
در آرام کردن شورش شبع از مخالفان داوود اشاره دارد. اين زن دانا، صلح جو و مومن، به يوآب فرماندهي لشکر داوود پيشنهاد ميدهد که وارد شهر نشود و جنگ و خونريزي به راه نيندازد در عوض آنها نيز سر شبع را از بالاي ديوار شهر براي او مياندازند. ” آنگاه زن با پشينهاد حکيمانهي خود پيش مردم رفت و آنها سر شبع را بريدند و براي يوآب انداختند. بعد يوآب شيپور نواخت و مردمان، شهر را ترک کردند…”. براساس آيات مذکور زنان در جنگها چه به صورت مستقيم و چه غير مستقيم نقش و حضوري موثر داشتند و پيروزي بسياري از جنگها، به نوعي با نقش يک زن گره خورده است .
در رابطه با اعياد و روزهاي خاص در شريعت يهود نيز براساس متن عبري زنان حضور موثري دارند، آنچنان که در سفر تثنيه باب 6 آيه 11 که به احکام مربوط به فصح، نوبر و خيمهها ميپردازد ميخوانيم:
” همه با فرزندان، خدمتکاران، لاويان، بيگانگان، يتيمان و بيوه زناني که در شهرهاي شما زندگي ميکنند، در حضور خداوند شادي کنيد ” (آيهي 14 اين فصل نيز داراي مضامين مشابهي است).
در اين اعياد علاوه بر آنکه از حضور زنان و مردان در هر طبقهي اجتماعي و هر رده سني دعوت به عمل آمده احکامي ارائه ميشود که از وظايف زنان محسوب شده و لذا قصور و کوتاهي در اين امر، اجراي کامل و مطلوب اعياد را دچار مشکل مينمايد. بطور مثال در فصل 16 آيات 3 و 4 آمده است :
” شما نبايد گوشت قرباني را با ناني که با خمير مايه پخته شده باشد بخوريد… براي مدت هفت روز هيچ کس در سرزمين شما نبايد خمير مايه در خانه اش داشته باشد..”
البته در آيهي 16 اين فصل مردان به طور اخص در اين اعياد موظف به پرستش خداوند در پرستشگاه هستند و به هر مرد امر ميشود که هديهاي با خود بياورد.
” همه مردان شما سه بار در سال براي پرستش خداوند در مکاني که خداوند براي پرستش خود برگزيده، در روزهاي عيد فصح، عيد نوبر و عيد خيمهها جمع شوند. هر مرد بايد هديهاي با خود بياورد”.
هم چنين در کتاب مقدس عبري صريحاً به شرکت زنان در جماعت براي گوش دادن به تورات اشاره شده است و زن و مرد به طور يکسان موظف به استماع تورات ميباشند. 270
3-نتيجه گيري
در بخش حاضر با ارائه آياتي به موضوع منزلت اجتماعي زن نگاهي افکنده و اين موضوع را ذيل دو عنوان يعني “جايگاه زن در خانواده” و ” جايگاه زن در جامعه” مورد مداقه قرار داديم. در بررسي اين عناوين به نقشهاي مربوط به هر بخش اشاره کرديم و گفتيم که نقش ها به تبع وظايف و انتظارات مربوط به آن، ارزش و منزلتي را براي صاحب آن بوجود ميآورند که همان جايگاه اجتماعي مد نظر اين پژوهش ميباشد. در متن مقدس عبري از زنان بزرگ و مؤثر بسياري ياد شده است که در نقشهاي فردي و اجتماعي خوش درخشيده و به عنوان الگويي از مادري، همسري، زمامداري و نبوت معرفي ميشوند. ساره، مريم، دبوره، حنا، استر و .. از جمله زنان نامي کتاب مقدس عبري هستند که هم رديف مردان بزرگ اين کتاب از آنان تجليل ميشود چرا که در نقشهاي مختلف توانستهاند مايهي نجات و سرافرازي خانواده و حتي قوم خود باشند. هم چنين در بخش نمودهاي مشارکت اجتماعي زنان نشان داديم علاوه بر زنان نامدار بزرگ زنان ديگري نيز هستند که شايد اسم