
گونه بيعدالتي از وي سر نزند، عملي را انجام نميدهد كه دشمن بتواند از آن سوء استفاده كند و آنرا دست مايه تجاوز و تعدي خويش قرار دهد. پس در نتيجه دشمن در برابر رفتار عادلانه وي مغلوب ميگردد و نميتواند بر عليه شخص عادل اقدامي را انجام دهد. اين امر در مورد يك ملت نيز تطابق دارد بهاين گونه كه اگر در آن عدل اقامه گردد و عمل منافي با عدالت صورت نگيرد، دشمن بهانهاي براي وارد ساختن ضربهاش به آن ملت، نمي يابد و در برابر آن مقهور ميگردد.
حضرت در جاي ديگري ميفرمايد: «إذا بني الملك على قواعد العدل، و دعم بدعائم العقل، نصر اللَّه مواليه، و خذل معاديه: زمانيكه حكومت بر پايههاى عدل و داد بنا شود، و به پشتوانههاى عقل و خرد تقويت گردد، خدا هوادار آنرا يارى مىكند، و دشمنش را مغلوب مىسازد» (تميمي آمدي،1410ق:289)
رسول خدا صليالله عليه و آله نيز در رابطه با اين اثر عدالت ميفرمايد: «مَن عَمَّ عدله نصر عَلَي عَدوهِ: هر كه عدالتش فراگير گردد، بر دشمنان چيره گردد.» (مجلسي، 1403ق:ج72، 359)
3-2-3. اجراى احكام و حدود شرعى
در خطبه131 نهجالبلاغه امام علي عليهالسلام اجراي احكام و حدود شرعي را يكي از نتايج اقامه عدل در جامعه اسلامي ميداند و ميفرمايد: «اَللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ اَلَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لاَ اِلْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ اَلْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ اَلْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ اَلْإِصْلاَحَ فِي بِلاَدِكَ فَيَأْمَنَ اَلْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ اَلْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ: پروردگارا تو ميدانى آنچه ما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى به دست آوريم، و نه براى اينكه از متاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم، بلكه به خاطر اين بودكه نشانههاى از بين رفته دينت را باز گردانيم، و صلح و مسالمت را درشهرهايت آشكار سازيم، تا بندگان ستمديدهات در ايمنى قرار گيرند، و حدود ضايع ماندهات اجرا گردد… .»
امام عليهالسلام در اين خطبه بيان ميكند كه هدف وي از به دست گرفتن حكومت، به خاطر به دست آوردن ملك و يا سلطنت نبوده بلكه هدف وي، اجراي عدالت بوده است، و در ادامه ذكر ميكند كه با اقامه قسط و عدل در جامعه، احكامي كه از اجرا بازايستادهاند به جريان درميآيند، حال بايد ديد منظور از «حدود تعطيلشده» چيست؟ مرحوم محمد جواد مغنيه در اينباره مىنويسد: «حدود خداى سبحان مختص به شلاق زناكار و قطع دست دزد نيست، بلكه شامل هر ممنوعى مىشود و بزرگترين ممنوعات عبارتاند از: سيطره بر بندگان، ترويج فساد، در اختيار گرفتن اموال و مقدرات، ترساندن در امان ماندگان، در غل و زنجير كشيدن انسانهاى فقير و گمراه كردن افراد ساده لوح با نيرنگ و فريب و ادعاهاى دروغ و اتهام دروغين و بهتان به انسانهاى آزاده.» (مغنيه، 1973م:ج4، 351)
به طور كلي در صورت اجراي عدالت در جامعه، مردمي كه در آن زندگي ميكنند تحت سلطهي ستمگران و يا هر شخص ديگري قرار نميگيرند و آزاد ميباشند، هر گونه فساد و ظلم در آن جامعه ريشه كن ميگردد، اموال بيتالمال به طور مساوي در بين همگان تقسيم ميگردد، در امان ماندگان بدون ترس و واهمه اوقات خود را سپري ميكنند، انسان هاي فقير در آزادي مطلق به سر ميبرند و…
ابن ابىالحديد در ذيل عبارت «وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْحُدُودِكَ» بيان ميكند: «تا حدود الهى بر طبق آنچه شايسته آن است برپا شود و امر دين و مردم، همانگونه كه در روزگار پيامبر اكرم صلىاللهعليه وآله جارى بود، جريان يابد.» (ابن ابىالحديد، 1404ق: ج8، 264)
در حقيقت به وسيله عدالت آن كيفرها و احكام الهي كه از اجرا باز ايستاده است به بهترين وجه اقامه ميگردد و هيچگونه تجاوز و تعدي در برپايي آن صورت نميگيرد، و قوانين و مقرراتى كه به دست فراموشي سپرده شدهاند بار ديگر عملى ميگردند.
