
حقيقت نايل مىكند. بنابراين، اگر كسى درباره مطلبى مطالعات گسترده و عميق نداشته و فهم وى از آن سطحى باشد، نبايد اظهارنظر قطعى كند؛ چراكه اين خلاف عدالت است.
نكته ديگرى كه حضرت بدان اشاره مىنمايد اين است كه از ميان علوم و دانشهايى كه وجود دارند، آنهايى بر عدالت استوارند و عادلانه مىباشند كه انسان را به حقيقت و سعادت رهنمون كنند.
مطلب بعدى كه از بيانات حضرت در خصوص عدالت در قضاوت استفاده مىشود اين است كه قضاوت و داورى بايد نيكو و براساس حق باشد و نيكو بودن آن بدين طريق است كه حق كسى ضايع نگردد و حق به حق دار داده شود.
7-4-1. عدم اتهام به خداوند
يكى ديگر از تعاريفى كه حضرت ذكر كرده، اتهام نزدن به خداوند متعال مىباشد. حضرت مىفرمايد:«التَّوْحِيدُ أنْ لا تَتَوَهَّمَهُ وَالْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ: توحيد آن است كه خدا را در وهم نياورى، و عدل آن است كه او را متهم نسازى.» (نهجالبلاغه، حكمت470، ص558)
گرچه در اين معنا به عدالت خداوند پرداخته شده است، امّا مىتوان آنرا به بندگان نيز تسرّى داد. همانگونه كه نسبت دادن چيزهاى نادرست وخلاف حقيقت و واقعيت به ساحت اقدس خداوند خلاف عدالت است، رفتارصحيح در مورد انسانها و قضاوت عادلانه درباره آنها نيز به اين است كه اتهامات خلاف حقيقت وواقعيت رابه ايشان نسبت ندهيم.
5-1. معناي لغوي قسط
واژه ي قسط در لغت به عدل و داد، بهره ونصيب، مقدار، ترازو، روزي، بهرهاي از وامي كه بايد بهرهپرداخته شود، (والقسط به) جور و بيداد كردن و از راه حق بازگردانيدن معنا شده است. (خليلي،بيتا:676)
از معناي لغوي اين واژه قابل استنباط است كه مادهي قسط در دو معناي متضاد به كار ميرود و «اسم فاعل»آن، يعني «قاسط»، به دو معناي متضاد «عادل و ظالم» كاربرد دارد، مانند آيه15سوره مباركه جن كه ميفرمايد: «وَ أمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً: و امّا ظالمان هيزم جهنّم خواهند بود». از اين رو است كه از سويي، به تعبير نص قرآني، هدف ارسال رسل و انزال كتب، اقامهي قسط و عدل توسط مردم بيان شده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(حديد/25): ما رسولان خود را همراه معجزات روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.»
از نگاه راغب نيز قسط همان بهره و نصيب عادلانه است، مثل: نصف و نصفة: [يعنى رعايت عدالت، و انصاف ورزيدن]. (راغب اصفهاني، 1412ق:670)
قسط (بكسر- ق) به معناي عدالت ميباشد. و آن از مصادرى است كه وصف واقع شوند مثل عدل گويند «رجل قسط»چنانكه گويند «زيد عدل» و آن در عدالت و ظلم هر دو به كار ميرود «قسط الوالى قسطا» يعنى حكمران به عدالت رفتار كرد. همچنين قسط نصيبى است كه از روى عدالت باشد، جمع آن اقساط است در آيه «لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ (يونس/4): تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، به عدالت جزا دهد». ممكن است مراد نصيب باشد.(قرشي بنايي، 1412ق:ج6، 6)
6-1. معناي اصطلاحي قسط
اين كلمه در بردارنده مفهوم «اعتدال و حفظ از انحرافو افراط و تفريط» ميباشد.
صاحب تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة در رابطه با معناي قسط اينچنين مينويسد: «القسط هو توسّط النّفس في الأفعال و الأقوال و الأحوال و الأخلاق و العقائد بين تفريط النّفس عن الأغراض العقليّة و افراطها فيها بحيث يؤدّى الى ما نهى عنه كالاغراض الدّنيويّة: قسط وسط قرارگرفتن نفس است در افعال و اقوال و احوال و اخلاق و عقايد، بين تفريط ازغرضهاى عقلى و افراط در آن، به نحوى كه به چيزهاى نهى شده، مانند اغراض دنيوى بكشاند.» (گنابادي، 1407ق: ج2، 175)
از ديگر معاني اصطلاحي اين كلمه آن است که حق هرکس به او برسد و به دیگری داده نشود، و به تعبير ديگر “تبعيض” صورت نگيرد.
