
إِلَيْكَ”:انتهاي غايت مکاني،يعني به سوي تو.
حرف “على “درعَلىَ قُلُوبهِِم”:معني استعلاء بر مجرور و در معناي مجازي است و ممکن است براي استعارهي تمثيل باشد يعني که حق در قلبهايشان نفوذ نميکند.334
حرف “فى “فىِ ءَاذَانهِِم”:ظرف درمعناي مجازي است،يعني درگوشهايتان.
حرف “باء “در” يُؤْمِنُواْ بهَِا”:براي تأکيد و زائد در مفعول است، يعني آنرا ايمان نميآورند.
حرف “حتي”در”حَتىَّ إِذَا”:معناي ابتداء آمده.يعني تاآنجاکه335
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنَْوْنَ عَنْهُ وَ إِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ(26)
و آنان ديگران را [از توجه به قرآن] بازمىدارند و خود نيز از آن دور مىشوند، اينان جز خود را به هلاكت نمىاندازند، و [اين خطر را] درك نمىكنند. (26)
حرف “عن “در عَنْهُ”:درمعني مجاوزت است،يعني”منه”
حرف “عن “در عَنْهُ”:درمعني مجاوزت است،يعني” منه”
وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلىَ النَّارِ فَقَالُواْ يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُكَذِّبَ بَِايَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ المُْؤْمِنِينَ(27)
اگر هنگامى كه آنان را بر آتش [دوزخ] نگه داشتهاند ببينى [حالتى ذلت بار و وضعى هولانگيز مىبينى] مىگويند: اى كاش به دنيا بازگردانده مىشديم، و در آنجا آيات پروردگارمان را تكذيب نمىكرديم، و از مؤمنان مىشديم. (27)
حرف “على “در عَلىَ النَّار”:به معناي “في” آمده است، يعني در آتش دوزخ مبحوس گردانند.336درالجامع لاحکام به معني با آمده است.
حرف “باء “در بَِايَاتِ”:زائد در مفعول و براي تأکيد است. مثل آيهي 15 سورهي حج : “فليمدد بسبب الي السماء” ،337يعني آيات پروردگارمان را
حرف “من “در مِنَ المُْؤْمِنِين”:براي ابتدائيه يابراي بيان جنس است،يعني ازمومنان
بَلْ بَدَا لهَُم مَّا كاَنُواْ يخُْفُونَ مِن قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ وَ إِنهَُّمْ لَكَاذِبُونَ(28)
[ولى آرزوى آنان از روى صدق و راستى نيست] بلكه حقّانيّت توحيد و نبوّت و معادى كه پيش از اين پنهان مىداشتند براى آنان آشكار شده [كه اينگونه آرزو مىكنند]، و اگر به دنيا بازگردانده شوند، يقيناً به كفر و شركى كه از آن نهى شدهاند بازمىگردند و مسلماً آنان دروغگويند. (28)
حرف “لام “در” بَدَالهَُم”:براي اختصاص است، يعني براي آنان آشکار شده است.
حرف “من “در مِن قَبْل”:ابتداي غايت زماني است، که بعضي مفسرين گفتهاند که مراد از “من قبل” دنيا است و مقصودشان ميوههاي دنيوي است.
حرف “لام “در لِمَا نهُُوا”: براي تقويت و زائد است و “ماء” اسم موصول در محلّ نصب مفعول به براي اسم فاعل است.338يعني يقيناًبه کفروشرکي که ازآن نهي شده اند.
حرف “عن “در عَنْهُ”: درمعني مجاوزت است،يعني”منه”
حرف “لام “در لَكَاذِبُون”:مزحلقه ميباشد که براي تأکيد کاذبون است.339
وَ قَالُواْ إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَ مَا نحَْنُ بِمَبْعُوثِينَ(29)
و [زمانى كه در دنيا بودند] گفتند: جز اين زندگى دنياى ما زندگى ديگرى نيست و [پس از مرگ] برانگيخته نخواهيم شد. (29)
حرف “باء “در بِمَبْعُوثِينَ”:باي زائد ميباشد، يعني پس از مرگ برانگيخته نخواهيم شد.340
وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلىَ رَبهِِّمْ قَالَ أَ لَيْسَ هَاذَا بِالْحَقِّ قَالُواْ بَلىَ وَ رَبِّنَا قَالَ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(30)
و اگر ببينى هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان بازداشته شوند [وضعى شگفتانگيز مىبينى]، خدا مىفرمايد: آيا اين [برانگيخته شدن و زنده گشتن پس از مرگ] حق نيست؟ مىگويند: سوگند به پروردگارمان حق است. [خدا] مىفرمايد: پس به كيفر آنكه كفر مىورزيديد، اين عذاب را بچشيد. (30)
حرف”على” در” عَلىَ رَبهِِّمْ “: به معناي “عند” آمده، يعني نزد ملائکه و جزائه341يابه معناي استعانت آمده يعني به کمک خدا
حرف”بائ” در”بِالْحَقِّ”: زائد ميباشد. يعني پس از مرگ حق نيست.342
حرف” باء” در” بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ”: باي سببيت است، يعني سبب و علت عذاب همان انکار بعث است.343
.يعني سبب آن که کفر مي ورزيديد .344 در زبده التفاسير هم اين “باء” براي سببيت آمده است يعني سبب کفر کم ، يا جزاء لکفرکم .
