
امروزه هم ساخته ميشود و اين غير از آثار متعددي که چه خودآگاه و چه ناخودآگاه بر مبناي اساطير قديم آفريده ميشوند “شعر فارسي پر از تلميح است و بسياري از تلميحات، اساطيري هستند. داستانهاي قهرمانان برخي از آثار کهن حماسي و تراژيک از الگوي داستانهاي خدايان اخذ شده است. بعيد نيست که افراسياب در اصل يک خداي خشکسالي بوده باشد که با رستم رود زاد در تقابل است” (همان: 235).
به نظر ميرسد که در داستان يوسف کنعاني و زليخاي مصري با طرحهاي کهن اساطيري مواجه باشيم.
ممکن است يوسف (به معني خواهد افزود) يک خداي باروري بوده باشد که ميتواند خشکسالي و قحطي را از ميان بردارد. زليخا که گويا اسم کهن آن رائيل (ايل= خدا) است شايد تجلييي از يک خداي نور و روشنايي باشد. “تفسيري عربي که غزالي بر سوره يوسف نشسته است خواندهام که گور يوسف در وسط رود قيوم بوده است و موسي هنگام خروج از مصر خاک يوسف را با خود برد” (ر. ک. همان: 238).
بحث اسطوره با تمثيل و سمبل و استعاره نزديک و درآميخته است. ميتولوژي نظامي از سمبلهاست که به ضمير ناخودآگاه مربوط ميشود. يکي از نکات جالب، بررسيهاي اسطورهاي لوي اشتروس دقتي است که در معاني اسمها ميکند. در تحليل ساختاري که از اسطوره اديب کرده، ميگويد: اديب به معني کسي است که پاي او متورم است و لايوس (پدر اديب) به معني چپ دست يا کسي که روي پاي چپ ميلنگد و جالب اينکه اسم پدر لايوس، لابداکوس به معناي لنگ است. در اساطير ما هم معني اسمها بسيار قابل تأمل است. رستم ممکن است به معني برآمده از رود باشد و اسم مادر او هم رودابه است. جنگ او با اسفنديار کنار رود هيرمند است. لوي اشتروس تأکيد ميکند که معني يک اسطوره وقتي کامل است که در ارتباط با کل نظام اساطيري فهميده شود. در اسطوره قهرمان (که معمولاً از خدايان است) و محيطش بالاتر از ديگران است. در رمانس هم قهرمان از ديگران بالاتر است و هم اعمال محير العقول انجام ميدهد، ولي به هر حال انسان است نه از خدايان.
در حماسه و تراژدي هم قهرمان برتر از ماست، اما از محيط طبيعي برتر نيست. در ادبيات اگر از عهد قديم به طرف عصر حاضر بياييم، با توجه به نوع قهرمان، از اسطوره به طنز ميرسيم. در قديم قهرمان هوش و کياست فراوان داشته اما در طنز امروزي قهرمان از ما پايينتر است.
11- اسطوره شرح تاريخ:
به مفهومي کل اسطوره بخشي از تاريخ است، زيرا اسطوره ديدگاههاي انسان را دربارهي خود و جهانش و تحول آن در بردارد. اين مطلب به ويژه در مورد اساطير ايرانيان صدق ميکند، زيرا اسطورههاي آنان درباره آفرينش و بازسازي جهان تفسيرهايي است از فرآيند تاريخ جهان يا تفکراتي است دربارهي اين فرآيند/ ايرانيان جهان را به چهار دوره سه هزار ساله تقسيم ميکنند/ دو دورهي نخستين مربوط به آفرينش است، دورهي سوم دورهاي است که خواستهاي اورمزد و اهريمن در جهان با هم در آميزد و دورهي چهارم دورهاي است که شر مغلوب خواهد شد.
نخستين هزاره از آخرين دوران، خود به دورههاي زرين و سيمين و فولادين و آهنين تقسيم ميشود و آخرين اين ادوار زماني است که شر با نيروي تجديد حيات يافته به جهان حمله ميکند. منظور از اين اسطوره اين است که چگونه جهان نيک خدا ميتواند پر از بدي و تاريکي و درد و رنج و مرگ شود. پاسخ اين است که صحنه نبرد ميان خدا و اهريمن است، ميان هرچه نيک است و هرچه بد.
“اما مقصود اسطوره فقط تفسير گذشته نيست بلکه حال را نيز توصيف ميکند” (هينلز، 1388: 163).
با سقوط امپراتوري ساساني دين زردشتي با مشکلات بزرگي روبرو شد. فقط اين نبود که انبوه ي از مردم به اسلام گرويدند -از روي صدق يا به اميد سود يا ترس- مسئله عميقتر از اين بود. بنابر اسطوره سنتي، انتظار نخستين منجي هزار سال پس از زردشت ميرفت. با در نظر گرفتن زمان زردشت که مورد قبول عموم دانشمندان است، ميبايست منجي در حدود سال 400 ميلادي ظهور کند. اما در قرن هفتم ميلادي امپراتوري ايران و همراه آن ظاهراً دين نيز سقوط کرد و بحراني براي دين پيش آمد. آيا سبب آن بود که خدا آنان را به حال خود رها کرده بود؟ آيا سبب آن بود که دين آنان کاملاً باطل بود؟ نويسندگان کتابهاي پهلوي ميکوشند تا به اين پرسشها پاسخ دهند و در پي آنند که اسطوره و تاريخ را با هم تلفيق کنند.
نويسندگان کتابهاي پهلوي با اين مسئله مبتلا به روزگار خود به دو طريق روبرو ميشوند. يکي از اين متنها که بهمن پشت نام دارد، تأخير آمدن منجي را با افزودن سه دوره اضافي به چهار دورهاي که پيش از ظهور او وجود دارد، توجيه ميکند. به دورههايي که نماد آنها زر و سيم و فولاد و آهن است دورههاي روي و قلع و سرب نيز، پس عز دوره فولاد اضافه شده است، گرچه اين کار پاسخ گويي اين پرسشي بود که چرا منجي هنوز نيامده است -با اين جواب که زمان آن هنوز فرا نرسيده است- اما پرسش عميقتر ديگري که آيا خدا در زمان استيلاي اسلام درمانده شده بود، بي پاسخ ماند.
تدوين کنندگان بندهشن و دينکرد در فصولي از اين کتاب خاص به اين مسئله ميپردازند. “در طرح تاريخ که مبتني بر اوستاي قديم است، آمده است که دوره آهن دوران سختي خواهد بود که دين تنزل خواهد کرد. زندگي اجتماعي و خانوادگي پراکنده خواهد شد و بي نظمي در همه جا، نه تنها در زمين بلکه در عالم، به صورت خشکسالي و بيماري مسري گسترش خواهد يافت” (هينلز، 1388: 164).
پيشينهي تحقيق
سوابق مربوط در مورد منوچهر آتشي و اخوان ثالث نشان ميدهد که تا کنون تحقيق و پژوهشهاي متعددي پيرامون زواياي مختلف زندگي، آثار و افکار و شعر و شاعري اين دو صورت گرفته که بسيار ارزشمند و قابل تأمل ميباشد. ولي تحقيقي با موضوع تطابق ساختارهاي حماسي اشعار اين دو شاعر توانمند انجام نشده است. در ادامه به بررسي برخي کتابها و پايان نامههاي موجود دربارهي آتشي و اخوان پرداخته ميشود.
بيشترين بهره و استفاده در جمع آوري مطالب را از کتابهاي خود اخوان و آتشي بردهام.
1. (بررسي شعر و انديشه منوچهر آتشي. شهربانو سلايي دانشگاه شهرکرد دفاع خرداد 1390): جريان دگرگوني و تحول در زبان و انديشه شعري و يا زمان بدو شاعري تا آخرين سرودههاي وي به طور پيوسته و به آرامي صورت پذيرفته و همراه در مسيري رو به کمال و پختگي هرچه بيشتر در حرکت بوده است.