7-1. تفاوت عدل و قسط
بیتردید میان دو واژهی عدل و قسط تفاوتهایی وجود دارد. قسط واژهای است که دارای دو معنای کاملاً متضاد است. قسط، رعایت و عدم تجاوز به حق و حقوق دیگران می باشد؛ در حالی که عدل، رعایت اعتدال و تعادل و برابری در تمامی امور به مقتضای احوال آنهاست و علاوه بر رفتار، به گرایشها، توجهات، علایق و احساسات و تمایلات درونی افراد نیز توجه دارد.
بنابراین شاید بتوان گفت که قسط بیشتر به روابط انسان با دیگران و اشیا و طبیعت توجه دارد؛ در حالیکه عدل علاوه برآن، مشتمل بر روابط انسان با خود و خدا نیز هست. این است که در قرآن قسط بیشتر در مورد رعایت حقوق افراد در اجتماع و پاداش و کیفر و اقامه اوامر به کار رفته است. (جمشیدی، 1380ش: 124)
در واقع ارتباط بین عدل و قسط به این خاطر است که قسط، همان عدل مبیّن و ظاهر است؛ لذا در زبان عربی، مکیال(پیمانه) و میزان(ترازو) هردو «قسط» هم گفته میشوند؛ چراکه پیمانه و ترازو، در واقع عدل را جلوی چشم ظاهر میکنند تا دیده شود. امّا بین قسط و عدل تفاوت معنایی وجود دارد. با نگاهی عمیق به آیات قرآن درمییابیم که قسط در مواردی که سخن از امور مالی است، به کار رفته همچون امور ایتام و دائما با کیل و میزان در ارتباط است، مانند آيه 85 سوره مباركه هود كه ميفرمايد: «وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ: واى قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت،تمام دهيد! و بر اشياء (واجناس) مردم،عيب نگذاريد و از حق آنان نكاهيد! و در زمين به فساد نكوشيد!». لذا قسط همان عدل در امور اجتماعی و اقتصادی است امّا عدل مفهومی است که در صدق یک حکم و قول، معنای عمومیت و شمولیت دارد؛ بنابراین عدل همان حکم به حق است امّا قسط به معنای اجرای این عدل است.
به طور كلي ميتوان گفت واژه قسط بیشتر در امور اقتصادى و توزیع اموال براساس عدالت اجتماعى بین افراد به كار مىرود كه در این جهت هیچگونه تبعیضى نباشد كه در مقابل جور قرار گرفته است، ولى عدل یك معنى عامى دارد كه شامل عدالت در تمامى ابعاد از عقائد و فرهنگ و سیاست و… خواهد شد، كه در مقابل ظلم است.
در معجم الفروق اللغويه نيز در مورد تفاوت عدل و قسط چنين آمده است:« قسط، اجراء و تحقق عدل است و پيامدش نيز تطبيق عدل بر موارد و جايگاههاي خارجياش ميباشد.» (ابو هلال عسکري،1412ق:428)
شاهد اين تفاوت آيه 9 سوره مباركه حجرات ميباشد كه ميفرمايد: « وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِين: و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهيد و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند، با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا بازگردد و هر گاه بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد)، در ميان آن دو به عدالت صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست مىدارد.»؛ در اين آيه، دو واژه عدل و قسط كنار هم آمدهاند و طبيعتا بايداين دو، متفاوت باشند.
از ديگر تفاوتهاي ايندو كلمه اين است كه “عدالت” به اين معنا ميباشد كه انسان حق هر كس را بپردازد، و نقطه مقابلش، آن است كه ظلم و ستم كند و حقوق افراد را از آنها دريغ دارد، ولى” قسط” مفهومش آن است كه حق كسى را به ديگرى ندهد، و به تعبير ديگر” تبعيض” روا ندارد، و نقطه مقابلش آن است كه حق كسى را به ديگرى دهد. (مكارم شيرازي، 1374ش: ج6، 143)
به طور كلي مفهوم عدل از قسط عمومیّت بیشترى دارد زیرا که قسط در مورد اداى حق دیگران به کار مىرود مانند اداى شهادت، قضاوت، وزن نمودن و پیمانه کردن و امثال آن و به عبارت دیگر قسط، تنها در مواردى استعمال مىشود که به حق غیر مربوط باشد و عدل در مورد حق دیگران و حق خود انسان به کار مىرود.
و در نهايت ميتوان گفت كه قسط در معناي مرادف با عدل، اخص از مفهوم عدل است، زيرا دايرهي عدل به عدل فردي و اجتماعي ميرسد و حال آنكه قسط، فقط صبغهي اجتماعي دارد و به عبارت منطقي، از نظر مورد و مصداق، بين عدل و قسط، رابطهي عموم و خصوص مطلق است. يعني عام، عدل و خاص، قسط است.