قَدْ خَسرَِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتىَّ إِذَا جَاءَتهُْمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَاحَسرَْتَنَا عَلىَ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَ هُمْ يحَْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلىَ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ(31)
آنان كه ديدار [پاداش و مقام قرب] ما را تكذيب كردند، يقيناً دچار زيان شدند. تا هنگامى كه قيامت به طور ناگهان و غافلگيرانه به آنان رسد، مىگويند: اى بر ما دريغ و افسوس كه نسبت به تكاليف و وظايف شرعى خود كوتاهى كرديم. و آنان بار سنگين گناهانشان را بر دوش مىكشند آگاه باشيد! بد بارى است كه بر دوش خواهند كشيد. (31)
حرف” باء” در”بِلِقَاءِ”:زائدوتاکيددرمفعول است ومي تواندبراي تعديه باشد اگر با “كَذَّبُواْ” در نظر گرفته شود. يعني ديدارماراتکذيب کردند.
حرف “حتّي” در”حتّي إذا”: حرف ابتداء است در صدر کلام.345
حرف “على “در” يَاحَسرَْتَنَا عَلىَ “: در اينجا حسرت و زيان از مقول اند و مي تواند معناي لک و عليک را بدهد، يعني اي برمادريغ وافسوس.
حرف “في” در “فيها”: براي تعليل است، يعني “ما فوّتناه من”346 يا جايز است ظرف حقيقي باشد347 و معني در دنيا دارد.
حرف”على” در”عَلىَ ظُهُورِهِم”:براي استعلاء است، استيلاء و احاطه بر تمام پشت نشان ميدهد.
وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الاَْخِرَةُ خَيرٌْ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ(32)
و زندگى دنيا [بدون ايمان و عمل صالح] بازى و سرگرمى است، و يقيناً سراى آخرت براى آنان كه همواره پرهيزكارى مىكنند، بهتر است. آيا نمىانديشيد؟ (32)
حرف”لام” در “للدّار”: براي ابتداء و لام تقويت است.348يعني سراي آخرت براي آنان است.
حرف” لام “در”لِّلَّذِينَ”: براي تبيين است، يعني براي آنان که همواره پرهيزکارند بهتر است. يا براي اختصاص ميباشد و قبل از آن اسم نکره آمده است،يعني سراي آخرت براي کساني است.
قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنهَُّمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَ لَاكِنَّ الظَّلِمِينَ بَِايَاتِ اللَّهِ يجَْحَدُونَ(33)
آنچه را كافران و مشركان [بر ضد قرآن و تو] مىگويند مىدانيم كه تو را غمگين مىكند. پس آنان تو را تكذيب نمىكنند، بلكه ستمكاران آيات خدا را تكذيب مىنمايند. (33)
حرف “لام” در”لَيَحْزُنُكَ”:لام مزحلقه است و براي تأکيد بحزن ميباشد349.يعني توراغمگين مي کند..
حرف” باء” در” بَِايَاتِ”:براي تضمين نفي و به معني تکذيب است.350يعني آيات توراتکذيب نمي کنند.
وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبرَُواْ عَلىَ مَا كُذِّبُواْ وَ أُوذُواْ حَتىَّ أَتَئهُمْ نَصرُْنَا وَ لَا مُبَدِّلَ لِكلَِمَاتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جَاءَكَ مِن نَّبَإِىْ الْمُرْسَلِينَ(34)
مسلماً پيش از تو رسولانى تكذيب شدند [و مورد آزار قرار گرفتند] و بر تكذيب و آزارى كه ديدند، شكيبايى ورزيدند تا يارى ما به آنان رسيد، [تو نيز شكيبايى كن تا يارى ما به تو برسد. اين سنّت خداست،] و سنّتهاى خدا را تغيير دهندهاى نيست. و قطعاً بخشى از سرگذشت پيامبران [در آياتى كه پيش از اين نازل شده] به تو رسيده است. (34)
حرف ” من” در “مِّن قَبْلِك”:براي ابتداي غايت زماني است.351 يعني پيش از تو البته “زمخشري” “من” را بيانيه گرفته، با اعتبا ر آنچه بر آن عطف شده از افتراق و اختلافشان در مورد آيه.352
حرف” على” در”عَلىَ مَا كُذِّبُوا”:حرف جرّ (ما) مصدري “کذّبوا” فعل ماضي مبني بر فتح مقدر. “علي” در اينجا مثل “لا م” به معناي تعليل است، يعني بخاطر تکذيب و آزاري که ديدند.
حرف “لام” در ” لِكلَِمَاتِ”:لام تعليل ميباشد يعني بخاطر کلمات خدا هيچ تغييري نيست.
