
م اجتماعي وارد ميکند مرتکب توسط جامعه به کيفر ميرسد7.
به هرصورت پديده جزايي يا جرم مبتني بررفتاري است که از طرفي مخالف نظم اجتماعي و از طرفي ديگر بايد اين رفتار در قانون جزا پيشبيني و مستوجب کيفر قانوني باشد بنابراين تا وقتي رفتار غيرعادي و زيانآور شخص به اجتماع با متون قانوني منطبق نباشد مرتکب قابل تعقيب نيست.
گفتار دوم: تعريف انحراف
سابقا مطالبي پيرامون جرم مطرح گرديد دراين گفتار مطالبي راجع به انحراف بيان ميشود تا آشنايي اجمالي با مقوله انحراف به دست آيد.
اگر به دنياي اطراف خود نگاه کنيم متوجه خواهيم شد همان قدر که مردم از هنجارها پيروي ميکنند، تخطي و سرپيچي از قوانين اجتماعي نيز مشاهده ميشود براي مثال کساني دزدي ميکنند، بر سر ديگران کلاه ميگذارند، تقلب ميکنند، لباسهاي عجيب وغريب ميپوشند، آرايشهاي غيرعادي انجام ميدهند با لهجههاي غيرمتعارف سخن ميگويند، موادمخدر مصرف ميکنند، به استعمال مشروبات الکلي ميپردازند قماربازي ميکنند، به اديان و فرقههاي ديگر متمايل ميشوند، ناراحتيهاي رواني پيدا ميکنند و مواردي از اين قبيل. بنابراين تصور کامل از جامعه، بايد شامل هنجارشکنيها و هم نمايشگر هم نواييها8 باشد.
هرجا قوانيني براي رفتارمناسب و صحيح اجتماعي وضع شده باشد بصورت غيرمستقيم به (کج رفتاري9) و (انحراف) نيز اشاره شده است تعريف و تبيين رفتار مقبول10 بطورخودکار طبقه ديگري از وقايع يعني رفتار غيرمقبول را به ذهن متبادر ميسازد11. به اين ترتيب انحراف مجموعه رفتارهايي است که با هنجارهاي اجتماعي درعين اعتبار و اجرا مطابقت ندارد و در گروه اجتماعي موجب بروز واکنشهاي متنوعي ميگردند که نظارت اجتماعي ناميده ميشود.
از يک نظر انحراف را به دو دسته تقسيم کردهاند در حالت انحراف نخستين شخصي گهگاه به اعمال انحرافآميز دست ميزند ولي از نظر اجتماعي شخص قابل قبولي است چنين افرادي نميگذارند که الگوهاي انحرافآميز برهمه جنبههاي زندگي اشان چيرگي يابد وخود را منحرف نميانگارند و بقيه افراد جامعه نيز هنوز براي آنها احترام قائلند اما در حالت انحراف دومين شخص به عنوان منحرف مشهور ميشود و جامعه چنين فردي را غيرقابل قبول و ناخوشايند ميانگارد و خود فرد نيز خودش را منحرف تشخيص ميدهد و به منحرفهاي شناخته شده ديگر ميپيوندد12.
يکي ديگر از دانشمندان انحراف را اينگونه تبيين نموده که انحراف، ما را به مفهوم هنجار ارجاع ميدهد براساس اين نظر هر نوع ناهنجاري تعبير به انحراف ميگردد. ماهيت انحراف بسيار پيچيده و مشکل است که به دلايلي چون گستردگي ماهيت و حدود و ثغور جلوه کنش انحرافي و عوامل وضعيتي مرتبط با آن است اولين عامل در پيچيدگي آن، تعريف انحراف برحسب نسبيت هنجارهاي اجتماعي است دومين عامل، هنجارها قاعدتاً ملاک کنش هستند و نه مبين شيوه انجام صحيح آنها، به ديگر سخن انحراف امري مستمر بوده و قطعي و کامل نيست و برخي انحرافات از هنجارها در بخشي از زمانهاي خاص مورد نظر است سومين عامل؛ عدم انطباق کامل مرزهاي نظارت غيررسمي و رسمي بر رعايت هنجارها. در اين چشمانداز مردم بهد ليل زندگي جمعي و نه برخورد مستمر با نهادهاي قانوني است که حدود هنجارها را ميشناسند. ساير عواملي که باعث پيچيدگي فهم و تبيين انحراف است، شامل: وجود انحرافات ناخواسته برحسب رابطه انگيزشها با رفتار، وجود رابطه ميان ادراک انحراف با انحرافات آشکار و پنهان و… ميباشد. بر اين اساس واژه انحراف در لغت بهمعناي عملي که به دور از هنجارها ميباشد، است. انحراف ازجمله مسائلي است که در حوزه آسيب شناسي اجتماعي بدان پرداخته ميشود. انحراف صفت منسوب به برخي رفتارها يا اشخاص، نظير بزهکاري يا بيماران رواني است. اين موضوع از آرا متقدم آسيبشناسي اجتماعي اخذ شده است. جامعهشناسان، انحراف را نهمانند صفتي رفتاري يا نوعي شخصيت، بلکه به منزله ويژگي برخي وضعيتهاي اجتماعي يا کارکردهاي ساختي نظام اجتماعي در نظر ميگيرند13.
مجموعه صاحبنظراني را که تعريفي از کجرفتاري (انحراف) ارائه دادهاند ميتوان به دو گروه بزرگ تقسيم کرد:
1- گروهي که کجرفتاري را پديدهاي واقعي و داراي صفتي ميدانند که از رفتارهاي بهنجار قابل تشخيص و تفکيک است. (نتلر، 1984 و هرشي، 1973).
2- دسته دوم آنانکه مدعياند کجرفتاري لزوماً واقعي نيست و برخي افراد به اشتباه يا از روي غرض برچسب ميخورند. از سوي ديگر صرف ارتکاب نوعي خاص از رفتار چنانچه عدهاي متوجه نشوند يا قدرت انگزني نداشته باشند باعث ميشود لزوماً فرد کجرفتار تلقي نشود. بنابراين از نظر اين گروه اساساً اين انگ است که کسي را کجرفتار ميکند و نه نفس رفتار. (ارمن و لاندمن، 1996؛ سيمون، 1996؛ بکر، 1973 و اريکسون، 1962)14.
به صورت عام از نظر جامعهشناسان انحراف را ميتوان ناهمنوايي با مجموعه هنجارهاي معيني تعريف کرد که شمار زيادي از افراد يک اجتماع يا جامعه پذيرفتهاند. تخطي از هنجارها، طيف وسيعي دارد چنان که در سطح کلان جامعه با اتلاف و قصور و بينظمي و لااُباليگري تداعي ميشود و در سطح ميانه جامعه به نظاميگري و ناامني و بيتخصصي و ناآگاهي تعبير ميگردد و در سطح خرد جامعه سر از بيماري و بزه و جرم و گناه در ميآورد15.
سابقه بررسي رفتارهاي کجروانه با تاريخ تفکر اجتماعي عجين است دورههاي آغازين تحليل کجروي در تمدن مغرب زمين شاهد مباحثي نظري و متکي بر مواضعي فلسفي يا مذهبي است. بررسي اين نظرات نشان ميدهد که انديشمندان آن دورهها، به اثرپذيري کجروي از علل گوناگون و ابعاد متفاوت اين اثرپذيري توجه داشتند. نخستين گونههاي اين سخنان را ميتوان در “دوران يونان باستان” ديد. براي نمونه، افلاطون و ارسطو در همان حال که وقوع جرم را به عواطف و انگيزههايي دروني نسبت ميدهند، از امکان تأثيرگذار بودن “تشکيلات اجتماعي و اقتصادي” سخن ميگويند و “فقر” را “يکي از شرايط مساعدِ” شکلگيري و گسترش جرم قلمداد ميکنند16.