8-1. انواع عدالت
عدالت داراي اقسامي است. برخي از انديشمندان آنرا به عدالت الهي و غيرالهي تقسيم نموده اند، عدل الهی یعنی اینكه خداوند نسبت به آنچه امكان وجود یا اكمال در وجود دارد رعایت استحقاق را میكند و به آن افاضه وجود یا رحمت میكند. یعنی هر موجودی هر درجه از وجود و اكمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد دریافت میكند و ظلم یعنی منع فیض و امساك وجود از موجودی كه استحقاق دارد. (مطهري، عدل الهی، ص 63)
امام علي عليهالسلام در رابطه با عدل الهي ميفرمايد: «لعدله في كلّ ما جرت عليه صروف قضائه: عدل خداوند در هر چه قضاى او بر آن صورت گرفته است جارى است.» (نهجالبلاغه، خطبه216، ص333)
حضرت عليهالسلام در اين حديث معناى عدالت خداوند را بيان ميكند كه موجب ميشود كمترين ظلم و ستمي در جهان بر كسي وارد نشود.
عدالت الهي را بر سه قسم ميدانند: عدالت تکويني، عدالت تشريعي و عدالت جزايي.عدالت غيرالهي نيز به اقسامي چون عدالت فردي و اجتماعي تقسيم شده است.
عدل از اركان اعتقادى است. و به خوبى آشكار است كه اين اعتقاد خود به خود مؤمنان موحّد و يكتاپرست را بر آن وامىدارد كه به عدالت اجتماعى و فردي معتقد شوند و به تقويت آن بپردازند، و هر چه در توان دارند به تحقّق بخشيدن آن كوشا باشند، چنانكه سيره پيامبران و اوصيا عليهمالسلام نيز چنين بوده است. و اين امر آشكار است و هيچ ترديدى در آن نيست، زيرا كه عدل خداوند منحصر به امور تكوينى نيست بلكه امور تشريعى را نيز شامل مىشود؛ بنابراين اساس، هيچ ظلم و عدوانى با هيچ گونه توجيهى در دين اسلام روا نيست.
1-8-1. تعريف عدالت فردي
عدالت فردي به همان معنايي است كه در اصطلاح فقه به كار رفته است. عدالت فقهي ملكهاي است نفساني كه انسان را مصون از انحراف و ملتزم به دستورات شرع ميكند و از ارتكاب كارهايي كه به نظر عرف متشرع گناه كبيره و اصرار بر صغائر است، بازميدارد. اين معنا از عدالت همان است كه در بسياري از مسئوليتها شرط لازم براي مرجعيت، قضاوت، شهادت، امامت و مانند اينها دانسته شده است (طباطبايي، 1417ق:ج6، 206).
2-8-1. تعريف عدالت اجتماعي
انسان از اين جهت كه بالطبع مدني است براي ادامه حيات مادي خود نيازمند به تشكيل جامعه و حكومت است و بايد در پوشش اجتماع زندگي كند و لازمه زندگي بشري تنازع و اختلاف است لذا ضرورت دارد قوانين و مقرراتي بر آنان حاكم باشد كه هر كدام را بر حقوق و وظايف خود نسبت به جامعه آشنا سازند و اين امكان را به وجود آورد كه در مواقع تصادم، همه تا آن اندازه كه ممكن است از حقوق حقه خود بهرهمند شوند و در عين حال به وظايف خود در مقابل حقوق ديگران عمل نمايند. به بيان ديگر، عدالت اجتماعي عبارت است از اينكه حق هر صاحب حقي را به او بدهند و هر كس به حق خودش كه لايق و شايسته آن است برسد، نه ظلمي به او شود و نه او به كسي ظلم كند. (طباطبايي، 1417ق:ج1،379)
آيت اللّه مصباح نيز با علامه طباطبايي هم عقيده است و عدالت اجتماعى را اين گونه تعريف نموده است: «عدالت در مفهوم اجتماعى يعنى: دادن حق هر صاحب حقى» (مصباح، 1384ش: 45)
اين نوع عدالت بيشتر به حقوق فينفسه انسانها و حقوق مربوط به روابط افراد جامعه با يكديگر مربوط ميشود. تمام افراد جامعه، جداي از شخصيت حقوقيشان، در حقوقي كه عدالت اجتماعي بدانها تكيه دارد، برابرند. تكيهگاه عدالت اجتماعي نيز حقوقي است كه انسانها به دليل انسان بودن و به دليل عضويت در اجتماع، از آنها برخوردارند. تساوي در حق حيات و تساوي در آزادي
