
“قویِ”160 نوپدید تمایز قایل شدهاند. در مفهوم ضعیف، ویژگیهای نوپدید به عنوان امور نوینی فهمیده میشوند که از اصول هدایتکننده اولیه به طور غیرمنتظره بدست آمدهاند، اما به طور قطع کاملاً از قوانین غیرـ خطیِ تعامل، مانند مورد فراکتالها نوپدید میگردند. اگرچه فراکتالها خودشان اعجابانگیز هستند، با این وجود نوپدیدیشان کاملاً برحسب موقعیت اولیه سیستم قابل تبیین است. اما در مفهوم قوی، ویژگیهای نوپدید میتوانند به عنوان نوآوری فهمیده شوند، چرا که آنها حتی از کاملترین و جامعترین دانشِ بنیانهای نوپدیدشان قابل استنباط نیستند (اسبرگ و بیستا،2010: 6).
در نهایت نوپدیدی به هر یک از دو معنای فوق که برداشت شود، نه تنها بر غیرمنتظره بودن امور دلالت میکند، بلکه به طور ضمنی تصادفی بودن و اغتشاش و بینظمی امور را نیز به ذهن متبادر میکند. اما طبق اظهارات غالب متفکران نظریه پیچیدگی، نوپدیدی سیستمهای پیچیده نه بر بینظمی مطلق و تصادف محض، بلکه بر غیرقابل پیشبینی بودن امور به دلیل تعدد عوامل تاثیرگذار و ارتباط پیچیده میان آنها دلالت دارد.
2-5-3- بازخورد
علم فرمانش، با گسترش نظریه اطلاعات و نظریه خودکارهها، مفهوم «بازخورد» را معرفی کرد؛ مفهومی برای توصیف روشی که یک سیستم، با پیروی از غایتمندی از پیش معین، خود را با محیط خود سازگار میکند. همانگونه که شانون استدلال کرد، علم فرمانش از طریق پیوند میان ایده بازخورد و مفهوم اطلاعات، چارچوبی برای بیان فرایندی یافت که به واسطة آن، اطلاعات توسط یک سازواره برای جهت دادن و کنترل عمل خودش، جذب و استفاده میشود (الهادف جونز، 1393: 102). بازخورد دلیل به هم پیوستگی سیستمهاست. نظریه پیچیدگی در باره سیستمهایی صحبت میکند که به دلیل بازخورد به هم پیوسته هستند، جایی که ویژگیهای سیستم قابل پیشبینی نیستند، اما از ارتباطات در آن سیستم نوپدید میگردند (میسکلی161 و همکاران، 2009: 4).
بازخورد فرایندی است که علیت را پیچیده میکند. بازخورد در حال حاضر یک مفهوم پیچیده حتی در سیستمهای زنده محسوب میگردد. بازخورد منفی چیزی است که حذف انحرافاتی که همواره درصدد شکلگیری هستند را امکانپذیر میسازد. بازخورد مثبت زمانی ایجاد میگردد که سیستم تنظیم دیگر قادر به حذف انحرافات نیست، انحرافاتی که از آن پس میتوانند تقویت شوند، نوعی تخریب تعمیم یافته اغلب در دنیای فیزیکی ما دیده میشود. اما بازخورد مثبت، یعنی افزایش انحراف، تغییر را امکانپذیر میسازد (مورن، 2006: 11).
بازخورد اطلاعاتی است که به یک سیستم یا خردهسیستم از خارج از مرزها منسوب میشود. بازخورد مثبت، سیستم را تشویق میکند به آنچه که پیش از این انجام میداده، عمل نماید. بازخورد منفی به سیستم میگوید که آنچه انجام میداده را متوقف سازد. ترکیب حلقههای بازخورد درونی و بیرونی و سرعت تکرار، پویایی سیستم را معین میکند. اگر در بازخورد منفی زیادهروی شود، معمولاً سیستم در سازگاری با تغییرات محیطی شکست خورده و سرانجام خواهد مرد. اگر در بازخورد مثبت زیادهروی شود، سیستم سرانجام آشوبناک شده و متلاشی میگردد (کله ولاند، 2009: 14-12).
