
نمود ه بود.( طبری،3/151)
عرفاء
عرفاء جمع عريف، و عريف منصبى بوده است در قبيله كه صاحب آن رياست عدهاى از افراد قبيله و سرپرستى امور آنان را برعهده داشته و نسبت به اعمال آن افراد در مقابل حكومت پاسخگو بوده است. وظيفهاى كه عريف انجام مىداد و نيز تعداد افراد تحتنظر او «عرافة» ناميده مىشد) طبری ،4/285) اين منصب در قبايل عرب در زمان جاهليت نیز وجود داشت و از نظر ادارى يك يا دو درجه پايينتر از رياست قبيله بود ( جرجی زیدان ،1/176) اما پس از پايهريزى نظام اسباع در سال 17 هجرى در کوفه ، نظام عرفاء به گونهاى ديگر پىريزى شد. بدينترتيب كه ملاك تعداد افراد تحت سرپرستى هر عريف را تعدادى از افراد قرار دادند كه عطاء و حقوق آنها و زن و فرزندانشان صدهزار درهم باشد(طبری،3/152) و از اينجاست كه تعداد افراد «عرافت»هاى مختلف متفاوت بود، زيرا نظامى كه عمر بن خطاب براى پرداخت عطاء به مقاتلين در نظر گرفته بود بر پايه مساوات قرار نداشت، بلكه بر اساس فضايل و ويژگيهاى افراد؛ مانند صحابى بودن، شركت در جنگهاى پيامبر اكرم (ص)، شركت در فتوحات و … متغير بود(همو ،108 ) .
وظيفه اوليه عرفاء کوفه در آن زمان اين بود كه عطاء و حقوق افراد تحت مسؤوليت خود را از امراى اسباع تحويل مىگرفتند و به آنان مىرساندند و در هنگام جنگ، افراد خود را آماده مىكردند و احيانا اسامى افراد متخلف از جنگ را به اطلاع والى يا امراى اسباع مىرساندند. اما در هنگامى كه لشگريان عرب شهرنشين شده، و در كوفه مستقر گرديدند، عرفاء اهميت بيشترى يافتند، زيرا علاوه بر مسؤوليتهاى سابق، مسؤوليت كامل برقرارى امنيت در محدوده زير نظارتشان، به آنها واگذار گرديد. در اين هنگام آنها، دفترهايى تهيه كرده بودند كه در آن اسامى مقاتلين، زن و فرزندانشان و نيز موالى آنها ضبط شده بود و اسامى تازه متولدين و سال تولد نيز ثبت مىشد چنانكه اسامى افرادى كه از دنيا مىرفتند محو مىگرديد و بدينترتيب شناخت كاملى از افراد خود داشتن(ابن هشم ،898).
همچنان كه عرفاء در اين زمان در مقابل والى مسؤول بودند (طبری ،4/267) نصب و عزل آنها نيز توسط والى صورت مىگرفت؛ نه امراى اسباع يا ارباع. در هنگام بروز تشنج و اضطراب در شهر، نقش و اهميت عرفاء دوچندان مىشد، زيرا آنها مسؤول برقرارى نظم در رافت خود بودند و طبعا اگر حكومت مركزى شهر قوى بود، از آنان مىخواست كه افراد قيامكننده را معرفى نمايند. (براقی ،107)
در ميان واليان كوفه، زياد و پسرش، عبيدالله، بيشترين استفاده را از اين نظام در سركوب قيام شيعيان و خوارج و ساير مخالفان و به اصطلاح برقرارى نظم نمودند .