و اگر احكام اسلامى مورد عمل قرار گيرد، و به صورت صحيح اجرا گردد، و به شكل عظيم و زندگيساز خود فهميده شود، دربردارنده فوائد ارزشمندي در جامعه ميباشد و بهترين يار و ياور همه محرومان در سراسر جهان خواهد شد. (حکیمی، 1380ش:ج6، 755)
4-2-3. خشنودى مردم
وجود «عدل» بين مردم يكي از ارزشهاي متعالي انساني ـ اسلامي است كه هر حاكم اسلامي به حكم قرآن كه ميفرمايد: «اُمِرتُ لِأعدِلَ بَينَكُم (شوري/15): و مأمورم درميان شما عدالت كنم.»، موّظف به اجراي دقيق عدل و رعايت انصاف بين اقشار جامعه است. مستضعفان و محرومان به حكم فطرت اصيل و اسلاميشان از اجراي عدالت خوشحالتر و پذيراترند. در مقابل، مترفين و مشت پركنهاي جامعه از اجراي عدالت ناراضيتر و دلگيرترند، چون ميدانند كه با اجراي عدالت و پياده شدن مساوات و برابري در ميان افراد جامعه، جايي براي اسرافكاري و تحصيل مال از هر طريق ممكن باقي نخواهدماند.(لنكراني، 1373ش:113)
در حقيقت توليد نمودن رضايت عمومي درون جامعه به واسطه حاكميت اصول و چهارچوبهاي عادلانه در جوامع ممكن است كه حضرت علي عليهالسلام بدان توصيه نمودهاند. عدالت در اين منظر، توليد محبت مي كند، نفاق و اختلاف را كاهش ميدهد، خشونت را كم رنگ ميسازد و بالاخره آنكه گسستهاي درون جوامع را مديريت نموده، انسجام را افزايش ميدهد. (عليخاني، 1381ش:7ـ10)
در نگاه امام علي عليهالسلام رضايت و خشنودي مردم از حكومت، اهميت ويژهاي دارد چنانكه در نامهاش به مالكاشتر بر رضايتمندى مردم تأكيد ميكند و در اين زمينه مي فرمايد: «و ليكن أحبّ الأمور إليك، أوسطها في الحقّ، و أعمّها في العدل، و أجمعها لرضا الرّعيّة: بايد از كارها آنرا بيشتر دوست بدارى كه در حق ميانه ترين و در عدالت فراگيرترين و در جلب خشنودي مردم گستردهترين باشد.» (نهجالبلاغه، نامه53، ص429)
امام عليهالسلام در اين نامه، مالكاشتر را مأمور ساختهاست كه بهترين كارها در نزد او كاري باشد كه به اعتدال در راه حق از دو طرف افراط و تفريط نزديكتر باشد و از همهي امور بيشتر شامل عدالت بوده، و نسبت به جلب رضاي مردم، جامعتر باشد، زيرا عدالت گاهي به نحوي است كه شامل حال تودهي مردم نميگردد، بلكه تنها خشنودي خواص را همراه دارد. (بحراني، 1362ش:ج5، 243)
مقصود از رضاي مردم رضايتي است كه از تأمين حق حيات و حق كرامت و حق آزادي معقول آنان به طور كامل در آخرين حد ممكن ناشي ميشود، و اين رضايت و عوامل و نتايج آن است كه ميتواند با معتدلترين در حق و فراگيرترين امور در عدل هماهنگ شود. (جعفري، 1379ش:218)
سپس امام عليهالسلام علّت راضى داشتن مردم را چنين بيان مىدارد: «فإنّ سخط العامّة يجحف برضا الخاصّة، و إنّ سخط الخاصّة يغتفر مع رضا العامّة. و ليس أحد من الرعيّة أثقل على الوالي مئونة في الرّخاء، و أقلّ معونة له في البلاء… و إنّما عمود الدين و جماع المسلمين و العدّة للأعداء، العامّة من الامّة؛ فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم: ناخشنودى همگان خشنودى نزديكان را بىاثر گرداند و خشم نزديكان خشنودى همگان را زيانى نرساند و به هنگام فراخى زندگانى، سنگينى بار نزديكان بر والى از همه افراد رعيت بيشتر است و در روز گرفتارى يارى آنان از همه كمتر… همانا آنان كه دين را پشتيباناند و موجب انبوهى مسلمانان و آماده پيكار با دشمنان، عامه مردماناند. پس بايد گرايش تو به آنان باشد و ميلت به سوى ايشان… ». (نهج البلاغه، نامه53، ص429)
حضرت در اين بخش از نامه، خشنودى مردم را به سبب آثار و بركاتى كه براى حفظ دين و حكومت و تحمل سنگينى مصيبتهاى آن دارد، از راضى نگهداشتن عدهاى از خواص كه رضايت آنها به هنگام خشم تودهي مردم سودي به حال وي ندارد و موجب سستي و ناتواني دين ميگردد، در حكومت بهتر مىداند. ولي رضايت خواص و نزديكان براي حاكم و جامعه سودي به همراه ندارد زيرا اين افراد همواره به دنبال منفعت خود مي باشند يعني هنگام خوشي و فراواني در كنار حاكم هستند و در زمان سختي و گرفتاري، او را ترك ميكنند به همين دليل امام علي عليهالسلام زمامداران را از رضايتمند نگاه داشتن اين افراد در برابر نارضايتي عموم مردم برحذر ميدارد.
