
ديار” و ياري و باري” نسبت و جناس وجود دارد.
-“کور و کر” در سطر ششم هم مراعات النظير دارند و هم گونهاي جناس ميسازند.
-در سطر سوم، “چشم و گوش” با يکديگر، “کور و کر” با يکديگر و “چشم و گوش” با “کور و کر” نسبت برقرار ميکنند.
-از نظر واج آرايي (آليتراسيون) -يا همان توازن آوايي- در سطر نخست مصوت (واکه) “ا” 6 بار تکرار شده است.
-در سطر دوم جزء (- ار) در “ياري- دياري- دياري و باري” 4 بار تکرار شده و جزء (- اي) 3 بار تکرار شده است.
-در کل 6 سطر، صامت (همخوان) “ر” 14 بار، “د” 9 بار و مصوت (واکه) “ا” هم 13 بار تکرار شده است.
همه اين توازنها و تناسبها و تکرارها سبب ميشود که اين بند از شعر قاصدک، پيوستگي و درهم تنيدگي آوايي و معنايي بسياري بيابد.
(1) “اي پريشان گوي مسکين! پرده ديگر کن
(2) پور دستان جان ز چاه نابرادر در نخواهد برد.
(3) مُرد، مُرد، او مُرد
(4) داستان پور فرخزاد را سر کن” (اخوان ثالث، آخر شاهنامه، 1379: 116).
-“کن” در پايان سطرهاي اول و چهارم در جايگاه رديف است. و گونهاي توازن واژگاني و تکرار پاياني به شمار ميرود.
-“ديگر” در پايان سطر اول “سر” در پايان سطر چهارم در نقش قافيهاند و سجع مطرف دارند.
-“برد” در پايان سطر دوم و “مُرد” در پايان سطر سوم قافيهاند و در چارچوب توازن واژگاني سجع متوازي دارند.
-عبارت “پريشان گوي مسکين” در سطر اول، هر سه مصوت بلند “ا، او، اي” 11 بار و حرف “ن” نيز 9 بار تکرار شده است. جزء (- آن) در واژههاي “پريشان، دستان، جان و داستان” 4 بار تکرار گرديده است.
-در سطر دوم، جزء “در”، در “نابرادر” و “در نخواهد برد” در کنار هم تکرار شده است.
-در سطر سوم واژهي “مرد” 3 بار تکرار شده است.
-“دستان” در سطر سوم و “داستان” در سطر چهارم توازن واژگاني ميسازند و جناس زائد دارند.
-“پور” در “پور دستان” و “پور فرخزاد” تکرار شده که هر دو “رستماند”: يکي “رستم دستان” و ديگري “رستم فرخزاد”، شيوهها و شگردهايي که در اين چهار سطر گرد آمدهاند- و چنان که ديديم آواها و واژههاي آن با يکديگر نسبتها و تناسبهاي بسياري دارند- سبب شده است که اين بخش از شعر تأثير عاطفي دلخواه شاعر را داشته باشد و حتي در خوانندهاي که از اين شيوهها و تناسبها کوچکترين آگاهي نيز ندارد، خشنودي و خرسندي پديد آورد.
در پايان اين بخش با نگاه به شعر “زمستان”، شيوههاي برجسته سازي و به ويژه توازنهاي آوايي و واژگاني آن را بررسي ميکنيم.
“زمستان” يکي از کاملترين و شاخصترين شعرهاي اخوان است که بي ترديد ويژگيهاي زباني آن، در تشخيص و کمال اين شعر نقش بسزايي دارند.
گذشته از شرايط سياسي -اجتماعي زمان آفرينش شعر و محتواي رمزآميز و ارجمند آن، توازنهاي زباني و تکرارهاي کلامي شاعر نيز چنان ساختار يک دست و يکپارچهاي فراهم آورده که سبب ميشود هماهنگي و درهم تنيدگي آوايي و واژگاني شعر خواننده را در فضاي عاطفي و انديشگي شعر قرار دهد و زمينه ارتباط هرچه بيشتر او را با شعر فراهم سازد،
1-“سلامت را نميخواهند پاسخ گفت،
(سرها در گريبان است.)
2-کسي سر بر نيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
3-نگه جز پيش پا را ديد، نتواند،
4-که ره تاريک و لغزان است،
5-و گر دست محبت سوي کس يازي،
6- به اکراه آورد دست از بغل بيرون؛
7-که سرما سخت سوزان است.
