
و از پيش موجود نيست، بلكه هميشه بايد ساخته شود. هويت در اين برداشت ارتباط دروني ميان فرديت – آنچه در ذهن رخ ميدهد دربارهي اينكه چه كسي هستيم و اجتماع؛ جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم و عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي كه تجارب ما را شكل ميدهد و خوانش ديگران از ما – است. در اين برداشت است که مفهوم هويت فردي مطرح ميشود و تعريف هويت به وسيلهي عواملي از قبيل موجود طبيعي، رواني يا اجتماعي صورت ميگيرد (دوران, 1381).
در پست مدرنيسم؛ بر هويت غيرذاتي، تاريخي و سيال انسان و پراكندگي و تجزيهي فرد تأكيد ميشود. هر فرد مجموعهاي از تعارضها و اجزاي گوناگون است. از ديدگاه پساساختگرايانه و پسامدرنيسم؛ انسان، معاني، انديشهها، نظريهها و غيره همگي وحدت و هويت ظاهري خود را تنها از طريق حذف و غيريت يا بيگانهسازي به دست ميآورند. براي ايجاد هويت هر چيز، چيزهاي ديگر بايد غير و بيگانه شوند، همهي تمايزها در سخن فلسفي همچون صدق و كذب و حق و باطل بدين شيوه تكوين مييابند.
هويت، محصول روايتي است كه ما دربارهي خود ميسازيم و يا دربارهي ما ميسازند. نفس انسان اساساً ميان خودآگاه و ناخودآگاه شكاف خوردهاست. برخلاف تصور رايج، هويتهاي “مدرن”، “سنتي”، “مذهبي” و “ملي” خانههاي دربستهاي نيستند كه اغيار را درآنها راهي نباشد. هويتها همواره در حال شدن هستند. هويت ذات نيست، بلكه فرايند است. بدينسان، پستمدرنيستها و پساساختارگرايان بر آنند كه هويت آگاه، يكپارچه و يگانهايي كه دستاورد فلسفهي دكارت بود و به وسيلهي فرويد و لاكان و نگرش شالودهشكنانه، مركززدايي و تخريب شد را بازسازي و احيا نمايند. (kellner .1996 ).
جوان بودن دانشجويان به اضافهي چندگانهشدن زيست- جهانهاي آنان ( به قول برگر )، تأثيرات رسانهای مدرنيته (به گفته گيدنز) و از دسترفتن ايمان و قطعيت به جاودانگي امور ( به قول نظريههاي گفتماني يا پست مدرنيستي ) موجبات تركيبهای خاص هويتي دانشجويان را فراهم ميآورد. در اين موقعيت هويتي پيوندی، عناصر مختلفی از گفتمانهای مختلف سنت ( مانند مذهب )، مدرنيته ( مانند مليگرايي ) و پست مدرنيته ( مانند سبك زندگي ) ديده ميشود كه موجب تفاوت هويتي قابل توجه جامعهي دانشجويي با بدنه جامعه ميشود.
هويت دينی بهدليل ماهيت و محتوايی که دارد تقريباً مهمترين بعد هويت است که نقش بسيار تعيينکنندهای در هويتيابی افراد يک جامعه بازی میکند. میتوان ادعا داشت تقويت اين بعد از هويت موجب دوام و قوام ساير ابعاد آن شود و از سوی ديگر، چالش در اين حوزه میتواند زمينهساز بحران در ساير ابعاد هويت شود. اين ادعا در جوامعی که دين رکن اساسی ادارهي آن را مشخص میکند، کاملاً صادق است. سنگ بناي هويت ديني، تعهد و پايبندي است. ( شرفي؛ 1374: 95 )
برخورداری از دين و تعاليم مذهبی مشترک، پايبندی و وفاداری به آن، اعتقاد و تمايل به مناسک و آيينهای مذهبی فراگير در فرايند شکلدهی هويت ملی، بسيار مؤثر است. مذهب علاوه براينکه از لحاظ کارکردی عامل مهمی در روابط اجتماعی بهحساب ميآيد، موجب دلگرمی، سرزندگی، نشاط و اشتياق عمومی است، ضمن آنکه در بسياری مواقع مذهب در مفهوم جامعهشناختی، با تأكيد بر بعد عينی و خارجی آن، با ساير مضامين ملی از جمله دولت، تاريخ و ميراث فرهنگی درآميخته است. ( حاجيانی؛ 1379: 203 )
از آنجا كه در اين پژوهش برداشت از هويت، هويتهاي پيشمدرن ( هويتهاي ذاتي، طبيعي و غيراجتماعي ) و همچنين هويتهاي پست مدرن ( پاره پاره، بسيار سيال, گفتماني و ناپيوشته ) را شامل نميشود و به نظريههاي مدرن نزديك است؛ براي تعريف هويت ديني از نظريههاي هويت اجتماعي تاجفل و گلارك و استارك استفاده شدهاست.
