
برنامههاي آفرينش.360
براي بيان است .361 در منهج الصادقين هم “من” براي بيان آمده است . يعني از هر چيزي که انفاق مي کنند .362 در تفسير جوامع آمده که “من شيءٍ” ، “من” تبيين است يعني از چيزي و 230 آيه انعام .
حرف “الى” در” إِلىَ رَبهِِّمْ”:انتهاي غايت است، يعني بسوي پروردگارشان363
وَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فىِ الظُّلُمَاتِ مَن يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَن يَشَأْ يجَْعَلْهُ عَلىَ صرَِاطٍ مُّسْتَقِيمٍ(39)
َكسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، كرها و لالهايى فرو رفته در تاريكىهاى جهل و گمراهىاند خدا هر كه را بخواهد [به كيفر تكذيب آياتش] گمراه مىكند، و هر كه را بخواهد [به پاداش تصديق آياتش] بر راه راست قرار مىدهد. (39)
حرف “باء” در” بَِايَاتِنَا”:زائد در مفعول و براي تأکيد آمده است، يعني کسانيکه آيات ما را تکذيب کردند.364
حرف” فى”در”فىِ الظُّلُمَات”:به معناي ظرفيت مجازي حقيقي است ، يعني در تاريکي ها .
حرف” على “در” عَلىَ صرَِاطٍ مُّسْتَقِيمٍ”:به معناي استعلا بر مجرور است ، يعني بر راه راست .
قُلْ أَ رءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَئكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيرَْ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(40)
بگو: اگر راستگوييد به من خبر دهيد چنانچه عذاب خدا بر شما درآيد يا قيامت به شما رسد، آيا كسى را جز خدا [براى يارى خويش] مىخوانيد؟ (40)
ْ بَلإِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَ تَنسَوْنَ مَا تُشرِْكُونَ(41)
[قطعاً چنين نيست] بلكه فقط خدا را مىخوانيد، و او هم اگر بخواهد آسيب و گزندى كه به سبب آن او را خواندهايد برطرف مىكند، و [آن زمان است كه] بتهايى كه براى او شريك قرار مىدهيد، فراموش مىكنيد. (41)
حرف” الى” در “تَدْعُونَ إِلَيْهِ”:در معني سببيت است ، يعني به سبب آن او را خوانده ايد و مي تواند زائد باشد يعني او را خوانده ايد و تدعون از افعالي است که مي تواند هم متعدي باشد و هم لازم.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلىَ أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَ الضرََّّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضرََّعُونَ(42)
و بىترديد ما به سوى امتهايى كه پيش از تو بودند [پيامبرانى] فرستاديم پس آنان را [هنگامى كه با پيامبران به مخالفت و دشمنى برخاستند] به تهيدستى و سختى و رنج و بيمارى دچار كرديم، باشد كه [در پيشگاه ما] فروتنى و زارى كنند. (42)
حرف” الى” در” إِلىَ أُمَمٍ”:انتهاي غايت زماني است، يعني به سوي امتهايي که پيش از تو بودند.
حرف” من “در”مِّن قَبْلِكَ”:زائد ميباشد، يعني قبل از شما بودند365 يا ابتداي غايت در زمان يعني زمان قبل از زمان تو366
حرف” باء” در” بِالْبَأْسَاءِ”: براي تعليل ميباشد. يعني بعلت فقر و تنگدستي367
فَلَوْ لَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضرََّعُواْ وَ لَاكِن قَسَتْ قُلُوبهُُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَنُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ(43)
پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد، فروتنى و زارى نكردند؟ بلكه دلهايشان سخت شد و شيطان، اعمال ناپسندى كه همواره مرتكب مىشدند در نظرشان آراست. (43)
حرف” لام” در”زَيَّنَ لَهُمُ”:براي تعديه است ، يعني آنها را آراست .
فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شىَْءٍ حَتىَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ(44)
پس چون حقايقى را كه [براى عبرت گرفتنشان] به آن يادآورى شده بودند، فراموش كردند، درهاى همه نعمت ها را به روى آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شدند، مغرورانه خوشحال گشتند، به ناگاه آنان را [به عذاب] گرفتيم، پس يكباره [از نجات خود] درمانده و نوميد شدند. (44)
حرف” باء” در”ذُكِّرُواْ بِه”: تاکيد و زائد در مفعول است ، يعني آن را يادآوري شده بودند و مي تواند تعديه هم باشد .
حرف” على” در” عَلَيْهِم”: به معناي استعلا بر مجرور است ، يعني بر روي آنان .
