که بناهای فرعی دیگر (مانند بازار) آن را فرو پوشاندهاند، بیشتر چشمگیر است «پوشیدگی» بناهای عمده با فقدان کامل علائم ظاهری همچون شکل، اندازه، کارکرد و یا مفهوم بنا همراه شده است. حتی اگر بنایی دارای نمای قابل رأیت و درگاه اصلی باشد، باز این ویژگیها چیزی از بنایی که در آن سوی آن نهفته است، را ارائه نمیدهد. به عبارت دیگر کمتر بنایی را میتوان یافت که اشارهای به سازمانبندی درونی و یا هدف اصلی بنا داشته باشد و کمتر بنای اسلامی را میتوان پیدا کرد که ظاهر و بیرون آن خصوصیات درونی آن را بر ملا و قابل فهم سازد (گروپه،10:1379).خانههای عهد قاجار نیز دارای این خصیصه میباشند.
معماری اسلامی عموما ویژگیهای اصلی خود را در آن سوی ظاهر نامرئی پنهان کرده است. این معماری، اشکال خود را بهسادگی حتی بر طبق نیازهای کارکردی تغییر نمیدهد، بلکه تا حدودی کارکردهایی از اشکال پیش پنداشته را اقتباس میکند که اساسا در بر دارندهی فضاهای داخلی است. عمارت اسلامی بجز، مقبره، آرامگاه و سایر بناهای گنبدی نشان دهندهی کیفیت جهتنما و یا محوری نیستند. برعکس، جهت طبیعی و واقعی یک عمارت، اگر واقعا داشته باشد اغلب با جهت کارکردی آن متفاوت است(همان).
عدم اشاره به جهت نما و یا تمرکز در طراحی معماری اسلامی در تمامی ازمنه و در بیشتر بخشهای جهان اسلام ظاهر شده است؛ این نکته حتی در فقدان تعادل بین بخشهای مختلف مجتمعهای ساختمانی دیده میشود؛ در معماری اسلامی اصولا بنای اصلی و متمرکزی وجود ندارد از اینرو افزایش چیزی به پلان اصلی، هرگز قاعدهی حاکم بر کل مجتمع و بخشهای مختلف آن را به هم نمیزند (گروپه،11:1379).
تداوم، تعادل، تناسب، تأکید و تنوع معماری ایرانی کم نظیر است عوامل سازمانبندی از خط و فرم گرفته تا بافت و فضا و حتی رنگ در این معماری پیرو قواعد خود، قابل مطالعهی فراوان است (مهرپویا،1386،:2).
يکي از مسائل مهم در شناخت معماري سنتي ايران انقطاع فرهنگ معماري سنتي و پيدايش گونههايي از فضاهاي جديد معماري شهري است که غالبا با فضاهاي سنتي کاملا متفاوت هستند، چونکه بسياري از معماران بيش از هر چيز به پديدههاي شکلي و بصري انديشيدهاند و بسياري از مسائل، مباحث و نکات فرهنگي، تاريخي و اجتماعي را به اندازهی کافي مورد توجه قرار نداده اند (لقایی،1392).
معماري سنتي قبل از پيدايش تکنولوژي و مصالح جديد ساختماني در تمام نقاط کشور و به هر شکل و به هر کيفيت نوع معماري افقي و باهويت بشمار ميرفت که در طي ساليان دراز و قرنهاي متمادي مصالح و شيوههاي فني ويژه خود را داشت. اين نوع ساخت و ساز بومي بسيار به جا مينمود و به موقع و کاملا ارزنده و منطقي و گاه نيز بس شکوهمند بود و هنوز هم به عنوان يک معماري شريف و برخوردار از مقياس انساني داراي همان ارزش و اعتبار است. تحليل معماري ايراني نشان ميدهد که به رغم کثرت و تنوع و پيچيدگي بناها، اصول و مفاهيم و الگوهايي در طول زمان به گونههاي مختلف در اين معماري به کار گرفته شدهاند. افزون بر آن اين نتيجه به دست آمده که تکامل معماري ايران بيشتر بر تعالي اصولي و مفاهيم و الگوهاي جديد در جريان نوعي فعاليت هوشمندانه و ماهرانه معماري استوار بوده است. با پذیرش اين امر، ميتوان در معماري امروز ايران نيز به همان اصول و مفاهيم و الگوها پرداخت و آنها را در جريان يک فعاليت خلاق تکامل بخشيد و به پيش برد (همان).
