
وطنش يزد به اصفهان رفت و در روستایي از توابع اصفهان، ساكن شد. محمد باقر در سال 1201 در آنجا به دنيا آمد. قسمتي از دروس ابتدايي و نيز طب را از پدرش آموخت و سپس جهت ادامه تحصيل به اصفهان رفت و از محضر علماء اصفهان بهره جست. وی از ابتدا به ادعيه و اوراد، توجه میكرد و كتابهاي شيخ احمد احسائي، بنيانگذار مكتب شيخيه را مطالعه كرده و روش او را پسنديد و سيد كاظم رشتي، شاگرد شيخ احمد را به استادي انتخاب كرد و از او كسب علم و عرفان نمود. پس از فوت سيد كاظم رشتي مدتي سرگردان بود تا اينكه اوصاف حاج محمدكريم خان و نيز ادعاي بابيت سيد علي محمد باب را شنيد. ابتدا به مشهد رفت و با ملاحسين بشرويهاي در مدرسه ميرزا جعفر ملاقات كرد. پس از گفتگو با ملاحسين بشرويهاي كه طرفدار سرسخت سيد باب بود، جز مهملات چيزي نشنيد. ملاحسين به او ميگويد: «سيد علي محمد الان در اصفهان است. خوب است شما اصفهان رفته و با او گفتگو كنيد.» محمد باقر عازم اصفهان شده و با سيد علي محمد باب ملاقات و گفتگو ميكند. كار به مباهله ميكشد و سيد علي محمد باب و حاميانش در اين مرحله خجل شده و مباهله انجام نميگيرد و میرزا محمد باقر قصد كرمان ميكند. اما پدرش رضايت نميدهد كه به كرمان برود و با حاج محمد كريم خان ارتباط برقرار كند. به نظر مؤلف «تاريخ مفصل همدان»51، پدر ميرزا محمد باقر كه مردي محترم و پرهيزكار بود، گرايش پسرش به حاج محمدكريم خان را ميدانسته و از اين جهت اجازه رفتن به كرمان را نداده است. در اين زمان، حاج محمد كريم خان به هنگام عزیمت به مشهد مقدس، وارد يزد ميشود و محمد باقر بسوي يزد شتافته، حضور حاج كريم خان ميرسد ولي كريم خان از زيارت منصرف شده به كرمان برميگردد. ميرزا محمد باقر همراه او به كرمان رفته و ملازمت او را اختيار ميكند و پس از مدتي استفاده از محضر او، به عنوان نماينده حاج محمد كريم خان ـ كه رياست طائفه شيخيه را داشتـ به نائين اعزام ميشود تا عقايد شيخيه را در نائين، انارك، بيابانك و جندق تبلیغ و ترویج نماید و بعد ازمدتی فعالیت در این مناطق به کرمان باز میگردد.
در آن زمان شيخ عبدالصمد بن حسين شاگرد سيد كاظم رشتي و حاج محمد كريم خان از اهالی همدان است كه رياست شيخيه را در همدان به عهده داشته، پس از درگذشت عبدالصمد جمعي از پیروان او از حاج محمد كريم خان تقاضاي نماينده ميكنند و او وعده ميدهد كه عالمي را بفرستد. پس از چندي محمد باقر اصفهاني را اعزام ميكند و نامه مفصلي هم به علاقمندان خود مينويسد كه شخصي را براي شما فرستادم كه نعمت الهي است.
وی پس از غائله همدان به جندق رفت و تا سال 1319 هـ ق که در آنجا وفات یافت ماندگار شد و پیکر او را چند سال به رسم امانت در آنجا نگه داشتند تا 3 سال بعد که جنازه را به مشهد منتقل و در صحن آزادی مقبره 3 دفن نمودند.52
از وی آثاری بر جای مانده است که کتب و رسایل ایشان 176 جلد است که 50 اثر عربی و بقیه به زبان فارسی است. آثار عربی او در چهار مجلد با عنوان «الرسائل» و آثار فارسی نیز در هفت مجلد تحت عنوان «رسائل» اخیراً چاپ شده است در فقه هم کتاب «کفایه المسائل» را نگاشته که مرجع شیخیه باقریه همین کتاب است. علاوه بر این کتاب «درّه نجفیه» در موضوعات علمی و اعتقادی از وی به چاپ رسیده است.53
ـ میرزا ابوتراب نفیسی کرمانی
وی از مجتهدان شیخیه و از طایفه نفیسیهای کرمان بود که همراه میرزا محمد باقر از کرمان مهاجرت کرده و از مبلغین وی گردید.
