
ص553)
پاسداشت اين مفهوم از عدالت، هرچيز را به سامان ميآورد، و خيانت در آن، همه چيز را به نابساماني ميکشاند.اين مفهوم در همه امور روان است، که هرکجا پاس داشته شود، عدالت معنا يافته، و هرکجا ناروايي صورت گيرد، ستم پديد آمده است.
2-4-1. انصاف و داد
حضرت على عليهالسلام در قسمتى از بيانات خود، عدل را به معناى انصاف دانسته و مىفرمايد: «الْعَدْلُ الاْنْصَافُ: عدل عبارت است از انصاف.» (نهجالبلاغه، حكمت231، ص509)
انصاف به معناى ميانهروى است؛ يعنى كارى عادلانه است كه افراط و تفريط در آن وجود نداشته باشد. انصاف مصدر عربى به معناى داد دادن، عدل و داد كردن، راستى كردن، به نيمه رساندن، نيمهچيزى گرفتن و ميانهروى است. (عميد، 1361ش:ج1، 249).
«انصاف» در معامله يعنى به عدالت داد و ستد كردن به طوري كه در سود و زيان برابر خريدار بهرهمند شود (به نسبتى سود ببرد كه در خريدن جنس از ديگرى سود داده است يا زيان برابر). (راغب اصفهانى، 1412ق:810)
«انصاف» در روابط و مناسبات اجتماعي و امور سياسي و اداري به مفهوم نصف کردن سود و زيان ميان خود و ديگران و پاس داشتن « داد» و حفظ حقوق ديگران همانند حفظ حقوق خود، و در مقام داوري حقوق طرفين را يکسان و برابر رعايت کردن است. بنابراين انصاف، بدين معناست که هرکس حقوق ديگران را رعايت کند و آنرا چون حقوق خود بداند و به ديگران ستم نكند.
3-4-1. مساوات
عدالت درآنجا که سخن از حقوق عمومي و قرار گرفتن در برابر قانون و بهرهمندي از فرصتهاي اجتماعي، سياسي، و اقتصادي است، به مفهوم مساوات و برابري ميباشد؛ و آنجا که سخن از حقوق شخصي و مراتب و ملاحظه توانمنديهاي گوناگون است، به مفهوم تفاوت و تناسب حقها است.
چنانکه امام علي عليهالسلام در نامه خود به اسود بن قطبه، سردار سپاه حلوان، فرمود:«فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ: پس بايد کار مردم در آنچه حق است، نزد تو يکسان باشد، که ستم را با عدل عوض ندهند.» (نهجالبلاغه، نامه59، ص449)
همچنين ايشان در نامه 27 نهجالبلاغه به محمدبن ابي بكر، هنگامي كه وي را به حكومت مصر منصوب كرد ميفرمايد: «وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتّي لاَيَطْمَعَالْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِکَ لَهُمْ وَ لاَيَيْأسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَيْهِمْ: در نگاههايت و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم، به تساوى رفتار كن تا بزرگان در ستم كارى تو طمع نكنند، و ناتوان ها در عدالت تو مأيوس نگردند.»
با توجه به احاديث ذكر شده، در آنچه حقوق مردم و حقوق عمومي شمرده ميشود، عدالت به معناي مساوات است، و عدم مساوات و تبعيض در حقوقشان، ستم برآنان است.