در این پژوهش سبک معماری قرن ۱۳ و ۱۴ مورد نظر است. گرایش معماری این دوره را به سبک معماری غربی میدانند. این گرایش البته در دوره صفویه، زندیه و افشاریه آغاز شده بود. اما در این دوره شدت بیشتری یافت. با این حال بناهای معماری زیادی هم در این دوره بنا شد که از آن جمله میتوانیم به کاخ گلستان، مدرسه آقابزرگ، مسجد و مدرسهی سپهسالار، تکیه دولت، دارالفنون، بازار تهران، نگارستان، قصر فیروزه، قصر دوشان تپه و مسجد سلطانی اشاره کرد. از دیگر آثار معروف این دوره میتوان به خانهی طباطبایی و خانهی بروجردی ساختهی علی مریم کاشانی اشاره کرد(ذکرگو،190:1381).
2-1-1 آرایههای معماری سنتی
در دورههای مختلف این آرایهها و تزئینات را معماران گوناگونی میساختند که هریک به حوزهی جغرافیایی، قومی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی خاصی تعلق داشتند و بنابراین سبکها و تصویرهای گونه گونی در آنها به کار رفته است. با این حال میتوان همهی آنها را در چهارچوبی مشترک قرار داد، و در عین حال، هر دورهای را از دورهی دیگر متمایز کرد. از آرایهها در معماری ایرانی- اسلامی، نهتنها برای جلوه بخشیدن به نمای خارجی و داخلی ساختمان استفاده میشد، بلکه پاسخی بود برای بر آوردن نیازهای معنوی(کاتب،54:1384).
آرایههای داخلی معماری، شامل کندهکاری، نقاشی، حجاری، گچکاری، آئینهکاری و بهکارگیری آجر لعابی میباشد. این هنرها و مهارتها بازتابی از سنتهای باستانی هستند، بهویژه آنهایی که از باورهای دینی سرچشمه میگیرند(همان).
سطوح تزئینی در معماری اسلامی دارای واقعیت طبیعی و در عین حال جلوهی بصری است و این در جای خود بیهمتاست و بدانها اهمیتی هم سنگ اهمیت قوالب و اشکال معماری بخشیده است(گروپه،161:1379).
هنرهای سنتی همواره از رهگذر استفاده از آرایهها و تزئینات، عناصر طبیعی را در خود وارد کردهاند و در پی آن هستند تا مکانهای مادی را با روح معنوی بیامیزند؛ برای همین هرگز به مکان و زمان خاصی محدود نیستند. دو هزار سال پیش از میلاد، زیگوراتها پل ارتباطی میان آسمان و زمین بودند؛ مدتها بعد مسجد این نقش را بر عهده گرفت. تزئین خانه هم با همین هدف انجام میشد و این باور را میپروراند که خانه نمادی از آسمان در زمین است و حیاط نیز مرکز آن است(کاتب، 56:1384).
دگرگونی باورهای مذهبی بر چگونگی استفاده از آرایهها در معماری ایرانی تأثیر عمیقی برجای گذاشت، اما سنتها و اصول اساسی آن- همان نگاه درونگرایانه- همچنان ثابت مانده است. با ورود اسلام، ایران، باورها و کیهانشناسی خود را تغیر داد.
