
باشد. مثل فردی که در موقع ناراحتی، فعالیت یا سرگرمی جدیدی برای خود مییابد. مقابله هیجان مدار شامل تلاشهایی برای تعدیل شناختی واکنشهای هیجانی در موقعیتهای استرس زا ميشود. مانند فردی که در مقابل استرس الکل مصرف ميکند و یا ساعات و اوقات بیشتری را برای خود خیال پردازی ميکند (هب فول، 1988).
رابطه استرس با دیابت
استرس و فشارهای روحی باعث بالا رفتن قند خون ميشوند. گاهی اوقات این مسئله بر اثر تأثیر مستقیم هورمون استرس ایجاد ميشود و گاهی اوقات به این علت که استرس باعث پرخوری افراد و کم شدن فعالیت فرد ميشود، سبب افزایش قند خون ميگردد. این موضوع در مورد کسانی که دیابت دارند به اثبات رسیده است. بنابراین به نظر ميرسد اگر قند خون شما غالباً از حد طبیعی بالاتر است (اما هنوز به اندازه ای بالا نیست که دیابتی شناخته شوید ) استرس ميتواند قند خون شما را به اندازۀ مقدار قند خون افراد دیابتی بالا ببرد. بنابراین استرسهای مرتبط با مسائل جدی زندگی نظیر مرگ کسی که دوستش دارید یا از دست دادن شغل ميتواند نقش مهمی در ایجاد دیابت داشته باشد. اگرچه افرادی که قند خون شان از حد طبیعی بالاتر است (پیش دیابت) نهایتاً به علت افزایش مقاومت به انسولین یا کاهش تولید انسولین به دیابت مبتلا ميشوند، اما استرس نقش بسیار مهمي در تسریع این موضوع داردو دیابت ميتواند پیامد وحلقه نهایی چرخه استرس-دیابت باشد. استرس، کنترل قندخون دربیماران دیابتی بسیار حساس بوده وواکنش افراطی به استرس نشان ميدهند و این واکنش هیجانی به استرس ميتواند باعث ترشح هورمونهایی شودکه سلامت فردرا به خطر مياندازد. بیماران دیابتی در مقابله با عوامل استرس زا از واکنشهای هیجانی استفاده می کنند مانندغم و اندوه، خشم، شک و بی اعتمادی و کناره گیری که بیماری آنها را تشدیدمی کند و باعث ایجاد سبک زندگی نارضابت مندی می شود.
درمان دیابت
هنوز درمان قطعی برای دیابت پیدا نشده است، حتی روشهای جدیدی مثل پیوند سلولهای بتا به افراد مبتلا به دیابت نوع1 نیز به علت ضرورت مصرف داروی ضد رد پیوند به صورت مادامالعمر و عوارض احتمالی ناشی از آنها برای اكثریت افراد مناسب نميباشد. با این وجود رعایت 5 اصل كنترل دیابت كه در ادامه به آنها اشاره خواهد شد باعث ميشوند تا افراد دیابتی بتوانند یك زندگی سالم با افراد غیر دیابتی داشته باشند و از پیدایش عوارض دیابت جلوگیری كنند. این 5 اصل عبارتند از: آموزش، كنترل روزانه، تغذیه صحیح، فعالیت جسمانی و مصرف منظم داروها (قرص یا انسولین) در صورتی كه هر یك از این پایهها سست باشد تعادل و در واقع كنترل دیابت بر هم خواهد خورد (قانعی،1390).