حرف “حتّي” در “حَتّي اِذا فرحوا”:در معناي ابتداست. و معني فرح را اينجا ميدهد.368
حرف” باء” در”بِمَا أُوتُوا”: براي سببيت است، يعني بخاطر عبرت گرفتنشان.
فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَ الحَْمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ(45)
در نتيجه ريشه كسانى كه [به آيات ما و به مردم] ستم ورزيدند، بريده شد و همه ستايشها ويژه خداست كه پروردگار جهانيان است. (45)
حرف “لام” در”لِلَّه”:براي اختصاص است بخاطر دلالت بر همه حمد و ستايشي که مخصوص خداي بلند مرتبه است.369
قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سمَْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلىَ قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَاهٌ غَيرُْ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كَيْفَ نُصرَِّفُ الاَْيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ(46)
[به آنان كه براى خدا به خيال باطلشان شريكانى قرار دادهاند] بگو: به من خبر دهيد اگر خدا گوشها و چشمهايتان را بگيرد، و بر دلهايتان مُهر [تيرهبختى] نِهد، كدام معبودى جز خداست كه آنها را به شما دهد؟! با تأمل بنگر چگونه آيات خود را به صورتهاى گوناگون [براى هدايت اينان] بيان مىكنيم، سپس آنان روى مىگردانند. (46)
حرف” على” در”عَلىَ قُلُوبِكُم”:معني استعلاء بر مجرور و در معناي مجازي است و ممکن است براي استعارهي تمثيل باشد.370يعني بردلهايتان وشايدبراي تعديه باشد.
حرف” باء” در”يَأْتِيكُم بِه”: براي تعديه است و در محل رفع و صفت “اله”371يعني همچنان که مخفي نيست آنها را به شما دهد.
قُلْ أَ رَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَئكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّلِمُونَ(47)
بگو: به من خبر دهيد اگر عذاب خدا ناگهان [مانند صاعقه و صيحه آسمانى] يا آشكار [مانند بيمارىهاى مهلك] به سوى شما آيد، آيا جز گروه ستمكار هلاك مىشوند؟ (47)
وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشرِِّينَ وَ مُنذِرِينَ فَمَنْ ءَامَنَ وَ أَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(48)
و پيامبران را جز مژده دهنده و بيم رسان نمىفرستيم پس كسانى كه ايمان بياورند و [مفاسد خود را] اصلاح كنند نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند. (48)
حرف” على” در” عَلَيهِْمْ “: در معني “لام” است، يعني هيچ ترسي برايشان در آخرت نيست.372 و حرف “علي” براي استعلاء بر مجرور هم آمده است. يعني از افتادن در آتش و از گناهي که انجام دادند ترسي بر آنها نيست.373
مجرور با “لام” يا “من” ميآيد به شرطي که فاعل پس از حرف جر بيايد.374
حرف “لام” در “لا هم تِحزنون” :لام زائد براي تأکيد نفي است.375يعني هيچ بيمي برآنان نيست.
وَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا يَمَسهُُّمُ الْعَذَابُ بِمَا كاَنُواْ يَفْسُقُونَ(49)
و آنان كه آيات ما را تكذيب كردند، به سزاى نافرمانىهايشان عذاب به آنان خواهد رسيد. (49)
حرف “باء “در”بَِايَتِنَا”:زائد در مفعول و براي تأکيد آمده است يعني کسانيکه آيات ما را تکذيب کردند.376
حرف” باء” در”بِمَا كاَنُواْ يَفْسُقُونَ”:براي سببيت ميباشد. يعني خروجشان از طاعت و راستي سبب نزول فسق و فجور آنها بود.377
قُل لَّا أَقُولُ لَكمُْ عِندِى خَزَائنُ اللَّهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لَا أَقُولُ لَكُمْ إِنىِّ مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلىََّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلَا تَتَفَكَّرُونَ(50)
بگو: من به شما نمىگويم كه خزينهها و گنجينههاى خدا نزد من است، و نيز غيب هم نمىدانم، و نمىگويم كه فرشتهام فقط از آنچه به من وحى شده پيروى مىكنم. بگو: آيا [اعراض كننده از وحى كه] نابينا [ست] و [پيروِ وحى كه] بينا [ست] يكسانند؟! پس چرا نمىانديشيد؟! (50)
حرف ” لام ” در “لَكمُْ”:لام تبليغ و اعلان است، يعني من به شما نميگويم که خزينهها و گنجينههاي خدا نزد من است،378
حرف “لام” در”لَكم”: لام تبليغ است، يعني بيرون از حدود تبليغ رسالت.379چون قبل آن فعل”أَقول “آمده است.