و رسم چنداني نداشته و از خانواده و نسب بزرگي برخوردار نيستند اما با درک اهميت جايگاه انساني و اجتماعي خويش، توانستهاند در جهت پيشرفت و موفقيت جامعه سهم به سزايي داشته باشند. البته متن مقدس عبري در تمام ابعاد به نقش تأثير گذار زن در جامعه اشاره مينمايد که در اين ميان ميتوان به ذکر داستانهايي صريح و بي پرده از زنان فاسق و نقش آنان در انحطاط جامعه اشاره نمود. از نظر متن مقدس عبري زن ميتواند هم چون ملکه ايزابل و يا راحاب در نقش ها و مناصب کوچک و بزرگ اجتماعي از جمله زمامداري، جادوگري، رمالي و يا فاحشهگري باعث تباهي جامعه گردد. لذا ميتوان گفت که مجموع آياتي که به نقشهاي زن در حوزهي فردي و اجتماعي اشاره مينمايند مي توانند به سوالات زير پاسخ دهند که:
1- آيا زنان در کتاب مقدس عبري از جايگاه و منزلت اجتماعي والايي برخوردارند؟
2- آيا زن از نظر کتاب مقدس عبري در سعادت يا سقوط و تباهي جامعه نقش تأثيري گذاري دارد؟
در پاسخ به اين سؤالات بايد گفت از آنجا که از نظر اين کتاب بزرگ زن ميتوان در نقشهاي فردي و اجتماعي مهم و تاثير گذاري حاضر شود لذا زن علاوه بر آنکه از منزلت اجتماعي برابري با مردان برخوردار است به تبع در تباهي يا تعالي جامعه نيز سهم به سزايي خواهد داشت.
فصل چهارم: بررسي جايگاه اجتماعي زن در قرآن کريم
مقدمه
در فصل حاضر جايگاه اجتماعي زن در قرآن کريم را بررسي مي نما ييم و هم چون فصل گذشته در ذيل دو بخش منزلت انساني و منزلت اجتماعي به ا ين موضوع خواهيم پرداخت .
بخش اول: بررسي منزلت انساني زن در قرآن کريم
دربخش حاضر منزلت انساني زن را در سه محور روايت آفرينش ، زن و شر و خطابات کتاب مورد مداقه قرار مي دهيم.
1-روايت آفرينش
قرآن بر خلاف کتاب مقدس عبري تلويحاً به داستان نخستين انسانها يعني آدم و حوا اشاره مينمايد. اين آيات عبارتند از :
” يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ” ( نساء :1).
“خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍثُمَّ جَعَلَ مِنْهَازَوْجَهَا” ( زمر :6).
” هُوَالَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍوَجَعَلَ مِنْهَازَوْجَهَالِيَسْ كُنَ إِلَيْهَا” ( اعراف: 189).
1-1 اشتراک زن و مرد در اصل انسانييت
1-1-1 آياتي که گواه بر اشتراک زن و مرد در اصل انسانيت و گوهر وجود اند
برخي آيات مربوط به آفرينش حاکي از اشتراک زن و مرد در اصل انسانيت و گوهر وجودي يکسان ميباشند.
در آيهي اول سورهي نساء ميخوانيم :
” يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء “.
منظور از “نفس” در آيهي شريفه، گوهر، ذات، اصل و واقعيت عيني شيء است، نه روح، جان يا روان ، بر اين اساس مفاد آيهي مزبور چنين است:
1- همهي اصناف انسانها، خواه زن يا مرد- زيرا کلمهي ناس شامل همگان ميشود- از يک ذات و گوهر خلق شدهاند و مبدأ قابلي آفرينش همهي افراد يک چيز است.
2- اولين زن که همسر نخستين مرد است. او هم از همان ذات و گوهر عيني آفريده شده است؛ نه از گوهر ديگر و نه فرع بر مرد و زايد بر او و طفيلي او . خداوند اولين زن را با همان ذات و اصلي آفريده که همهي مردها و زنها را از همان اصل خلق کرده است .