شهيد مطهرى نيز در اين زمينه مىگويد: «اگر مقصود اين باشد كه عدالت يعنى رعايت تساوى در زمينه استحقاقهاى متساوى، البته معناى درستى است، عدل ايجاب مىكند اينچنين مساواتى را و اينچنين مساوات از لوازم عدل است.» (مطهرى، بىتا (د): 56)
حضرت عليهالسلام در كلام ديگري ميفرمايد: «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اَللَّحْظَةِ وَ اَلنَّظْرَةِ وَ اَلْإِشَارَةِ وَ اَلتَّحِيَّةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لاَ يَيْأَسَ اَلضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ: و در نگاه كردن با گوشه چشم و نگاه خيره و اشاره و سلام دادن، رفتار يكسان داشته باش، تا بزرگان و قدرتمندان به ستم تو چشم طمع نبندند و زير دستان و ناتوانان از عدالت تو نااميد نشوند.» (نهجالبلاغه، نامه 46، ص421)
عدالت ورزيدن در بهرههاي عمومي نيز به معناي پاس داشتن مساوات است، چنانکه امام علي عليهالسلام در نامه خود به مصقله پسر هبيره شيباني که از جانب حضرت کارگزار اردشير خرّه (فيروزآباد) بوده، فرموده است: «أَلاَ وَإِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَقِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هذَا الْفَيْءِ سَوَاءٌ، يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ يَصْدُرُونَ عَنْهُ: آگاه باش حقّ كسي كه نزد تو و نزد ما است از مسلمانها در قسمت نمودن اين مالها يكسان است: پيش من بر سر آن مال مىآيند و برميگردند (چنانكه هر كس براى آب بر سر چشمه رفته و بر مىگردد و چشمه بىتفاوت به همه آب مىبخشد، بنابراين حقّ ندارى كه آن مالها را به خويشاوندانت اختصاص دهى).» (نهجالبلاغه، نامه 43، ص415)
اميرمؤمنان علي عليهالسلام بهرههاي عمومي و سرانهي جامعه را به مساوات بين مردم تقسيم مينمود و بر اين امر مصرّ بود و آنرا عمل به عدالت ميدانست. آن حضرت در پاسخ به پيشنهاد برخي از ياران مبني بر زير پا گذاشتن مساوات در تقسيم بهرههاي عمومي، بيشتر دادن به اشراف عرب و قريش و آنان که بيم مخالفتشان ميرفت و نگراني از جدا شدنشان و پيوندشان به معاويه وجود داشت. (ابن ابي الحديد، 1404ق:ج7، 37) فرمود: «أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي اَلسَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ كَانَ اَلْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ: آيا مرا فرمان ميدهيد تا پيروزي بجويم به ستم کردن درباره آنان که سرپرست ايشانم؟ به خدا که نپذيرم تا جهان سرآيد، و تا آنگاه که ستارهاي پي ستارهاي برآيد. اگر دارايي از آن من بود، همگان را برابر مي داشتم، تا چه رسد که دارايي، ازآن خدا ست.» (نهجالبلاغه، خطبه126، ص183)
حضرت على عليهالسلام در تقسيم بيت المال و اموال عمومى بسيار محتاط بود و اجازه نمىداد ذرّهاى از مال بيتالمال بىجا مصرف شده و به غيرمستحق برسد. حضرت معتقد بود كه بايد بيتالمال بين افراد به صورت مساوى تقسيم شده و حق كسى ضايع نگردد.
به نظر مولاى متقيان، عدالت همه جا بايد اجرا گردد، امّا عدالت در اموال عمومى اهميتش بيشتر است. بنابراين، اينجا حضرت عدالت را به معناى مساوات گرفته است، امّا نكتهاى كه بايد بدان توجّه گردد اين است كه منظور حضرت اين نيست كه به تفاوتها، ويژگىها و استعدادهاى افراد توجه نشود، بلكه مقصود از مساوات اين است كه ميان افرادى كه از نظر استعداد و… در يك رديف قرار دارند نبايد فرق، تفاوت و تبعيض قايل شد و بايد با همه يكسان برخورد گردد؛ يعنى مساوات بين افرادى كه شرايط يكسانى دارند معنا پيدا مى كند.
4-4-1. رعايت حقوق و رساندن هر ذي حقي به حقش
از مفاهيم اساسي و کليدي عدالت، رعايت حقوق و به جا آوردن آن است، و اين که حق هر ذي حقي به تناسب ميزان آن، هرچه باشد، ادا گردد. اميرمؤمنان امام علي عليهالسلام فرموده است: «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاء: پس چون رعيت حق والي را گزارد و والي حق رعيت را به جاي آرد، حق ميان آنانبزرگ مقدار شود و راههاي دين پديدار و نشانههاي عدالت برجا و سنت چنانکه بايداجرا، پس کار زمانه اصلاح گردد و طمع در پايداري دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته؛ و اگر رعيت بر والي چيره شود يا والي بر رعيت ستم کند، اختلاف کلمه پديدارگردد و نشانههاي جور آشکار و تبهکاري در دين بسيار، راه گشاده سنت را رها کنند.» (نهجالبلاغه، خطبه216، ص333)
عدالت در اين مفهوم، رعايت حق هر داراي حقي است، هرچند که آن حق داران، مخالفاني باشند همچون خوارج. مراعات حقوق که در اين كلام حضرت، مراعات طرفيني حقوق مردم و حاکم به عنوان نمونه اي از آن يادآوري شده است از نشانه هاي استقرار عدالت محسوب شدهاست. در مواردي که اشخاص يا گروههايي بر يکديگر حقي داشته باشند، مراعات آن، عدالت وعدم مراعات آن، همسان با جور و ستم است. اين فرمايش که در آن، مراعات حقوق و عدالت پيوند خورده اند، مي تواند قرينهاي باشد بر اينکه اداي حق و رعايت آن مصداقي ازعدالت است.