8- نفس، کز گرمگاه سينه ميآيد برون، ابري شود تاريک
9-چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
10-نفس کاينست، پس ديگر چه داري چشم
11-ز چشم دوستان دور يا نزديک؟
12-مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير و پيرهن چرکين!
13-هوا بس ناجوانمردانه سرد است… آي…
14-دمت گرم و سرت خوش باد!
15- سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي؛
16- منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
17 – منم من، سنگ تيپا خوردهي رنجور،
18- منم دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور.
19- نه از رومم، نه از زنگم، همان بي رنگ بيرنگم.
20- بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم،
21- حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج ميلرزد.
22- تگرگي نيست، مرگي نيست.
23- صدائي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است.
24- من امشب آمدستم وام بگذارم.
25- حسابت را کنار جام بگذارم.
26- چه ميگويي که بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
27- فريبت ميدهد، بآسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست.
28- حريفا! گوش ما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستان است.
29- و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده.
30- به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود، پنهان است.
31- حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يکسان است.
32- سلامت را نميخواهند پاسخ گفت.
33- هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان؛
34- نفسها ابر، دلها خسته و غمگين،
35- درختها اسکلتهاي بلور آجين،
36- زمين دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
37- غبار آلود مهر و ماه،
38- زمستان ست” (اخوان، 1379: 99 و 100).
-در چارچوب هنجارگريزي آوايي (واج آرايي) در سراسر شعر، 67 بار صامت (همخوان) “س” تکرار شده، که با در نظر گفتن حرف “ص” اين صدا 69 بار در شعر به گوش ميرسد؛ به گونهاي که اين تکرار در بعضي سطرها بسيار چشم گير است.
… که سرما سخت سوزان است.
… بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست.
…يادگار سيلي سرد زمستان است.
… هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
… زمستان است.
تکرار صداي “س” گذشته از پيوستگي و هم آوايي که در سراسر شعر پديد ميآورد، به گونهاي يادآور سرماي استخوان سوز زمستان و سوز و سرماي آن نيز هست.
… هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان.
… هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آي…
… حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج ميلرزد.
… حسابت را کنار جام بگذارم.
کشيدگي مصوت بلند “ا” سبب ميشود زمستاني که اخوان آن را وصف ميکند، طولاني و بي پايان به نظر برسد. زمستاني که زمستاني تقويمي و در چارچوب يکي از فصلهاي سال نيست، زمستاني تاريخي است.
به جز هم آوايي “س” و “ا” که در سراسر شعر به گوش ميرسد، واج آراييهاي ديگر را در سطرهايي از شعر به چشم ميخورد. در سطر دوم حرف “ر” 7 بار تکرار شده است:
کسي سر بر نيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
در سطر شانزدهم صامت “م” 8 بار تکرار شده است:
16- منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
در سطر بيست و چهارم نيز همخوان “م” 6 بار تکرار شده است.
من امشب آمدستم وام بگذارم.
در سطرهاي نوزده و بيست، حرف “گ” 6 بار و تا پايان بند در مجموع 10 بار تکرار شده است.
نه از رومم، نه از زنگم، همان بي رنگ بيرنگم.
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم،
… … …
تگرگي نيست، مرگي نيست.
صدائي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است.
در سطر سيام، صامت “ت” 6 بار تکرار شده است.
… به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود، پنهان است.
-در زمينهي توازن واژگاني نخست به جايگاه قافيه در شعر زمستان ميپردازيم.
در اين شعر ميتوان يک قافيه اصلي و چند قافيه فرعي يافت.
قافيه (و رديف) اصلي که هر چند سطر يک بار تکرار ميشود و ميان بندها و پارههاي شعر پيوند معنايي و موسيقيايي به وجود ميآورد، صورت زباني (-ان ست) ميباشد.
… سرها در گريبان است.
… ره تاريک و لغزان است،
… سرما سخت سوزان است.
… صحبت سرما و دندان است.
… يادگار سيلي سرد زمستان است
… شب با روز يکسان است.
… زمستان ست.
در کنار اين قافيه اصلي، قافيههاي ديگري نيز در اين شعر وجود دارد که بر موسيقي شعر ميافزايند و پيوند ميان اجزاي شعر را بيشتر ميکنند.
هوا بس ناجوانمردانه سرد است… آي…
… سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي؛
… … …
نه از رومم، نه از زنگم، همان بي رنگ بيرنگم.