کجروي همانند ساير پديدههاي اجتماعي داراي کارکردهاي منفي و مثبت ميباشدبااين توصيف که شکسته شدن هنجارهاي مهم اجتماعي در سطح گسترده، زندگي اجتماعي را غيرقابل پيشبيني کرده و عامل ايجاد تضاد و کشمکش ميان دو گروه همنوايان و کجرفتاران ميشود که حاصل همه اينها از بعد منفي:
1. ايجاد اختلال در نظم اجتماعي خواهد بود.
2. اگر بدون مجازات بماند، تمايل به همنوايي را در مردم از بين ميبرد.
3. مخدوش کردن حس اعتماد و اطمينان عمومي باعث ميشود.
4. صرف هزينههاي هنگفت براي فعاليتهاي کنترل اجتماعي لازم است.
از نظربرخي دانشمندان انحراف ميتواند تاثيرات مثبتي نيز داشته باشداين بحث اولين بار توسط اميل دورکيم مطرح شد. از نظر وي کجروي برخلاف آنچه مردم خيال ميکنند، ماهيت رفتار نيست بلکه منوط به چگونگي تعبير و تفسير ديگران از آن رفتار است، وي معتقد است که کجروي براي بهبود و اصلاح اجتماعي مفيد است. کارکردهاي انحراف و کجروي عبارتاند از:
1. کمک به تصريح و روشن شدن هنجارها و تعيين حدود تحمل و مداراي اجتماعي17 است. شايد بتوان گفت اگر کجروان نبودند همنوايان نيز به ذهن متبادر نميشدند.
2. حفظ و تقويت ارزشها و همبستگي و يگانگي جامعه.
3. عمل کردن بهعنوان سوپاپ بخار براي کاهش فشار نارضايتيهاي اجتماعي بدين صورت که کجرفتاري از تراکم زياد از حد ناخشنوديهاي اجتماعي کاسته، فشارهايي را که بر گروه نظم جامعه وارد ميآيد خنثي کرده، يا دستکم کاهش خواهد داد.
4. به صدا در آوردن سوت خطر بروز نقص در سازمان اجتماعي. در شرايط خاص، هنجارها به طريق گريز نهادي18 يعني کج رفتاريهاي منظم و در سطح وسيع توسط تعداد زياد يا اکثريت مردم شکسته ميشوند. براي مثال بروز گريز نهادي (طفره عمومي) در مقابل قوانيني که در غرب تفريحات روزهاي يکشنبه را تعطيل ميکرد بيانگر اين است که چنين بيهنجاريهايي قابليت اجرايي ندارند.
5. کجروي معمولاً بهعنوان يک منبع تغييرات اجتماعي قلمداد ميشود. آنچه امروز کجرفتاري است ممکن است فردا همنوايي باشد. هر شخص يا گروهي که تصميم به تغيير هنجارهاي موجود در يک جامعه بگيرد، به همراه آن بايد خطر بدنامي و رسوايي19 را به دليل اين کجروي بپذيرد20.
خلاصه اينکه کجرفتاري و انحراف ماهيتاً بد يا خوب نيست و با توجه به شرايط ميتواند از نظر اجتماعي مفيد يا مضر باشد.
به عقيده نگارنده انحراف در يک تعريف جامع و مانع ميتواند مشتمل بر يک سري رفتارها. کنشهاي خلاف هنجارها واصول مورد قبول همگان با نمودبيروني يا دروني باشد بنحوي که يک فرد منحرف را از ساير افراد جامعه با بروز آن رفتار يا کشف آن حالت در وي توسط ديگران متمايز سازد بديهي است وقتي از انحراف بحث ميشود دايره وسيعي از کجرويهاي اجتماعي که جرم نيز اخص از آن است در بر ميگيرد و بسته به نوع کجروي و انحراف داراي تقسيم بنديهايي ميگردد که ما در اين مقال مشخصا در حوزه انحرافات جنسي بحث ميکنيم.
مبحث دوم: تعريف جرايم و انحرافات جنسي
گفتار نخست: تعريف جرم جنسي
مسبوق بر اين مبحث در مورد تعريف جرم و انحراف مطالبي عنوان شد در اين گفتار برآنيم که تعريفي مشخص از جرم جنسي ارائه کنيم.