حرف ” الى “در ” يُوحَى إِلىَ”:به معناي تبليغ وآگاه کردن است.يعني آنچه به من وحي شده.
وَ أَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يخََافُونَ أَن يحُْشَرُواْ إِلىَ رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلىٌِّ وَ لَا شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ(51)
و به وسيله اين قرآن كسانى را كه از محشور شدن به سوى پروردگارشان مىترسند، هشدار ده كه آنان را [در آن روز هولانگيز] جز خدا سرپرست و شفيعى نخواهد بود باشد كه بپرهيزند. (51)
حرف” باء”در” أَنذِرْ بِه”:سببيت مي باشد ، يعني سبب (به وسيله) اين قرآن و مي تواند زائد و تاکيد درمفعول باشد . يعني ، آن را هشدار بده .
حرف ” الى ” در “إِلىَ رَبِّهِم”: انتهاي غايت است يعني به سوي پروردگارشان.380
حرف ” لام” در” لَهُ”:براي اختصاص است ، يعني براي آنان سرپرست و شفيعي نخواهد بود و خبر ليس مقدم
حرف ” من” در” مِّن دُونِه”: ابتداي غايت است و مي تواند در استثناء باشد .
وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شىَْءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شىَْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّلِمِينَ(52)
و آنان كه بامدادان و شامگاهان پروردگارشان را مىخوانند [و با اين خواندن] خشنودى او را مىخواهند، از خود مران. نه چيزى از حساب [عمل] آنان بر عهده توست، و نه چيزى از حساب [كار] تو بر عهده آنان است تا آنان را برانى و [به سبب راندنشان] از ستمكاران باشى. (52)
حرف ” با “دز “بِالْغَدَوةِ”:در ظرفيت زماني بکار رفته مثل “جاءوا بسحرٍ ” که به معني “في سحر” مي باشد .381يعني دربامدادان
حرف “علي” در “عليک” :در معناي استعلاي حقيقي است.يعني برعهده توست.
حرف” من “در”مِنْ حِسَابِهِم”: به معناي تبعيض است و من زائد براي استغراق است.382يعني بخشي ازحساب
حرف” من “در”مِنْ حِسَابِكَ”: به معناي تبعيض است و من زائد براي استغراق است.383 يعني بخشيازحساب
حرف ” من” در “مِّن شىَْء” :من زائد براي تأکيد نفي است.384يعني نه چيزي ازحساب
حرف “علي” در “عليهم”: به معناي استعلاي بر مجرور آمده.برآنان
حرف ” من” در “مِّن شىَْء” :من زائد براي تأکيد نفي است.385يعني نه چيزي ازحساب
حرف ” من” در “مِنَ الظَّلِمِينَ”:براي تبعيض است يعني اگرنزديک شويدازستمکاران خواهيدشد.ومنظورازظالم،ظلم انسان بخودش است بخاطرعمل نمودن به چيزي که به صلاح اونيست6يابيان جنس است يعني ازجنس ستمگران مي شويد.
وَ كَذَالِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُواْ أَ هَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّكِرِينَ(53)
و ما اينگونه توانگران را به مؤمنان تهيدستى كه در كنار تو هستند آزموديم، تا [توانگران با تعجب و استهزا] بگويند: آيا اينانند كه خدا از ميان ما بر آنان منّت نهاده [و نعمت ايمان و عمل صالح داده و بر ما برترى
بخشيده؟!] آيا خدا به سپاسگزاران داناتر نيست؟ (53)
حرف” باء” در “بِبَعْض”:براي تعديه است، اصل اين است که فعل لازم باشد. مثل “خرجت به معک”386 و ميتواند براي سببيت باشد، يعني برخي را بوسيلهي برخي ديگر.387
حرف ” على” در” عَلَيْهِم”: به معناي استعلاي بر مجرور آمده. ، يعني برآنان .
حرف” من” در “مِّن بَيْنِنَا”: من ابتداء است.388يعني ازميان ما
حرف “باء”در “بِأَعْلَم” :براي زائد است و مؤکد نفي389،يعني برمابرتري
حرف ” باء/” درَ ” بِالشَّكِرِين”:.تاکيد و زائد در مفعول است.يعني خدايي راکه،به سپاس گزاران داناتراست.
وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بَِايَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىَ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَ ا بجَِهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(54)
و هرگاه كسانى كه به آيات ما ايمان مىآورند به نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر
