
و مشکلگشایی است. مصلحتگرایی به معنای تصمیمگیری و اقدام براساس مصالح اسلامیو منافع ملی جمهوری اسلامیدر سیاست خارجی است. البته اولویتبندی این دو دسته از مصالح و منافع خود یکی از الزامات واقعبینی است که در چارچوب خردگرایی تحقق مییابد.
مصلحتگرایی در سیاست خارجی تعینبخش عنصر دیگری در گفتمان واقعگرایی است که به صورت امنیت طلبی و اقتدارافزایی تعریف و تحقق مییابد. تأمین امنیت پیششرط تحقق هر آرمان و ارزشی در سیاست خارجی است. از اینرو حفظ موجودیت و بقای کشور بر هر ارزش و مصلحت دیگری اولویت و اهمیت دارد. برای بقا و امنیت ملی نیز کسب قدرت و اقتدار ملی اعم از سختافزاری و نرمافزاری لازم و ضروری است.(همان)
سومین ويژگي واقعبینی، عقلگرایی در سیاست خارجی است. شاید بتوان ادعا کرد که عقلگرایی و عقلانیت عنصر کانونی واقعبینی است؛ چون کلیه آرمانها و عناصر دیگر آن بر پایه عقلانیت استوار بوده و به وسیله آن تحقق مییابد. عقل شامل هر دو نوع عقل نظری و عقل عملی میشود که معطوف به آرمان و ابزار است. عقل نظری به معنای شناخت واقعیت متضمن موقعیتشناسی، زمانشناسی و فرصتشناسی است.
موقعیتشناسی خود دربرگیرنده شناخت مقدورات و محظورات ملی از یکسو و شناخت نظام بینالملل و محیط خارجی از سوی دیگر است. عقل عملی به معنای شناخت بایدها و نبایدهای رفتاری نیز متضمن اخلاقگرایی، قانونگرایی و نهادگرایی در روابط بینالملل است. به طوری که در سیاست خارجی باید ارزشها، هنجارها، قواعد و نهادهای تکویندهنده و تنظیم کننده روابط بینالملل را شناخت و بر پایه شناخت این واقعیتها آرمانها را پی گیری کرد؛ چون ندیدن این بایدها و نبایدهای رفتاری به معنای نبودن آنها نیست.
واقعبینی همچنین دارای عنصر مشکلگشایی نیز هست که خود شرط عقل است. احتیاط در سیاست خارجی یک ضرورت است؛ چون سیاست خارجی با حیات و ممات کشور ارتباط دارد و جای آزمون و خطا نیست. به طوری که یک تصمیم و اقدام غیرعقلانی مبنی بر بیاحتیاطی، همانگونه که تاریخ گواهی میدهد، میتواند موجودیت یک کشور را به خطر اندازد. بر این اساس، تلاش برای حل مسائل و معضلات سیاست خارجی که تحقق اهداف و آرمانهای کشور و ملت را با مانع مواجه میسازد یک ضرورت و اولویت سیاست خارجی است.
از اینرو، عنصر واقعبینی در سیاست خارجی دولت یازدهم خواه ناخواه تقویت خواهد شد. واقعبینی و واقعگرایی در سیاست خارجی دولت یازدهم تشدید و تقویت خواهد شد. برای این ادعا چند دلیل بسیار روشن هست که هر گونه شک و تردیدی درباره واقعگرایی در سیاست خارجی دولت آینده را منتفی میسازد.(همان)
نخست؛ اسلام دینی واقعبین است که پیروان و مؤمنان را به واقعنگری دعوت و ملزم میکند. در این چهارچوب گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمانی واقعگراست، به گونهای که آرمانهای بلند انسانی و اسلامیرا بر پایه واقعیتهای حیات اجتماعی و سیاسی مسلمانان پیگیری میکند. عنصر واقعبینی در فقه شیعه نیز در قالب اصل مصلحت تعریف میشود. ابتنای سیاست خارجی جمهوری اسلامیایران بر پایه سه اصل عزت، حکمت و مصلحت در بیان رهبر معظم انقلاب اسلامیخود گواه این واقعیت است.