حرف” من” در”مِن نَّبَإِىْ الْمُرْسَلِينَ “:به معناي تبعيض است.353يعني بخشي ازسرگذشت پيامبران.
وَ إِن كاَنَ كَبرَُ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِىَ نَفَقًا فىِ الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فىِ السَّمَاءِ فَتَأْتِيهَُم بَِايَةٍ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلىَ الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ(35)
و اگر روىگرداندن آنان [از قرآن و نبوّت] بر تو سنگين و دشوار است، اگر بتوانى نقبى در زمين، يا نردبانى .بياورى [اين كار را انجام ده] و اگر خدا مىخواست همه آنان را [به جبر و زور] به راه هدايت گرد مىآورد [ولى هدايت اجبارى فاقد ارزش است] پس هرگز [نسبت به روحيات و اوصاف كافران لجوج كه خواستار هدايت نيستند] از بىخبران مباش. (35)
حرف “على “در”عَلَيْكَ”:در معناي استعلاي حقيقي است. يعني بر تو
حرف” فى” در”فىِ الْأَرْض”:در معني ظرف مکان حقيقي است، يعني آنچه را در زمين است.
حرف” فى” در”فىِ السَّمَاء”: در معني “الي” است يعني ميبينيم که تو رويت را به سوي آسمان گرداندي354 و در معني “من” هم آمده است. يعني از آسمان روگردانيت را ميبينيم.355
حرف” باء ” در” بَِايَةٍ”: براي تعديه است چون قبل از آن فعل أتي آمده است.يعني نشانه اي را آوردم
حرف” على” در”عَلىَ الْهُدَى”:.براي استعلاء ميباشد ، يعني بر راه هدايت گرد مي آورند .
حرف” من “در ” مِنَ الْجَاهِلِين “: براي بيان جنس است، يعني از خداياري ميطلبم از اينکه مثل جاهلان نباشم يا من زا ئد است چون قبل آن کان منفي آمده است356.
* إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتىَ يَبْعَثهُُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ(36)
فقط كسانى [دعوتت را] پاسخ مىدهند كه [سخنانت را با دقّت، تدبّر، انديشه و تفكّر] مىشنوند، [مشركان و كافران لجوج، مردگانند] و خدا مردگان را [در قيامت] برمىانگيزد، آنگه [براى حسابرسى] به سوى او بازگردانده مىشوند. (36)
حرف “الى” در”إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ”:به معناي غايت است و براي تأکيد است، يعني بسوي او بازگردانده ميشوند.357
وَ قَالُواْ لَوْ لَا نُزِّلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلىَ أَن يُنزَِّلَ ءَايَةً وَ لَاكِنَّ أَكْثرََهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(37)
و [مردهدلان] گفتند: چرا معجزهاى از سوى پروردگارش [همانند معجزات پيامبران گذشته] بر او نازل نمىشود؟ بگو: يقيناً خدا قدرت دارد كه معجزهاى [نظير آنچه آنان درخواست دارند] نازل كند، ولى [اينگونه درخواستهاى نابجا به سبب اين است كه] بيشترشان [شرايط و موقعيتها را] نمىدانند. (37)
حرف “على” در”نُزِّلَ عَلَيْهِ”: به معناي استعلاءآمده يعني بر او نازل نمي شود .
حرف” من” در”مِّن رَّبِّه”:به معناي ابتداي غايت است، يعني از سوي پروردگارش.
حرف” على” در”عَلىَ أَن يُنزَِّل”:به معناي استعلاءمي باشد،يعني براونازل نمي شود.يامرافقت ودرمعناي با مي باشد.
وَ مَا مِن دَابَّةٍ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا طَئرٍِ يَطِيرُ بجَِنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فىِ الْكِتَابِ مِن شىَْءٍ ثُمَّ إِلىَ رَبهِِّمْ يحُْشرَُونَ(38)
و هيچ جنبندهاى در زمين نيست، و نه هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند، مگر آنكه گروههايى مانند شمايند ما چيزى را در كتاب [تكوين از نظر ثبت جريانات هستى و برنامههاى آفرينش] فروگذار نكردهايم، سپس همگى به سوى پروردگارشان گردآورى مىشوند. (38)
حرف”من” در”مِن دَابَّة:” به معناي تبعيض است، يعني اشاره به انواع است (هيچ جنبدهاي نيست از هر نوع)358
حرف” فى “در”فىِ الْأَرْض”:به معناي ظرفيت حقيقي است،يعني درزمين.
حرف “لام” در “لاطير”: لام زائد براي تأکيد نفي است.359ونه هيچ پرنده اي
حرف “باء” در”بجَِنَاحَيْهِ”: باء استعانت يعني به کمک دو بال خود پرواز کند.
حرف “فى”در”فىِ الْكِتَاب”: در معني ظرف حقيقي است، يعني در کتاب الله.
حرف “من” در”مِن شىَْء”:به معناي زائد ميباشد، يعني از نظر ثبت جريانات هستي و
