
واسط مهم است. بديهي است كه با توجه به مطالب بيان شده تا كنون، هويت، روابط و اجتماع در ارتباط شكل ميگيرد كه ميتوان گفت از طريق فرايندهاي چند وجهي و چند كاركردي تعامل اجتماعي صورت ميپذيرد.
ماركپاستر استاد تاريخ دانشگاه كاليفرنيا، رسانههاي جديد را در مقابل رسانههاي سنتي در يك دسته قرار ميدهد و به رسانههاي سنتي، رسانههاي عصر اول و به رسانههاي جديد، رسانههاي عصر دوم اطلاق ميكند. پاستر معتقد است، رسانههاي جديد يا عصر دوم، امكانات پست مدرن را تقويت ميكنند. به اعتقاد وي، آنچه در نوآوريهاي تكنولوژيك مطرح است، دگرگوني گسترده و دامنهدار فرهنگ و روش ساختهشدن هويتهاست ( پاستر؛1377: 53 ).
با توجه به نظر يورسلا فرانكلين37(1990) تأثير نهايي تكنولوژيها بر زندگي ما در دو مرحلهي متمايز ظاهر ميشود. مرحلهي اول: در ابتدا، تكنولوژي جديد انتخاب ثروتمندان، متخصصين و يا افراد مشتاق است؛ كه خود را همچون يك راه كاملاً جديد براي آزادي كاربران و همچنين پيشنهادي براي كنترل بيشتر زندگي، نشان ميدهد. مرحلهي دوم: بعد از مدتي، با وجود پذيرش گستردهي تكنولوژي و استفادهي آسانتر آن، بيدرنگ اين تكنولوژي جديد و جالب جزو ضرورت زندگي ميگردد، و ديگر يك انتخاب منحصر به فرد نيست؛ ما تقريباً مجبور به استفاده از آن خواهيم بود و حتي به آن كم كم وابسته ميشويم. اين شكل از نامرئيشدن38 نشانهي تكامل تكنولوژي است: يعني اين واقعيت كه ديگر به وجود تكنولوژي توجه نميكنيم و متوجه وابستگي خود به آن نيستيم. به همين دليل در مورد تكنولوژي نامرئي صحبت ميكنيم (همان: 66).
با اين ايده كه از طريق تكنولوژي شكل ميگيريم و خود نيز به آن شكل ميبخشيم، توماس هاگز39(1994) معتقد است مادامي كه تكنولوژي تكامل مييابد، ارتباط نيز تغيير ميكند: در مراحل اوليه به نظر ميرسد كه كاربران تأثير قويتري دارند ( براي مثال تكنولوژي WAP ) اما با گسترش يافتن تكنولوژي ( و نامرئي شدن ) تأثير آن قويتر و پيچيدهتر ميشود.
ارتباطات ميانفردی بخش قابل توجهی از مجموع ارتباطات هر فرد را تشکيل میدهد که به دلايلی مانند حل مسائل و مشکلات خود با ديگران، رفع تضادها و تعارضها، رد و بدل کردن اطلاعات، درک بهتر خود و رفع نيازهای اجتماعی صورت میگيرد ( فرهنگی،1380: 13 ). با ظهور تکنولوژیهای ارتباطی که برجستهترين آن اينترنت است، موضوع ارتباطهاي ميانفردی از حوزهي ارتباط چهره به چهره فراتر رفت و به حوزهي ارتباطات با واسطهي كامپيوتری نيز کشيده شد. اينترنت يک تکنولوژی هميشه موجود است و يكي از کاربردهای اصلی آن ارتباطات با واسطهي كامپيوتر است. همانگونه كه قبلاً نيز به آن اشاره شد، اين روش جديد ارتباط، با ويژگیهايی مانند گمنامی کاربر، نبود ارتباطات غير کلامی، جدايی فيزيكي و قابليت انعطاف جسمانی مشخص شده است. ( فيليکس و همکاران؛ 2005 : 1661 ). به طور کلی دربارهي استفادهي اجتماعی تکنولوژی يک تئوری ساختار تطبيقی ( ای.اس.تی ) وجود دارد كه به دو فرايند کلی دربارهي نحوهي استفادهي مردم از تکنولوژی اشاره ميكند: اول ساختارهای فراهمشده به وسيلهي خود تکنولوژی است که به جنبهي روح يا هدف غايی تکنولوژی اشاره دارد و به وسيله طراحان آن تعيين شده است. فرايند دوم جنبهي اجتماعی شامل ساختارهای تکنولوژی است که در تعامل مردم با تکنولوژی ظاهر میشوند. اين فرايند ممکن است با آنچه توسعهدهندگان تکنولوژی به عنوان روح و هدف تکنولوژی میدانند هم جهت باشد يا نباشد ( kimberly ،2006: 3050 ).