دوم؛ چرخه گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامیایران، دلیل دوم تقویت و تشدید عنصر واقعگرایی در سیاست خارجی دولت تدبیر و امید است. بررسی اجمالی تاریخ سیاست خارجی جمهوری اسلامیایران به خوبی آشکار میسازد که در میانه آرمانگرایی و واقعگرایی در رفت و آمد و نوسان بوده است. این واقعيت بیانگر آن است که پس از یک دوره آرمان گرایی هشت ساله در سیاست خارجی ایران در دولتهای نهم و دهم، اکنون زمانه آن روی گفتمان آرمانگرایی واقعنگر، یعنی واقعبینی فرا رسیده است .بر هم خوردن توازن و تعادل بین آرمانگرایی و واقعگرایی پدیدهای میمون و سودمند در سیاست خارجی نیست، چون آن را ناکارآمد و نا موفق میسازد. به هر حال برهم خوردن توازن به نفع آرمان گرایی در دولتهای نهم و دهم، تقویت واقعگرایی در سیاست خارجی دولت یازدهم را اجتناب ناپذیر میسازد. همان گونه که بر هم خوردن توازن به نفع واقعگرایی محض در دولتهای پیشین، موجبات تقویت و تشدید آرمان گرایی در دولت نهم و دهم را فراهم ساخت.(همان)
سومین و مهمترین دلیل تقویت واقعگرایی در سیاست خارجی دولت یازدهم؛ به ماهیت گفتمان این دولت بازمیگردد. گفتمان دولت تدبیر و امید «اعتدال» است. یکی از عناصر و دقایق کانونی گفتمان اعتدال نیز ـ به زعم نگارنده ـ واقعبینی و واقعگرایی است. چون اگر اعتدال را با همه اختلاف نظری که شاید در معنای آن باشد، میانه دو حد افراط و تفریط تعریف کنیم، متضمن و مستلزم واقعبینی است. افراط گرایی و تندروی هیجانی نتیجه نشناختن یا ندیدن واقعیتها یا درک نادرست آنهاست. از سوی دیگر، تفریط نیز معلول درک نادرست و سوءبرداشت از واقعیتهاست.
از این روی، ایستادن در میانه تندروی و کندروی تجلی یافته در دو گفتمان ستیزش و سازش در سیاست خارجی، شناخت و درک درست واقعیتهای ملی و بینالمللی است. در عرصه سیاست خارجی و روابط بینالملل، واقعبینی به معنای شناخت دقیق و درست مقدورات و محظورات ملي برای پیگیری اهداف و آرمانهای تعیین یافته در منافع ملی است. پس گفتمان اعتدال، دولت یازدهم را بر آن میدارد تا در سیاست خارجی خود عنصر واقعبینی را تقویت و تعقیب کند.
چهارمین عامل تقویت کننده واقعگرایی در سیاست خارجی دولت یازدهم شخصيت؛ روش و منش رئیس آن است. پیشینه، تجربه، گفتار و رفتار رئیس جمهور منتخب به خوبی نشان میدهد که وی شخصیتی واقعبین آرمان خواه است که آرمانهای انقلاب را بر مبنای شناخت واقعیتها و امکانات پیگیری میکند. واقعبینی رئیس جمهور، نقش تعیین کنندهای در تقویت عنصر واقعگرایی در سیاست خارجی دولت یازدهم خواهد داشت، چون در جمهوری اسلامیایران به تجربه ثابت شده که شخصیت و اندیشه رئیس جمهور حتی قوام بخش گفتمان سیاست خارجی آن دولت است، به گونهای که گفتمانهای سیاست خارجی پیرامون اندیشه و تفکر رئیس جمهور تعریف و تدوین شده و تداوم مييابند.
نگارنده بر این باور است که گفتمان اعتدال نیز بیش از آنکه ساختار معنایی از پیش تعیین شده ای باشد، شخصیت معتدل و متوازن رئیس جمهور منتخب نقش تعیین کننده ای در قوام و دوام آن ایفا میکند. اگر این چنین است، پس باید منتظر بازتاب یکی از عناصر کانونی اعتدالگرایی یعنی واقعگرایی در سیاست خارجی دولت تدبیر و امید باشیم.(همان)
پنجم؛ واقعیتهای داخلی و خارجی نیز تقویت واقعگرایی و واقع بيني در سیاست خارجی دولت یازدهم را ضروری میسازد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بپذیریم و چه نپذیریم و فارغ از اینکه چه کسی را مسئول شرایط پیش آمده بدانیم، مردم با مشکلات معيشتی فراوانی روبرو هستند. دست کم نیمیاز این مشکلات ناشی از شرایط خاص بینالمللی است که بر جمهوری اسلامیو ملت ایران تحمیل شده است. از این روی، دستکم نیمیاز راهکار نیز در چگونگی هدایت و مدیریت سیاست خارجی مدبرانه و مقتدرانه نهفته است. مدیریت و هدایت سیاست خارجی مطلوب و موفق، همان گونه که رهبر انقلاب سالها پیش در توضیح اصل حکمت بیان داشتند، مستلزم حل و فصل حکیمانه مشکلات و معضلات است. حل مشکلات نیز به نوبه خود مستلزم شناخت واقعیتها و اقدام بر پایه واقعبینی است.
ششمین دلیل تشدید واقعبینی در سیاست خارجی دولت یازدهم، امید و انتظاری است که ملت ایران از آن برای حل مشکلات خود دارند. در جریان مبارزات و مناظرات انتخاباتی آشکار شد که تحریمهای جهانی و پیامدهای ناشی از آن، یکی از موضوعات و مسائل اساسی جامعه ایران است. به بیان دیگر، یکی از مهمترین اولویتهای انتخاباتی، مسائل سیاست خارجی به ویژه تحریمهای اقتصادی است؛ بنابراین، ملت ایران، اعم از کسانی که به رئیس جمهور منتخب و افرادی که به نامزدهای دیگر رأی داده اند، همگی از وی امید و انتظار دارند که این موضوع سیاست خارجی را با درایت و عقلانیت مدیریت و حل کند.
