
درهمتنیدهتر مرتب شده و این سامانه جدید، چیزی واقعی را بوجود میآورد که کل دربرگرفته است.”
مشخصه دیگر واقعیت که در نوشتههای اندیشمندان پیچیدگی بوضوح به چشم میخورد، بها دادن به عدمقطعیت واقعیت است. نتیجه بلافصل تصور واقعیت غیرقطعی، عدمتوانایی در پیشبینی امور و در نتیجه پذیرش تاثیر امور غیرمنتظره در رخدادهای طبیعی و اجتماعی است. فیزیک نیوتنی مبتنی بر خطی بودن امور بوده، تمام جزئیات جهان در گذشته و آینده را قطعی و کامل دانسته و با اطمینان بر امکان پیشبینی حوادث و ناباوری نسبت به امور غیرمنتظره تاکید دارد. فیزیک نیوتنی با این باور که جهان قابل پیشبینی است در صدد آن است که با استفاده از آنچه بوقوع پیوسته و با یاری گرفتن از قوانین معین طبیعت، با سهولت آنچه هنوز واقع نشده را پیشبینی نماید. اما یافتههای نوین نشان داد که واقعیت چنین نیست و شناخت و فهم واقعیت هستی امری بس دشوار و مستلزم چالشهای گستردهای است. نظریه پیچیدگی از جمله اندیشههای نوینی است که از غیرـ خطی، عدمقابلیت پیشبینی، و امور غیرمنتظره سخن میگوید، اما برخلاف برخی رویکردها، موضعی معتدل میان جبرگرایی / تصادف، و پیشبینی قطعی / شانس و تصادف محض اتخاذ میکند.
پریگوژین ( 1997: 188) وضعیت متعادلی میان جبر و تصادف را توصیف نموده و مینویسد آنچه که اکنون نمایان شده، توصیف معتدلی است که بر جایی میان دو تصور انحرافی از یک دنیای جبرگرا و دنیایی مختار از شانس محض دلالت دارد. قوانین فیزیک به شکل نوینی از فهم منتهی میگردند که با نمودهای غیرقابل تقلیل احتمالی تبیین میگردند. قوانین نوین طبیعت، چه در سطح میکروسکپی و چه در سطح ماکروسکپی، هر گاه با عدمثبات همراه گردند، با احتمال حوادث روبرو میباشند، اما این حوادث به پیامدهای تقلیلپذیر، قابلپیشبینی کاهش نمییابند.
مورن (1379: 130) در تشریح محتوای پیچیدگی، مسئلهی عدمقطعیت را طرح کرده و ادعا میکند که دیگر جایی برای اصل جزمی تعینگرایی جهانشمول نیست. جهان از حاکمیت مطلق نظم پیروی نمیکند، بلکه برآیند “همبستگی پیچیده”ی نظم و بینظمی و سازمان است، ارتباطی آشتیناپذیر و رقابتآمیز و در عین حال مکمل. البته مورن از جمله اندیشمندان نظریه پیچیدگی است که عدمقطعیت را در کنار قطعیت میپذیرد، چنانچه متذکر میشود که اندیشه پیچیده به هیچرو اندیشهای نیست که قطعیت و جداسازی و منطق را به کناری نهد تا عدمقطعیت و جداییناپذیری و استثناها را جایگزین آنها کند. برعکس، این اندیشه رفت و آمدی است بیوقفه میان قطعیت و عدمقطعیت، میان عنصری مقدماتی و عنصری فراگیر، میان جداییپذیری و جداییناپذیری (همان: 133).
