
کافمن91(1990-1939.م) قرار دارد. او اعتقاد دارد که زيست بوم در يک تعبير فقط شبکه پيچيدهاي از کنشها و واکنش هاست. براي مطالعه و بررسي پيچيدگي سيستمهاي زيست محيطي که او در نظر ميگيرد بايد از روش کمي به مدل کيفي تغيير روش دهيم. يعني مطالعه کمي تغييراتي که در اين نوع پيچيدگي رخ ميدهد بيان گر حقيقت آنچه رخ ميدهد نيست.
مثلاً براي ارزيابي تأثير آلودگي بر جمعيت ها، گونهها يا زيست گاههاي خاص، دانشمندان روشهاي کيفي را با روشهاي تک متغيري و چند متغيري ترکيب ميکنند. از اين رو در يک تحقيق، تعداد فعل و انفعلات ممکن به نحو ترکيبي رو به افزايش ميگذارد. اين تأثير و تأثرات مبتني بر پيشينه پيچيدهاي از عوامل تنش زاي طبيعي، معلولها و وقايع تاريخي است. ويژگي نگرش کافمن نسبت به ديدگاه لانگتون اين است که نيرويي خارج از چرخه تأثير و تأثرات ميان اجزاء يا موجودات زنده درون يک مجموعه در نظر نميگيرد، در حالي که لانگتون نتايجي برخاسته از رفتارهاي فردي را در نظر ميگرفت که ويژگي عامبودن داشتند. اين ويژگيها هر چند برخاسته از رفتار افراد يك مجموعه هستند، اما مجدداً بر افراد به عنوان قوانين کلي تأثير ميگذارند.
1-12-1-4-4. نقش سلسله مراتب تو در تو
چهارمين و آخرين سطح از عوامل مؤثر در پيچيدگي پديدههاي زيستي مربوط ميشود به سلسله مراتب تو در تويي که براثر پديد آمدن ساختارهاي عام و خاص رخ ميدهند. تو در تويي، يکي از شکلهايي بنياديني است که بر اثر تزايد و انفجار ترکيبي رخ ميدهد. موجودات زنده در اين فرايند به مرحلهاي از پيچيدگي ساختاري دست پيدا ميکنند و اين پيچيدگي سبب انسجام آنها از گسيختگي سيستمي و در نهايت منجر به حفظ بقاي آنها ميشود. به شكل 4-1 توجه نماييد.92
شكل شماره 4-1
نقش سلسله مراتب تو در تو. در اين تصوير سلسله مراتب تو در تو كه در نتيجه آن پيچيدگي پديدههاي زيستي رخ ميدهد به نمايش در آمده است.
1-13. نوپديداري در حيات
حيات چيست؟ و چه نوع ويژگي نوپديد در حيات ميتوان ديد؟ پيش از اين توضيح داده شد که بر اساس نگرش نوپديداري حداکثري، کلايتون معتقد است که پيچيدگي موجود در طبيعت مقتضي سطح متناسبي از دانش به منظور تبيين ساختار نوپديداري در هر سطح خاص است. اين نگرش مدعي است که حقيقت اشياء برخاسته از ماده ميباشد و دانشهاي فيزيک، شيمي و زيست شناسي بيان گر روابط ماده در سطوح مرتبط با آن ميباشند. اما نوپديدارگروان اين علوم را کافي براي تبيين تمام آنچه در طبيعت رخ ميدهد نميدانند. آنان معتقدند، نوپديدي در طبيعت به گونهاي پياپي ميباشد که سطوح جديد از وجود را در طبيعت موجب ميشود. اين سطوح داراي پيچيدگي جديد و مخصوص به خود ميباشند و پيچيدگي حاصل از نوپديدي اين سطوح نيازمند سطوح جديدي از دانش به منظور تبيين اين پيچيدگي جديد ميباشند.