بازخورد بایستی در میان تعامل عناصر سیستم رخ دهد (والدروپ، 1992). بازخورد منفی نظم دهنده، و بازخورد مثبت موجب بازگشتهای فزاینده شده و اطلاعات را برای تغییر، رشد و توسعه بهکار میگیرد و همچنین تغییرات کوچک را تقویت میکند (گارسیا و همکاران، 2014: 26). پویایی خودانگیختهی سیستمهای زنده ناشی از بازخورد مثبت یا خودتقویتی پدیدهها است، بنا بر نظریه پیچیدگی، «بهنظر میرسد بازخورد مثبت، شرط لازم تغییر، شگفتی و حتی خود زندگی است» (والدروپ) (میسون، 1393: 61).
در سیستم پویای غیرخطی، در یک زمان سیستم با بازخورد منفی هدایت میشود تا اثر متغیرها را تعدیل کند، از سوی دیگر زمانی سیستم توسط بازخورد مثبت هدایت میشود که تغییر اولیه ایجاد شده در یکی از متغیرهای آن را تقویت کند. بازخورد مثبت، تمایل به تقویت تغییر اولیه و افزایش عدم پایداری دارد و بازخورد منفی که تغییر اولیه را تعدیل میکند تمایل به افزایش پایداری دارد.
2-5-4- عدمقطعیت و ابهام
عدمقطعیت از مفاهیم دیگر نظریه پیچیدگی است. بارنت162 (٢٠٠٧) به پیچیدگی و عدمقطعیت به عنوان ویژگیهای زندگی کنونی بشر مینگرد (ضرغامی،٢٠١١: 24 ) که هر دو ویژگی، از موضوعات محوری نظریه پیچیدگی میباشند. پریگوژین (1997: 184) به عنوان یکی از نخستین پیشگامان ایده پیچیدگی معتقد است قوانین نوین طبیعت از ابهام و عدمقطعیت استقبال میکنند، در کتابش تحت عنوان “پایان قطعیت: زمان، آشوب، و قوانین نوین طبیعت”163 (١٩٩٧) مینویسد: “قطعیت با نفی زمان و خلاقیت همراه است”.
مورن (1379: 42) عدمقطعیت را همراه و ملازم پیچیدگی دانسته و در توصیف پیچیدگی مینویسد: “پیچیدگی فقط شامل کمیتهای واحدها و برهمکنشهایی که امکانهای محاسبهمان را به مبارزه میخواند نیست، بلکه همچنین شامل بییقینیها و عدمتعینها و پدیدههای نامعلوم است. در یک معنا، پیچیدگی همواره با اتفاق سروکار دارد. بدین ترتیب پیچیدگی با بخشی از بییقینی همراه است، حال چه بییقینی ناشی از محدودیتهای درک ما و چه بییقینی جا گرفته در پدیدهها. اما پیچیدگی تا حد بییقینی فرو کاسته نمیشود، بلکه پیچیدگی همانا بییقینی در بطن سیستمهای بسیار سازمانیافته است”.
پذیرش عدمقطعیت مستلزم پذیرش ابهام در امور است. پیش از این توضیح داده شد که نظریههای مکانیکی ابهام و تناقض در امور را نمیپذیرفتند. حال آن که هایزنبرگ با ارائه ایده عدمقطعیت اعلام نمود که ما در برخی مواقع ناگزیر از پذیرش تناقض هستیم. متفکران پیچیدگی نیز همین تصور را دارند. به باور مورن و همکاران (1388: 46) خصوصیت علم تاکنون حذف ابهام و تناقض بود. اما باید نوعی ابهام و “ابهامی معین” را نه تنها در پدیدهها بلکه در مفاهیم نیز پذیرفت. در بینش کلاسیک بروز تناقض در استدلال نشانه خطا است، اما در بینش پیچیده هنگامی که از راههای تجربی ـ عقلانی به تناقضها میرسیم، نه به معنای اشتباه بلکه به معنای رسیدن به لایهای عمیق از واقعیت است که دقیقاً به دلیل عمیق بودن، نمیتوانیم آن را در منطقمان بیان کنیم.