2. (بررسي تأثير شاهنامه فردوسي بر آثار مهدي اخوان ثالث در حوزه سبک شناسي “روايات اساطيري و داستان پردازي. هانيه مرشدي. دفاع پاييز 1389 دانشگاه تهران): از برجستهترين ويژگيهاي شعر اخوان ميتوان به لحن حماسي” زبان متمايل به کهن بيان روايي و تلميحات حماسي اشاره کرد.
3. (زيبا شناسي در شعر اخوان ثالث. زيبا شوقي دانشگاه شهرکرد. دفاع مهر 1386): اخوان در سطوح ادبي فکري و روايات حماسي در شعر فارسي داراي جايگاه ممتازي است.
4. (رهيافتهاي اساطيري در شعر اخوان ثالث. حسين فدايي. دانشگاه گيلان. دفاع 1385): جلوههاي اساطير در شعرهاي اخوان ثالث پيوندي ناگسستني با لحن حماسي و روايي وي به تصوير ميکشد.
5. (شيوههاي زباني شعر مهدي اخوان ثالث. محمد سعيد شيرين بيان. دانشگاه تربيت مدرس دفاع 1377).
6. (سياست و اجتماع در اشعار مهدي اخوان ثالث. کاظم رحيمي نژاد. دانشگاه شهيد بهشتي. دفاع 1376)
7. نقد و بررسي اساطيري – حماسي شعر اخوان ثالث و سياوش کسرايي. دانشجو امير جهادي حسيني. دانشگاه سيستان و بلوچستان. دفاع 1385.
8. نماد و نمادگرايي در شعر نو (نيما- اخوان). دانشجو محمد علي بيدلي. تاريخ دفاع 1381 واحد دزفول: اهداف اين رساله عبارتند از: معرفي “نماد” و تفاوت آن با ديگر استعاره گونهها، چيستي شعر نو اجتمعي نمادگرا، استخراج نمادهاي اجتماعي عمدتاً در شعر نيما و اخران ثالث، رمز گشايي از نمادها و ميزان و شيوه بهره گيري از آنها، روش کار اينگونه بوده است، که پس از شناسايي منابع و مطالعه دقيق آن آثار، در سه زمينهي عمده، نماد، شعر اجتماعي نمادين و نمادهاي اجتماعي در شعر نيما و اخوان فيشبرداري شده است و سپس نمادهاي اشعار اين دو رمز گشايي، توصيف، تفسير و دسته بندي شد با مقايسه مفاهيم نمادهاي نيما و اخوان با ديگر شاعران برجسته نوپرداز مثل شاملو، فروغ و در مرحله بعدي توللي و ابتهاج و… مشخصههاي فکري اين نوع شعر نيز به دست آمد.
9. جلوه هاي نوآوري و مدرنيسم در اشعار منوجهر آتشي. سهيلا ميري. دانشگاه پيام نور مرکز تهران.
منوچهر آتشي يکي از شاعراني بود که برگهايي از دفتر شعر معاصر را به خود اختصاص داد. در ابتدا کار او تکرار همان کاري بود که نيما در آغاز شکل گيري شعر نو انجام داد. نيما توانست با استفاده از عناصر فرهنگي و بومي مربوط به زادگاه خود تصويرهاي ذهني خويش را بيافريند. آتشي نيز با پشتوانه ي عناصر بومي و فرهنگي زادگاه خود تصويرهاي نو و ماندگاري را خلق کرد.
10. بررسي مقابلهاي و سبکي روابط و تعاملهاي زنجيرهاي انسجامي در اشعار سهراب سپهري و مهدي اخوان ثالث، فريده فرهادي، 1377، دانشگاه شيراز.