يکي از مهمترين و يا شايد مهمترين سطحي که ذهن نوپديدارگروان را به خود معطوف داشته، مسئله حيات است. به نظر آنان حيات امري است که بدون ترديد در حيطه عالم مادي رخ ميدهد، اما آيا ميتوان حيات و ويژگيهاي آن را به ماده و ويژگيهاي مخصوص ماده تقليل داد؟ طرفداران نوپديداري حداکثري که کلايتون به اين گروه تعلق دارد به شدت امکان تقليل ويژگيهاي خاص موجودات زنده به امور مادي را انکار ميکنند و دلايلي براي رد آن ميآورند. آنها شواهدي بر وجود نوپديدي در حيات که در مجموعه موجودات زنده ميتوان يافت را براي اثبات مدعاي خود ارائه ميدهند و از اين مسير ميکوشند ضمن اثبات پيچيدگي موجود در حيات، غير قابل تقليل بودن آن به ويژگيهاي ماده را نيز ثابت کنند. به ادعاي کلايتون نوپديداري حيات را با ويژگيهاي خاص آن ميتوان شناخت. به اين منظور کلايتون دو معيار براي تشخيص نوپديداري در حيات ارائه ميکند.
1-13-1. تغييرات وجودي
اولين ويژگي نوپديداري در حيات، تغييرات وجودي مشخص است. به اين معنا كه ابتدا يك سري مواد آلي در طبيعت بوده و پس از آن شكلهاي مختلف حياتي پديدار شدند. او شاهدي از دو زيست شناس جرالد جويس93(- 1956.م) و جفري بدا94(- 1948.م) ارائه ميدهد كه ميگويند به وجود آمدن حيات از مواد آلي و عناصر موجود در زمين احتمال بعيدي نيست. بدا مدعي است كه حيات از آميختهاي از مولكولهاي همتا ساز بي حد و مرز آغاز شده است و از آن به بعد به طور اتفاقي غشاء سلولي (مراحل اوليه حيات) در آن پديد آمده است. جويس نيز حيات و زندگي را سامانهاي شيميايي خود پايدار ميبيند كه قادر است دستخوش فرضيه تكامل داروين شود. اما كلايتون اين نگاه را روشنگر مرز ميان حيات و غير حيات نميبيند. مثلا در مورد ويروسها ميان حيات و نبود آن نميتوان تمييز گذاشت چون به نظر او، از جهتي به حيات و از جهتي به فقدان آن منتسب است زيرا هم ويژگيهاي موجودات زنده را از خود بروز ميدهند و هم شباهتهايي به موجودات غير زنده دارند، تا جايي كه ويژگيهاي حياتي بنيادين آن را ميتوان ويژگيهاي فرانوپديد ناميد.95 علت آن نيز شباهت ويروسها از طرفي به موجود داراي حيات و از طرفي به موجودات بيجان ميباشد.96
1-13-2. خودآگاهي
دومين ويژگي نوپديداري حيات كه ميتوان آن را وجه مميز دانست خودآگاهي است كه در شكل ابتدايي موجودات زنده به صورت تغذيه، نمو و كاركردهاي تكثيري شاهد آن هستيم. اين ويژگيها مسئلهاي را به نام پيچيدگي به نمايش ميگذارند كه در ديگر سطوح طبيعت چنين شكلي ديده نميشود. خودآگاهي در مفهوم زيست شناختي اش به اين معني است که موجودات زنده بر حالات دروني خود به نحوي تسلط و اشراف دارند و رفتارهاي خود را متناسب با نياز حياتي شان تغيير ميدهند. برآوردن نيازهاي حياتي، هماهنگي با تغييرات محيطي و گذشته از آن آگاهي نسبت به شرائط دروني از ويژگيهاي موجودات زنده به شمار ميرود. از اين رو برخي مدعي خودآگاهي انعکاسي به معناي آگاهي و کنترل بر آگاهي ميباشند، يعني آگاه بودن از اين که چگونه نسبت به چيزي آگاه هستند. اين امر موجب پيچيدگي بيشتر نيز خواهد بود.
