
عَلَيْكَ كِتَابًا فىِ قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَاذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(7)
و اگر ما نوشتهاى روى صحفهاى بر تو نازل كنيم كه آنان آن را با دست خود لمس كنند، باز كفر پيشگان مىگويند: اين جز جادويى آشكار نيست!! (7)
حرف “على” در “نزلناعَلَيْكَ”:در معناي استعلاي حقيقي است ، يعني روي صفحهاي بر تو نازل کنيم.
حرف “فى” در “فى قرطاس”:ظرف مجازي از ظرف اسم شيءٍ در اسم جزء آن307
حرف” باء “در “بأيديهم”:به معناي استعانت و در معني مجازي است، يعني با دستان خود.308
وَ قَالُواْ لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضىَِ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ(8)
و گفتند: چرا فرشتهاى [كه در معرض ديد ما قرار گيرد] بر او نازل نشده است؟ اگر فرشتهاى نازل كنيم، كار هلاكت [اين بهانهجويان] تمام مىشود و لحظهاى مهلت نيابند. (8)
حرف “لَولا” براي تحضيض به معني “هلا”309
حرف “على”در”أُنزِلَ عَلَيْهِ”:در معني استعلاي معنوي و مجازي است.310يعني بر او نازل نشده است.
لَوْ جَعَلْنَاهُ وَ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ(9)
ح[اين مغالطهگران لجوج مىگويند: چرا پيامبر از جنس فرشتگان نيست؟] اگر او را فرشتهاى قرار مىداديم، يقينا وى را به شكل مردى در مىآورديم، و قطعا حقيقت را همانطور كه آنان بر ديگران مشتبه مىكنند [به سزاى لجاجتشان] بر خود آنان مشتبه مىساختيم، [تا بر فرض پيامبر قرار دادن فرشته، باز بگويند: چرا پيامبرى از جنس بشر براى ما قرار داده است؟] (9)
حرف “على”درعليهم”:در معناي استعلاء بر مجرور است.يعني بر خود آنان.
وَ لَقَدِ اسْتهُْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتهَْزِءُونَ(10)
مسلما پيامبران پيش از تو هم مسخره شدند پس بر كسانى كه پيامبران را مسخره مىكردند، عذاب و كيفرى كه همواره به استهزا مىگرفتند نازل شد و آنان را فرا گرفت. (10)
حرف “من “در من قبلك”:براي ابتداي غايت زماني است.311
البته “زمخشري”، “من” را بيانيه گرفته باعتبار آنچه بر آن عطف شده از افتراق و اختلافشان در مورد آيه.312
حرف “باء “در”بالذين”:تاکيد و زائد در مفعول است . يعني کساني را که مسخره مي کردند .
حرف “من “درمنهم”:با توجه به فعل” سَخِرُواْ” جايز است به معناي “باء” باشد.
حرف “باء “كَانُواْ بِهِ يَسْتهَْزِءُونَ “:براي متعدي کردن فعل الاستهزاء ميباشد.313يعني آنچه را که به استهزاء مي گرفتند.
قُلْ سِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ كَيْفَ كاَنَ عَقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ(11)
بگو: در زمين بگرديد، سپس با تأمل بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟ (11)
حرف ” فى ” در فى الأرض”:در معناي ظرف مکان به کار رفته است.314
قُل لِّمَن مَّا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُل لِّلَّهِ كَتَبَ عَلىَ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلىَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(12)
بگو: مالكيت و فرمانروايى آنچه در آسمانها و زمين است در سيطره كيست؟ بگو: در سيطره خداست كه رحمت را بر خود لازم و مقرر كرده يقينا همه شما را در روز قيامت كه ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد. فقط كسانى كه سرمايه وجودشان را تباه كردهاند، ايمان نمىآورند. (12)
حرف” لام “در لمن”:براي تبليغ است،چون قبل آن”قُل”آمده است.يعني آگاه و اعلان کن و بگو.
حرف “فى “در فى السماوات”:براي ظرف زمان است و مکان حقيقي است. يعني آنچه در آسمان و زمين است.315
حرف” لام “در لله”: براي اختصاص و تمليک است. مثل : “له ما في السماوات و ما في الارض”. يعني مالکيّت مشرق و مغرب فقط ويژه خداست.
حرف “على “درعلى نفسه”:در معني استعلاي معنوي است . جا رو مجرور متعلق به … بر خود لازم و مقرر کرده ،از کلمه علي نفسه استفاده مي کنيد .316
حرف “الى در “إِلىَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ”:به معناي (في) ميباشد. يعني “در روز قيامت جمع آوري خواهند شد.317در معني انتهاي غايت است زماني است يعني تا روز قيامت .