1-4-2-3) نظرية هويت اجتماعي “تاجفل”
در تئوري هويت اجتماعي تاجفل و ترنر27 يك شخص تنها يك “خودشخصي”28 ندارد، بلكه داراي چندين خود است كه با چرخههاي عضويت گروهي همخواني دارد. زمينههاي متفاوت اجتماعي ممكن است يك شخص را به فكر كردن، احساس كردن و عمل كردن بر مبناي “ردهي خود” شخصي، خانوادگي يا ملياش برانگيزاند (Turner et al .1982 ). طبق تعريف اين محققان؛ هويت اجتماعي برداشت افراد از خود است كه از عضويت ادراك شده، در گروههاي اجتماعي ناشي ميشود (Hogg &Vaughan, 2002 ).
تاجفل از نظريهپردازان هويت اجتماعي در 1970، هويت اجتماعي را با عضويت گروهي پيوند ميزند و عضويت گروهي را متشكل از سه عنصر ميداند: 1- عنصر شناختي: آگاهي از اينكه فرد به يك گروه تعلق دارد؛ 2- عنصر ارزشي: فرضهايي دربارهي پيامدهاي ارزشي مثبت يا منفي عضويت گروهي؛ 3- عنصر احساسي: احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد ديگري كه رابطهاي خاص با آن گروه دارند ( Tajfel, 1978: 63 ).
بهطور كلي ميتوان گفت كه فرضيهي مركزي تاجفل و همكاران او اين بود كه ما مقولههايي را كه در ذهن خود بوجود ميآوريم، با مرتب كردن موضوعات در آنها، تفاوتها را در بين مقولهها افزايش ميدهيم (افزايش تفاوتهاي بين مقولهاي) و در داخل گروه آنها را كاهش ميدهيم. به عبارت ديگر آنها ميگويند ما تمايل داريم بر شباهت بين اعضاي يك مقوله و تفاوت بين مقولهها در بين اين گروهها؛ فرد آنهايي را كه بدان تعلق خاطر دارد (درون گروه) ميشناسد و آنهايي را كه بدان متعلق نيست (برون گروه) نيز تميز ميدهد (Tajfel & Wilks .1963 ). بنابراين اگر براساس تئوري هويت اجتماعي تاجفل ” ارتباط با دين” جايگزين “عضويت گروهي” شود، تصويري از هويت ديني كه در اينجا مدنظر است به دست ميآيد. به اين ترتيب هويت ديني عبارت خواهد بود از :
” ميزان شناخت فرد از تعلق و ارتباطش نسبت به ديني خاص و پيامدهاي ارزشي مثبتي که فرد براي اين تعلق و ارتباط قائل است و بالاخره احساسات خاص فرد نسبت به آن دين و نسبت به ديگراني که مثل او رابطهاي مشابه با آن دين دارند. به بيان ديگر هويت ديني عبارت است از: تعريف شخص از خود براساس داشتن تعلق نسبت به ديني خاص به همراه ملاحظات ارزشي و احساسي مترتب با آن “.
2-4-2-3) ابعاد هويت ديني “گلارك و استارك”
گلارك و استارك نيز، ساختارهاي ديني متعددي را تحت عناوين باور، عمل (مراسم مذهبي و عبادت)تجربه، معارف و نتايج و پيامدهاي ديني و تأثيرات روزانهي آن نام بردهاند. آنها ويژگيهاي مرتبط با دينداري را حول پنج بعد زير جمع بندي كردهاند:
– بعد اعتقادي كه در بر گيرندهي باورهايي است كه انتظار ميرود فرد با توجه به دين خاص خود به آنها اعتقاد داشته باشد.
– بعد مناسكي كه عبارت است از آداب و رسوم و مراسمي كه هر دين از پيروان خود انتظار دارد كه آنها را به جا آورند.
– بعدعاطفي يا تجربي كه ناظر به عواطف، تصورات و احساسات پيروان يك دين به وجودي ربوبي همچون خدا يا واقعيتي غايي و اقتداري متعالي است.
– بعد فكري يا دانش ديني كه مشتمل بر اطلاعات و دانستههاي بنيادي در مورد معتقدات هر دين است.
– بعد پيامدي يا آثار ديني كه ناظر بر اثرات باورها، اعمال، تجارب و دانش ديني بر زندگي روزانه است و به عبارت ديگر تأثير و انعكاس ديني در رفتارهاي روزمره است ( كتابي و ديگران، 177:1383 ).
بنابراين براساس تئوري هويت اجتماعي تاجفل و با تركيب ابعاد هويت ديني از ديدگاه گلارك و استارك سه بعد هويت اجتماعي و ديني را براي بررسي هويت ديني کاربران شبكههاي اجتماعي انتخاب و پرسشنامه نيز بر همين مبنا طراحي ميشود. اين سه بعد عبارتند از: ” احساس، باور و عمل ” .
