
فرمايند: “بسط بساط وجود و كمال وجود به اسم رحمان و رحيم است”. و اين دو اسم شريف از امّهات اسماء و اسماء محيطه واسعه است، چنانچه در كريمه الهيه است: “وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ” ، و فرمايد: “رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً”. و از اين جهت است كه در مفتاح كتاب الهى (منظور سوره حمداست)، اين دو اسم بزرگ تابع اسم اعظم قرار داده شده است، اشاره به آن كه مفتاح وجود ، حقيقت رحمت رحمانيّه و رحيميّه است، و رحمتْ سابق بر غضب.59
جهنم رحمتى است در صورت غضب براى كسانى كه لياقت رسيدن به سعادت دارند. جهنم، باطنش صورت لطف و رحمت الهى است كه براى تخليص مؤمنان معصيت كار و رساندن آنها را به سعادت ابد، چاره منحصره است؛ زيرا كه فطرت مخموره صافيه انسان، چون طلائى است كه در ايّام عمر، آن را مغشوش و مخلوط به مِس نموده باشيم. بايد آن طلا را با كورهها و آتشهاى ذوبكننده خالص نمود و از غلّ و غش بيرون آورد:”النّاسُ مَعادِنُ كَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ”.60
2-2-3 مناسبات آن با آيات و روايات
حال براى روشن شدن اين كه بهشتها و جهنمها، از آثار اسماى “رحمت” و “غضب” حضرت حق است، به بعضى از آيات قرآنى اشاره مىكنيم.
وَ أَطِيعُوااللهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ”ال عمران/132و133
“و اطاعت كنيد خدا و رسول او را شايد مشمول رحمت شويد و سرعت و شتاب كنيد، به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [به قدر] آسمانها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده شده است.”
اين آيات، انتهاى سير و حركت اطاعتكنندگان از خدا و رسول را، رحمت حق و رسيدن به رحمت او و لقاى او با اسماى “رحمت” مىداند (لعلكم ترحمون) و نيز دستور مىدهد كه به سوى مغفرت و غفران الهى، شتاب كنيد و بكوشيد كه با غفران او مواجه گشته و به مغفرت او برسيد؛ يعنى، او را با اسم “غفور” ملاقات كنيد كه از آثار اين لقا، بهشت است با آن خصوصيات كه در ادامه آيه فرموده است.چنانچه در تفسيرذيل آيه آمده جنت حقيقي ملاقات ومشاهده خداوند است.61
مغفرت را در مقابل جنت قرار داده است، جمله:” فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ” در مقابل جمله:” فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ” است كه همانا بهشت باشد.62
2- “يا أَيهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيكُمْ نُوراً مُبِيناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يهْدِيهِمْ إِلَيهِ صِراطاً مُسْتَقِيما”نساء/174و175
“اى مردم حقيقت اين است كه براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده و ما به طرف شما نور روشنگرى را فرو فرستادهايم و اما آنانى كه به خداى متعال ايمان آورده و به اين [برهان و نور الهى] تمسّك جستند، به زودى خداوند آنان را در جوار رحمت فضل خاص خويش داخل كرده، ايشان را به سوى خود، به راهى راست [كه به سوى او نزديكتر مىكند] هدايت كند.”
اين آيات به روشنى گوياى اين حقيقت است كه خداوند متعال، مؤمنان و پيروان قرآن و رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) را به زودى در رحمت و فضل خود داخل مىگرداند؛ به اين معنا كه به لقاى او با اسماى رحمت و فضل رسيده، در عالمى كه جلوهگاه رحمت و فضل او است، وارد مىشوند. اين تعبير بيانگر اين است كه لقاى خداوند با اسماى رحمت، ورود به عالم رحمت و فضل – كه همان بهشتها است – مىباشد.
از ديدگاه قرآن، جهنم نيز از آثار لقاى پروردگار با اسماى غضب، سخط، انتقام، طرد و ردّ است. در اين باب نيز آيات زيادى وجود دارد كه به دو مورد اشاره مىكنيم:
3- “أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيهِمْ لَعْنَةَ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ خالِدِينَ فِيها لا يخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ ْ يُنْظَرُونَ “بقره/159
“آنان، سزايشان اين است كه لعنت [و طرد] خداوند و فرشتگان و مردم، همگى بر آنها است، در آن [لعنت و طرد حق] هميشه و جاودانه بمانند [و هيچگاه] نه عذاب از آنان كاسته گردد و نه مهلتى يابند (يا نظرى به آنان شود).”