براي تعريف جرم جنسي هرچند ضابطه دقيق و جهاني در دست نيست زيرا اگرچه موضوع روابط جنسي براي گروه کثيري از آدميان امري است محسوس ولي دشواري مساله برسرتشخيص طبيعي و يا مجرمانه بودن آن است چرا که از قومي به قوم ديگر و از قلمرو دانشي به دانشي ديگرتغييرمييابد ممکن است عملي که در يک جامعه بعنوان سنبل ترقي وتمدن قلمدادشوددر جامعه اي ديگرآن عمل مذموم باشد بر اين اساس علماي علم اخلاق جامعه شناسان، روانشناسان، روانپزشکان و زيست شناسان در اين خصوص توافق کامل و کلي ندارند.
از لحاظ سنتي جرم جنسي با توجه به موضوع، روش، فراواني ياچارچوب ارضاي جنسي توصيف کردهاند و هر نوع فاصلهگيري از هنجارهاي حاکم بر روابط افراد بزرگسال ناهمجنس را در قلمرو جرم جنسي قراردادهاند بايد گفت که جرايم جنسي از کهنترين و با سابقهترين جرايم بشري است که رد پاي آن را ميتوان در طول تاريخ مشاهده کرد لذا قدمت تاريخي جرايم جنسي با قدمت پيدايش موجود زنده برابر است زيرا جنسيت و روابط جنسي براي بقاي موجودات زندهاي که از دو جنس مخالف باشند ازجمله مظاهر اصلي و ارکان تعريف حيات است21.
اپنهايمر اولين دسته از جرايمي را که در جوامع بشري قابل مجازات بودند بترتيب خيانت، جادوگري توهين به مقدسات و ساير جرايم عليه مذهب. زناي با محارم وجرايم جنسي. سم دادن و نقض مقررات شکار ميداند22.
نکته اساسي اينجاست که بلاخره چگونه ميتوان تعريفي کامل از جرم جنسي ارائه نمود چرا که تعريف جرم جنسي از يک جامعه به جامعه ديگرمتفاوت است شايد اين بدليل اين امر باشد که اساسا منابع جرمانگاري در هر جامعه متفاوت است در برخي جوامع دين. مذهب فرهنگ. آداب و سنن گذشتگان. و نوع ساختار جوامع در تعيين يک عمل بهنجار در مقابل نابهنجار تاثير دارد و در برخي ديگر معيارهايي مانند ملاحظات سياسي، خواست مردم و فشار افکار عمومي آن جوامع يا جوامع ديگر عامل تعيين کننده است از همين رو است که اعمالي در برخي جوامع جرم تلقي ميگردد ولي مقتضييات زمان و تلاش براي کسب نمادهاي ترقي و مدرنيته بنحو شايستهاي ديدگاهها را تغيير دادهگويي که آن عمل از ابتدا جرم نبوده است لذا اين عوامل باعث شده که تعريف از جرم جنسي بدون توجه به اين الگوها همواره تعريفي نا قص ومختص قوم يا قبيلهاي خاص باشد تاثير اين ملاکهاي خصوصا عرف وسنن بحدي است که حتي گاهي هنجارهاي مورد قبول عامه از مدار قوانين مدون خارج شده و بدعتي ناخوشايند را بجا گذاشته است بمانند آنچه دربرخي از جوامع و مناطق جنوبي کشور ملاحظه ميشود. جوامعي فوقالعاده بسته و متاثر از هنجارهاي خودساخته بنحوي که دراين گونه جوامع ارتباط دختر وپسري که از لحاظ شرعي بر يکديگر محرمند قبل از اجراي مراسم عروسي شايد آنقدر مذموم باشد که همپايه جرم ارتباط نامشروع بدون علقه زوجيت تلقي گردد که اين امر دراين مناطق دستگاه قضايي را با چالشهاي اساسي در تصميمگيري روبرو نموده بنحوي که
