
راه دور و یادگیری شبکه ـ بنیان را توصیه میکنند.
ارزشیابی باید بیشتر بر یادگیری، و کمتر بر نتایج و اهداف متمرکز باشد. خود ـ سازمان و غیرـ خطی بودن برنامه درسی، امکان تعیین معیارهای معین برای ارزشیابی و نیز پیشبینی نتایج یادگیری محدود و از پیش تعیینشده را به چالش میخواند. به دلیل نوپدیدی دنیای اجتماعی و کیفی بودن تغییرات، ارزشیابی باید در طی اجرای این فرایند و بر اساس معیارهای ارزشیابی موردی، جزیی و محلی انجام شود. در عین حال به دلیل تعامل جزء و کل، ارزشیابی موردی برنامههای درسی یادگیرندگان، نباید موجب غفلت از توجه به کل سیستم گردد. استلزام نظریه پیچیدگی در ارزشیابی این است که در عین ضرورت ارائه طرح و محدوده و امکان وضع قوانین، میبایست به دلیل ماهیت غیر ـ خطی و پیچیده فعالیتهای یادگیری، برای طرح و اجرای برنامه درسی، آزادی و انعطافپذیری بسیاری قایل شد.
بدین ترتیب راهکار پیشنهادی نظریه پیچیدگی، اجتناب از هر دو گرایش محض تمرکزگرایی و تمرکززدایی در برنامه درسی و عناصر آن است. صاحبنظران تربیتی پیچیدگی ضمن تاکید بر مشارکت و دموکراسی و اجتناب از سلسله مراتبی بودن قدرت، از ساختار و چارچوب قابل مذاکره و باز استقبال میکنند. با در نظر گرفتن دلالتهای این نظریه، اگر برنامه درسی که سیستمی پیچیده است در موقعیت عدمتعادل و لبه آشوب قرار گیرد، به دلیل توانایی خود ـ سازمان قادر به سازگاری مناسب با شرایط جدید خواهد بود. به عبارت دیگر اگر تعادل کامل بر برنامه درسی حاکم باشد، جایی برای سازگاری با تغییر و در نتیجه زمینهسازی خلاقیت و نوآوری که لازمه امر متغیر یادگیری است فراهم نمیگردد. همچنین اگر برنامه درسی مبتنی بر هیچ اصلی نبوده و کاملاً به حال خود رها شده باشد، شرایط برای هیچ گونه یادگیری مهیا نمیگردد.
6-1-2- پاسخ به پرسش دوم
چگونه استلزامات نظریه پیچیدگی قادر به حل برخی مشکلات و بهبود حوزه برنامه درسی و عناصر آن میباشد؟
به منظور پاسخ به این پرسش، نخست برخی شبهات منتقدین در ارتباط با تجانس و کارایی نظریه در عرصه تعلیم و تربیت مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. در بخش دوم با طرح قیاس میان استلزامات این نظریه در حوزه برنامه درسی و برنامه درسی سنتی، راهکارهای نظریه در بهبود برنامه درسی بیان گردید.
بیشترین انتقاد نسبیگرا بودن این نظریه است که شاید به دلیل پذیرش اصولی چون عدمقطعیت واقعیت و محدودیت شناخت باشد. در پاسخ استدلال میشود که پیامد پذیرش مطلق عدمقطعیت چیزی جز نسبیتگرایی نیست، اما برخی نظریهپردازان پیچیدگی با پذیرش قطعیت و عدمقطعیت در کنار هم، از نسبیتگرایی فاصله گرفتهاند. علاوه بر این، نظریهپردازان پیچیدگی واقعیت مستقل از ذهن را باور دارند، اما به دلیل پیچیدگی واقعیت، شناخت کامل آن را ناممکن دانسته و از محدودیت شناخت سخن میگویند. آنان منعی برای طرح ادعاهای محکم قایل نیستند، اما به دلیل محدودیت ادعاها، از ضرورت موقعیتهای معتدل در دانش دفاع میکنند که به معنای روا بودن هر دانشی نبوده، بلکه دعوت به تبادل اندیشه و فهم است. پس میتوان ادعا نمود که این نظریه نوعی واقعگرایی پیچیده است که در جایی میان دو طیف واقعگرایی خام و نسبیتگرایی قرار گرفته است.