پیوند بین معماری و آرایهها را به دو گونه میتوان توصیف کرد:
1- معماران سنتی از همان ابتدا نوع تزئینات و آرایههای ساختمان را تعین میکردند. در نتیجه تناسب و اندازه- چه داخلی و چه خارجی- کاملا معلوم بود، و به این ترتیب اجرا و غنی سازی آرایهها به آسانی انجام میشد. ساختمانهای سنتی دورهی قاجار نمونههایی عالی از این پیوند نزدیک بین معماری و تزئینات هستند. به عنوان مثال، مقرنسکاری، گچکاری و آئینهکاری در بسیاری از ساختمانهای این دوره بسیار استفاده شده است.
2- کاربرد ظریف و ماهرانهی آرایهها و تزئینات میتوانند القا کنندهی جنبههای روحانی و معنوی در درون ساختمان باشد. این کار با در آمیختن آنها با معماری ممکن میشود؛ به گونهای که اتاقها در بردارندهی حس معنوی غنیتری در مقایسه با طرح اولیه میشوند(همان).
2-1-2 اصول معماری ایرانی و تأثیر آن بر آرایههای معماری سنتی
آرایههای معماری سنتی از معماری سنتی تأثیر بسزایی گرفتهاند که در اینجا چند اصل معماری ایرانی که آرایهها از آن متأثرند معرفی شده است.
هنر و معماری ایرانی از دیر باز دارای چند اصل بوده که به خوبی در نمونههای این هنر نمایان شده است. این اصول عبارتند از: مردمواری، پرهیز از بیهودگی، نیارش، خودبستگی و درونگرایی(پیرنیا،100:1387).
2-1-2-1 مردمواری
مردمواری به معنی رعایت تناسب میان اندامهای ساختمانی با اندامهای انسان و توجه به نیازهای او در ساختمانسازی است. معماری همیشه و همهجا هنری وابسته به زندگی بوده و در ایران بیش از هرجای دیگر. چنانکه آرایش معماری نیز همواره به دست زندگی بوده و در هر زمان روش زندگی بوده که برنامه کار معماری را پی ریخته است. در اندام (فضا)های ساختمان و اجزای آن چنین نمایان میشود که برای نمونه اتاق سهدری که بیشتر برای خوابیدن به کار میرود، به اندازهای که نیاز یک خانواده را برآورده کند. اجزایی چون در و پنجره، تاقچه، رف و نیز پستویی که برای انبار رختخواب بهکار میرفته است؛ نیز اندازههایی مناسب داشتند.
معمار ایرانی بلندای درگاه را به اندازهی بلندای مردم میگرفته و پنجره و نورگیر را چنان تزئین میکرده که نور خورشید و پرتوی ماه به اندازهی دلخواه درون بنا را روشن کند. پهنای اتاق خواب به اندازهی یک بستر بوده و بلندای تاقچه و رف به اندازهای است که نشسته و ایستاده به آسانی در دسترس باشد. روزن بالای پنجره یا گلجام معمولا دارای شیشههای رنگی به رنگهای زرد لیموئی و آبی بوده که این شیشهها را از غرابههای شکسته به دست میآوردند. برای جلوگیری از ورود گرما به درون بنا، از ارسی بهره میبردند. یا دیوار و سقف را دو پوسته میساختند تا لایه عایق جلوگیر گرما باشد.
اگر خوابگاه ایرانی اندازهای کوچک و در خور گسترش یک یا دو بستر را داشته در برابرش دارای تالار و سفرهخانهای با شکوه و پهناور بوده است. اگر خوابگاه کوچک بوده از آن صاحبخانه بوده و شایسته نبوده تا بیگانهای به آن وارد شود، اما تالار باید شایستهی پذیرایی از مهمان گرامی باشد(پیرنیا،106:1387).
2-1-2-2پرهیز از بیهودگی
در معماری ایران تلاش میشده تا کار بیهوده در ساختمانسازی نکنند و از اصراف پرهیز میکردند. این اصل هم پیش از اسلام و هم پس از آن مراعات میشده است در
