
در نتيجه تأثير يك طرفه از جانب بدن در نفس وجود دارد. متعاقب اين مطلب، برداشت ميشود كه تحولات ذهني را به وسيله حالات جسماني ميتوان تفسير علّي كرد و حالات جسماني، علل پديداري حالات ذهني ميباشند اما حالات ذهني، علل چيزي نميباشند.
1-7-4. مكاتب مبتني بر انكار اصل چهارم
اين مكاتب قائلند كه ماده و غير ماده ميتواند تعامل داشته باشد. بنابر اين در ارتباط نفس با بدن هيچ مشكل و معضلي وجود ندارد. اين گروه از مكاتب نيز در مجموعه دوگانه انگاران دستهبندي ميشوند. تعاملگروي و تقارن انگاري از اين دستهاند.
1-7-4-1. تعاملگروي39
اينان بر آنند كه بين نفس و بدن يك رابطه مستقيم وجود دارد و بنابر اين بر حسب اين نظريه در عين حال كه تفاوت ميان پديدههاي ذهني و بدني پذيرفته شده، مفروض است كه پديدههاي ذهني بر خلاف ويژگيهاي جهان، به جاي آن كه قابليت مشاهده همگاني داشته باشند ذاتاً شخصياند و به جاي آن كه حيز مكاني داشته باشند غير مكانياند. اين دو جوهر متمايز همكنشي داشته و تأثير متقابل امور ذهني و پديدارهاي بدني در يكديگر مسلم انگاشته شده است.
1-7-4-2. تقارن انگاري40
پيروان آن معتقدند كه هيچ گونه رابطه عليتي ميان نفس و بدن برقرار نميباشد و حتي اين دو با هم هماهنگي هم نميكنند، ولي كار هماهنگ ميكنند و به گونهاي تنظيم شدهاند كه وقتي يکي كاري انجام ميدهد، همان زمان در ديگري كاري مناسب با اين انجام ميپذيرد. مثلاً هر وقت روح دستخوش شرمساري شد، همان وقت بر بدن عرق ظاهر ميشود و بدن سرخ رنگ ميشود. اين نظريه مبتني بر خدا محوري است و در صدد است كه مشكل رويدادهاي ذهني و بدني را حل كند. اين ديدگاه ميخواهد نشان دهد كه ميان ذهن و بدن تأثير و تأثرات وجود ندارد، بلكه تنها نوعي رابطه ميان ذهن و بدن وجود دارد.41
1-8. مكتب نوپديدارگروي مورد پذيرش كلايتون و رويكردهاي آن
كلايتون خود انديشه نوپديداري را چنين تعريف ميكند: نوپديداري نظريهاي است كه ميگويد تكامل كيهاني پياپي در بر دارنده جلوهها و ظهورات نو، غيرقابل تقليل (به ماده) و غيرقابل پيشبيني است.42 ميتوان مكتب نوپديدارگروي را به بياني ديگر اين گونه بسط داد: نوپديدارگروي ديدگاهي است كه معتقد است آگاهي در سطوح خاصي از عالم هستي يافت ميشود كه داراي پيچيدگي بسياراند و در نتيجه تركيبات و پيوستگيهاي ماده ايجاد ميشوند. اين سطوح برخاسته از مادهاند اما داراي خواص و ويژگيهاي ماده نميباشند. بر همين منوال هستي برخاسته از ماده است اما در آن سطوحي يافت ميشود كه داراي خواص غير مادي ميباشند.