انتقاد دیگر به این نظریه متناقض بودن آن است که از یک سو گرایش به پوزیتویسم و از سویی متمایل به پستمدرنیسم است. نظریه پیچیدگی پرسشهایی در باره مفروضات پوزیتویستی مانند واقعیت قطعی، و شناخت عینی مطرح میکند، در عین حال گاه از امکان کشف قوانین و معادلات مولد سخن میگوید و از همین رو برخی این نظریه را رویکردی متناقض نامیدهاند. واقعیت این است که برخی گرایشات نظریه پیچیدگی ضمن نقد باورهای پوزیتویستی، امکان کشف قوانین خاص را منتفی ندانسته، اما برای تدوین آنها محدودیت قایل میشوند. به طور کلی همان طور که پیش از این اشاره گردید، دیدگاههایی مانند پیچیدگی محدود و یا پیچیدگی سخت با پوزیتویسم قرابت دارد و دیدگاههایی مانند پیچیدگی فراگیر و نرم به پستمدرنیسم نزدیک میشوند.
پیشینه ریاضی و علمی نظریه پیچیدگی، انتقاد دیگر به این نظریه است. انتقادی که در صورت وارد بودن آن، روایی کلیه فعالیتهای پژوهشی کمی و عینی که بر مبنای استعارههای ریاضیاتی و علمی انجام میشوند، زیر سوال میرود. این در حالی است که نظریه پیچیدگی، خود از پیشگامان طرح ایده عدمتفکیک میان علوم طبیعی و اجتماعی و تلاش در جهت درهمشکستن موانع میان آنها میباشد. بنابراین با نگاه منسجم و یکپارچه به همه علوم، (البته با در نظر داشتن تفاوتهای بدیهی این حوزهها) بکارگیری یافتههای نظریه پیچیدگی در علوم تربیتی و برنامه درسی به نظر بلامانع میرسد.
انتقاد دیگر، عدم رعایت اعتدال میباشد. در پاسخ میتوان چنین استدلال نمود که پافشاری این نظریه بر برخی مفاهیم مانند تنوع، تکثر، تغییر، عدمتعادل و بینظمی، در واقع بازتاب تفکر مسلط تکریم مفاهیم متضاد آنها در چند سده اخیر است. اما بر اساس اصل همبستگی پیچیده عناصر، این مفاهیم به ظاهر متضاد، میبایست در کنار هم و به گونه مکمل بکار گرفته شوند.
انتقاد دیگر این است که این نظریه به دلیل توصیفی و غیراخلاقی بودن، قادر نیست که در عرصههای تربیتی که ارزشی و اخلاقی هستند، کارایی داشته باشد. در پاسخ باید استدلال نمود که حتی اگر نظریه پیچیدگی نظریه توصیفی صرف هم باشد، از آن جایی که این نظریه به توصیف ماهیت پیچیده انسان و جهان و موقعیت و تعاملات او با جهان هستی میپردازد، میتوان از این توصیفات در جهت استنتاج رهنمودهای هنجاری بهره جست. علاوه بر این ایدههای برخی نظریهپردازان این نظریه مانند ترویج صلح و تفاهم به عنوان محتوای آموزشی و آموزش سیارهای و تربیت انسانها برای ایجاد جامعه جهانی حکایت از دغدغههای اخلاقی و ارزشی این نظریه دارد.