ابتلا به بیماری دیابت و الزام بیمار به مراقبتهای خاص از خویش موجب چالشهای فراوانی در زندگی روزمره ميشود که استفاده از رفتارهای مقابله ای را به منظور سازگاری ضروری ميسازد (گافولزو وندل، 2006). شیوههای مقابله نقش مهمی در سیر، کنترل، درمان، و سازگاری روانی ـ اجتماعی بیمار با دیابت ميتواند داشته باشد (تانکی17، 2008؛ گری، ونتزل18، 2004). سبکهای مقابلهای در مواجه با دیابت موضوع مباحث فراوانی بوده است (گری و ونتزل، 2004) برخی پژوهشگران ادعا نمودندکه شیوههای مسئله مدار موجب افزایش موفقیت آمیز از خویشتن در بیماران مبتلا به دیابت ميگردد درحالی که شیوههايی هیجان مدار ميتواند دارای اثرات زیان بار باشد (تانکی واینگین، 2008).
مبانی نظری افسردگی
اختلالهای خلقی
اختلالهای خلقی 19با اختلالهای شدید یا مداوم خلق مشخص ميشوند. خلق آشفته ممکن است شکل افسردگی یا سرخوشی به خود بگیرد. اغلب ما دستخوش نوساناتی در خلق خود ميشویم. اما در اختلالهای خلقی، اختلال خلق شدید ومستمر است یا با رویدادهایی که فرد تجربه کرده است همخوانی دارد (نوید و راتوس، 2007).
ويژگيهاي كلي اختلالهاي خُلقي
اختلال خُلقي عبارت است ازآشفتگي درحالت هيجاني، ياخُلق فرد.افرادمي تواننداين آشفتگي رابه صورت افسردگي شديد، شعف شديد، يا آميزه اي ازاين حالتهاي هيجاني تجربه كنند.ويژگي اصلي اختلالهاي افسردگي اين است كه اين افرادملالت20ياغم توانكاهي رااحساس مي كنند. در نوع ديگري از اختلال خُلقي، به نام اختلال دوقطبي21، فرد تجربيات هيجاني مخالف«قطب» افسردگي، يعني، احساسهاي شعف به نام سرخوشي 22دارد. اختلال خُلقي چندخرده تيپ داردكه ملامت و سرخوشي رادربردارند.براي آگاه شدن ازماهيت اختلالهاي خُلقي، فهميدن مفهوم دوره 23اهميت دارد؛يعني دوره محدودزماني كه درطول آن، نشانههاي خاص شديداختلال مشهود هستند.دربرخي موارد،اين دوره خيلي طولاني وشايد2سال يابيشترباشد.افرادمبتلابه اختلالهاي خُلقي دورههاي نشانههاي ملالت يا سرخوشي ياتركيبي ازهردوراتجربه مي كنند.دورههااز این نظرتفاوت دارندكه متخصصان باليني آنهارا در تشخيص خود مستند مي كنند (هالجین و ویتبورن، 2003؛ ترجمه سید محمدی، 1386).
اولاً،متخصص باليني شدت دوره راباشاخصهايي چون خفيف، متوسطه، ياشديدمشخص مي كند.ثانياً، متخصص باليني مشخص مي كندكه آيااين اولين دوره است يابازگشت نشانههاست.درمورددورههاي بازگشتي، متخصص باليني به اين موضوع توجه مي كندكه آيا درمانجوبين دورهها كاملاًبهبوديافته است يانه.ثانياً،شاخصهامي توانندماهيت نشانههاي برجسته رانيزمنعكس كنند.براي مثال برخي افراد در وسط دوره خُلقي حركات بدني اي دارندكه كاملاًغيرعادي واحتمالاً حتي عجيب و غريب هستند. حالتها و حركات عجيب بدن، مانند بي تحركي، خشكي، يا فعاليت حركتي بي هدف شديدراتوصيف مي كند.شاخص ديگرمربوط مي شودبه اينكه آيااين دوره پس اززايمان است،كه دراين صورت نشان مي دهدآشفتگي خُلقي زن به زايمان ماه قبل مربوط مي شود(هالجین و ویتبورن، 2003؛ترجمه سید محمدی، 1386).