هدف از اين پژوهش بررسي روابط و تعاملهاي زنجيرههاي انسجامي در تعدادي از اشعار اخوان ثالث و سپهري، دو تن از شاعران شعر نو ادب فارسي، ميباشد و مشخص ميکند که آيا اختلاف مهمي بين کاربرد اين روابط در اشعار اين دو شاعر وجود دارد يا خير. به اين منظور ابتدا برگردان واژگاني هر شعري فراهم و بررسي ميشود سپس زنجيرههاي همانندي و زنجيرههاي تشابهي اشعار مشخص ميگردد.
در مورد شعر آتشي کارها و پژوهشهاي مختلفي با عناويني هم چون: “منوچهر آتشي” تأليف زنده ياد محمد مختاري، “پلنگ درهي ديزاشکن” از فرّخ تميمي، “آتشي در مسير زندگي” از سيد قاسم ياحسيني، “مرا تلنگر يادت بس” از محمّد وليزاده و سرانجام “نخل بلند قامت نخلستان” تأليف خانم سيده سميرا سيد خشک بيجاري، آنجام شده است.
در کتاب “پلنگ درّهي ديزاشکن”، زندگي شاعر از دورهي کودکي تا زمان نگارش کتاب توسط فرخ تميمي به صورت مصاحبه با خود شاعر گردآوري شده است که خود منوچهر آتشي به شرح و توضيح زندگي خود در دشت و دامنههاي سر سبز روستاها، عشق و دلبستگي به اشعار فايز و مسألهي پري در زندگي فايز ميپردازد. از به مکتب رفتن، دوران ياغي شدنها و کوچ کردنها (از اين مکان به آن مکان) به اقتضاي شغل پدر، از دوران تحصيل در مدرسهي فردوسي، گلستان و دبيرستان سعادت بوشهر سخن به ميان ميآورد. از قبولي در دانشسراي مقدماتي شيراز، آشنايي با فکر و زبان نيما و مطالعهي اشعار شاعران نوگرا، دوران معلمي در ريگ، رهسپار شدن به پايتخت جهت ادامهي تحصيل، سرودن و چاپ مجموعههاي شعري، تشکيل زندگي مشترک امّا اغلب ناموفق و درگيريها و گير و دارهاي سياسي آن روزها سخن ميگويد و سرانجام به برخي از اشعار معروف و مشهور از جمله “خنجرها، بوسهها، پيمآنها” و شعر “ظهور” پرداخته است.
در کتاب “آتشي در مسير زندگي” تأليف سيد قاسم ياحسيني، نويسنده به کمک منوچهر آتشي به تجزيه و تحليل جدّ خانوادگي آتشي و بقيهي دوران زندگي شاعر به روش کتاب “پلنگ درّهي ديزاشکن” و همچنين نظرات خود شاعر در مورد آثار و مجموعههاي شعري که تا آن زمان به چاپ رسيده بود گردآوري شده و به رشتهي تحرير درآمده است.
در کتاب “منوچهر آتشي” تأليف محمد مختاري، نويسنده به صورت حرفهاي به تجزيه و تحليل اشعار دورهي اول و دوم آتشي پرداخته، گويا نويسنده قصد بررسي و تجزيه و تحليل بيشتر شعر شاعران معاصر داشته که پيش از نهايي شدن کار نويسنده مرگ ناگهاني فرصت را از او گرفت و اين کتاب پس از مرگ نويسنده منتشر شد.
در کتاب “نخل بلند قامت نخلستان” نويسنده زندگي شاعر را تا زمان درگذشت وي به همراه بررسي افکار، آثار منظوم و منثور به همراه اشعار و سخنان بزرگان در سوگ درگذشت منوچهر آتشي، شاعر نوگراي حوزهي شعر نوين فارسي به رشتهي تحرير درآورده است. ولي در قسمت پاياني کتاب خود تصاوير مختلفي از دورههاي مختلف زندگي شاعر تنظيم و به چاپ رسانده است.
گرچه آثار ياد شده، جنبههاي مختلف زندگي و شعر آتشي را مورد کنکاش قرار