در نهایت پس از پاسخگویی به انتقادات فوق، برخی دلالتهای نظریه در قالب برنامه درسی پیشنهادی نظریه پیچیدگی تشریح گردید. البته لازم به ذکر است که با توجه به مفاهیمی مانند خود – سازمان، نوپدیدی و عدمقطعیت، گروهی از صاحبنظران از اساس، طرح مبحثی تحت عنوان برنامه درسی از منظر پیچیدگی را سخنی ناخوشایند دانسته و چنین امری را در تضاد با اصول کلیدی نظریه پیچیدگی میدانند. زیرا برنامه را طرحی از پیش تدوین شده میدانند که مفاد آن قطعی و ثابت میباشد. اما واقعیت چنین نیست. صاحبنظران تربیتی پیچیدگی هم تعیین برنامه قطعی و عینی و هم بیبرنامگی و هرج و مرج را نقد میکنند. در واقع آنچه نظریه پیچیدگی تحت عنوان برنامه درسی ارایه میدهد، طرحی مدون، قطعی، ثابت و تجویزی نیست. حامیان این نظریه ضمن اجتناب از برنامههای مدون، به صراحت از ارایه برنامه باز، مشارکتی، نوپدید و خود – سازمان حمایت میکنند. چنین برنامهای طرحی خود- سازمان و نوپدید عرضه میکند که به دلیل ویژگیهای مطرح شده، کاستیهای برنامه درسی سنتی را به چالش کشیده و توانایی رفع برخی از این کاستیها را دارد.
تغییرات و تحولات روزافزون اوضاع اجتماعی کنونی و مواجهه مستمر با امور غیرمنتظره، منحصربفرد و خارج از کنترل، ضعف برنامه درسی سنتی را بیش از پیش آشکار نموده است. این در حالی است که نظریه پیچیدگی با تکیه بر مفاهیم فوق، یادگیرنده، مدرسه و برنامه درسی را سیستمهای پیچیدهای میداند که همواره در معرض تغییر بوده و همچنین قادر به تطبیق با شرایط نوین و متحول نمودن خود میباشند. این نظریه سیستم را از هرج و مرج و نابودی دور ساخته و بر ضرورت انعطافپذیری و بازبینی مستمر عناصر برنامه درسی تاکید داشته و توانایی بیشتری برای خلاقیت و تغییر و در نتیجه سازگاری با تحولات در سیستمها را موجب میگردد. البته این نظریه با طرح لبه آشوب در موقعیت عدمتعادل، هم ثبات محض و هم بیثباتی در برنامه درسی را به چالش میکشد. علاوه بر این، مفهوم بازخورد میان عوامل انسانی و غیرانسانی نیز به سهم خود، موجب تغییر، تعدیل و بهبود مستمر برنامه درسی و تناسب آن با شرایط محیطی میگردد.
از سوی دیگر این نظریه با گرامیداشت همزمان تمایز و تفاوت در کنار یکپارچگی و تجانس، در تدوین و اجرای برنامه درسی، هم به فرد و هم به جمع بها داده و ضمن توجه به نیازها و تملایات شخصی افراد، برای تجانس و وحدت گروهها و اقوام مختلف تلاش میکند. پیچیدگی با طرح مفاهیمی چون تنوع و ارتباط، بستر جهانیسازی تفاهم و تعامل میان اقوام و فرهنگهای مختلف و تعلیم و تربیت چندفرهنگی را فراهم میسازد. پیچیدگی همچنین با طرح مولفه بازگشت، بر ضرورت انتقاد فردی و جمعی و بازبینی مستمر به واسطه گفتگو و تامل در خود و دیگران، بستر مناسب برای تفاهم جهانی و تعلیم و تربیت چندفرهنگی را فراهم میکند.
این نظریه همزمان با ارج نهادن به اجتماع بشری، از ضرورت نگاه به انسان و ابعاد چندگانه وی در قلمرو تعلیم و تربیت سخن گفته و توصیه میکند کودکان در مدارس، از همان سنین ابتدایی با چیستی انسان و مبدا و مقصد او آشنا شوند.