ج) عقاید
شیخیه همدان اگرچه به واسطه اختلاف در جانشینی مرجعیت این قوم، از شیخیه کرمان جدا شدند ولی در بسیاری از عقاید، با شیخیه کرمان هماهنگ بوده و همان نظرات حاج محمد کریم خان را قبول دارند و در اصول اعتقادات، همان تفاسیر را پذیرفتهاند و در خصوص مسایل فقهی هم پیرو مکتب اخباری شیخیه کرمان بودهاند ولی در مسایلی چون رکن رابع، اختلافات شدیدی با شیخیه کرمان داشته و آن را رد نمودهاند.54 در حقیقت خود را تابع نظرات شیخ و سید و حاج محمد کریم خان کرمانی میدانند در همه مسائل و احکام ولی در مسئله ناطق واحد که شیخیه کرمان قایل به آن شدند ایشان قبول نداشته و رد میکنند و آنرا انحراف در مسیر شیخیه میدانند بنابراین در مسایلی که شیخیه کرمان با سایر شیعیان اختلاف دارند ایشان هم اختلاف نظرهایی دارند، و خود معترفند که همه اعتقادات شیخیه کرمانی را از شیخ و سید و حاج محمد کریم خان کرمانی قبول دارند و اعتقاداتشان همان اعتقادات است و وجه جدائی را همان تبیین وحدت ناطق توسط محمد خان کرمانی میشمارند. و آنچه در شیوه عمل و زندگی شخصی ایشان مشهود است حفظ تقیدات و حفظ احکام و مستحبات دینی به صورت جدی و دقت در جزئیات است که این حفظ آداب و اعمال که میتوان آن را جنبه های ظاهری عبادت دانست در بین ایشان بسیار رعایت میشود و این حفظ جنبه های ظاهری عبادات در میان اینان بیشتر از شیخیه کرمانی است. به گونهای که ایشان معتقدند که شیخیه کرمان لاابالی در دین شده اند و از رعایت احکام دین دور شده اند و آنها را به بی قیدی در دین متهم میکنند که احکام الهی را سبک شمرده اند.55
فصلدوم:
شیخیهکرمان وهمدان وعقائدآنان
مدخل
با ترویج عقائد شیخ احمد احسائی و پدید آمدن نزاع و مباحث مختلف پیرامون آن اعتقادات، پیروان نظرات وی در میان شیعیان به صورت متمایز از سایرین و بنام شیخیه شناخته شدند و مبارزات جامعه شیعی با این گروه هم روز به روز بر جدائی و مرز بندی بین ایشان و سایر شیعیان افزود و از طرف شیخیه هم مرزهای مشخص برای جدائی و تشخّص پیروان تفکر شیخی تبیین گشت و با نوشتن کتابها و دستورالعملهای اعتقادی و حتی رفتاری این عده از شیعیان کاملاً مشخص از سایرین به صورت فرقهای در میان شیعه شناخته شدند و مباحث از حوزه علمی به جامعه پیروان راه یافت و موجب درگیریهای زیادی گردید از سوئی مخالفین برای سرکوب این گروه اقدام میکردند و در این راه برای محکوم کردن معتقدین به آن افکار شروع به نقد و بیان مشکلات فکری این طایقه مینمودند و از آنجا که قصدشان محکومیت خصم بود بعضاً با افراط و تندروی همراه میشد و انتشار بعضی مطالب و متهم کردن شیخیه بدون بررسی دقیق علمی باعث بوجود آمدن جوّی پر از جدل و مغالطه در میان شیخیه و دیگر شیعیان گردید.
در این میان گروهی از اساس رهبران این جماعت را جاسوس و افراد مزدور اجانب و مجهولالهویه معرفی میکردند.56 57 در مقابل گروهی از شیعیان آنها را از علما و عرفای جهان تشیع میشمردند. ولی آنچه از مطالعه آثار بجا مانده از آن دوران نزاع پیداست در بسیاری از موارد اختلاف برداشتهایی شده و بحث در آن مطالب بالا گرفته بی آنکه منشاء خلاف روشن و واضح شود. اگر چه در مواردی نظرات شیخیه کاملا مغایر اجماع سایر شیعیان بوده و برداشتی جدید از مطالب اعتقادی در حوزه تفکر شیعی شده است که به جای خود محل مباحث علمی و مناقشه است ولی کشیده شدن این اختلافات به سطح جامعه و درگیریهای طرفداران هر یک از دو طرف موضوع را از راه صحیح خارج و به مسئلهای اجتماعي و سیاسی بدل ساخته است.
در اینجا سعی بر این است که با مراجعه به مطالب بیان شده توسط بزرگان شیخیه و فهم صحیح از توضیحات ایشان، نظرات و اعتقادات آنان را بیان کنیم در این فصل به اعتقادات شیخیه کرمان و همدان میپردازیم که تقریباً در تمام موارد اعتقادی و حتی فقهی مشترک بوده و هر دو نظرات شیخ احمد و سید کاظم رشتی و حاج محمد کریم خان کرمانی را پذیرفته و مبنای عقاید خویش قرار دادهاند و شاید تنها منشاء نزاع تفسیر رکن رابع است که ایشان را به صورت دو گروه متمایز در شیخیه در آورده است.58
اگر چه در طول دوران مبارزه با شیخیه در خصوص مطالبی چون توحید و صفات خدا و برخی مسایل کلامی ایشان را محکوم و به مخالفت با شیعیان متهم نمودهاند ولی آنچه از آثار علمی آنان برداشت میشود این است که آنان در اعتقاد به اینگونه مطالب چون سایر شیعیان بوده و همان نظرات را دارند و فضای بدبینی و جدل و مخاصمه باعث چنین برداشتهایی شده است که بواسطه طولانی شدن بحث و خارج از موضوع بودن به آنها نمیپردازیم و فقط چند مسئله اصلی که بعنوان تفاوتهای اعتقادی شیخیه با سایر شیعیان معروف گشتهاند را بیان میکنیم. صرف نظر از اختلاف در برخی جزئیات و برداشتهای متفاوت از بعضی مطالب کلامی و فقهی میتوان نقاط اصلی اختلاف را در چند مسئله برشمرد.