5-4-1. اعتدال و ميانه روي
عدالت به مفهوم اعتدال و ميانهروي در آموزههاي امام علي عليهالسلام و در روابط و مناسبات شخصي، اجتماعي، مديريتي، سياسي و اقتصادي مورد توجه و تأکيد است، چنانکه در سخنان آن حضرت آمدهاست: «عليك بالقصد فى الامور، فمن عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل: بر تو باد به ميانهروي در کارها، زيرا هرکه از ميانهروي روي برگرداند، ستم کند، و هرکه بدان پايبند گردد، به عدالت رفتار کند.»(خوانساري، 1366ش:ج4، 291)
اين مفهوم از عدالت در نامه امام به يکي از کارگزارانش چنين آمده است: «فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ اِحْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اَللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ اَلشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ اَلْقَسْوَةِ وَ اَلرَّأْفَةِ وَ اُمْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ اَلتَّقْرِيبِ وَ اَلْإِدْنَاءِ وَ اَلْإِبْعَادِ وَ اَلْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ: دهقانان محل فرمانداريت از خشونت، قساوت، تحقير و سنگدلىتو شكايت آوردهاند، و من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم چرا كه مشركند و نه سزاوار دورى و جفا چرا كه با آنان پيمانبستهايم. پس لباسى از نرمش همراه با كمى شدّت بر آنان بپوشان، با رفتارى ميانشدت و نرمش با آنها معامله كن، اعتدال را در ميان آنان رعايت نما نه زياد آنهارا نزديك كن و نه زياد دور! انشاء الله» (نهجالبلاغه، نامه19، ص376)
امام علي عليهالسلام در اين نامه کارگزار خود را به رفتاري به دور از افراط و تفريط فراخوانده، که عدالت، اعتدال و ميانهروي است.
امام علي عليهالسلام در وصيت خود به فرزندش امام حسن عليهالسلام در رابطه با ضرورت ميانهروي و اعتدال مىفرمايد: «من ترك القصد جار: هر كس راه راست و ميانه را رها كند، به بيراهه مىافتد». (نهجالبلاغه، نامه31، ص404)
اعتدال و ميانه روي، راه روشنى است كه خداوند سبحان توسّط قرآن كريم و احكام آن به ما نشان داده، و انسان را به پيمودن آن سفارش كردهاست: «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ (نحل/9): بر خداوند است نشان دادن راه ميانه». و اين راه خود نردبان رشد فردى و تكامل اجتماعى است. پس هر كس از اين راه برود، به هدفى كه خواستار آن است خواهد رسيد، و هر كس آنرا ترك كند، در دام فساد و ستمگرى و كجراهى خواهد افتاد.
6-4-1. فهم عميق، نيكو داورى كردن و…
در جاى ديگر، حضرت در توضيح معناى «عدل»، آنرا بر چهار قسم تقسيم مىكند و مى فرمايد: «اَلْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحِلْمِ الْحُكْمِ وَمَنْ حَلُمَ لَمْ يفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِى النَّاسِ حَمِيدا: عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقيقت برنده، و نيكو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آنكه فهميد به ژرفاى دانش رسيد و آنكه به ژرفاى دانشرسيد از آبشخور شريعت سيراب گرديد، و آنكه بردبار بود، تقصير نكرد و ميان مردم با نيكنامى زندگى نمود.» (نهجالبلاغه، حكمت 31، ص473)
در واقع، در اينجا اميرالمؤمنين عليهالسلام مىخواهد با اين تبيين از عدالت، مصاديق عينى و اركان عدالت را تبيين كند؛ يعنى عدالت در فهميدن مطلب، بدين معناست كه با عمق و ژرفانگرى آنرا مورد مطالعه و بررسى قرار دهد و بعد درباره آن مطلب قضاوت نمايد. و مطالعه عميق و همه جانبه است كه انسان را به