انواع اختلالهای خلقی
افسردگی اساسی
افسردگی24: اصطلاحی است که در عمومی ترین کاربرد، برای پایین بودن خلق یا غمگینی به کار ميرود(محمد خانی، تمنایی فر و جهان تابش، 1384). در عین حال افسردگی یک اختلال خلقی است و به قدری شایع است که سرماخوردگی روان پزشکی لقب گرفته است (سیلگمن و روزنهارن25، ترجمه سيد محمدي، 1385). افسردگی در سراسر دنیا مسئلهی مهمی است. «حالت روانی ناخوش که با دل زدگی، یاس و خستگی پذیری مشخص ميشود و در بیشتر مواقع با اضطرابی کم و بیش شدید همراه است» (دادت 2008 ؛به نقل از حسين پور، 1391).
گرچه در ابتدای قرن 21 با پیشرفتهای چشمگیر علوم عصب شناختی و تعیین زیربنای عصبی – شیمیایی افسردگی، این انتظار مطرح ميگردد که تلاشهای درمانی این اختلال به سمت دارو درمانگری گرایش یابد ولی استفاده از شیوههای درمان غیردارویی و انواع مختلف روان درمانگری همچنان با قاطعیت در عرصه مداخلات درمانی افسردگی حضور دارند (صدیقی، 2003؛ به نقل از حسين پور، 1391؛ لمبرت26، 2006) افسردگی علت اصلی ناتوانی درجهان وسومین دلیل مراجعه به مراکز بهداشتی است.
کسلر27، ایدلمن28و جین وی29 (2002) در دیدگاه روان پویشی افسردگی را نتیجه ی تجارب دوران کودکی ميدانند، تجاربی که نميگذارند احساس خود قوی و مثبتی در کودکان شکل بگیرد. در این دیدگاه عزت نفس افسردهها به دلیل عدم رسیدگی و توجه ناکافی والدینشان به طور کلی به ارزیابیها و تأییدهای دیگران منوط ميشود(نولن، هوکسما30، 2000).براساس دیدگاه رفتار گرایی، لوینسون31، و همکارانش معتقدند که فشارهای زندگی با کم شدن تقویت کنندههای مثبت زندگی، باعث افسردگی ميشوند. روند کاری هم این گونه است که فشار روانی شدید باعث ميشود مردم از آن فشار، دوری گزینند. دوری گزینی، تقویت کنندههای مثبت را کمتر کرده و دوری گزینی بیشتر را ارمغان ميآورد که خودش مجدداً موجب کمتر شدن تقویت کنندههای مثبت ميشود (لوینسون و همکاران، 2001؛ به نقل از تنکابنی، بیرقی و وکیلی، 1384).
یکی دیگر از دیدگاههای رفتاری که در مورد علت افسردگی بحث ميکند، دیدگاه درماندگی آموخته شده است؛ که ميگوید وقتی اشخاص در معرض تحریک آزار دهنده ای (مثل فشار روانی طولانی) قرار ميگیرند که کنترلی بر آنها ندارند، افسرده ميشوند. میسر نبودن پرهیز از تحریکهای آزار دهنده یک نوع درماندگی ایجاد ميکند، به نظر سلیگمن(1975)، دلیل اینکه برخی از انسانها افسرده ميشوند، همین درماندگی آموخته شده است. وقتی انسانها نميتوانند فشار روانی را کنترل کنند، بالاخره احساس درماندگی و افسردگی ميکنند (نولن، هوکسما، 2000).
نظریه ی شناختی- اجتماعی در زمینه ی سبب شناسی افسردگی معتقد است که خودکارآمدی ضعیف یا ناکارآمدی ادراک شده، در مواجهه با نتایج خوشایند به افسردگی ختم ميشود. البته بخشی از مشکل افراد افسرده احتمالاً به معیارهای بیش از حد بالای آنها بر ميگردد به عبارت دیگر افراد مستعد افسردگی معیارها و هدفهای بیش از حد بالایی را به خود تحمیل ميکنند. وقتی دستیابی به این معیارهای سخت گیرانه امکان پذیر نميشود، خود را سرزنش ميکنند و ناتوانی یا عدم صلاحیت خود را به خاطر آنچه اتفاق افتاده به گردن ميگیرند. در واقع انتقاد بیش از حد، اغلب یکی از مشخصات عمده ی افسردگی است (پروین32 و جان33، 2001 ؛ ترجمه جوادی کدیور،1386).