دو رويكرد در درون اين مكتب وجود دارد: رويكرد حداقلي و حداكثري. بايد اين نكته را مد نظر داشت كه صفات حداقلي و حداكثري به دو رتبه و رويكرد از نوپديداري اشاره ميكنند نه اين كه بيانگر كيفيت استدلال در آنها باشند.43 آنچه مورد پذيرش كلايتون است، يكي از دو رويكردي است كه در درون اين مكتب وجود دارد. او قائل به نوپديداري حداكثري در هستي و عالم ماده است. كلايتون اين نگرش را در برابر قائلين به اصالت ماده كه همه چيز را به ماده وقواعد مادي بر ميگردانند و نيز دوگانه انگاران كه نفس و ويژگيهاي آن را جوهري مجزا از عالم مادي ميدانند، اتخاذ مينمايد. كلايتون ديدگاه مورد نظر خود را حدوسطي ميان اين دو ديدگاه ميداند.44 تقسيم نوپديداري به حداقلي وحداكثري از قرن بيستم اتفاق افتاده است.45
همان گونه كه بيان شد، مكتب نوپديداري در درون خود به دو رويكرد حداقلي و حداكثري تقسيم ميشود. اين دو رويكرد بيانگر دو شيوه استدلال نيست بلكه دو رتبه و رويكرد از يك مكتب ميباشند. چنانچه ذكر شد، مكتب نوپديداري ابتناء كاملي بر ماده و مطالعات سير تكاملي ماده دارد. رويكردي كه مورد نظر كلايتون ميباشد رويكردي است كه نفس را برخاسته از ماده اما داراي ويژگيهايي فراتر از ماده ميداند. كلايتون به نوپديداري حداكثري پايبند است.
1-8-1. نوپديداري حداقلي يا نوپديداري معرفت شناختي
نوپديداري حداقلي ميگويد: بر سطوح و قالبهايي كه در طبيعت نوپديدار ميشوند همان قوانيني حاكم است كه در علوم فيزيك، شيمي و زيست شناسي مطرح هستند. در اين صورت سطوح ساختاري بعدي كه نوپديد ميشوند گذشته از آن كه تحت تأثير قوانين سطوح پايين تراند، خود نيز داراي تأثير علَي فعال نيستند و اين تصوير در حقيقت همان چيزي است كه دانش فيزيك بر آن پا ميفشارد. در اين رويكرد، ويژگي يك شيئ يا سيستم قابل تقليل به اجزاء تشكيل دهنده نهايي آن شيئ يا سيستم است يا به واسطه خواص ذاتي آن تعيين ميشود، اين در حالي است كه تبيين يا پيشبيني و يا استنتاج اين ويژگي بر اساس آن اجزاء بسيار سخت است. دليل اين كه به اين مورد نوپديداري معرفت شناختي ميگويند اين است كه تمام سطوح نوپديد تحت تأثير عوامل فيزيكي سطوح ابتدايي مادياند و خود از تأثير علَي مستقل بهرهاي ندارند.46
نوپديداري حداقلي همان طور كه از تعريف ارائه داده شده توسط كلايتون بر ميآيد، از مبناي مادي خود در مطالعه سطوح و ويژگيهاي نوپديد طبيعت عدول نميكند از اين رو به آساني ميتوان آن را در دسته نگرشهاي مادي دستهبندي كرد. آنچه بيش از همه اين رويكرد را از رويكرد حداكثري جدا ميسازد اعتقاد به تقليل پذيري پديدهها يا سطوح نوپديد فوقاني به سطوح زيرين يا اجزاء نهايي تشكيل دهنده آن يعني اتمها ميباشد. اين رويكرد در قرن بيستم شيوع فراواني پيدا كرد.47
1-8-2. نوپديداري حداكثري يا نوپديداري وجود شناختي
متفكران پيرو نوپديداري حداكثري آن را اين گونه تعريف ميكنند: سير تكاملي در جهان مادي سطوح متمايز جديد بسياري، به لحاظ هستي شناختي ايجاد ميكند كه اين سطوح به واسطه قوانين يا قواعد مخصوص خود و نيز به واسطه نيروهاي علَيشان شناخته ميشوند. گاهي از اين رويكرد به نوپديدار به نحو وجود شناختي هم ياد ميشود. نوپديداري وجود شناختي آنگاه اطلاق ميشود كه ويژگي يا ويژگيهايي از يك شيئ يا سيستم نه قابل تقليل به اجزاء نهايي تشكيل دهنده آن شيئ يا سيستم، مانند اتمها باشند و نه توسط خواص ذاتي اجزاء تشكيل دهنده نهايي آن شيئ يا سيستم تعيين شوند. به اين خاطر آن را نوپديداري وجود شناختي ناميدند. در فرايند نوپديداري، ويژگيها و سطوحي جديد از وجود نوپديدار ميشود.48