حرف “فى در “لَا رَيْبَ فيه”:در معني ظرف حقيقي است چرا که قصد اختصاص نفي شک آنرا از بين کتب نداشته بلکه مراد نفي شک از آن است و اثبات اينکه آن حق است، مثل آيهي 23 همين سوره : “إن کنتم في ريب مما نزّلنا علي عبدنا”318
* وَ لَهُ مَا سَكَنَ فىِ الَّيْلِ وَ النهََّارِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(13)
و همه موجوداتى كه در [عرصه] شب و روز آرام دارند، در سيطره مالكيت خدا هستند و او شنوا و داناست. (13)
حرف “لام “در له “:لام ملکيت و اختصاص است، يعني هر چيزي که در شب و روز ساکن است و برقرار است ملک و مخصوص بخداست.319
حرف “فى “در” فى اليل و النهار “: اشاره به مالکيت در زمان را دارد، يعني شب و روز 320
قُلْ أَ غَيرَْ اللَّهِ أَتخَِّذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لَا يُطْعَمُ قُلْ إِنىِّ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(14)
بگو: آيا جز خدا را كه آفريننده آسمانها و زمين است، سرپرست و ياور خود گيرم؟ و اوست كه روزى مىدهد و خود بىنياز از روزى است. بگو: من مأمورم نخستين كسى باشم كه فرمان خدا را گردن نهد، و فرمان يافتهام كه: هرگز از مشركان مباش. (14)
حرف “من “درمن المشركين” :به معناي تبعيض است يعني از جمله کساني که مشرکند321 يا “من” ابتدائيه يا براي بيان جنس است، يعني از جمله مشرکان مباش322
قُلْ إِنىِّ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبىِّ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ(15)
بگو: مسلما اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از عذاب روزى بزرگ مىترسم (15)
مَّن يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَالِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ(16)
هر كس در آن روز، عذاب از او برگردانده شود، قطعا خدا به او رحم كرده، و آن است كاميابى آشكار. (16)
حرف “عن “درعنه”:به معناي مجاوزت است،يعني “منه”
وَ إِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِن يَمْسَسْكَ بخَِيرٍْ فَهُوَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ قَدِيرٌ(17)
و اگر خدا تو را آسيب و گزندى رساند، كسى جز او برطرف كننده آن نيست، و اگر تو را خيرى رساند [حفظ و دوامش فقط به دست اوست] پس او بر هر كارى تواناست. (17)
حرف “باء “دربضر :” براي تعديه ميباشد، يعني اگر تو را آسيب و گزندي رساند.323
حرف “لام “در”كَاشِفَ له” : براي اختصاص يا شبه تمليک است. مثل آيهي 12 سورهي يوسف : “إنّ له ابا” با براي تأکيد ميباشد.324
حرف “باء “دربخير”:براي تعديه ميباشد، تأکيد و زائد در مفعول است. يعني اگر تو را خيري رساند.325
حرف “على” در “عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ قَدِيرٌ:”در معناي استعلاي حقيقي است و “علي” در مقابل “لهم” قرار گرفته است.326 يعني برهرکاري تواناست .
وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ هُوَ الحَْكِيمُ الخَْبِيرُ(18)
اوست كه بر بندگانش چيره و غالب است، و او حكيم و آگاه است. (18)
قُلْ أَىُّ شىَْءٍ أَكْبرَُ شهََادَةً قُلِ اللَّهُ شهَِيدُ بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِىَ إِلىََّ هَاذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ أَ ئنَّكُمْ لَتَشهَْدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَةً أُخْرَى قُل لَّا أَشهَْدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَاهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنىِ بَرِىءٌ ممَِّّا تُشْرِكُونَ(19)
[به كافران و مشركان كه براى حق بودنِ نبوتت گواه مىطلبند] بگو: گواهى چه كسى از همه گواهان بزرگتر است [تا او را بر حقّانيّت نبوتم براى شما گواه آورم]؟ بگو: خدا ميان من وشما گواه است [كه گواهىاش بزرگترين ومطمئنترين و صحيحترين گواهىهاست]، و اين قرآن [كه گواهى خدا بر حقّانيّت نبوّت من است] به من وحى شده تا به وسيله آن شما وهر كس را كه اين قرآن به او مىرسد بيم دهم. آيا شما [با دليل استوار و محكم] گواهى مىدهيد كه با خدا معبودهاى ديگرى به عنوان شريك هست؟ بگو: [چون دليلى وجود ندارد] من گواهى نمىدهم. بگو: فقط معبود يگانه و يكتا اوست، و من از معبودهاى باطلى كه شريك او قرار مىدهيد، بيزارم. (19)
حرف” إِلىَ” در” أُوحِىَ إِلىَ”:به معناي تبليغ و آگاه کردن است، يعني اين قرآن که گواهي خدا بر حقانيت نبوت.