اگر با رويکرد روانشناسی اجتماعی به اين مقوله توجه کنيم، در ميان تئوریهايی که به توضيح بهبود روابط توجه دارند، تئوریهايی چون تئوری ثروت رسانهای، تئوری حضور اجتماعی، مدل علايم اجتماعی کاهشيافته و تأثير هنجاری مبتنی بر جذابيت ارتباط ميانفردی مطرح هستند. چنين تئوریهايی معتقدند که وقتی مشارکتکنندگان در حال تعامل يکديگر را نمیشناسند، کمتر کانالها و کدهای در دسترس برای رابطه دارند، پس ارتباطات كامپيوتری يک تعامل غيرشخصیتر است. به علاوه، نبود تعامل فيزيكي در گمنامی تأثير كمتري بر مشارکتکنندگان ديگر خواهد داشت. بنابراين، تأثير اجتماعی بالقوه در گروه ارتباطات كامپيوتری ضعيفتر از يک تعامل چهره به چهره است. به همين ترتيب، تئوریهای سنتی غير فردی در دو دستهي کلاسيک و معاصر مطرح میشوند که هدف آنها اين است که عواملی مثل گمنامی، موقعيت گروهی، کاهش خودآگاهی شخصی به شدت میتواند مردم را به رفتار کمتر جلوگيریشده و راههای ناهنجار هدايت کند. به اين ترتيب تحقيقات اوليهای که ارتباطات چهره به چهره و ارتباطات كامپيوتری را مقايسه میکند نشان میدهد كه کنشهای ضد اجتماعی در تعاملات الکترونيک عمومیتر بودهاند ( فليکس و همکاران؛ 2005: 1661 ).
البته با افزايش دانش فني و اجتماعي كاربران و همچنين معانست بيشتر كاربران با اينترنت و تعامل در فضاي اجتماعي و همچنين تغيير شكل شبكههاي اجتماعي و موضوعي شدن و تخصصي شدن مباحث در اين فضا، همه و همه باعث شدهاست كه شرايط حضور در فضاي اجتماعي تا حدود بسيار زيادي به ارتباطات چهره به چهره نزديك و نزديكتر شود.
يكي از مفاهيم قابل بحث و کليدی در حوزهي ارتباطات با واسطهي كامپيوتر، مفهوم گمنامی است که مدت مديدی مورد توجه روانشناسان اجتماعی و ديگر دانشمندان اجتماعی بودهاست. گمنامی به طور سنتی به عنوان ناتوانی ديگران در شناسايی يک شخص يا برای ديگران در شناخت خودشان درک شدهاست. اين مسئله ممکن است در يک زمينهي اجتماعی بزرگ مثل انبوه مردم، يا يک زمينهي اجتماعی کوچکتر، مثل ارتباط دو نفر در اينترنت وجود داشته باشد. کيمبرلی با مطرح کردن اين پيشنهاد که دو نوع گسترده گمنامی، يعنی گمنامی فنی (تکنيكي) و اجتماعی از هم تفکيک شود، شرح میدهد گمنامی تکنيکال به پنهان کردن همهي اطلاعات هويتي معنادار دربارهي ديگران در تبادلات مادی اشاره دارد که میتواند شامل پنهان کردن يک نام يا اطلاعات هويتي ارتباطات اينترنتی شود و گمنامی اجتماعی به درک ديگران يا خود فرد به عنوان ناشناس اشاره دارد که فرد فاقد نشانهای برای مشخص کردن يک هويت برای آن شخص است (کيمبرلی،2006: 3040).