به عبارت ديگر کلايتون موضوع نو پديداري حداكثري را شامل سراسر هستي ميداند كه داراي ويژگي نوپديداري است. به اين معنا كه آنچه در هستي يافت ميشود پديد آمده از ماده است؛ اين ماده حقيقتي و واقعيتي خارجي و غير ذهني دارد؛ اجزاء تشكيل دهنده اين مواد هر كدام داراي ويژگيها و خواص مادي خاص خود ميباشند. قواعد حاكم بر ماده از قبيل فيزيك، شيمي، زيستشناسي و…. ميتواند تبيين گر روابط مادي موجود در طبيعت باشد. اما حقيقت عالم طبيعت تشكيل شده از يك سري مواد ساده و تركيب نيافته نيست. طبيعتي كه ما شاهد آن هستيم جهاني متشكل از سطوح بسيار متعدد و متنوع با ويژگيهاي خاص هر سطح است. هر سطحي از سطوح اين جهان برآمده و برخاسته و به تعبير کلايتون نوپديدار از سطحي پايينتر از خود است؛ با اين ويژگي كه سطح پاييني با تركيب يافتن موادي كه خواص خود را دارند تبديل به پديدههايي با ويژگي جديد ميشوند، كه اين ويژگي برخاسته از «پيچيدگي»اي است كه بر اثر تركيب مواد در سطح پايينتر رخ داده است. اين سطوح نوپديدار كه از سطح پاييني برخاستهاند در مواردي مانند سطح آگاهي داراي تأثير علَي بر سطح پايينتر از خود و جهان اطراف ميباشند؛ اين تأثير علّي يکي از وجوه مميز اين سطح از سطوح ديگر ميباشد.
نكته بسيار مهم و تعيين كننده در مسئله نوپديداري اين است كه سطوح برخاسته از ماده در مراحل و مراتب بعدي، مادي محض باقي نميماند بلكه پياپي سطوح گوناگون با ويژگيهاي جديد در هستي پديد ميآيد تا جايي كه ديگر نميتوان ادعا كرد پديدههاي نوپديد جديد مثلاً قوه ادراك يا ذهن يا نفس انسان نيز از قبيل همان اجزاء مادي تشكيل دهنده سطوح پيشينياند و مادي ميباشند، زيرا از طرفي خواص سطوح پيشين را ندارند بلكه داراي خواصي بسيار پيچيدهتر و كاملتر از سطح پيشينياند و از طرف ديگر، قواعد و قوانين حاكم بر مواد، پديدهها و حتي سطوح تشكيل دهنده قبلي بر آنها حاكم نيست.49
در اين عالم كه تشكيل يافته از سطوح گوناگون و پياپي نوپديدار است، هر سطحي از سطوح تحت حاكميت قانون يا قوانين خاص خود است و ما قانون عام فيزيكي، شيميايي و يا زيستشناختياي نداريم كه حاكم بر تمام سطوح مادي موجود باشد. در اين صورت سطوح پيشيني تعيين كننده سطح بالاتر نميباشند؛ زيرا قانوني عام و يكسان بر تمام سطوح به طور برابر حاكم نميباشد. به عبارت ديگر ديدگاه نوپديداري ميگويد: جهان هستي يا دنيايي كه در آن زندگي ميكنيم از ماده آغاز ميشود ولي هميشه مادي باقي نميماند. به واسطه تركيبات مادي مكرَر و پياپي در اين عالم، سطوح يا ويژگيهايي رخ ميدهد كه نميتوان به واسطه قوانين و قواعد حاكم بر ماده مانند فيزيك، شيمي و زيست شناسي آن را تبيين و تفسير نمود. از اين روست كه ميگوييم برخي از اين سطوح نوپديدار جديد مادي محض نيستند و در ضمن رابطه نفس و بدن نيز از اين قاعده مستثني نميباشد.
