
نخواهند گرويد136.)
2-2-9- جایگاه معنایی کلمات و آیات
مصطلح قرآنی به تنهایی معنای انفرادی خاصی را حمل میکند، ولی همان مصطلح اگر در جایگاه معینی از سیاق آیه قرار بگیرد، باعث تولید مفهوم جدیدی خواهد شد که از ارتباط موجود بین مصطلح و بقیه کلمات در آیه به دست میآید و استاد بهرام پور در زمینه جایگاه معنایی کلمات و آیات توجه ویژه ای دارد برای همین به ذکر نمونه ای می پردازد:
مصطلح «فتنه» چندین معنا دارد و هنگامی که این کلمه مفرد، در آیه قرار گیرد و در ضمن سیاق طبیعی خود درج شود، معنایی که با ساخت عمومی آیه هماهنگ است، ایجاد خواهد کرد:
در مورد استعمال کلمه «فتنه» در قرآن:
* آزمایش، آنجا که فرمود: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَکُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ يُفْتَنُونَ» ﴿العنكبوت، 2﴾ آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند؟
* فریب دادن، آنجا که فرمود: «يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّکُمُ الشَّيْطَانُ…» ﴿الأعراف، 27﴾ اى فرزندان آدم، زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد.
* بلا و عذاب فرمود: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاَ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا ..»؛ ﴿الأنفال، 25﴾ و از فتنهاى كه تنها به ستمكاران شما نمىرسد
* شرک و بت پرستی و سد راه خدا «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ…» ﴿البقرة، 193﴾ با آنان بجنگيد تا ديگر فتنهاى نباشد
* اضلال و گمراهی: «…وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ…» ﴿المائدة، 41﴾ و هر كه را خدا بخواهد به فتنه درافكند137
2-2-10- توجه به ترتیب نزول آیات
برای افزایش دید کامل به مقصد قرآن که بر معانی وسیعی امتداد دارد، بهرام پورمعتقد است که از لوازم ضروری، توجه به ترتیب نزول آیات است و رعایت این نکته، حتّی با در نظر گرفتن اختلاف موجود بین مورخان قرآن در تعیین زمان نزول بعضی آیات و همچنین اختلاف در ترتیب نزول برخی سورهها، منافع آن را حفظ خواهد کرد.
بهرام پور معتقد است که رعایت مواضع آیات و ترتیب نزول سورهها، برای ما جنبهی راهنما داشته و به تحقیق در شناخت بهتر مقاصد قرآن و معانی آن کمک میکند ولی اما ایشان در تفسیر خود به ترتیب نزول توجهی نکرده است بر اساس ترتیب فعلی قرآن آن را آورده است.
2-3- روشهای تفسیری نسیم حیات
مقصود از «روش» استفاده از ابزار یا منبع خاص، در تفسیر قرآن است که معانی و مقصود آیه را روشن ساخته و نتایج مشخصی را به دست دهد بنابراین روشهای تفسیر قرآن را بر اساس کیفیت استخراج معانی و مقاصد آیات و با توجّه منبع و ابزار مورد استفاده در تفسیر، به اقسامی چنین میتوان تقسیم نمود:
2-3-1- روش تفسیر قرآن به قرآن
مقصود از تفسیر قرآن به قرآن این است که هر آیه به کمک و استعانت آیات دیگر اعمّ از آیات آن سوره و یا آیات دیگر سوره تفسیر شود؛ زیرا برخی از آیات مبیّن دیگرند و به تفصیل معانی و محتوای دیگر آیات پرداختهاند.
این شیوه برگرفته از سنّت پیامبر (ص) و معصومین (ع) در تفسیر آیات است قرآن نیز بر آن تاکید دارد چنان که خدا میفرماید: «…وَ نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»﴿النحل، 89﴾ هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتدهنده است، بر تو نازل كرديم قرآن که بیانگر همه چیز است قطعاً بیانگر خود نیز هست138.