مورن برای درک ابهام هم از مجموعههای فازی164 و هم از قضیهی گودل165 استفاده میکند. منطق فازی معتقد است که ابهام در ماهیت علم است. در منطق فازی، جملاتی هستند که مقداری درست و مقداری نادرست هستند. برای مثال جمله ی ” هوا سرد است” یک گزاره ی منطقی فازی میباشد که درستی آن گاهی کم و گاهی زیاد است. گاهی همیشه درست است و گاهی تا حدودی درست است. مورن همچنین از قضیه گودل به منظور تبیین اصول پارادایم پیچیدگی استفاده میکند. قضیه گودل ناکامل بودن سیستمهای ریاضی یا منطقی را اثبات میکند. مطابق با مفاد این قضیه: “اگر ما یک سیستم منطقی یا ریاضی داشته باشیم، که شامل تعدادی آکسیوم و قواعدی برای استنتاج گزارهها از آکسیومها باشد، در این صورت همواره گزارههایی وجود دارند که قابل بیان برحسب علایم سیستم هستند. اما با استفاده از قواعد سیستم، نمیتوان درستی یا نادرستی آنها را نشان داد. به عبارت دیگر هیچ سیستم آکسیوماتیک کامل نیست. مطابق با نظر مورن این قضیه ثابت میکند که در یک سیستم [نظری] صورتبندی شده، دست کم یک گزاره وجود دارد که حکمناپذیر است. این حکمناپذیری شکافی در سیستم باز میکند که در نتیجه سیستم نامعین میشود. همه اینها ما را به یک معرفتشناسی باز فرا میخواند، معرفتشناسی مکان بییقینی و در عین حال گفتوگو است (محمودزاده 1391: 2).
نظریه پیچیدگی این امر را میپذیرد که عدمقطعیت بخش طبیعی از حیات و نیز جزء جداییناپذیر شناخت ما از پدیدههای حیاتی است. به گفته استرلینگ166 (2003: 415) این نظریه، فهم نوینی از شرایط نظاممند و عدمقطعیت و چگونگی کار با آنها را ارائه میدهد. باس167 و پرید168 (1997) اظهار میکنند که عدمقطعیت از فقدان اطلاعات منشا میگیرد. کینز169 و نایت (1921) توضیح میدهند که میان دانش و عدمقطعیت ارتباط وجود دارد. طبق گفته آنان، عدمقطعیت موقعیت رخدادی را نشان میدهد که به دلیل نقش احتمال، ناشناخته است. عدمقطعیت به عنوان فقدان دانش نگریسته میشود (ارسیتن170، 2014: 160).
کوپنجان171 و کلیجین172 نیز در توصیف عدمقطعیت خاطرنشان میشوند که منابع عدمقطعیت در شبکهها، مشکلات پیچیدهایی هستند که در جوامع امروزی با آنها مواجه هستیم. آنها سه نوع عدمقطعیت در شبکهها را نشان میدهند، عدمقطعیت ذاتی، استراتژیکی، نهادی. آنها اظهار میدارند که عدمقطعیتهای ذاتی، نتیجه پیچیدگی مشکلات و ادراکات فعالان است. اینجا همان جایی است که نظریه پیچیدگی سودمند واقع میشود. از منظر نظریه پیچیدگی، عدمقطعیت ذاتی از ارتباطات غیرخطی درون و میان سیستمهای پیچیده منشا میگیرد (مورکل، 2012: 159).