البته این به معنای نادیده گرفتن آرمانهای ملت نیست، بلکه آنان از دولت انتظار دارند با واقعبینی به گونهای این آرمانها را محقق سازد که کمترین هزینه و بیشترین سودها را برای ملت و کشور داشته باشد. پس آرمان خواهي را باید با واقعبيني در هم آمیخت تا آرمانها واقعی و تدریجی تأمین و تحقق یابند. مردم انتظار کارآمدی از دولت دارند، دولت کارآمد نیز بناچار باید واقع بین باشد. چون آرمانگرایی هیجانی و احساسی بدون توجه به واقعیتها نه تحقق بخش آرمانهاست، نه تأمین کننده منافع ملی که وضعیت اقتصادی و معیشتی یکی از عناصر اصلی آن است. همان گونه که واقعگرایی انفعالی نیز آرمانها و منافع ملی را برآورده نمیسازد، زیرا اعتدال به معنای انفعال نیست بلکه متضمن اقتدار مبتنی بر عقلانیت است.(همان)
جمعبندی
مکتب واقعگرایی که برخی مواقع به عنوان مکتب اندیشه سیاست قدرت از آن نام برده میشود، برای مدت طولانی به مثابه پارادایم حاکم در مطالعه سیاست بین الملل اهمیت خاصی داشته است. این مکتب، یکی از نظریههای روابط بینالملل است که سیاستهای جهانی را بر اساس رقابت دولتها بر سر منافع ملی خود تعریف میکند و مهم ترین و پایدارترین نظریه روابط بینالملل محسوب میشود. در این خصوص، سه موضوع دولتگرایی، بقا و خودیاری زیربنای نحله رئالیسم قلمداد شده است. رئالیستها که برداشت بدبینانهای از طبیعت جوامع انسانی دارند، روابط بین الملل را صرفاً صحنه تضاد منافع و تعارض خواستها و مبارزه دائمی واحدهای سیاسی برای کسب قدرت بیشتر و حفظ آن به هر طریق ممکن می دانند. واقع گرایی به عنوان یکی از سنتهای نظریه روابط بینالملل بر چهار گزاره متمرکز است: 1. نظام بینالملل آنارشیک است؛ 2. دولتها مهمترین بازیگران نظام بینالملل هستند؛ 3. تمامی دولتها در نظام بینالملل بازیگرانی عقلایی هستند؛ 4. نگرانی اصلی تمامی دولتها حفظ بقا میباشد. در رویکرد ایده آلیستی، محور اصلی مطالعه، زمینه های همکاری و اشتراک مساعی میان واحدهای سیاسی متفاوت است. بر این اساس، میان افراد و نیز جوامع انسانی پیوندهای مشترک اجتماعی و فوق ملی وجود دارد و در این روند مسئله برد و باخت مطرح نیست. از دید آرمان گرایان، امکان رفع جنگ در صحنه بین المللی از طریق تقویت قواعد، مقررات و نهادهای بین المللی وجود دارد. مطابق نظر آنان، مهم ترین عامل جنگ وجود تسلیحات و ابزارهای جنگی از یک سو و ساختار ناقص نظام بین الملل جهانی از سوی دیگر است. بنابراین ایجاد سازمان بین المللی به منظور حل مسالمت آمیز اختلافات و تقویت منافع مشترک میان دولتها و نظارت بر خلع سلاح عمومی ضروری به نظر می رسد. این نظریه، ریشه جنگ و خشونت را در ساخت جامعه داخلی و واحد سیاسی به نام دولت می¬داند. بنابراین، جنگ معلول وضع خاص جامعه داخلی و بین¬المللی است و اگر این وضع خاص متحول و اصلاح شود، جنگ نیز از میان خواهد رفت. مکتب انگلیسی در اواخر دهه 1950 بعد از یک دوره برتری آرمانگرایی در بین دو جنگ جهانی، و پس از آن بـا تـسلط واقـعگرایی همزمان با شروع جنگ جهانی دوم و شکست جامعه الملل، به عنوان یک تئوری در عرصه سیاست بینالملل نمایان شـد. این رویکرد تاکنون بیرون از جریان اصلی روابط بینالملل آمریکایی، به عـنوان مـجموعهای از ایدهها مطرح شده است تـا تـفکر رجال سـیاسی و سـیاستمداران را شـکل دهد، نظریههای سیاسی را تحتتأثیر قرار داده و ساختار اجـتماعی روابـط بینالملل راتحلیل نماید. یکی از مهمترین موضوعات مورد توجه در مکتب انـگلیسی ایـن است که این مکتب دارای یک حوزه هنجارگذار است. مکتب انگلیسی در قالب جامعه معنی مییابد و بر این اعتقاد است که جامعه بینالمللی زمانی شکل میگیرد که گروهی از دولتها،از یک سلسله منافع و ارزشهای مشترک خـاص آگـاهی داشته تا جامعهای به وجود آورند به صورتی که خویشتن را مقید و متعهد به مجموعه مشترکی از مقررات در روابط بایکدیگر نمایند و در عین حال در عملکرد