زمامداران و حكّام جامعه با رعايت عدل و داد، ميتوانند حقوق توده مردم را از چنگ متكاثران و توانگران بيرون آورند، و در اين كار خواستار رضاى اين افراد نيستند، چون رضاى اين دسته جز با پايمال كردن حقوق توده مردم حاصل نمىشود. يكي از عوامل پيدايش فقر و بىچيزى در اجتماع، سهل انگارى در صيانت حقوق عموم مردم و فرو گذاشتن حمايت از آنان است كه روز به روز به مردمان آسيب مىرساند و نارضايتي آنان را به حكومت افزايش مي دهد.
از آنجا كه رعايت عدالت و عدم تبعيض در ميان نزديكان و غير آنها سبب اطمينان و خشنودي مردم و همراهي آنان با حكومت ميشود، دربردارنده عاقبت نيكي در دنيا و آخرت ميباشد، چنانچه امام علي عليهالسلام مي فرمايد: «وَ أَلْزِمِ الْحَقَ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ كُنْ فِي ذَلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ قَرَابَتِكَ وَ [خَوَاصِّكَ] خَاصَّتِكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِكَ مَحْمُودَةٌ: حق را درباره آنها كه صاحب حقاند رعايت كن؛ چه از نزديكان تو باشد يا غير آنها و در اين باره شكيبا باش و به حساب خدا بگذار (و پاداش آنرا از او بخواه) هر چند اين كار موجب فشار به خويشاوندان و ياران نزديك تو شود سنگيني اين كار را بپذير، زيرا سرانجامش پسنديده است.» (نهجالبلاغه، نامه53، ص441)
5-2-3. ايجاد الفت و پيوند ميان انسانها
يكي ديگر از اثرات اجراي عدالت در جامعه ایجاد الفت و همسازی است. عدالت یك گروه را با گروه دیگر همساز و هماهنگ میكند، یك بخش را با بخش دیگر الفت میدهد، یك صنعت را با صنعت دیگر هم مقصد میسازد و بالاخره یك قشر را برای قشر دیگر قابل تحمل مینماید، چنانچه امام علي عليهالسلام مي فرمايد: «الإنصاف يألف القلوب؛ انصاف و عدلدلها را الفت ميدهند.» (خوانساري، شرح غررالحكم، ج1، ص294)
عدالت رشتهاى است كه قلبها را به هم گره مىزند و مخالفتها را از بین میبرد و دوستی و محبّتایجاد مینماید؛ وجود عدالت باعث ميشود مردم احساس كنند بين آنها تبعيض وجود ندارد و همه به يكچشم ديده مىشوند. اميرمؤمنان در اينباره چنين بيان مىفرمايد: «بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ اَلْمُوَاصِلُونَ: با عدالت كردن، دوستان فراوان گردند.» (نهجالبلاغه، حكمت224، ص508)
«انصاف» از ريشهي «نصف» گرفته شده كه نيمهي هر چيزي اطلاق ميشود و از آنجايي كه عدالت سبب ميشود انسان حقوق اجتماعي را در ميان خود و ديگران عادلانه تقسيم كند، از اين جهت به آن انصاف گفته اند. در بيان ديگر انصاف آن است كه انسان هر چه براي خود و دوستان و نزديكان خود مي خواهد براي ديگران هم بخواهد و آنچه دربارهي خود و افراد مورد علاقه اش روا نميدارد دربارهي ديگران نيز روا ندارد. (مكارم شيرازي، 1387ش: ج10، 394)
در واقع انصاف همان فضيلت عدالت است. اين فضيلت موجب افزايش دوستان ميشود، چون كم انصافي باعث جدايي و بيالفتي است همانطور كه ابوالطيّب گفته است: همواره كم انصافي بين مردم -هر چند كه فاميل و خويشاوند باشند- تفرقه انداز است. (خويي، بيتا: 273)
هر كس به عدالت رفتار كند مردم به او ميپيوندند، به صداقت او رغبت پيدا ميكنند و به خاطر عدالتش مطيع او ميگردند و اگر مطابق با عدالت و انصاف عمل نكند و به طرف ظلم و ستم روي ميآورد، خويشاوندان و بيگانگان از او متنفّر ميشوند و در نتيجه از وي دوري ميگزينند.
ميرزا حبيباللّه هاشمى خوئىدر شرح عبارت«بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ اَلْمُوَاصِلُونَ» مىنويسد: «رعايت انصاف و عدل بين خود و مردم و رعايت حقوق براى صاحبان حق، مراجعه و پيوند به او را بيشتر مىكند.» (هاشمى خوئى، 1400ق: ج21، 293)
مرحوم محمد جواد مغنيه نيزدر شرح خود اينچنين بيان ميكند: «انصاف