نوپديداري حداكثري، نفس را برخاسته از ماده و حقيقت مادي ميداند كه در مراحل اوليه و در شرايطي كه هنوز نفس يا ذهن بر آن اطلاق نميشود در سطحي قرار دارد كه قوانين فيزيكي تبيينگر آن ميباشند اما به مرور به مرحلهاي ميرسد كه ديگر خواصي فراتر از ماده از آن مشاهده ميشود که قواعد و قوانين حاكم بر ماده نيز بر آن حاكم نيست.
1-9. تاريخچه نوپديدارگروي
بر اساس شواهد تاريخي، تفكر ماديگروي و دوگانهگروي و نوپديدارگروي به يونان باستان باز ميگردد. شايد بتوان در طول تاريخ برداشتهايي از اديان بزرگ قبل از يونان باستان در تأييد دوگانهگروي به دست آورد، اما اتكاي ما بر اسناد تاريخي است كه به يونان باستان باز ميگردد.50 گفته شد كه اعتقاد به نوپديداري در برابر دو ديدگاه مادهگروي و دوگانهگروي جوهري قرار دارد، از اين رو کلايتون به بيان مختصري از تاريخ پيشين اين نوع نگاه در تاريخ فلسفه غرب ميپردازد که در اين نوشتار به طور اختصار به آن اشاره ميشود.
1-9-1. ارسطو
هر چند اول بار واژه نوپديداري را جرج هنري لويز51 (1878-1817.م) عنوان كرده اما به نظر كلايتون ميتوان پيشينه آن را در تاريخ انديشه غرب و لااقل از زمان ارسطو جستجو كرد. به نظر كلايتون تحقيقات زيست شناختي ارسطو باعث شد او به اصلي در باب رشد و نمو دروني اندامها برسد كه عهده دار بروز كيفيات يا اشكالي است كه در طي رشد اندام موجود زنده پديدار ميشود. بر اين اساس مثلاً توانايي جنسي قالب و شكل انسان يا حيوان بالغ از درون شكل جواني اش نوپديدار ميشود. به عنوان مثال ارسطو معتقد است كه شكل كامل و نهايي هر موجودي از همان ابتدا در درون آن به صورت بالقوه مثلاً مانند يك هسته يا ذره در درون ميوه موجود است و براي بروز و ظهور فقط نياز به تغيير و تبديل از قوه به فعل دارد. از اين رو ميتوان گفت كه تبيين ارسطويي از نوپديداري شامل علل صوري و غايي ميشود كه از قوه دروني به شكل اندام و از مسير اندام به سمت كمال آن موجود ادامه پيدا ميكند.52 البته همه ابعاد و لوازم انديشه ارسطو با ديدگاه نوپديداري كنوني همخواني ندارد. زيرا بايد توجه داشته باشيم كه ارسطو نفس را جوهر و صورتي ميداند براي مادهاي كه در واقع علَت مادي براي نفس به شمار ميرود. اين ماده نيازمند وحدتي است كه در سايه وحدت نفس به آن ميرسد. از اين رو نفس در ديد ارسطو در جايگاهي برتر از ماده قرار ميگيرد.53
1-9-2. افلوطين(حدود273-203.م)
به نظر كلايتون ديگر پايه گذار نوپديداري را ميتوان افلوطين عنوان كرد كه تحت عنوان فيض54 به آن پرداخت و پيروانش آن را ادامه دادند. ديدگاه نوپديداري كه از ارسطو و افلوطين به بعد شكل پيدا كرده بود، در دوراني كه علوم فيزيك، شيمي و زيست شناسي فلسفه شمرده ميشدند نقش اكتشافي مثمر ثمري
