
و ذکر نام مراجع عظام شیعه در قم و نجف و مخیر کردن پیروان در تقلید از هر یک از مراجع شیعه بود که در سال 1368 هجری قمری هنگام ایراد خطبه در مراسم فاتحه برای برادرش میرزا علی حائری چنین اعلامیکرد.23 و بدین وسیله خط پر رنگ میان این فرقه و عموم شیعیان را برداشت و نوعی بازگشت به اکثریت را اعلام کرد. زیرا یکی از مهمترین شاخصههای جدایی شیخیه با سایر شیعیان در امور اجتماعی، مسأله تقلید بود که با این اقدام، این اختلاف کمرنگ شد. اگرچه باز با درخواست مردم کویت از ایشان وی با اقامت در کویت مرجعیت برادر را ادامه داده و تا پایان عمر عملاً این مسئولیت را ادامه داد و بعد از وفات او پسرش میرزا عبد الرسول احقاقی (1307ـ 1382 هـ ق) مدت کوتاهی حدود دو سال بعنوان مرجع پیروان شیخیه آذربایجان بود و با وفات او پسرش میرزا عبدالله احقاقی از سوی مریدان پدر برای این منصب دعوت شد و عزیمت وی از تهران به کویت خود دلیل قبول این مسئولیت بوده و تلویحاً آنرا قبول کرده و بعنوان رهبر طایفه شناخته میشود ولی در خطبه ای مرجعیت را از خود سلب و مؤمنین را به تقلید از مراجع قم و نجف ارجاء داد.24 وی در خطبه روز جمعهی چهلمین روز درگذشت پدرش در مسجد جامع کویت، این رهبری و مرجعیت را از خود سلب کرد و با اشاره به قول علی چنین گفت: «با توجه به این که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فرموده اند:
«ابغض الخلائق الی الله رجلان رجل وکله الله الی نفسه، و من یتصدی للحکم بین الامه و لیس لذلک باهل»25
نزد خدای تعالی دو تن مبغوض او میباشند. یکی مردی است که خدای تعالی او را به خودش واگذارد، و دومی کسی است که فتوی دادن به مسلمانان را به عهده بگیرد و اهل آن مقام نباشد. من تا آن جا که بتوانم در خدمت شما خواهم بود. این مقدار بر من واجب دینی است که در خدمت مؤمنان و در خدمت اهل بیت علیهم السلام باشم. اما نه به عنوان مرجع، بلکه به عنوان یک خدمتگزار، در حال حاضر من نمیتوانم این مقام شریف و بزرگ را یعنی نیابت حضرت ولی عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بپذیرم. بنابراین شما آزاد هستید که در تقلید پدرم باقی بمانید تا من به موقع اجازه بدهم که از خودم تقلید کنید.»26
با این بیان، وی گام دیگری در راه الحاق این گروه از شیعیان، به پیکره جامعه شیعه برداشته و خط کشیهای موجود را کمرنگتر نمودهاست و عملاً دیگر تفاوت چندانی که بتوان آنها را فرقه یا گروهی متفاوت نامید، باقی نماندهاست. ولی حفظ موقعیت اجتماعی و جایگاه خانوادگی به گونه ای است که همچنان نوعی تفرقه و جدایی بواسطه حفظ این موقعیت از طرف برخی افراد در میان جامعه شیعه وجود دارد و میرزا عبدالله احقاقی بعنوان رهبر گروه شناخته میشود.
عقاید شیخیه آذربایجان
در خصوص عقاید شیخیه آذربایجان، علیرغم تفاوتها و اختلافاتی که در تبیین برخی مسایل دارند، میتوان گفت: این گروه از شیخیه در اصول و فروع دین با شیعیان(متشرعه) اختلافی نداشته و همچون سایرین به اصول پنجگانه و فروع دهگانه دین معتقدند و نیز در مسأله تقلید از مجتهدین، چون سایر شیعیان عمل مینمایند و بر خلاف شیخیه کرمان که مسلک اخباری گری دارند، احکام خود را از مراجع شیعه تقلید مینمایند. تنها میتوان گفت این گروه به واسطه پیروی از آراء فلسفی و کلامی شیخ احمد احسایی در مورد معاد و معراج نبی اکرم و غلو در مقام ائمه، جزو شیخیه محسوب شدهاند ولی با شیخیه کرمان به شدت مخالف بوده و ردّیههای متعددی بر علیه آنان نگاشتهاند. در مباحث اعتقادی نیز در چند امر جزئی با شیعیان اختلاف نظر دارند که نمیتوان َآنها را اموری اساسی و موجب جدایی و ایجاد فرقه دانست. به عنوان مثال به چند مورد از این اختلاف نظرات اشاره میکنیم:
1. شیخیه آذربایجان معتقدند که خون و سایر فضولات امام طاهر بوده و نجس نیست.27
2. ایشان معتقدند شیعیان به دو گروه کامل العقیده و ناقص العقیده تقسیم میشوند. خود را کامل العقیده میدانند و اعتقاد دارند فرد کامل العقیده نمیتواند از فرد ناقص العقیده تقلید نماید و نیز نمیتوان پشت سر شیعه ناقص العقیده نماز خواند.28
3. معتقدند امام به خواست الهی به گذشته و آینده، علم حضوری دارد نه علم حصولی. بدین معنا که تمام این معلومات در ذهنش دائماً حاضر است.29
اگرچه به واسطه مباحثات جدلی که بین شیعیان و شیخیه صورت پذیرفته، مطالب و احکامی به ایشان نسبت داده شده است ولی بیشتر این مطالب، برداشتهای خصمانه بوده و جزء اعتقادات شیخیه به حساب نمیآید. در نهایت میتوان گفت که شیخیه آذربایجان در میان سایر شیعیان پراکنده شده و از میان رفتهاند و تنها برخی از طرفداران مسلک احقاقی باقی ماندهاند که البته افراد عادی و عوام آنها، فقط اسماً خود را شیخی مینامند و در عمل با سایر شیعیان فرقی ندارند و از آنجا که اصول و فروع دین اسلام را قبول دارند، خارج از شیعه نبوده و شاید تنها مباحث اجتماعی و ریاست طلبی برخی از خواص ایشان وجه تمایز آنها با سایر شیعیان گردیده است.