3-4-2-3) نظرية هويتي “گيدنز”
گيدنز تأمل و بازانديشي در مورد هويت را منحصر به دوران مدرن ميداند. در متن چالشهاي دنياي مدرن است که سنت و طبيعت، مرجعيت خود را از دست داده و فرد در يک فضاي آکنده از اطلاعات دائماً به تأمل در مورد هستي خويش ميپردازد ( نش29؛ 1382: 91 ). با توجه به رويکرد گيدنز میتوان چنين گفت که فرد در جريان هويتيابی خود به طور عام و هويت ديني به طور خاص موجودي صرفاً منفعل و پذيرنده نيست؛ بلکه به تفسير هويت خويش ميپردازد، اين تفسير بريده بريده و منقطع نيست؛ بلکه از مقداري ثبات و استمرار برخوردار است. پس بر اين اساس میتوان دو گونه هويت ديني سنتی و مدرن را از يکديگر متمايز کرد. اين دو گونه هويت ديني، دو نمونهي آرماني هستند که براساس هدف اين تحقيق ساخته شده و به شرح زير تعريف میشود:
الف- هويت ديني سنتي: ارزشها، احساسات و شناختهاي اين نوع هويت در شرايط جامعهپذيري به فرد منتقل شده و کمتر مورد وارسي و کندو کاو قرار گرفته است. در واقع فردي که هويت ديني سنتي دارد يا اينگونه طبقهبندي ميشود، کمتر حقايق و قطعيتهاي ديني را مورد پرسش و بازبيني قرار داده، ارزشهاي ديني را امري نسبتاً مطلق در نظر گرفته و احساساتش نسبت به دين بيشتر متعصبانه و تزلزل ناپذير است.
ب- هويت ديني مدرن: در اين نوع هويت ارزشها، احساسات و شناخت همواره مورد بازبيني و نقد قرار گرفته و فرايند شک انديشي در مورد آنها، به آنها ويژگي سيال و مدرن داده است. فردي که هويت ديني مدرن دارد، حقايق و ارزشهاي ديني را کمتر امور مطلق ديده؛ بلکه براي آنها بيشتر منزلت نسبي قايل است و بيشتر اين حقايق و ارزشها را مورد پرسش و بازبيني قرار داده و احساسات منعطفتر و شک انديشانهتر نسبت به دين دارد.
3-2) مباني نظري
با توجه به نوظهور بودن مباحث حوزهي ” شبكههاي اجتماعي مجازي ” هنوز متفكرين، متخصصين و نظريهپردازان علوم ارتباطات به نظريات مستقل مربوط به آن نرسيدهاند. در اين بخش ما نيز به عمده نظريات حوزهي علوم ارتياطات كه به نوعي نزديك به مفاهيم شبكههاي اجتماعي و تأثيرات آن يا به عبارتي به اثرات رسانهها به طور كلي پرداخته است تنها اشارهاي خواهيم داشت؛ و در بخش چارچوب نظري تحقيق از اين ميان به تشريح و اظهار نظر در مورد نظريه يا نظرياتي كه با توجه به روش تحقيق برگزيدهايم خواهيم پرداخت.
1-3-2) نظريههاي با ارتباط دور
از گذشته توجه به اثرات رسانهها مورد توجه انديشمندان و متفكران حوزه ارتباطات بوده است و نظريات مختلفي در اين حوزه بروز و ظهور كردهاست، اما با رشد شتابان تكنولوژي و تغييرات عميق و گسترده در شكل، بافت و كاربرد رسانهها كه هر روز بر پيچيدگيهاي آن نيز افزوده ميشود؛ بسياري از اين نظريات در مورد رسانههاي جديد كه شبكههاي اجتماعي مجازي نيز جزئي از آن محسوب ميشود كاربرد چنداني ندارد كه در اين بخش با عنوان نظريههاي با ارتباط دور كه به عناوين اين نظريات بدون هيچ توضيح و تشريحي اشاره ميشود.
1-1-3-2) نظريهي گلوله جادويي (سوزن تزريقي)30
2-1-3-2) نظريهي تأثير محدود 31
3-1-3-2) نظريهي كاشت32
4-1-3-2) نظريهي جبرگرايي رسانهاي33
5-1-3-2) نظريهي مارپيچ سكوت34
2-3-2) نظريههاي با ارتباط نزديك
1-2-3-2) نظريهي ارتباطات كامپيوتر- واسط
اصطلاح ” ارتباطات كامپيوتر واسط ” (CMC)35 اساساً به هرگونه ارتباطات انساني اطلاق ميگردد كه از طريق يا به كمك تكنولوژي كامپيوتر حاصل شود. جان دسمبر36( 1997)، ارتباطات كامپيوتر واسط را اينگونه تعريف ميكند: ” ارتباطات كامپيوتر- واسط فرايند ارتباطات انساني از طريق كامپيوتر است، كه افراد در زمينههاي خاص را در بر ميگيرد، و شامل فرايندهايي است كه از رسانهها براي اهداف گوناگون استفاده ميكند ” ( ترلو و …، ترجمه تربتي؛ 1389: 31 ). به وسيلهي شبكهي ارتباطات كامپيوتر واسط، مردم در شبكههاي اجتماعي به يكديگر ميپيوندند. فهم چگونگي ارتباط و استفادهي آن براي توصيف هويتمان، ايجاد روابط و حفظ و نگهداري آن و در نهايت تشكيل اجتماعات، سه موردي است كه در ارتباطات كامپيوتر