حرف “باء “در لِأُنذِرَكُم بِه”:براي تعليل است.327يعني علت و سببي براي بيم شما باشد.
حرف “من”درمما تُشْرِكُون”:تعليليه است،يعني به خاطر معبود هاي باطلي که شريک او قرار ميدهيد
الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(20)
كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داديم، همان گونه كه پسرانشان را مىشناسند [بر اساس اوصافى كه در كتابهايشان بيان شده] پيامبر را مىشناسند فقط كسانى كه سرمايه وجودشان را تباه كردند، ايمان نمىآورند. (20)
حرف “کاف” در “کما يَعْرِفُونَ “: براي تشبيه است و “کاف” در محل نصب و صفت براي مصدر محذوف است. تقديرش اين گونه است.328يعني هما گونه که پسرانشان را مي شناسند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترََى عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بَِايَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ(21)
ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بسته، يا آيات او را تكذيب كرده كيست؟ يقيناً ستمكاران، رستگار نخواهند بود. (21)
حرف “من “در مِمَّنِ افْترََى”:براي مصاحبت و همراه با فعل تفضيل، يعني ابتداي غابت.329يعني بر کسي که همنشين شيطان شده و دروغ بسته بر خدا.
حرف “على “در عَلىَ اللَّه:به معناي استعلاي معنوي است، يعني بر خدا.
حرف “باء “در بَِايَاتِهِ”:تأکيد زائد در مفعول و تعديه. يعني آيات او را تکذيب کرده است .
وَ يَوْمَ نحَْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَيْنَ شُرَكاَؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ(22)
و [ياد كنيد] روزى كه همه آنان را [در عرصه قيامت] جمع مىكنيم، سپس به كسانى كه شرك ورزيدهاند، مىگوييم: شريكانتان [كه آنان را شريك خدا مىپنداشتيد] كجايند [تا شما را از عذاب امروز نجات دهند؟] (22)
حرف “لام “در لِلَّذِينَ”:براي تبيين است. يعني براي کساني که شرک ورزيدند.330و بيان مي کند که جمع مي کنيم کساني که شرک ورزيدند. مثل آيه 212 بقره.
ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتهُُمْ إِلَّا أَن قَالُواْ وَ اللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ(23)
پس [آن روز] بهانه و عذرشان [براى رهايى از عذاب] فقط اين است كه خواهند گفت: به خدا پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم!! (23)
انظُرْ كَيْفَ كَذَبُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنهُْم مَّا كاَنُواْ يَفْترَُونَ(24)
با تأمل بنگر كه چگونه بر خود مىبندند وآنچه را به دروغ شريك خدا مىدانستند از دستشان رفت وگم شد. (24)
حرف “على ” در عَلىَ أَنفُسِهِم”:براي اختصاص331يعني بر نفس خود
حرف “عن “در عَنهُْم”:هم معناي “مِن” ميباشد، يعني از دستشان رفت.332 مثل آيه 86 بقره
وَ مِنهُْم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنَا عَلىَ قُلُوبهِِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فىِ ءَاذَانهِِمْ وَقْرًا وَ إِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لَّا يُؤْمِنُواْ بهَِا حَتىَّ إِذَا جَاءُوكَ يجَُادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَاذَا إِلَّا أَسَطِيرُ الْأَوَّلِينَ(25)
گروهى از آنان به سخنانت گوش مىدهند، و ما [به كيفر لجاجت وكفرشان] بر دلهايشان پوششهايى قرار داديم كه آن را نفهمند، و در گوشهايشان سنگينى نهاديم [تا نشنوند]. و اگر همه نشانههاى حق را ببينند باز هم به آن ايمان نمىآورند تا آنجا كه وقتى به محضرت مىآيند با تو مجادله وستيزه مىكنند، كافران [از روى لجاجت وعناد] مىگويند: اين [قرآن] جز افسانههاى پيشينيان نيست. (25)
حرف “من ” در مِنهُْم”:”من” تبعيض است، يعني تمام کفار و مشرکين اين نحو نيستند يعني برخي ازآنان قابل هدايت هستند.333
حرف “الى “در