به زعم رسچر (1998: 207) که از اندیشمندان پیچیدگی محسوب میگردد، ما در جهان آشوبناکی از شانس زندگی میکنیم. در چنین دنیایی نظم و وضوح عقلانی منسجم که همراه آن است، بههیچوجه به طور کامل مفقود نشده است. این امر تنها مستلزم ابزارهای شناختی مستدل برای یافتن آنهاست. مسیر فهم مسدود نشده، فقط برای بررسی و پیگیری چالش برانگیزتر شده است. بنابراین نظریه پیچیدگی، نه حامی قطعیت مطلق است و نه بر تصادف محض تاکید دارد. پیچیدگی حدفاصل پیشبینیپذیری مکانیکی و پیشبینیناپذیری مطلق است. همانگونه که سیلییرز (1998) مطرح میکند، پیچیدگی را نباید با تصادف یا تغییر اشتباه گرفت. اما به همین نحو، پیچیدگی را نباید با موضوعات منطقی دست ـ اول توصیف نمود. پیچیدگی تعامل محدودههای پیچیدهای است که رفتار جالب توجهی را موجب میگردد (استر، 2005: 94).
بنابراین از دیدگاه نظریه پیچیدگی واقعیت با آنچه در ایدههای نیوتنی و پوزیتویستی مطرح است، متفاوت میباشد. به عبارت دیگر نظریه پیچیدگی که بر مبنای فیزیک کوانتوم بنا شده، در مقایسه با فیزیک نیوتنی قلمرو ادراک و تبیین متواضعتری داشته و کمتر به دنبال پیشبینی است. آنچه که در ایدههای غالب متفکران پیچیدگی به چشم میخورد، نقد تصور جبری از واقعیت هستی و طرح ایده عدمقطعیت، احتمال و امور غیرمنتظره در کنار آن است. نظریه پیچیدگی مطرح میکند که حتی اگر جهان احتمالاً جبری باشد، رفتارهای آینده سیستمها، حداقل به طور دقیق، قابل پیشبینی نیستند. در مجموع در این نظریه ویژگیهایی از واقعیت مورد توجه واقع شدهاند که در نظریههای مبتنی بر ایدههای نیوتنی نادیده گرفته شده بودند.
مفهوم علیت، مفهوم دیگری است که تبیین آن تا حدودی میتواند در فهم بنیان هستیشناسی نظریه راهگشا باشد. فیزیک نیوتنی، علیت از نوع کارامد است که در آن پیوندهای خطی معینی میان علل خاص و معلولهای ناشی وجود دارند و همین پیوندها هستند که پیشبینی را امکانپذیر میسازند (استیسی ، 2000: 120). این در حالی است که ارتباطات غیرخطی محور نظریه پیچیدگی میباشد. بای213 و باناک214 ( 2006: 11) تفکر خطی را مبنای هستیشناسی جهان مکانیکی، و غیرـ خطی و ارتباطی بودن را بنیان هستیشناسی فیزیک کوانتوم و جهان پیچیده میدانند. هستیشناسی جهان مکانیکی صرفاً برای اعمال تشویشبرانگیزی نظیر کنترل، تسلط و تبیین مناسب است و با دوگرایی، کاهشگرایی، بنیانگرایی، و جبرگراییاش، ما را ملزم به تفکر خطی و مقولهای میکند. اما جهانِ فیزیک کوانتوم و دینامیک آشوبناک، از بنیان رابطهای است. این ارتباطات پویا و غیر ـ خطی هستند. غیر ـ خطی ویژگی سیستم باز “دور از تعادل” است، عبارتی که پریگوژین بکار میبرد، جایی که احتمال و عدم ثبات الگوی مسلط را مشخص میکنند. به عبارتی غیر ـ خطی دربردارنده عدم امکان الزام و کمال، و در نتیجه عدمامکان پیشبینی کامل برای وجود است. الگوهای فرصت و مداخله که به طور کامل قابل پیشبینی نیستند، اما بدون شکل و قالب هم نیستند.