اولين اقدام عبيدالله بن زياد پس از ورود به كوفه :
عبيدالله مردم و عرفاء كوفه را به نزد خود فراخواند و خطاب به آنان با شدت چنين گفت: شما بايد اسامى غريبها و موافقين و مخالفين اميرالمؤمنين يزيد! را براى من بنويسيد. هر كس چنين كرد با او كارى ندارم، اما هر كس از عرفاء كه چنين اقدامى ننمايد بايد مسؤوليت عرافت خود را به عهده بگيرد؛ بدينترتيب كه هيچ مخالفت و شورشى عليه ما در عرافت او نباشد. و اگر چنين نكرد خون و مال او بر ما حلال است و اگر در ميان عرافتى شخصى از مخالفين اميرالمؤمنين (يزيد)! يافت شود كه عريف او نامش را براى ما ننوشته باشد، آن عريف را در خانهاش بر دار مىآويزيم و آن عرافت را از عطاء و حقوق محروم مىنماييم( طبری ،4/267).اين اقدام عبيدالله بن زیاد در استفاده از عرفاء در جهت منافع خود بسيار تاثیر گذاشت و می شود آنرا یکی از مهمترين موجبات شكست نهضت مسلم در کوفه دانست .
مناكب
مناكب جمع منكب و يكى از مناصب موجود در ميان قبايل عرب بوده است. اين منصب بالاتر از عريف بوده و نظارت بر پنج عريف بر عهده صاحب اين منصب بوده است.(جرجی زیدان ،1/176) و منصبى بوده كه در قبايل جاهليت نيز وجود داشته است. تاسیس اين منصب را به «زياد بن ابيه» براى تسلط و نظارت بيشتر بر كارهاى عرفاء نسبت دادهاند( جعیط ،262) و بعضى را نيز نظر بر اين است كه گرچه اين منصب در زمان زياد تاسیس شده است اما سمتى پايينتر از عريف بوده و به عنوان معاون آن به حساب مىآمده است.(طبری ،4/268)
مذاهب وادیان کوفه
گر چه أکثر مردم کوفه مسلمان بودند ولی اسلام آنها عموماً زبانی و در ظاهر بوده وعدّه ای از آنها به خاطر غنایم جنگی در جنگ شرکت می کردند.
گروه دیگرخوارج بودند که پس از پايان دردناك جنگ صفين و درگيرىهاى لفظى تندى كه ميان جمعى از ياران اميرالمؤمنين عليهالسلام به وجود آمد آن حضرت همراه با سپاه خود منطقه را به قصد كوفه ترك كرد، اما دوازده هزار تن از سپاهيان، به عنوان اعتراض به قبول حكميت، از آن حضرت جدا شدند و به جاى كوفه عازم محلى به نام «حروراء» شدند. حروراء آبادى كوچكى بود در نزديكى كوفه كه به گفته بعضىها دو ميل با كوفه فاصله داشت (یاقوت حموی ،2/245 )انشعاب اين گروه نسبتا زياد از سپاهيان على عليهالسلام زخم تازهاى بر پيكر جامعه اسلامى بود و شكاف جديدى در ميان مسلمانان پديد آورد و گروهى تندرو و غير قابل انعطاف و خود خواه به نام خوارج به وجود آمدند كه خود را سخنگو و نماينده شرع و تنها وارثان اسلام راستين مىدانستند و ديگران را در فهم اسلام تخطئه مىكردند. هرکدام خود را مجتهدی صاحب نظر در مسائل دینی می دانستند وهرروز برای خود رئیس انتخاب کرده وحرکتی انجام می دادند ودر کنار این گروه افراد به ظاهر مسلمان دیگری هم بودند، این گروه به خاطر جمع آوری ثروت واندوخته ها ومنافع شخصی ،نان به نرخ روز میخورد.