
اخلاقی می نامد. کارهای طبیعی را کارهای می داند که قابل تحسین و ستایش نباشد که این دسته از کارها، همان کارهای طبیعی و عادی است و یک دسته کارها قابل تحسین و ستایش است که این دسته از کارها، اخلاقی می باشند. (همان،36)
استاد مطهری در تعریفی دیگر از فعل اخلاقی، آن فعلی را اخلاقی می شمارد که هدف از آن، منافع مادی و فردی نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستی، خواه به خاطر زیبایی فعل، به خاطرزیبایی روح خود، به خاطر استقلال روح و عقل خویش، و یا به خاطر هوشیاری انجام دهد. همین که در افعال انسان، خودی و منفعت فردی در کار نبود، فعلی که انجام می شود یه فعل اخلاقی است. (مطهری،1373ج،135و136)
در مسائل اخلاقی، محور همان خود را فراموش کردن و از خودگذشتن و صرف نظر کردن از منافع خود است. استاد اساس همه مسائل اخلاقی را رهایی از خودی و رها کردن و ترک منیت می داند. (مطهری،1373ز،80)
استاد مطهری در یک تقسیم بندی از دیدگاه قرآن مقام انسانی را در سه مرتبه بیان کرده و کارهای انسانی را در سه قسم تبیین می کند.
«قرآن برای انسان یک مقام فوق حیوانی قائل است و یک مقام همدرجه با حیوان و یک مقام پائین تر از حیوان، یعنی انسان گاهی در حیوانیت با حیوان همدرجه میشود، گاهی ارزشی بالاتر از حیوان و حتی بالاتر از ملک و فرشته پیدا میکند و گاهی ارزش منفی پیدا میکند و زیر صفر قرار میگیرد، یعنی از حیوان هم پستتر میشود. کارهای انسان هم سه قسم است :
1. اخلاق یعنی بالاتر از حد حیوان.
2. ضد اخلاق یعنی پائینتر از حیوان.
3. «نه اخلاق»، یعنی اخلاق نیست ولی ضد اخلاق هم نیست. «نه اخلاق و نه ضد اخلاق» یعنی یک کار عادی در حد حیوان.
حال اگر شما یک آدمی را در دنیا پیدا کنید و اینطور آدمها زیاد هستند که درست خصلت کبوتر و یا گوسفند را دارد، یعنی فقط در فکر خودش است و بس، از صبح که بلند میشود همه فعالیتش برای این است که شکم خود را سیر کند و شب هم بخوابد، چنین آدمی در حد حیوان است. کار او در این حد، اخلاق نیست ولی ضد اخلاق هم نیست. (مطهری،1373ب،218و219)
3-3-3-2-ارزش کار اخلاقی
کار اخلاقی در وجدان هر بشری دارای ارزش می باشد. این ارزش نه از نوع ارزش مادی بلکه ارزش فراتر از ارزش های مادی است. این ادعا نیازی به اثبات ندارد چرا که هر یک از انسان ها وجداناً در می بابند که کارهای اخلاقی در نزد آنان ارزشمند و قابل تحسین است و هرکسی را که متخلق به اخلاقی باشد تحسین می کنند و خود می دانند که این نوع کارها با معادلات مادی قابل ارزیابی و سنجش نیست. اما ریشه این ارزشمندی در وجدان انسان ها چیست؟
استاد مطهری در بیان ریشه این ارزشمندی در اخلاق به من علوی و سفلی اشاره کرده و این گونه توضیح می دهد: «معنای خوب نبودن، باید و نباید، دوست داشتن و دوست نداشتن است، ولی کدام (من) دوست داشته باشد؟ (من سفلی) یا (من علوی)؟ آنجا که (من علوی) انسان دوست داشته باشد، میشود اخلاق و ارزش و اینکه انسان برای اخلاق یک علوی احساس میکند ناشی از همین جاست، و اینکه انسان یک جنبه از وجود خودش و کارهای مربوط به آن جنبه را دارای علو و بلندی میبیند. یک اعتبار و قرارداد نیست، بلکه برای اینستکه آن جنبه را در وجود اقوی و اکمل احساس میکند، و تمام کمالات هم به همان وجود و اشتداد در آن بر میگردد، و همه نقصها هم به عدم» (مطهری، بی تا د،208)
3-3-3-3-نظریات درباره معیار ارزش های اخلاقی
یک کار چگونه و به چه جهت رنگ اخلاقی پیدا میکند و با افعال طبیعی تمایز پیدا مینماید؟ به تعبیر دیگر معیار و مقیاس اخلاقی بودن چیست؟ در اینجا نظریه های گوناگونی وجود دارد که بررسی این نظریه ها می پردازیم.
3-3-3-3-1-نظریه عاطفی
یکی از نظریه ها در باب ملاک اخلاقی بودن، نظریه عاطفی است. طبق این نظریه، رمز اخلاقی بودن در عواطف بشر است. کار اخلاقی آن کاری را گویند که عالیتر از تمایلات فردی یعنی عاطفه غیر دوستی سرچشمه میگیرد کارهای اخلاقی انسانها کارهایی است [ناشی از این] که آن انسانها غیر را هم دوست میدارند یعنی تنها خودشان را دوست ندارند، به سرنوشت دیگران هم مانند سرنوشت خودشان علاقهمند هستند و از اینکه به غیر سود یا لذتی برسد همان اندازه شادمان میشوند که به خودشان سودی برسد و خودشان به لذتی برسند. البته این عاطفه غیر دوستی نیز درجاتی دارد که بعضی از انسان ها از اینکه به غیر خود سود برسد بیشتر لذت می برند تا اینکه به خود سودی برسد. (مطهری،1372ز،37و38)
3-3-3-3-1-1-نقد نظریه عاطفی
استاد مطهری این نظریه را در سه محور نقد می کند که ما هر سه محور را بیان میکنیم.
3-3-3-3-1-1-1-هر محبتی اخلاق نیست
استاد مطهری معتقد است که نمی توان هر محبتی را اخلاق دانست. هر محبتی ولو قابل ستایش و مدح باشد نمی توان اسم اخلاق روی آن گذاشت. به نظر استاد، در اخلاق عنصر اختیار و اکتساب یعنی غیر غریزی بودن خوابیده است اگر انجام کاری برای انسان غریزه بود یعنی طبیعی و فطری و مادر زاد بود و انسان آن را تحصیل نکرده و به اختیار خودش به دست نیاورده بود، آن کار، با شکوه و عظمت و قابل مدح هست ولی در عین حال اخلاق نیست. (مطهری،1372ز،42-44)
3-3-3-3-1-1-2- اخلاق محدود به غير دوستی نيست
محور دیگر انتقاد استاد مطهری بر این بحث است که با وجود اینکه در برخی رفتارها غیر دوستی وجود دارد اما اخلاق محدود به غیر دوستی نمی باشد و محدوده اخلاق وسیعتر از حدود غیردوستی است و نمی توان همه کارهای مقدس و باشکوه انسان را از نوع غیر دوستی دانست. در نگاه استاد همه کارهای مقدس و با شکوه انسان از نوع غیر دوستی نیست بلکه یک سلسله کارهای با عظمت و شکوه و قابل تقدیر و تقدیس و آفرین گویی و حمد در انسان هست بدون اینکه ربطی به غیر دوستی داشته باشد. مثل تن به ذلت ندادن که ربطی به غیردوستی ندارد. (مطهری،1372ز،44و45)
چنانچه در روایات آمده که: « الْقَتْلُ أَوْلَی مِنْ رُکُوبِ الْعَار» (ابن طاووس، 1348،ص 119) مرگ بهتر است از اینکه انسان ننگ ذلت را متحمل بشود.
همچنین در این رابطه امیرالمؤمنین فرمود: «و الحیوة فی موتکم قاهرین» (هاشمی خویی،1400 ق. ج4؛ ص 301)
3-3-3-3-1-1-3-مفهوم انسان دوستی
استاد مطهری در ادامه به بررسی مفهوم انسان دوستی پرداخته و این واژه را محتاج به تفسیر دانسته و نظرات مختلف در معنای آن را آورده و به بررسی مفهوم آن می پردازد.
«محبت انسان، احتیاج به تفسیر دارد غالبا آن را غیر دوستی تفسیر کرده اند، و آنها که کمی بالاتر رفتهاند گفته اند [انساندوستی] اولا ایراد وارد است که چرا انساندوستی؟ خوب بگوییم جاندار دوستی
واقعا اگر انسان نسبت به یک حیوان عاطفه به خرج بدهد، این کار اخلاق نیست چون انساندوستی نیست؟ آیا انسان فقط باید انسانها را دوست داشته باشد و جاندارهای دیگر را نباید دوست داشته باشد؟ بلکه همه چیز را باید دوست داشته باشد. انساندوستی احتیاج به تفسیر دارد همین جاهاست که اگراندکی افراط بشود، به نام انساندوستی انسان دشمنی . صورت میگیرد چطور؟ مقصود از انسان چیست؟ آیا انسان یعنی همین حیوان یک سرو دوگوش؟ یا مقصود از انسان نه هر انسانی است، نه انسان بالقوه و نه انسان ضد انسان، بلکه انسان دارای انسانیت است، و انساندوستی، به خاطر انسانیت دوستی یعنی به خاطر دوستی ارزشهای انسانی است هر انسانی به هر اندازه که واجد ارزشهای انسانی است لایق دوستی است و به هر اندازه که از انسانیت خلع شده ولو به ظاهر مانند انسانهای دیگر است [لایق دشمنی است از نظر ظاهر] انسان دوستی یعنی هر انسانی به هر نسبت که از ارزشهای انسانی بهره مند است شایسته دوستی است، و انسانی هم که بالفعل از ارزشهای انسانی بهره مند نیست باز لایق دوستی است برای رساندن او به ارزشهای انسانی یک انسان کامل، یک انسان فاقد ارزشهای انسانی را هم دوست دارد ولی نه اینکه چون دوستش دارد فقط میخواهد شکمش را سیر بکند دوست دارد که او را نجات بدهد و برساند به ارزشهای انسانی به این معناست که پیغمبر اکرم رحمة للعالمین است، برای همه مردم اعم از کافر و مؤمن رحمت است. پس این یک معیار درباب اخلاقیات که گفته شده است، و دیدیم این معیار، کامل نیست صد در صد نفی نمیکنیم ولی معیار کاملی نیست بخشی از حقیقت در این معیار هست نه تمام حقیقت»
(مطهری، 1372ز،45 و 46)
3-3-3-3-2-نظریه فلاسفه
نظریه فلاسفه اسلامی در باب اخلاق بر اساس اراده است. در انسان ها و حیوانات امر مشترکی به نام میل و شوق وجود دارد اما در انسان چیزی به نام اراده وجود دارد که در حیوان نیست. اراده همراه با عقل بوده و هر جا که عقل باشد اراده نیز خواهد بود. پس آنجا که عقل نباشد اراده ای نیز در کار نخواهد بود. (مطهری،1372ز،47)
3-3-3-3-2-1-فرق میل و اراده
استاد مطهری در ادامه تبیین نظر فلاسفه اسلامی در جهت تبیین واضح و روشن از بحث اراده و جلوگیری از خلط میان اراده و میل به بررسی این دو بحث می پردازد. استاد میل را در انسان، کششی می داند به سوی یک شی ء خارجی. میل، جاذبه و کششی است میان انسان و یک عامل خارجی که انسان را به سوی آن شی خارجی میکشاند. اما اراده به درون مربوط است نه بیرون، یعنی یک رابطه میان انسان و عالم بیرون نیست بلکه برعکس، بعد از اندیشه و محاسبه انسان میان کارها، و سنجش مصلحتها و مفسده ها با یکدیگر، آنوقت اراده کرده و آنچه را که عقل به او فرمان داده انجام دهد نه آنچه که میلش میکشد، و بسیاری از اوقات و شاید غالب اوقات آنچه که عقل مصلحت میداند و انسان اراده میکند بر حکم فتوای عقل انجام بدهد، بر ضد میلی است که در وجودش احساس میکند.
استاد اراده را تحت کنترل قرار دادن همه میلهای نفسانی و ضد میلهای نفسانی یعنی تنفرها، خوفها و ترسها می داند. (مطهری،1372ز،47-53)
3-3-3-3-3-نظریه وجدانی
طبق نظریه وجدانی، اخلاق نه عاطفی است نه از نوع عقل و اراده «بلکه اخلاق عبارت است از الهامات وجدانی.»(مطهری،1372ز،59) استاد مطهری در تبیین این نظریه می گوید: «گروهی معتقدند که خدای متعال نیرویی در درون انسان قرار داده است که آن نیرو غیر از عقل و عاطفه است، نیرویی است که به انسان تکلیف الهام می کند؛ یعنی از درون انسان به انسان فرمان می دهد. این نیرو به عقل مربوط نیست. عقل بیشتر یک امر اکتسابی است و این یک امر فطری است. خدای متعال هر انسانی را با یک وجدان آفریده و آن وجدان در بسیاری از مسائل- نه همه چیز را – به انسان الهام میکند. در کارهایی که اسمش را کار اخلاقی میگذاریم وجدان به انسان الهام میکند» (همان،59) و در نهایت کار اخلاقی از منظر این نظریه عبارت است از «کاری است که از وجدان الهام گرفته شده باشد کار طبیعی کاری است که به وجدان مربوط نیست، به طبیعت ارتباط دارد، ولی کار اخلاقی به طبیعت انسان ارتباط ندارد، به وجدان انسان ارتباط دارد، به فرمانی است که انسان از ضمیر خود میگیرد» (همان،59)
3-3-3-3-3-1-نقد نظریه وجدانی
3-3-3-3-3-1-1-تحقیر فلسفه
به نظر استاد، در این نظریه، «محصول عقل نظری و به قول ما فلسفه بیش از حد تحقیر شده است نظریه کانت که میگوید ما از راه عقل نظری هیچیک از این مسائل را نمیتوانیم اثبات کنیم، اشتباه است اتفاقا از راه عقل نظری – بدون اینکه ما بخواهیم راه وجدان و عقل عملی را انکار کرده باشیم – هم آزادی و اختیار انسان را میتوانیم اثبات بکنیم، هم بقاء و خلود نفس را، هم وجود خدا را و هم خود فرمانهای اخلاقی را همین فرمانهایی که انسان از وجدان الهام میگیرد، عقل هم لااقل به عنوان مؤیدی از وجدان، آنها را تأیید میکند»(مطهری،1372ز،75)
3-3-3-3-3-1-2- همه احكام وجدان مطلق نيست
استاد همه احکام وجدان را به صورت مطلق قبوا ندارد. استاد برای اثبات این مدعا، مثالی از دیوانه می زند که کارد به دست سراغ بیچاره ای را میگیرد که شکمش را سفره کند. اگر از ما بپرسد که آن فرد کجاست؟ اگر بگوییم اطلاع ندارم دروغ گفنه ایم در حالی که وجدان گفته باید راست بگویی و اگر بگوییم اطلاع دارم و نشانش دهیم آن دیوانه به ناحق آن فرد را می کشد. استاد در اینجا نتیجه می گیرد که همه احکام