اين آيات مىفرمايد كافران و ستمگران مشمول لعن و غضب الهى مىشوند و بعد از آن مىفرمايد. در اين طرد و ردّ الهى جاودانه مىمانند و سپس اشاره مىكند: هيچ وقت عذاب آنان تخفيف نمىيابد. پس اوّلاً، آنان به خداوند متعال در حالى كه او، آنان را لعن و طرد مىكند، مىرسند (لقا با اسماى غضب) و ثانياً، غضب و لعن هميشگى است و ثالثاً، اين رو به رو شدن با اسماى غضب همان جهنم است؛ يعنى، عذاب و جهنم از آثار لقا با اسماى غضب خداوند است.
لعن به گفته ي ارباب لغت به معناي طرد نمودن و دور ساختن از روى خشم است63 اما در مورد خداوند به معناي دوري از رحمت او ودچار عقوبت (يعني همان جهنم )شدن است.64
علامه طباطبايي در اين باره لعنت خداوند در ذيل آيه “أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ”بقره/159مي فرمايد: و اگر كلمه (لعنت مىكند) در آيه تكرار شده، بدان جهت است كه لعنت خدا با لعنت ديگران فرق دارد، لعنت خدا باين معنا است كه خداوند ايشان را از رحمت و سعادت دور مىكند، و لعنت لعنت كنندگان نفرين و درخواست لعنت خدا است.65ودر مطابقت لعن وعذاب(جهنم)در مجمع البيان در ذيل همين آيه آمده: آنان را خداوند از رحمت خود بواسطه ايجاب عذاب دور ميكند چون لعن كسى كه مستحق عذاب نيست جائز نيست.66
أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ” ال عمران/162
“آيا كسى كه خشنودى خدا را پيروى مىكند [و طالب رضوان است] مانند كسى است كه روى به خشمى از خدا آورده [و دچار غضب و سخط از خدا گرديده] و جايگاهش جهنم است؟ و چه بد بازگشتگاهى [و نقطه برگشت بدى] است.”
اين آيه به روشنى گوياى اين حقيقت است كه عدهاى از انسانها، رو به غضب الهى مىآورند و او را با اسماى غضب ملاقات مىكنند كه از آثار آن جهنم است و آنان را در آنجا جاى مىدهند.در تفاسير در منظور از اين ايه اين طورآمده: خشم عظيمى از خدا را به دست مىآورند، و جايشان جهنم است كه بدترين جايگاه است67
از جملهى: “باءَ بِسَخَطٍ” يعنى برگشت با خشم ميتوان نظر صدر المتألّهين را استفاده كرد كه در پيدايش نفس و روان آدمى معتقد بكينونت عقلى شده است يعنى بمقتضاى علم و ارادهى ازلى خداوندى روان آدمى پيش از پيداشدن بدن او كون عقلى داشته است يعنى با همين مشخّصات فردى در عالم عقول كه برتر از مادّه و زمان است بوجود عقلى موجود بوده است و دميده شدن روح ببدن يعنى وابستگى همين موجود بوجود عقلى ببدن مادّى كه بدن بوسيلهى آن رشد مىكند و بكمال مادّى مىرسد و آن موجود عقلى بوسيلهى بدن موجودى وا- بسته ببدن مىشود و كارهاى مادى انجام مىدهد. پس چون برگشتن تصوّر ندارد مگر موجودى باشد مشخّص كه از عالم ديگر آمده باشد و اكنون برمىگردد و چون آنكه آمده است به اين گونه نبوده است پس موجودى عقلى بوده است كه بعالم مادّى آمده است و بكمالات مادّى و عقلى رسيده است و اكنون برمىگردد با رضوان حقّ و يا نرسيده بكمال عقلى با سخط حسّ برمىگردد.68
2-3 ابواب بهشت وجهنم
2-3-1 روح معناي باب
هر يک از معاني را حقيقتي و صورتي است . حقيقت معنا به منزله روح وصورت آن به منزله قالب است و چه بسيار از معاني که علي رغم داشتن يک حقيقت ، داراي قالب هاي گوناگون و صورت هاي متعددند69.
و بي شک هر يک از الفاظ را معنايي است ، ولي بايد خاطر نشان کرد که الفاظ براي بيان حقايق معاني وضع شده اند ، نه صور آنها و اگر ديده مي شود الفاظ در صور معاني به کار مي روند ، بدين جهت است که صور ، حامل حقايق معاني اند و طوري با هم عجين شده اند که در حکم يک چيز محسوب مي گردند.