استاد بهرام روش تفسیر قرآن به قرآن اهتمام ویژه ای داده است بنابراین به این نمونه اشاره شده است.
اول: در ذیل آیه 6 سوره حمد «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» ﴿الفاتحة، 6﴾ به راه راست ما را راهبر باش،
«صراط» به معنی طریق و در اصل به معنی بلعیدن آمده و مناسب آن با مفهوم طریق آن است که صراط، طریقی است که روندۀ خود را چنان در کام خود فرومیبرد که امکان هر نوع انحراف و خروجی را منتفی میسازد. 139
صراط مستقیم همان آئین الهی است «…قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً…» ﴿الأنعام، 161﴾ بگو: «آرى ! پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است: دينى پايدار» و «…وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»﴿يس، 61﴾ و اينكه مرا بپرستيد; اين است راه راست! «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ…» ﴿الفاتحه، 7﴾ راه آن هايى كه برخوردارشان كردهاى.
نعمت دادگان چه کسانی هستند؟
پاسخ این سؤال در قرآن آمده است؛ آنجا که فرمود: هر که از خدا و رسول اطاعت کند، با نعمت داده شدگان همراه شود که عبارتاند از «…الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِيقاً» ﴿النّساء، 69﴾ با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمانند. انبیا، صدیقین و شهدا و صالحان و چه خوب رفیقانی (هستند.)
این اشخاص، مقرّبین هستند140
ذکر نمونه دوم: «قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ…» ﴿غافر، 11﴾ مىگويند: «پروردگارا، دو بار ما را به مرگ رسانيدى و دو بار ما را زنده گردانيدى»
دوباره مرگ و دوباره حیات و عالم برزخ:
دربارۀ این آیه احتمالاتی دادهاند که آن را بررسی میکنیم و آنچه را که با فضای قرآن سازگار است بیان میکنیم.
مراد از دو بار مرگ در دنیا و سپس مرگ در پایان برزخ است و مرگ در مورد انسان همان انتقال است و دو بار حیات عبارت است از احیا در برزخ است وقتی که از این دنیا مردیم و دوباره برای ورود برزخ به ما حیات برزخی داده شد و بعد از پایان برزخ ما را میمیراند و دوباره برای قیامت احیا کرد.
و این آیه «کَيْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاکُمْ ثُمَّ يُمِيتُکُمْ ثُمَّ يُحْيِيکُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُون» ﴿البقرة، 28﴾ چگونه خدا را منكريد؟ با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد; باز شما را مىميراند [و] باز زنده مىكند; [و] آن گاه به سوى او بازگردانده مىشويد.141
نمونه سوم: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِيراً وَ نِسَاءً …» ﴿النساء، 1﴾ اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را [نيز] از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد.
مراد از «زوجها» حضرت حوّا و مقصود از «رِجَالاً کَثِيراً وَ نِسَاءً» همه بشر است. این که فرمود: «حوّا» را از نفس واحده آفریده، یعنی او را از جنس و نوع همان انسان خلق کرد.
در آیه دیگری میخوانیم: «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَيْهَا …» ﴿الروم، 21﴾ و از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا با آنها آرام گيريد142،
این تذکّر برای این است که جاهلیت قدیم و جدید قانع شوند که زن و مرد یک چیزند. لذا در این آیه فرمود: اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدى» آفريد «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ» كلمه زوج در جمله: «خَلَقَ» مِنْهَا زوجها بنا به گفته راغب به معناى همسر است، يعنى اين كلمه در مورد هر دو قرين كه يكى نر و ديگرى ماده باشد، استعمال مىشود يعنى هم به نر زوج مىگويند و هم به مادّه و همچنين در غير حيوانات143
آرى هر يك از مرد و زن دستگاه تناسلى دارند كه با دستگاه تناسلى ديگرى كامل مىگردد و از مجموع آن دو توالد و تناسل صورت مىگيرد، پس هر يك از آن دو فى نفسه ناقص و محتاج به طرف ديگر است و از مجموع آن دو، واحدى تام و تمام درست مىشود و به خاطر همين نقص و احتياج است كه هر يك به سوى ديگرى حركت مىكند و چون بدان رسيد آرام مىشود، چون هر ناقصى مشتاق به كمال است و هر محتاجى مايل به زوال حاجت و فقر خويش است و اين حالت همان شهوتى است كه در هر يك از اين دو طرف به وديعت نهاده شده.144
میتوان روش (تفسیر قرآن به قرآن) علّامه را بدین صورت بیان کرد که وی شیوههای متعدّی را در پیش گرفته است از جمله:
2-3-1-1- توضیح آیات مجمل به وسیله آیات مبین
1- در آیه «…فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ …» ﴿البقره، 217﴾ آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مىشود.