بندورا، (1992؛ به نقل از اصغری پور، 1385). این نکته ی جالب را مطرح ميکند که تفاوت بین معیارها و عملکرد ميتواند اثرات مختلفی داشته باشد. این اختلاف ميتواند به تلاش بیشتر یا به بی تفاوتی و یا به افسردگی منجر شود.
به لحظه اي درزندگي خودتان فكركنيدكه اتفاق بسيارغم انگيزيامصيبت باري برايتان پيش آمدواحساس كرديدغرق درناخشنودي يااندوه هستيد.به يادآوريداين احساسهاچگونه بودندوشما چقدراندوهگين بودند.بااينكه اين تجربه دردناك بود،احتمالاًتوانستيدبين رويدادمصيبت بارواحساسهاي خودتان رابطه ببينيدوشايدبعدازمدت زماني بهبوديافتيد.اكنون تصوركنيداين احساسهابدون علت آشكاربه شماحمله ورشوند،ياقادرنباشيدبراحساس ضايعه خودچيره شويد.بعدتجسم كنيدبي وقفه احساس نااميدي، خستگي بي ارزشي،وميل به خودكشي مي كنيد.كسي كه دوره افسردگي اساسي راتجربه مي كند،همين حالتها را دارد(هالجین و ویتبورن، 2003؛ترجمه سید محمدی، 1386).
افراد مبتلا به افسردگی اساسی34 دستخوش خلق غمگین ميشوند و علاقه خود رابه فعالیتهای که قبلاً لذت بخش بوده اند از دست ميدهند. آنها از احساس «دلمردگی» شکایت دارند یا در مورد آینده احساس نا امیدی ميکنند. آنها در تمرکز کردن یا متمرکز کردن انرژی برای حتی خارج شدن از بستر مشکل دارند. آنها تغییراتی را در اشتها و خواب تجربه ميکنند (خیلی زیاد يا خیلی کم ميخورند و ميخوابند). امکان دارد که گاهی گریه کنند و حتی به فکرخود کشی بیفتند. در موارد شدید، ممکن است رفتارهای روان پریشی، از جمله توهمات و هذیانها را تجربه کنند (نوید و راتوس، 1389).
ويژگيهاي دوره افسردگي اساسي
نشانههاي هيجاني دوره افسردگي اساسي، خُلق ملول رادربردارندكه شدت آن ازنااميديهاي معمولي وهيجانهاي غم انگيزه گاه وبيگاه زندگي روز مره،بيشتراست.اين ملالت مي تواندبه صورت دلتنگي شديديابي علاقگي زيادبه جنبههاي قبلاًلذتبخش زندگي،پديدارشود.دربرخي موارد،علت افسردگي، تجربه داغديدگي به خاطرازدست دادن فردي عزيزاست.گرچه افسردگي شديدبعدازمرگ فردي عزيز،طبيعي است، اماچنانچه غم توانكاه بيش ازحدطولاني باشد(بيش از2ماه )،اختلال خُلقي محسوب مي شود.بااين حال، خيلي ازدورههاي افسردگي اساسي رارويدادخاصي به وجودنمي آورد.اين واقعيت كه غم شديدبدون رويدادمشخصي ايجادمي شود،اغلب باعث مي گردد كه باعث مبتلابه يكي ازاين دورههااحساس كننددرهم كوفته وسردرگُم هستند.معمولاًزندگي فرددردوره افسردگي اساسي، به علت اختلالي كه دركاروخانواده اوايجادمي گردد، به آشوب كشيده مي شود.علايم جسماني دوره افسردگي اساسي، نشانههاي تني يابدني ناميده مي شوند.فردمبتلا،خسته