1ـ اصول دین، 2ـ معاد، 3ـ معراج، 4ـ غلو، 5ـ رکن رابع.
1ـ اصول دین:
یکی از مطالب جنجال برانگیز در میان درگیری شیعیان و شیخیان مسئله تعداد و عناوین اصول دین بود. در میان اکثریت شیعیان پس از مباحث و طرح نظرات متکلمین و دانشمندان شیعه نهایتاً اصول دین 5 اصل بیان شد که با آنها یک شیعه اثنیعشری از سایر ملل و مذاهب شناخته میشد. توحید ـ عدل ـ نبوت ـ امامت ـ معاد.
در حالی که شیخیه در این باب چنین گفتند که اصول دین 4 اصل است و آنرا «رکن» نامیدند:
1ـ معرفت خدا 2ـ معرفت انبیاء 3ـ معرفت امام 4ـ معرفت شیعه کامل.59
این بیان موجب اختلاف و نزاع فراوان گردید و ایشان را خارج از چهارچوب اعتقادی شیعه دانستند و آنها را منکر عدل خدا و بیاعتقاد به معاد معرفی کردند ولی بیانات فراوان و توضیح این نظر در کتب و رسالههای شیخیه موضوع را روشن ساخت که تنها اختلاف در نوع تقسیمبندی است ایشان منکر هیچ یک از اصول دین و مذهب شیعه نیستند. رئیس طایفه شیخیه کرمان میگوید «اصول دین که برخلاف فروع دین باید دانسته شود و تقلیدی نیست از نظر شیخیه4 اصل است… و این به معنی عدم قبول اصول مذهب در شیعه نیست و عدل در رکن اول همراه با سایر صفات خداست و معاد و همه آنچه پیامبران خبر آوردهاند مقبول است»60
و تصریح میکنند که «ما منکر هیچ یک از اصول خمسه معروفه نیستیم»61
سایر پیشوایان شیخیه نیز در آثار خود بر همین نظر تاکید کرده و شهادت دادهاند و شیخیه همدان نیز همین نظر حاج محمد کریم خان را بیان کرده و همین اعتقاد را دارند مثلاً میرزا محمد باقر همدانی در کتاب «اجتناب» همین مطلب را بیان کرده و سایر پیروان ایشان هم بر این عقیده هستند.62
2ـ معاد
مسئله معاد و کیفیت آن از مسائلی است که بین شیخیه و سایر شیعیان محل خلاف و اختلاف واقع گردیده است و اولین بار بواسطه همین اعتقاد توسط شهید ثالث در قزوین شیخ احمد محکوم به کفر گردید و همین تکفیر سرآغاز سختیها و محنتهای فراوان برای شیخ احمد احسائی گردید.
شیخیه معاد را جزو اصول دین نمیدانند با این تعریف که اصول دین مسائلی را شامل میشود که واجب است انسان آنرا با تحقیق و عقل بفهمد و تقلیدی نیستند. در حالی که در مورد معاد این اعتقاد حتی بواسطه قبول از حرف پیامبر و قرآن کافی است و بسیاری از مردم نمیتوانند با دلیل عقلی به این مسئله و ابعاد آن پی ببرند. به عنوان مثال عبارت کتاب هدایه الطالبین را ذکر میکنیم: «معاد هم چونکه لازم نیست فرد با دلیل عقلی به آن برسد جزو اصول نیست و جزء فروع دین است و از لوازم عدل است و همین که کسی به تبعیت از خدا و پیامبرمعاد را بپذیرد و قبو ل کند و یقین کند، ضرری به ایمانش نمیرسد، اگر به تبعیت از خدا و رسول بپذیرد از فروع تصدیق و صدق نبی است و اگر از عقل بفهمد از فروع عدل و حکمت، اما اعتقاد به آن واجب و منکر آن کافر است»63
مسئله بعد که در این باب محل بحث است کیفیت معاد است آیا معاد جسمانی است یا روحانی و در هر حال کیفیت آن چگونه است؟ شیعه معتقد است معاد بنا بر ادله قرآنی و روایی فراوان جسمانی بوده و کسی که معتقد است معاد روحانی است منکر ضروری دین میباشد. اما در چگونگی و تبیین این مسئله هر یک راهی را رفتهاند ابوعلیسینا پس از عجز از اثبات عقلی معاد جسمانی آنرا تعبداً میپذیرد آنجا که میگوید: «فنقول یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هو مقبول من الشرع و لا سبیل الی اثباته الا من طریف الشریعه و تصدیق خبر النبوه…»64 میگوید راهی برای اثبات معاد جسمانی نیست مگر از