2. شیخیه کرمان
الف) تاریخ پیدایش
ابراهیم خان ظهیر الدوله یکی از شاهزادگان قاجار و از نوادگان و داماد فتحعلی شاه قاجار بود که به حکومت کرمان و بلوچستان منصوب شده بود و به واسطه ظلمهای زیادی که مردم کرمان در طول حمله آقا محمدخان قاجار و جنایات و خرابکاریهای او دیده بودند، این فرد به آبادانی و عمران منطقه کرمان همت گماشت و آثار فراوان و خدمات زیادی از خود بر جای گذاشت که حمام، بازار، مسجد، مدرسه و کاروانسراهایی که به دستور او ساخته شده و موجب آبادانی شهر کرمان گردیده بود، همچنان باقی است. از جمله خصوصیات او گرایش به اهل علم و ترویج امور دینی بود که برخی موقوفات وی جهت مراسم و شعایر دینی از جمله مدرسهای زیبا به نام «ابراهیمیه» هنوز پا بر جا و فعال است.30
وی به شیخ احمد احسایی علاقمند بود و حتی از مریدان شیخ احمد گردید. این علاقه مندی حاکم کرمان در ترویج و گسترش افکار شیخ احمد در کرمان بسیار مؤثر بود. زیرا محمد کریم خان فرزند حاکم از شاگردان و مریدان سید کاظم رشتی بوده و بعد از تحصیل علوم دینی در نجف و کربلا به کرمان بازگشت و رهبری حوزه علمیه و پیروان این گرایش را بر عهده گرفت31 و بعدها به واسطه نفوذ و اقتدار مالی و خانوادگی که داشت با اتکاء به علم و دانش اندوختهاش به توضیح و تبیین اصول اعتقادی شیخ احمد احسایی پرداخت و با بیان نظرات او و تفسیر اعتقادات شیخ بنیان گروهی تحت عنوان شیخیهی کرمانی یا کریمخانیه را گذاشت و به صورت مکتبی مستقل در برابر شیخیه آذربایجان قرار گرفت.
وی با نگارش آثار زیاد در زمینه اعتقادات خود، یکی از پرکارترین افراد در این مسیر به حساب میآید و تألیفات زیاد او در مسائل مختلفی چون اعتقادت، احکام، فلسفه، تفسیر و پاسخگویی به شبهات دیگران او را از سایر رهبران این گروه متمایز ساخته است. بعد از مرگ او در سال 1288 هـ ق پسرش حاج محمد خان کرمانی به جانشینی او و رهبری شیخیه کرمان برگزیده شد. هر چند اختلافاتی در خصوص جانشینی محمد کریم خان به وجود آمد از جمله جدایی یکی از شاگردان برجسته حاج محمد کریم خان به نام محمد باقر خندق آبادی که مخالف جانشینی وراثتی بود و با رهبری شیخیه در شهر همدان بنای فرقهای در شیخیه را نهاد که به شیخیه همدانیه یا باقریه معروف گردیده و آثاری از خود بر جای گذاشتند که نگاشتههایی در نقد و رد برخی نظرات حاج محمد خان جزء آنهاست و نیز عده ای از شیخیه پیرو پسر بزرگ حاج محمد کریم خان یعنی محمد رحیم خان کرمانی شدند ولی به هر حال، حاج محمد خان جانشین پدر شد و پس از او برادرش حاج زین العابدین خان و بعد از او هم فرزندانش به ترتیب جانشین او و رهبر فرقه بودند که در اصطلاح خود شیخیه به آنها «سرکار آقا» گفته میشود. این افراد عبارتند از: 32
1. حاج محمد خان(1263 ـ 1324 هـ. ق)
2. حاج زین العابدین خان (1276 ـ 1360 ه ق)
3. ابوالقاسم خان ابراهیمی(1314 ـ 1390 هـ. ق)
4. حاج عبدالرضا خان (1340 ـ 1401 هـ. ق)
با ترور و قتل حاج عبدالرضا خان در سال(1401 قـ 1358 هـ. ش) در کرمان، رهبری این گروه به یکی از شاگردان مکتب شیخیه کرمانی در بصره بنام سید علی موسوی فرزند سید عبدالله که او هم از علمای شیخیه در بصره بود منتقل شد و در حال حاضر هم چنان سید علی موسوی که ساکن بصره میباشد، رهبری و مرجعیت شیخیه کرمان را بر عهده دارد.33