محققان معتقدند که بايد نظريههای جديدتری در ارتباطات ميان فردی برای درک تأثيرات گمنامی در ارتباطات كامپيوتری ايجاد شود. دو تئوری مطرح در اين زمينه که کيمبرلی از آنها بحث میکند و به عنوان بهترين توضيح و پيشگويی رفتار در محيط ارتباطات با واسطهي کامپيوتر ارائه شدهاند، عبارتاند از: فرضيهي برابری و مدل هويت اجتماعی تئوری تأثيرات غيرفردی ( اس. ای. دی. ای ). در فرضيهي برابری يكي از خصوصيات آشکار ارتباطات كامپيوتری عنوان میشود، يعنی توانايی اينکه نمود فيزيكي يک شخص از ديگران به طور کامل پنهان شود و بر خلاف روابط چهره به چهره که در آن تظاهرات فيزيكي يک شخص آشکار است، اين تئوری فرض میکند که يک نفر میتواند به طور بالقوه از اين علايم فيزيكي در ارتباطات با واسطه كامپيوتری کاملاً آزاد باشد؛ اگرچه نمود فيزيكي يک شخص علامت مهمی در تعاملات اجتماعی است و مردم با افراد ديگر به طور متفاوت بر مبنای جنسيت، نژاد، سن، قوميت، ناتوانی فيزيكي و جذابيتشان رفتار میکنند و سلسله مراتب قدرت اجتماعی همچنين میتواند مبتنی بر علايم فيزيكي باشد، با اين حال رفتارهای با واسطهي كامپيوتری به عنوان يک فيلتر کاهشدهنده تعداد علايم اجتماعی که برای اشخاص در دسترس هستند، يک زمين بازی مساویتر برای ارتباطگران خلق میکند که بدون اين علايم افراد از طرحريزی کليشهها برای ديگران ناتوان هستند و بنابراين، انتظارات برای رفتار برمبنای اين کليشهها کاهش میيابد. همچنين گمنامی در ارتباطات ميان فردی کامپيوتری اعضای موقعيتهای پايينتر را از ايفای نقش اجتماعی سنتی آزاد میکند. محققانی مانند دوبروسکی، کيسلر و ستنا میپندارند که در غياب اين علايم، اشخاصی که به طور سنتی در قدرت اجتماعی پايينتر هستند ( مانند زنان، اعضای گروههای اقليت، اشخاص ناتوان )، بايد در محيط اينترنتی قدرتمندتر باشند ( همان: 3045 ).
پس گمنامي همانگونه كه ميتواند داراي جنبههاي منفي در مقايسه با ارتباطات چهره به چهره باشد، نبايد از جنبههاي مثبت آن نيز غافل شويم كه ممكن است به همان نسبت افرادي را كه به دليل برخي ناتواناييهاي جسمي و ظاهري امكان تعامل با ديگران در فضاي واقعي جامعه را ندارند در اين فضاي مجازي فعال كرده و آنها را از انزواي اجتماعي خارج كند.