مورن (1379: 95) در توصیف پیچیدگی در بنگاه از سه نوع علیت خطی، علیت چرخهای واکنشی و علیت بازگشتی سخن میگوید که در تمامی سطوح سازمانهای پیچیده یافت میشوند. علیت خطی به این معناست که فلان علت، بهمان معلولها را به وجود میآورد. علیت چرخهای واکنشی (که به یمن سیبرنتیک مطرح شده) دلالت بر آن دارد که معلول نیز به تولید واکنش نشان میدهد و تولید را ترغیب میکند یا کاهش میدهد. در فرایند علیت بازگشتی، معلولها و محصولها برای فرایندی که آنها را به وجود میآورند ضروریاند. محصول تولیدکنندهی آن چیزی است که آن را تولید میکند. پیچیدگی برخلاف دیدگاه نیوتنی محصور در رابطه علّی خطی نیست، بلکه بیشتر غیر ـ خطی و بازگشتی است. مورن از این نوع علیت تحت عنوان اصل بازگشت سازمانی (حلقه بازگشتی)215 نام میبرد که در آن محصولها و معلولها در عین حال علتها و تولیدکنندههای آن چیزی هستند که آن را تولید میکنند. فردها جامعه را تولید میکنند، جامعهای که فردها را تولید میکند. پس این اندیشهای است متضاد با اندیشه خطی علت/ معلول، مولود/ تولیدگر، ساختار/ روساخت. زیرا هر آن چه تولید شده است، آن چه که آن را تولید کرده را تکرار میکند، آن هم در چرخهای که خودش یک چرخهی خود ـ سازمانده و خود ـ تولیدگر است.
دیویس و همکاران از دو نوع علیت متفاوت برای سیستمهای باز و بسته سخن میگویند. آنان یادآور میشوند در حالی که علیت جبرگرایانه ممکن است در سیستمهای بسته، یعنی سیستمهایی که با محیطشان تعامل ندارند تاثیر داشته باشد، این احتمال وجود دارد که پدیدهها در دنیای فیزیکی و اجتماعی واقعاً مانند سیستم باز عمل نمایند، یعنی سیستمهایی که در تعامل با محیطشان هستند و برای موجودیتشان، به چنین تعاملی وابستهاند. به عبارتی پیچیدگی، تفکر مکانیکی را برای دنیای طبیعی حفظ میکند، اما آن را برای واقعیت اجتماعی رد میکند (اسبرگ و بیستا،2010: 6). بنابراین یکی از چالشهای هستیشناسانه نظریه پیچیدگی، حاکمیت علیت غیر ـ خطی بر پدیدههای جهان هستی است. با این وجود این نظریه، علیت خطی را همچنان برای برخی سیستمهای بسته تاثیرگذار میداند.
هاگیس216 (١٣93: 229-228) در تبیین علیت اظهار میدارد که از منظر پیچیدگی علیت وجود دارد، اما نه به صورت «الف علت ب». وی معتقد است هستیشناسی پیچیدگی بر چند ایده مبتنی است. نخست این که علیت منحصر به یک یا چند عامل نیست و این عوامل تعاملات چندگانه دارند. دوم این که به دلیل علیت به هم پیوسته و چندعاملی، به جای این که «عناصر اصلی» در ارتباط با واحدهای کوچکتر نظام تعریف شده و با عناصر نظامهای دیگر مقایسه شوند، باید خود نظام مورد مطالعه قرار گیرد. نظامِ باز که در طول زمان تکامل پیدا میکند، در «تعامل» مداوم با عوامل محیطی است. سوم این که باید بینظمی و پیشبینیناپذیری را بهعنوان بعد «ساختاری» تعاملات مورد بررسی قبول نمود؛ پیشبینیناپذیری «اختلال» یا «آشفتگی» تصادفی نیست بلکه بخشی از تحرکات سازنده این نوع نظام میباشد. علیتی که در نظریه پیچیدگی بکار گرفته میشود تمرکززدایی میشود و هیچ «عنصر پیشگام» وجود ندارد، علیت بسیار چندبعدی، سریع و به معنایی، بسیار غیرقابلپیشبینی است. پیشنهاد پیچیدگی این است که توجه همیشگی از علتها، به توجه به معلولها تغییر پیدا کند (بایرن، ۲۰۰۵). ترکیب علیت چندعاملی که در طی زمان روی میدهد، در غیاب نیروی مرکزی و مولد، به مفهوم کاملاً رادیکال نوپدیدی و بازاندیشی در مفهوم ساختار منجر میشود. علیتهای مربوط به تعاملات، قابل رهگیری نیستند ولی چیزی که از آنها نوپدید می شود، «رمزآلود» نیست، به این معنا که با ماهیت و پیشینه تعاملات مرتبط، هماهنگ میباشد.