این گروه احساس می کردند که در کنار علی(ع) وفرزندانش به اهداف خویش نمی رسند به معاویه پیوستند و بطور پنهانی با شام ودربار امویان تماس برقرار کردند که برخی نیز مانند شیث بن ربعی ،اشعث بن قیس و…،به صورت جاسوس وستون پنجم در کوفه برای معاویه کار میکردند(مجلسی ،8/611). تقريبا همه اعراب و از جمله اعراب مهاجر مقيم بصره و كوفه كه خوارج ابتدا از ميان آن ها برخاستند, همگى باديه نشين بوده و پس از فتوحات مسلمين در شهرها مستقر شدند, اما در واقع از همان زمان مهاجرت تقريبا ارتباط خود را با قبايل ساكن در باديه قطع كردند و به تدريج با حركت به سمت زندگى شهرى, خصلت هاى باديه نشينى را ترك نمودند و اصولا هجرت, نفى بدويت بود. خوارج, نه از عصبيت عربى بلكه از متن اسلام نشئت گرفتند( فلهاوزن،41) خوارج ازارقه از اعراب بدوى كه مى خواستند به آن ها بپيوندند دورى مى كردند(لوينشتاين،67). خوارج اوليه گرچه ميان بعضى قبايل شاخص تر بودند, ولى به يك يا چند قبيله خاص وابسته نبوده و تقريبا از تمام قبايل عرب ساكن كوفه و بصره, افراد خارجى مذهب يافت مى شدند. اصولا تشكيلات خوارج بيشتر منشإ ايدئولوژيك داشت تا ريشه هاى قبايلى و خانوادگى و وابستگى هاى قومى و نژادى. برخورد تساوى طلبانه خوارج با موالى و غير عرب, نشان از كم توجهى ايشان به تعصب عربى و قبايلى دارد. با اين همه, گاه رگه هايى از عنايت به تفاخر قبيلگى بين آن ها يافت مى شود(مسعودی ،308) .بسيارى از رهبران خوارج و كسانى كه در ميان سادهلوحان از سپاه على عليهالسلام در جنگ صفين پس از پذيرش حكميت بذر شورش باشيدند، از قبيله بنى تميم و بنى ربيعه که تيره اى از بنى تميم است بودند. كسانى مانند شبث بن ربعى و حرقوص ابن زهير (ذوالثديه) و مسعر بن فدكى و عروة بن اديه و مرداس بن اديه، كه در نظر خوارج بعدى از سلف صالح هستند، همه از قبيله بنى تميم بودند. البته از قبايل ديگر نيز كم و بيش شركت داشتند اما بيشتر رهبران خوارج از اين قبيله بودند و از قريش هيچ كس در ميان خوارج نبود( ابن هشام ،4/207).
همانگونه كه سختگيرىها و لجاجتها و نادانىهاى خوارج آنها را از جامعه مسلمين جدا كرد، همين اوصاف ناپسند، انگيزه انشعابهاى متعدد درون گروهى در ميان خوارج گرديد و باعث شد كه آنها علاوه بر جنگ با امّت اسلامى، با تصفيههاى خونين در ميان خودشان خون يكديگر را بريزند و به گروهها و فرقههاى متعددى تقسيم شوند و به تعبير ابوالحسن خياط، گروههاى مختلف خوارج همديگر را تكفير2 مىكردند و خون يكديگر را مباح مىدانستند ( شهرستانی ،1/115)
فرقه هایی از خوارج که در منابع تاریخی بیشتر به آنها اشاره شده و از فرقه های اصلی بشمار می روند عبارتند از: ازارقه – نجدات – صفريه و اباضيه (ابن حوقل ،74)
گرچه ردپایی از خارجیان را می توان درزمان پیامبراکرم(ص) مشاهده کرد(علامه طباطبائی ،9/319) ولی اینان درجریان نبرد صفین قدرت بروزپیداکرده و جریان حکمیت رابرامام علی(ع) تحمیل کردند. آنها بعدازماجرای پلید داوری حکمین وخیانت عمروعاص وابوموسی اشعری، همواره درپی فرصتی بودند تا به علی(ع) ضربهای وارد کنند. درست به همین علت جنگ نهروان رابر حضرت تحمیل کردند(طبرسی،5/63)