مدل هويت اجتماعی تئوری تأثيرات غيرفردی (SIDE ) مدل ديگری است که به بحث گمنامی در ارتباطات با واسطهي كامپيوتر میپردازد. اين تئوری شامل دو جزء شناختی و استراتژيک ارزيابی تأثير گمنامی در ارتباطات كامپيوتری است: کيمبرلی شرح میدهد که جزء شناختی به اين مسئله میپردازد که گمنامی چگونه واسطهي پويايی گروهی و رفتار اشخاص در گروهها و يكي شدن اشخاص با گروه میشود. دوم جزء استراتژيک است که شامل استفادهي گمنامی در ارتباطات كامپيوتری به عنوان تلاشی برای دستيابی به نتايج سودمند میشود. اسپرز و ليا بحث میکنند که تأثير گمنامی بر نرمهای اجتماعی در خدمات ارتباطات كامپيوتری در زمان هويت جمعی ( يكي شدن فرد با گروه ) قوی است و هنگامی که هويت فردی اشخاص برجستهتر میشود، ضعيف میشود ( يعنی هويت قویتر با خود اشخاص تا با گروه ). در نتيجه نرمهای اجتماعی زمانی بيشتر برای پيروی مورد توجه اعضای گروه قرار میگيرند که اشخاص حس بالای هويت جمعی دارند، يعنی هويت فردیشان پايينتر است ( کيمبرلی؛ 2006:3047 و 3048 ).
جنبهي ديگری که پرفسور كيمبرلي يانگ استاديار پيشين دانشكده روانشناسي برادفورد به آن اشاره میکند، استفاده از گمنامی افراد يک گروه ثانويه برای مخالفت با يک گروه اصلی قدرتمند است. اين استفاده از گمنامی هنگامی که يک گروه اقليت از فوايد گمنامی برای ارائهي نگاهی در مخالفت يا بدنامی نزد گروه اصلی قدرتمندتر استفاده میکنند، به کار میآيد ( همان ). واقعيت اين است كه براي اجتماعي بودن يا متعلق به گروه بودن نيازي به ارتباط كلامي چهره به چهره نيست. در واقع بهتر است كه افراد يكديگر را نبينند. زيرا در اين صورت به واسطهي تفاوتهاي فاحش در نشانههاي فيزيكي خود يا ديگران خيلي تحت تأثير قرار نخواهيم گرفت ( ترلو و …، ترجمه تربتي؛ 1389: 113 ).
همچنين فليکس توضيح میدهد که تئوری ( اس. ای. دی. ای ) به عنوان دليل هنجاری پديدههای غيرفردی ارائه شدهاست و تأثيرات غيرفردی را در ارتباطات كامپيوتری به عنوان نتايج نرمهای خاص گروهی در موقعيتهای شلوغ توضيح میدهد. اين مدل توضيح میدهد که وقتی هويت اجتماعی برجسته است و مردم خودشان را بيش از يک شخص يعنی به عنوان اعضای گروه تعريف میکنند، گمنامی اعضای گروه توجه به تفاوتهای ميان فردی را کاهش خواهد داد در حالیکه برجستگی و هويت اجتماعی گروه را افزايش میدهد ( فليکس؛2005:1662 ). بنابراين، گمنامی حداقل دو تأثير دارد: گمنامی سطح لذت اجتماعی در اشخاص را کاهش میدهد. به طور همزمان سطح پرخاشگری يا حداقل ارتباطات ناگوار ( نامطبوع ) با آزادی اشخاص در حال افزايش است. اما فقدان بسياری از ارتباطات بصری و اجتماعی شرايطی برای رشد تخيل خود کاربر است. “گمنامی به عنوان بخشی از جذابيت سحرآميز ارتباطات كامپيوتری فرض شدهاست” ( پراپ روتنيک ؛ 2004: 2 ). هنگامی که مدل ( اس. ای. دی. ای ) ارائه شد، مفاهيم گمنامی و موقعيت گروه در فضای تکنولوژیهای نوين ارتباطی و اطلاعاتی به خصوص در مورد خدمات اينترنت مثل چت، ايميل، گروههای خبری و غيره به کار رفت؛ يعنی جايی که تعاملات اجتماعی و ارتباطات عناصر کليدی را تشکيل میدهند.
مدل SIDE بر اين ايده استوار است كه هويت فرد متشكل از فرديت يا هويت فردي و گروه يا هويت اجتماعي آن ميباشد. برخي اوقات هويت فردي براي ما داراي اهميت است، هرچند كه