خود آگاهي در معناي زيست شناختي، هر دو ساحت اشراف بر محيط خارجي و احوالات دروني و اصلاح و تسلط بر رفتارهاي آن را شامل ميشود. خود آگاهي خود به دو بخش انعكاسي و عام تقسيم ميشود. از آنجا كه نوع انعكاسي آن به معناي استعداد نظارت بر خود خودآگاهي است، اين قسم از نظر رتبه بعد از خودآگاهي قرار ميگيرد و خودآگاهي عام يعني آگاهي از چگونگي آگاهبودن از خودآگاهي در جايگاه سوم است. اين بدان معني است كه احساس و شناخت لااقل به مفهوم پيشآگاهي ارتباط نزديكي با گسترش زيست شناختي دارد و شناخت آگاهانه در مرحلهاي متأخر، مبتني بر آنهاست. به نظر كلايتون حتي در مورد رفتار برخي باكتريها متناسب با دريافتشان از محيط ميتوان رشد و بهبود مشاهده كرد و شايد بتوان نام آن را شناخت غير آگاهانه از محيط اطراف گذاشت.97 اين تبيين از اين جهت نيز كه تفاوتي ميان شناخت و آگاهي قائل ميشود داراي امتياز است.
1-14. تبيين سطوح نوپديدار در حيات
نوپديدارگروي با اتكا بر مصاديق خاص نوپديدار، مدعي پيچيدگي در حيات ميباشد. بدون شك مبناي مادي آنها نميتواند عناصري غير مادي را به عنوان سادهترين اجزاء تشكيل دهنده اشياء معرفي كند. از اين رو اولين اجزاء تركيب يافته براي پديد آمدن موجود زنده همان عناصر آلي موجود در طبيعتاند. در اولين سطح يعني سادهترين سطح در طبيعت تعدادي عنصر تركيب نيافته مشاهده ميكنيم با خواص مخصوص به خود. فيزيك و شيمي علومي هستند كه قادر به تبيين اين سطح از واقعيت هستي هستند. پس از اين مرحله شاهد تركيباتي ميان عناصر هستيم، چيزي كه حيات را به ما عرضه ميدارد. موجود زنده واقعيتي است كه از تركيب ميان عناصر حاصل ميشود. آيا موجود زنده به معناي حاصل تركيب عناصر ساده، مساوي با جمع عناصر غير تركيب يافته است؟
كلايتون حقيقتي در موجود زنده ميبيند كه با حاصل جمع عناصر تشكيل دهنده آن مساوي نيست؛ پيچيدگي حاصل از تركيب ميان عناصر آلي است كه حقيقت حيات را به ما نشان ميدهد. حقيقتي كه از تفاوت آشكار وجود شناختي تا رفتارهاي هدفمند و هوشيارانه تك سلولي زنده و حتي آگاهي انعكاسي در آن را شامل ميشود. تغذيه، رشد و نمو، تكثير و سازگاري با محيط جلوههاي اين پيچيدگي هستند. به وضوح ميتوان دريافت كه دانشهايي از قبيل فيزيك و شيمي قادر به تبيين چنين پيچيدگي در طبيعت نيستند. به نظر كلايتون اين سطح جديد از طبيعت براي تبيين، نيازمند سطحي فراتر از فيزيك و شيمي ميباشد.98
موجود زنده كه در مرحله اول به صورت تك سلولي است توانايي تغذيه، نمو و تكثير را داراست. در درون اين سلول اطلاعاتي وجود دارد كه بر اساس آن مسير خود را در تجزيه و تقسيم ميشناسد. تبديل يك سلول به سلولهايي كه داراي اطلاعات مجزا و دستورالعملهايي براي كاركردهاي گوناگون هستند نيز جلوهاي ديگر از پيچيدگي موجود در ساختار اين تك سلول زنده است. سلولهاي تقسيم يافته هر كدام علاوه بر كاركردهاي خاص خود، داراي تواناييهاي ياد شده نيز هستند. سلول كبدي، مغزي، عصبي، خوني، عضلاني يا هر سلول ديگر شامل اطلاعاتي در زمينه كاركردهاي خاصي است كه به عهده اش گذاشته شده است. اين سلولها، به نوبه خود بر اثر تكثير، كلونيهايي از نوع خود را تشكيل ميدهند. اين كلونيها خود داراي ويژگي پيچيدگي هستند كه در سطح ابتدايي حيات شاهد آن نيستيم.