2-5-5- پیوند و ارتباط
پیوند مستمر از الزامات نظریه پیچیدگی است که در همه سیستمها وجود دارد. همان گونه که آپریل173 و همکاران (2000) خاطرنشان میکنند، طبیعت دارای ویژگیهای زیادی است که سازمانها سخت به آن محتاج هستند، مانند انعطافپذیری، تنوع، انطباقپذیری، پیچیدگی و پیوند. اگر قرار است سیستم باقی بماند، پیوند ضروری است، یک عنصر در پیوندها مختل میگردد و بخشها و سیستم یا باید منطبق شوند یا بمیرند. پیوند بواسطه ارتباط زنده است. ارتباط محور نظریه پیچیدگی است (موریسون، 2003: 285 ).
پیوند از سیستم دانش توزیعی، رهبری توزیعی، مدیریت دانش و تفویض تصمیمگیری بهرهمند میگردد. پیوند بر ارتباطات دلالت ضمنی دارد، برای مثال میان افراد و گروهها، میان گروهها، میان خرده سیستمها، میان نهاد و محیطش (لوین174 و رجین175، 2000). علاوه بر این، این ارتباطات متقابل هستند، نه یک طرفه. در سطح میان فردی، این امر نیاز فزاینده اعتماد میان شرکای همگن (ترجیح روحیه تعاونی به جای رقابتی) را توصیه مینماید. نظریه پیچیدگی مردم را با یکدیگر و با جنبههای شناختی و تاملی شخصیتهای افراد پیوند میدهد. پیامد طبیعی این دیدگاه از نوآوری، تاکید بر شرایط برای بهبود نوپدیدی، شامل فعالیت انگیزشی، لذتبخش، شوقبرانگیز، همکاری و مشارکتی میباشد. بدین ترتیب دانش به طور مستمر در حال ساختن و بازسازی میباشد (گارسیا176 و همکاران، 2014: 26).
در نظریه پیچیدگی (هولاند177، 1995؛ کافمن، 1995) تنوع درونی شرط بنیادی سیستمها به منظور نایل شدن به میزان سازگاری بالاتر میباشد. تنوع همچنین پیششرط خود – سازمان است. تنوع به عنوان یک امر ضروری برای ترویج محیط نوآورانه نگریسته می شود (استرلینگ، 1998). تنوع عنصر مهم سازگاری کوتاه – مدت و بلند – مدت را تشکیل میدهد (آندرانی178، 2001: 258). هر چه تنوع عوامل بیشتر شود، تعدد راهحلهای نوپدید، بیشتر میگردد. عوامل متنوع مانند فرهنگ، سن، جنس، و شخصیت، امکان ارایه نتایج خلاق را فراهم میکند. نظریه پیچیدگی بر اهمیت ارتباطات، بازخورد و میزان پیوند میان عناصر تاکید دارد. تحول عناصر منجر به نوپدیدی ساختارها و الگوهای نوینی از رفتار میگردد که از طریق فهم هر یک از عناصر به تنهایی قابل پیشبینی نمیباشد. هر چه میزان ارتباط میان عناصر بیشتر باشد، احتمال بروز نظم نوین نیز بیشتر میشود، نظم نوینی که خود را به روشی سازمان میدهد که امکان رشد و انطباق موفق در شرایط غیرقابل پیشبینی را استمرار میبخشد. ارتباطات درونی عناصر در سیستمهای پیچیده منجر به زنجیرهای متعدد وابسته میگردد. پیچیدگی علاوه بر ارتباط درونی همه بخشهای سیستم، بر ارتباط عناصر با محیط و تاثیر متقابل میان آنها نیز تاکید دارد.
به گفته سادار179 و آبرامز180 (1999) غنا و تنوع تعاملات میان انبوه متغیرهای وابسته امکان میدهند که سیستمهای پیچیده خود ـ سازمان نمایند که نمونه کلاسیک آن سلولهای بنارد است، الگوهای لانه زنبوری که در