روح و حقيقت معناي ” درب ” که موضوع له واقعي آن است ، عبارت است از مطلق چيزي که راه وصول به مقصدي است و بدون آن نمي توان به مطلوب دست يافت .70
بي شک ، اين حقيقت را صورت ها و قالب هاي متعددي است و هر کدام ازآنها مخصوص است به موردي خاص ، همراه با احکام و خصوصيات ويژه ، که جهت آشنا شدن با ويژگي هاي هر يک از آنها ، شناخت مورد و صورت مناسب بامورد ، لازم و ضروري است
شايع ترين و معروف ترين صورت حقيقت مزبور نزد عموم مردم همين ” درب ” متعارفي است که راه ورود به ساختمان ها و قصرها و باغ ها و خانه ها و ساير ابنيه مادي است ، و بر اثر همين شيوع و معروفيت است که اکثر اذهان ، با شنيدن لفظ ” در ” بدان منصرف مي شوند ؛
و چون انسان عنصري با ابزار ماده و عنصر ميانديشد و تفهيم ميكند، محسوسات و مجسّمسازي براي او نقش كاربردي دارد و او را به هدف نزديك ميسازد. قرآن نيز در مقام محاوره از اين ابزار و آلات محسوس بهره ميگيرد و از آن راه به معقول ميرسد. براي ورود به مكان خاص ناچار بايد از راه و دَرِ آن وارد شد و به مقصد رسيد. قرآن نيز براي بهشت درهايي ترسيم كرده و استقبال كنندگاني71وباهمين لفظ درب از آنهاياد مي کند. ولي در عين حال نبايد از اين نکته غفلت کرد که صورت ياد شده فقط مصداق و قالبي از قالب هاي متعدد حقيقت معناي ” درب” است ، نه تنها قالب منحصر به فرد آن . بنابراين ، نبايد لفظ ” درب ” را در همه مواردبر همان صورت متعارف و معهود حمل کرد ، بلکه بايد دانست که در هر چيزي مناسب با همان چيز است72 و نمي توان خصوصيات مربوط به يک مورد را به ديگر موارد کشاند .
به عنوان مثال : در ابنيه و ساختمان هاي مسکوني ، مناسب با همان ساختمان هاست ، با کيفيت و خصوصيت مخصوص به خود. ” در” شيشه ها و بطري ها و ساير امور محسوسه نيز مناسب با همان موارد با احکام و خصوصيات مربوط است . همچنين در امور معنوي مانند محبت و دوستي ، يا عداوت ودشمني ، مناسب با همان امور معنوي همراه با ويژگي هاي مخصوص به خود است . و نيز درب دانا شدن و سواد آموختن مناسب با دانا شدن و سواد آموختن است ، با خصوصيات مربوط و همين طور ساير موارد ، که در همه آنها ابتدا بايد مورد را شناخت و سپس صورت مناسب با مورد را و در نهايت خصوصيات وويژگي هاي صورت مناسب را .
بنابر اين ، وقتي که از قول رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي ما نقل مي شود که آن جناب درباره علي بن ابي طالب عليهما السلام فرمود :
” انا مدينة العلم و علي بابها ؛73من شهر علم هستم و علي دروازه آن است “
بدون آن که فرمايش آن جناب را حمل بر مجاز کنيم 74يا – العياذ بالله – براي حضرت وصي عليه السلام قيافه و هيئتي شبيه دروازه هاي متعارف فرض نماييم ، سخن نبي گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را تصديق کرده و مي گوييم : مراد آن حضرت اين است که هر کسي بخواهد از علوم و معارفي که نزد من است بهره مند شود ، نخست به خدمت علي عليه السلام در آيد و از طريق او به علوم من پي ببرد و نيز وقتي که گفته مي شود حضرت امام موسي بن جعفر الکاظم عليهما السلام باب الحوائج الي الله است ، بدون آن که لفظ ” باب ” را حمل بر معناي مجازي يادربهاي متعارف و معمولي کنيم مي گوييم : مراد اين است که هر کس بخواهدخداوند حوايج او را بر آورد بايد به حضرت امام موسي بن جعفر عليهما السلام متوسل شود وبا وساطت آن جناب ، به مطلوب خويش دست يابد .
يادر روايت ديگري آمده:
” عن عبد الرحمن بن ابي عبد الله قال : سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول : ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم علم عليا بابا يفتح له الف باب ، کل باب يفتح له الف باب ؛ 75
عبد الرحمن بن ابي عبد الله گويد : از امام صادق عليه السلام شنيدم که فرمود : به درستي که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بابي از علم به علي عليه السلام آموخت که آن باب هزار باب و هر يک از آنها هزار باب ديگر را براي او مي گشود . ”
عن ابي حمزة قال : سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول : ان عليا عليه السلام باب فتحه الله فمن دخله کان