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم،
… … …
من امشب آمدستم وام بگذارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
… … …
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان؛
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين،
درختها اسکلتهاي بلور آجين،
زمين دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبار آلود مهر و ماه
در چارچوب توازن واژگاني، تکرارهاي ديگري نيز در شعر زمستان وجود دارد، که به نمونههاي آن اشاره ميکنيم.
-در سطر نخست، تکرار عبارت، “پاسخ گفت” و “سر” گونهاي توازن واژگاني به شمار ميرود.
سلامت را نميخواهند پاسخ گفت،
سرها در گريبان است.
کسي سر بر نيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
-در سطر هشتم و دهم، تکرار “نفس” تکرار آغازين است.
-تکرار “چشم” در سطر نهم و دهم، تکرار پاياني و تکرار آن در سطر دهم و يازدهم، تکرار پاياني و آغازين است.
نفس، کز گرمگاه سينه ميآيد برون، ابري شود تاريک
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس کاينست، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديک؟
-تکرار عبارت “منم من” در آغاز سطرهاي شانزدهم، هفدهم و هجدهم، تکرار آغازين به شمار ميآيد.
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپا خوردهي رنجور
منم دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور
تکرار عبارت “نه از” و “بيرنگ” در سطر نوزدهم، تکرار فعل “بگشاي” در سطر بيستم و تکرار “نيست” در سطر بيست و دوم همه در چارچوب توازن واژگاني است.
نه از رومم، نه از زنگم، همان بي رنگ بيرنگم.
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم
… تگرگي نيست، مرگي نيست.
در همين سطر نوزدهم، عبارت “رومم، زنگم، بيرنگم” و در سطر بيست و دوم عبارت “تگرگي و مرگي” گونهاي قافيه دروني هستند. از ميان ديگر نسبتها و تناظرهايي که ميان واژهها و اجزاي شعر وجود دارد، به نمونههاي زير ميتوان اشاره کرد:
در سطر دوازدهم، “مسيحا و ترسا” مراعات النظير دارند؛ “پير و پيرهن” نيز گونهاي جناس ميسازند.
مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير و پيرهن چرکين!
-“جوانمرد” در سطر دوازدهم با “ناجوانمردانه” در سطر سيزدهم نسبت برقرار ميکند.
مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير و پيرهن چرکين!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است… آي…
-“پيش” در سطر نهم و “پس” در سطر دهم، گونهاي مراعات النظير و تضاد پديد ميآورند.
… چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس کاينست، پس ديگر چه داري چشم …
-قرار گيري “ميهمان و ميزبان” در کنار يکديگر، در سطر بيست و يکم هم مراعات النظير است.
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج ميلرزد.
-در سطر سي و يکي، “چراغ و شب” با يکديگر، و “شب و روز” هم با يکديگر نسبت برقرار ميکنند.
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يکسان است.
-در سطر سي و ششم و سي و هفتم نيز، “زمين و آسمان” با هم و “مهر و ماه” با يکديگر تناسب دارند.
زمين دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبار آلود مهر و ماه.
زبان شعر اخوان:
1-گونههاي فراهنجاري
2-گونههاي قاعده افزايي
مطالعهي زبان شناختي شعر اخوان
در اين بخش، از گونههاي هنجار گريزي و قاعده افزايي سخن ميگوييم و در هر مورد به نمونههايي از شعر اخوان اشاره ميکنيم.
گونههاي فرا هنجاري
فرا هنجار گريزي از قواعد زبان است؛ فراتر رفتن از شکل معمول و متداول زباني است که کاربرد روزمره دارد. اين گريز به شيوههاي گوناگوني آنجام ميشود که به يکايک آنها خواهيم پرداخت.
1. فراهنجاري واژگاني 2. فراهنجاري آوايي 3. فراهنجاري معنايي 4. فراهنجاري دستوري
5. فراهنجاري نوشتاري 6. فراهنجاري گويشي 7. فراهنجاري سبکي 8. فراهنجاري زمان
1- فراهنجاري واژگاني
در اين شيوه، شاعر از واژههاي موجود در زبان هنجار فراتر ميرود و با گريز از قواعد، واژههاي نو و ترکيبات جديدي ميسازد و به کار ميگيرد.
“با آنکه شب شهر را دير گاهي است.
با ابرها و “نفَسد و دهايش”