در بیان معانی «حبط» در تفسیر نسیم حیات از همین آیه و آیات دیگر استفاده کرده که معنای جمله (…حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ…) باطل کردن اعمال است. کفر و ارتداد موجب حبط اعمال انسان میشود؛ یعنی اگر مسلمانی منکر دین شود، شدّت کفر و ارتداد به اندازهای است که بر ثوابهای گذشته فائق میآید. در عکس قضیه هم مطلب از این قرار است که اگر ایمان بعد از گناهان تا آخر عمر ادامه یابد گناهان سابق را محو میکند. حال اگر مؤمنی هم گناه کرده و هم اطاعت خدا را و بدون توبه از دنیا رفته است، آیا اعمال بدش نیکیهای او را از بین میبرد یا نه؟ عدهای گفتهاند حبط در اینجا خلاف عدل و یک نوع ظلم است چون کسی که ثواب کمتر و گناه بیشتری داشته باشد سپس از حبط عمل، او به منزله شخصی خواهد شد که اصلاً کار نیکی نکرده باشد و برابر شدن گناهکاری که اصلاً نیکی نکرده باکسی که در کنار گناهان خود نیکی هم داشته است ظلم است.
از طرفی قرآن میگوید: انسان در آخرت نتیجه هر یک از اعمال نیک و بد خود را خواهد دید. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ »﴿ الزلزلة،7﴾ و این با موضع حبط عمل سازگار نیست.
شاید بتوان گفت کم اشکال تر ین نظر این است که بگوییم: ثوابها به وسیله کفر دائم حبط میشود و کیفر و مجازات به وسیله ایمان دائم حذف میگردد. آنجا که فرمود: «… إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ …» ﴿ هود، 114﴾ نیکی بدی ها را از میان میبرد.
از آن طرف تحقیر پیامبر (ص) اعمال را حبط میکند که فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ » ﴿ الحجرات، 2﴾ «پیامبر» را آن طور که بر سر یکدیگر داد می زنید صدا نکنید که اعمالتان حبط می گردد.145
2- در تفسیر آیه «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ» ﴿هود، 118﴾و اگر پروردگار تو مىخواست، قطعاً همه مردم را امّت واحدى قرار مىداد، درحالیکه پيوسته در اختلافاند.
«إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» ﴿هود،119﴾ مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براى همين آنان را آفريده است؛ و وعده پروردگارت [چنين] تحقّق پذيرفته است [كه]: «البتّه جهنّم را از جنّ و انس يكسره پر خواهم كرد»
به نظر علّامه معنای «مختلفین» در آیه همان اختلاف در امر دین بوده و اختلاف در زندگی و امور مادی نیست در آیه ذیل هردو اختلاف را ذکر کرد و فرموده «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ…» ﴿البقرة، 213﴾ مردم، امّتى يگانه بودند; پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت و با آنان، كتاب [خود] را به حقّ فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه باهم اختلاف داشتند داورى كند.146
یکی از مسائل مربوط به تکامل انسان، اختلاف در انتخاب و آزادی اراده و اختیار است. در این آیه میگوید اگر میخواست، همه مردم را امت واحدی قرار میداد که مانند هم فکر کنند و به یک نوع عمل نمایند؛ ولی خدا چنین نکرد و همواره