مرحله بعدي كه در مسير حيات موجود زند با آن رو به رو هستيم، هماهنگي ميان كلونيهاي سلولي از انواع گوناگون با يكديگر است. در اين مرحله سلولهاي تشكيل دهنده يك كلوني با يكديگر تشكيل يك اندام را ميدهند و اندامها در كنار يكديگر، يك پيكر را شكل ميدهند. در هر يك از اين مراحل حياتي شاهد پيچيدگياي هستيم كه در مرحله قبل ديده نميشد. تودههاي سلولي داراي تمامي ويژگيهاي تك سلول اوليه به علاوه خصوصيات جديد ديگر ميباشند؛ علاوه بر اين هماهنگي با محيط به شكلي تكامل يافته نسبت به سلول اوليه در آنها مشاهده ميشود. به نظر كلايتون هيچكدام از اين پيچيدگيها به وسيله فيزيك و شيمي قابل تبيين نيست. دانشي كه متكفل تبيين اين سطوح از طبيعت است زيست شيمي و زيست شناسي ميباشد. مسئله در مرحلهاي به اوج ميرسد كه اندامهاي مختلف در تلفيق با يكديگر يك كل و پيكر را تشكيل دهند. اين كل، فقط شامل ويژگيهاي اندامها نيست بلكه خصوصيتهاي متعدد ديگري نيز دارد و آن درك و شناخت خاص از خود و از محيط اطراف، اراده و توانايي تصميم گيري، برقرار كردن رابطهاي فراتر از موجودات ديگر با خود، طبيعت و ديگر موجودات زنده در شكل عاطفي و بسياري از ويژگيهايي كه نه در عناصر اوليه ديده ميشود، نه در سلولهاي متراكم و نه در اندامهاي تشكيل يافته از توده سلولي. بي گمان دانشهاي زيست شيمي و زيست شناسي هم توانايي تبيين اين سطح از نوپديدي در موجودات زنده را ندارند.99 تضارب و گستردگي آراء و مكاتب در باب روان شناسي انسان خود گواه مناسبي بر اين مدعا ميتواند باشد.
به عبارت ديگر ميتوان گفت: در مورد رفتارهاي هدفمند انداموارهها که نميتوانيم توجيهي از زيست شناسي بيابيم شايد بتوان از آن به نظريه هدفمندي بدون هدف در عرصه نوپديدي و رفتار انداموارهها تعبير کرد. در حقيقت رفتار انداموارهها نظير مغز، کبد، رشتههاي عصبي و…. نمونهاي است بارز ميان دو سطح کاملاً متفاوت که يکي از عناصر شيميايي نوپديدار، مثلاً عناصرتشکيل دهنده سلول که هيچگونه رفتار هدفمندي را از خود بروز نميدهد تشکيل شده و ديگري عوامل هوشمندي که کاملاً رفتارهاي هدفمند و از روي قصد مرتکب ميشود يعني سطح بسيار پيچيده از نوپديداري که از آن به هوش و نفس ياد ميشود. در حقيقت تفاوت اين سطوح به يک مثال يعني رفتار انداموارهها ختم نميشود بلکه ميتوان سلسله مثالهايي ميان سطح شيميايي و سطح آگاهي يافت. انداموارههاي اوليه به شيوه هوشيارانهاي که عاملي از روي قصد، هدفي را به انجام ميرساند اقدام نميکنند. در عين حال اجزاء يک اندامواره يا اندام يا سلول جهت حفظ بقاء خود