یکی دیگر از جنبههای نگاه واقعبینانه نظریه نسبت به انسان که در سایر نگرشها از آن غفلت شده، پذیرش امکان خطا و توهم در فرایند شناخت بشر است. پیچیدگی با طرح این ادعا، ذهن را برای مواجهه با ابهامات و تناقضات در همه عناصر برنامه درسی مهیا میکند.
صاحبنظران تربیتی پیچیدگی برخلاف برخی نظریهها مانند نظریه آشوب و یا پستمدرنیسم، با فقدان برنامه مخالف بوده و با الهام از اصل همبستگی پیچیده عناصر، طرحهای دوگانه و پارادوکسی انعطافپذیر و باز، نظیر چارچوبهای فعالیت، دموکراسی مشارکتی، قدرت مذاکره شده، ساختارهای رها و محدودیتهای توانمندساز را به منظور هدایت کلاس درس توسط معلم تحقق یادگیری و ارایه میدهند.
این نظریه با نگرش غیرتفکیکی و مکمل خود به امور، از نوعی برنامه درسی گفتگویی، مذاکرهای و مشارکتی حمایت میکند که غیرقطبی است. برنامه درسی مذاکرهایی به طور همزمان محاسن هر دو برنامه درسی تمرکزگرا و تمرکززدا را شامل شده و از معایب آنها برحذر میباشد. این برنامه درسی بر گفتگو، مشارکت و تعامل میان برنامهریزان، معلمان و دانشآموزان بنا شده و ضمن اجتناب از تصمیمگیری فردی و کنترل بالا – پایین، از نظارت مشارکتی حمایت میکند.
توانایی خاص دیگر نظریه پیچیدگی این است که به دلیل نگاه واقعگرایانه و غیرتفکیکی و ارج نهادن همزمان به امور به ظاهر متناقض و به دلیل اصل همبستگی پیچیده عناصر، در مواجهه با افراط و تفریطهای موجود، با اتخاذ موضعی معتدل، از کارایی و اثربخشی بیشتری برخوردار است. موضع اعتدالی میان فرد و جمع، نظم / بینظمی، یگانگی / گوناگونی، اتفاق / ضرورت، مشاهدهشده / مشاهدهکننده، از جمله مواضعی است که نوعی تعادل و موازنه پویا را نوپدید مینماید که با موقعیت کنونی متناسبتر است.
استلزام مثبت دیگر نظریه پیچیدگی، نگاه متفاوت آن به دانش است. در دنیای مملو از عدمقطعیت، دانش مطلوب پیچیدگی، دانشی غیرقطعی و پیوسته در حال تغییر و تحول است.
افزون بر این، نظریه پیچیدگی به منظور بهبود محتوای برنامه درسی، انتزاعی ساختن دانش را به چالش کشیده و بر زمینهای نمودن آن اصرار میورزد، و دو راهکار توسعه قابلیتهای عمومی ذهن و رویکرد فرارشتهای را پیشنهاد میکند. توسعه قابلیتهای عمومی ذهن موجب میگردد که ذهن، مهارت طبیعی خود، یعنی زمینهای کردن دانش، را بدست آورده و آن را در مجموعههای طبیعی قرار دهد.
تحقق رویکرد فرارشتهای نیز با از میان برداشتن مرزهای میان رشتهها و تفکیک دانش به رشتههای مجزا، راهکاری بدیل برای بهبود برنامه درسی و نظام آموزشی محسوب میگردد. متفکران پیچیدگی بر این باور هستند که میبایست از قطعه قطعه کردن علم و مرزبندی رشتههای علمی اجتناب نمود و یگانگی و پیوستگی دانش را در نظر داشت. آنان توانایی ارایه یک میان زبان بین رشته ها و برقراری ارتباط میان رشتهها را دارند.
افزون بر این، فرارشتهای، رویکردی مسئله – محور