در مجموع نتیجه میگیریم که از منظر پیچیدگی، علیت امری ارتباطی، غیرخطی، چندگانه، و تعاملی میباشد که با علیت نیوتنی که یکسویه، خطی، تعینی و غیرارتباطی است، متفاوت میباشد. علیت مطرح در نظریه پیچیدگی که متاثر از فیزیک کوانتوم است، علیتی غیر ـ خطی و بازگشتی است که بر تعامل و ارتباط چندجانبه مبتنی است. این علیت در همان حال که غیرقابلپیشبینی است، متناسب با تعاملات میباشد. چنین نگرشی به علیت، همان دیدگاه نظریه پیچیدگی به جهان هستی متعادل از جبر و تصادف، و قطعیت و عدمقطعیت را تداعی میکند. شیوه ارتباط در علیت بازگشتی زمینهساز تداوم سیستم از طریق تعامل میگردد.
بدین ترتیب با تبیین مفاهیم واقعیت و علیت از دیدگاه نظریه پیچیدگی، برخی مبانی هستیشناسی نظریه پیچیدگی را میتوان به شرح زیر خلاصه نمود:
– واقعیت امری بسیار پیچیده است که این پیچیدگی مانع از شناخت کامل آن میگردد.
– واقعیت دارای سطوح متعدد است که در عین مجزا بودن، مرتبط میباشند. بنابراین یکی از ارکان اصلی واقعیت، رابطهای و بازگشتی بودن آن است و ارتباط میان سطوح با مفهوم نوپدید و بواسطه ویژگی خود ــ سازماندهی جهان هستی حاصل میشود.
– واقعیت دربرگیرنده امور به ظاهر متناقض و در واقع مکمل و غیرقابل تفکیک است. اموری چون نظم / بینظمی، یگانگی / گوناگونی، اتفاق / ضرورت واقعیت هستی را شکل میدهند. از این واقعیت در نظریه پیچیدگی تحت عنوان اصل همبستگی پیچیده عناصر نام برده شده است.
– واقعیت هستی نه جزءگرایی مطلق و نه کلگرایی تام است، همان گونه که جزء در کل وجود دارد، کل نیز در جزء حاضر است. این امر تحت عنوان اصل هولوگرام مطرح شده است.
– واقعیت امری غیرقطعی است. پیامد پذیرش عدمقطعیت، باور به پیشبینیناپذیری و امور غیرمنتظره است. البته قطعیت و عدمقطعیت همچون سایر امور مکمل در کنار هم حاکم بر هستی هستند. به عبارت دیگر وضعیتی متعادل میان جبر و تصادف برقرار است.
– علیت امری غیر ـ خطی است
– علیت امری بازگشتی، تعاملی و ارتباطی است
لازم به ذکر است که برخی صاحبنظران این مبانی را در قالب سه ویژگی خلاصه کردهاند. به عنوان مثال هامپسون 217 و ریچ ـ تولسما218 (2012: 2) از سه ویژگی تاکید بر سیستمهای باز219، حلقههای بازخوردی220 و هندسه هولوگرام221 به عنوان مبانی هستیشناسانه نظریه پیچیدگی نام میبرند. همانگونه که پیش از این توضیح داده