همه اَسناد دست اول تاریخی، قاتل علی(ع) را از خوارج میدانند(یعقوبی ،2/312؛مسعودی 2/424).خوارج به دنبال کینهای که از امام(ع) در جریان حکمیت و سپس در جنگ نهروان بر دل داشتند، او را مهدورالدم دانسته، سرانجام درمحراب مسجد کوفه حضرت علی (ع ) را به شهادت رساندند(بغدادی ،14/321)
برخی سعی دارند تا خوارج را یکی از طیفهای سرکوب کننده قیام کربلا بدانند در حالیکه هیچ دلیل و شاهد محکمی براین امر ندارند . خوارج از ابتدای تشکیل گروهشان هر چند با حضرت امیر دشمنی پیدا کردند اما دشمنی آنها با بنی امیه نیز مسلم است تا جاییکه حضرت علی علیه السلام را به خاطر ادامه ندادن جنگ با معاویه به شهادت رساندند و امام حسن را با شایعه صلح با معاویه تکفیر و مجروح کردند و همواره بر ضد بنی امیه قیام می کردند و تقریبا دراین راه نابود شدند. (هدایت پناه ،208) . قیامهای مکرر خوارج بر ضد بنی امیه و تلاش بنی امیه برای مبارزه با این گروه نشانگر نهایت ناسازگاری بین این دو گروه است تا جاییکه خوارج با هر گروهی برای مبارزه با بنی امیه سازش می کردند و بنی امیه نیز از هر گروهی حتی شیعیان برای سرکوبی خوارج استفاده می کردند و هیچگاه نقطه مشترکی بین بنی امیه و خوارج در تاریخ گذارش نشده است و همین قیامهای مکرر خوارج موجب نابودی آنها شد.(همو،209 )
صحاب عبدالله ابن مسعود که از قراء و فقهای کوفه به حساب می آمدند و در قیام اشعث بن قیس علیه حجاج چهار هزار نفرشان شرکت کردند برخی مانند ربیع بن خثیم جزو زاهدانی بودند که به مسائل اجتماعی اهمیتی نداده او از منازعات سیاسی کنار گیری می کردند و تنها به خلوت و ذکر خود مشغول بودند (ابن سعد ،6/190 ). برخی عثمانی مذهب و مخالف سر سخت حضرت علی علیه السلام بودند چون مسروق بن اجدع (ابونعیم ،2/111) بنابراین این گروه هیچ نقشی به نفع قیام امام حسین نداشتند بلکه با دعوت مردم به خانه نشینی و ترک حمایت از امام حسین در خدمت حکام اموی قرار گرفتند.(هدایت پناه ، 226)
نصرانیان گروهی دیگر هرچند اندک بودند که این مسیحیان کوفه کلیساهایی ساختند که از جمله کلیسای در پشت قبله مسجد بزرگ کوفه بود ودو کشیش بزرگ به نام نسطوری ویعقوبی داشتند که هر یک بریکی از این مذهب ها ریاست داشتند.
نصرانیان تغلب: تَغْلِب، از قبایل بزرگ و مشهورِ عربِ عدنانی است.
از توده هاي مسلمان و خوارج و منافقان و افراد اندك شيعه، پيروان اديان ديگري نيز چون مسيحيت و يهود در كوفه سكونت داشتند كه پس از ويران شدن حيره و مركزيت كوفه به آنجا رحل اقامت افكنده و جمعيت زيادي را تشكيل مي دادند. مسيحيان در آنجا كليساهايي ساختند كه از آن جمله كليسايي بود در پشت قبله ي مسجد بزرگ كوفه و و دو كشيش بزرگ هم داشتند يكي نسطوري و ديگري یعقوبی .
اينان دو دسته بودند. نصاراي تغلب و نصاراي نجران. نصاراي تغلب در همان اوايل بناي كوفه با مذاكره و قراردادي كه با سعد بن ابي وقاص گذاشته بودند، اجازه ي سكونت در كوفه پيدا كرده بودند و گويند داراي ثروت و قدرت زيادي هم شده بودند.
نصاراي نجران نيز در زمان خلافت عمر با اجازه ي وي به كوفه مهاجرت كرده و محله اي را به خود اختصاص داده بودند كه به محله ي نصاراي نجران موسوم بود.
اينان به تدريج در