شیخیه کرمان در طول حیات نسبتاً کوتاه خود، دچار درگیریها و مخالفتهای فراوان گردیده است که مشاهده آثار رهبران این گروه و دیدن شکوائیهها و نالیدنهای بیشمار ایشان از دست سختگیریهای ناشی از اختلافات دینی یا اعتقادی نبوده و اغراض دیگری به این مسایل دامن زده است. ولی به هر حال موجب شکل گیری فرقهای در میان شیعیان گردیده است. عمدهترین علل این تنازعات، بحثهایی چون ریاست طلبی برخی رهبران جامعه و وجود اختلافات طبقاتی در اجتماع آن دوران میباشد که جلوهی بارزی از این اختلاف طبقاتی، شاهزاده بودن سران شیخیه در جامعه فقیر کرمان بود که باعث مخالفتهای زیادی توسط قشر محروم جامعه با این گروه شده و با هدایت برخی رنگ دینی گرفته است و در تاریخ کرمان شواهد زیادی از اینگونه مسایل مطرح شده است که به نمونهای بسنده میکنیم:
برخی در کرمان میگفتند: «قاجاریه از بنی امیه هستند و جناب آقازاده (حاج محمد کریم خان) از بنی امیه است» و در کوچه هرگاه به یک شیخی میرسیدند میگفتند: «بر بنی امیه و شیخیه لعنت…» و یا در مجالس میگفتند: «به دین سرکار آقا از دنیا نروی صلوات بفرست.»34
به هر حال علیرغم وجود فشارهای زیاد اجتماعی و مخالفتها و طرد و تکفیرهای فراوان، جماعت شیخیه در کرمان به حیات خود ادامه داد و در جامعه شیعیان جایگاهی برای خویش نگاه داشت.
شیخیه کرمان امروزه هم در کرمان دارای پایگاه و مدرسه هستند و علیرغم مخالفتهای علمی و عملی با ایشان، همچنان در مجالس اختصاصی و محافل مذهبی ویژه همفکران خود، و با داشتن مسجدی مخصوص پیروان خود، در مرکز شهر و نیز احداث بیمارستان و مراکز عمومی به حضور خود در عرصه جامعه شیعی ادامه میدهند. اگرچه با فعالیت عدهای از علمای کرمان و کمرنگ کردن مرزهای اختلاف، امروزه دیگر از درگیری و نفی و تکفیر بین شیعیان اثنی عشریه و شیخیه خبری نیست و حتی به گونهای شیخیه در میان جامعه شیعیان زندگی میکنند که تشخیص آنها مشکل است و مردم با هم و بدون اختلاف و تشخّص خاصی زندگی میکنند.35
ب) بزرگان
در خصوص ذکر نام بزرگان و علماء شیخیه کرمانی میتوان گفت عمدتاً همه سلسله مشایخ این طایفه اهل کتابت و نگارش بوده و آثار و مکتوباتی از خود بر جای گذاشتهاند و با توجه به نو پا بودن و اینکه سالهای زیادی از زمان شروع این تفکر نگذشته است، آثار تقریباً زیادی از خود بر جای گذاشتهاند که مختصراً به شرح زندگانی این افراد میپردازیم.
ـ حاج محمد کریم خان کرمانی(1225ـ 1288هـ. ق)
حاج محمد کریم خان قاجار فرزند ابراهیم خان ظهیر الدوله پسر مهدیقلی خان پسر محمد حسن خان پسر فتحعلی شاه قاجار است که پدرش ابراهیم خان پسر عمو و داماد فتحعلیشاه قاجار و نیز حاکم کرمان و سیستان بود.36 وی شب پنجشنبه 18 محرم 1225 هـ. ق در کرمان و در خانوادهای صاحب نفوذ و اشرافی و متمول به دنیا آمد. پدرش برای این کودک دو مربی و دو معلم گماشت. وی بعد از فراگیری ادبیات فارسی نزد اساتید خوب شهر کرمان، به یادگیری عربی مشغول شد و از آنجا که پدر مشوق و حامی او در درس و علم بود، راهی عراق شد و قبل از آن به اصفهان رفته و ایامی چند در محضر درس شیخ محمد ابراهیم کلباسی شرکت کرد و در کرمانشاه هم شیخ علی پسر شیخ احمد احسایی را دیدار و ایامی نیز در کلاس درس او شرکت کرد و بعد عازم کربلا شد و در آنجا با ملاقات سید کاظم رشتی مرید او شد به گونهای که همه اموال خود را به استاد خویش بخشید که سید خمس آن را قبول و باقی را به خودش بازگرداند.
همین مرید شدن و بذل مال، موجب شد بین استاد و شاگرد رابطهای قوی پدید آید به گونهای