هم چنين آيهي 189 سورهي اعراف که ميفرمايد:
” هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا “
و آيهي 6 سورهي زمر که ميفرمايد:
“خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍثُمَّ جَعَلَ مِنْهَازَوْجَهَا”.
نيز بيان کنندهي وحدت مبدأ قابلي خلقت همهي مردان و زنان و نيز اولين مرد و اولين زن است که نسل کنوني به آنها منتهي ميشوند.271
در آيات ديگر هم چون آيه 21 سوره روم که ميفرمايد:
“وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَلَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا”
نيز بر اين نکته تصريح مينمايد که نفس آدمي هر آنچه باشد ميان او و همسرش واحد است.272
هم چنين آياتي ديگر نيز، مانند “قد جائکم رسول من انفسکم”273 و يا “… اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم ..”274 و غيره،275 وجود دارند که در آنها با استناد به واژهي مذکور، گوهر مشترک انساني پيامبران و مردمان عادي استنباط ميگردد.
برخي بزرگان از مبناي تجرد روح براي اثبات اشتراک مرد و زن در جايگاه انساني استفاده کردهاند، روح در اصطلاح ايشان همان ” نفس” است. از اين جهت فرمودهاند: روح انساني حقيقتي مجرد از ماده است. جنسيت امري جسماني و مادي است. پس زن و مرد در روح انساني مشترکاند. آنگاه از آنجا که حقيقت و اصل انسانيت به روح انسان است، نه جسم، پس زن و مرد در انسانيت برابر و مشترکاند.276
در واقع از نظر قرآن کريم حقيقت انسان را روح او تشکيل ميدهد؛ نه بدن او. انسانيت انسان را جان او تامين ميکند نه جسم او نه مجموع جسم و جان.
1-1-2آياتي که زن و مرد را در رسيدن به کمال و هدف غايي آفرينش مشترک ميدانند
علاوه بر آيات فوق، آيات ديگري نيز وجود دارند که حاکي از گوهر وجودي يکسان زن و مرد ميباشند. در اين آيات بر توانايي يکسان زن و مرد در کسب کمال و رسيدن به حيات طبيه اشاره ميشود.
از ديدگاه قرآن زن هم چون مرد سه ويژگي مهم انساني يعني اختيار، مسئوليتپذيري و توان ارتقا و کمال را دارا است و همانند مردان ازامکانات رشد و کامل يابي برخوردار است. 277 در قرآن آيههايي وجود دارد که به اشتراک زن و مرد در تکيلف مندي و مسئوليتپذيري در قبال اعمال278، يکساني ثواب و عقاب در اعمال مشابه،279 اشتراک آن دو در شناخت و فهم اصول دين ،280 اشتراک آن دو در حيطهي عقل عملي، بويژه مؤلفههاي اصلي آن مانند اختيار، ادراک خوبيها و نيروهاي انگيزشي به سمت خوبيها و بديها281 و رسيدن به حيات طبيه اشاره دارد. 282 ديگر آفريدهها از تکليف مندي، مسئوليتپذيري، ادراک و داوري ارزشي، سيتسم ثواب و عقاب، و .. برخوردار نيستند. اين آيات بازگوکنندهي اين حقيقتند که مرد و زن هر دو از يک نوعاند و فرقي در اصل و سنخ آنها وجود ندارد. عمل اين دو صنف نزد خدا باطل نميشود و از صاحبش به ديگري تجاوز نميکند، هر کس گروگان عمل خويش است نه چنانکه مردم ميگفتند که زنان مرهون کارهاي زشت خودشانند ولي کارهاي خوب و منافع وجودشان از آن مردان است .
برخي صاحب نظران نيز با استفاده از مشرب عرفاني و تمسک به برخي گزارههاي قرآني ، برابري زن و مرد را در انسانيت مطرح ساختهاند. اين گونه استدلال، بر “ادراک شهودي” و آثار مستقيم طهارت و تزکيهي رفتار متمرکز است.
شهود به معناي ادارک بيواسطهي حقايق، بالاترين مرتبهي ادراک است. توان شهودي انسان به طهارت عملي يعني “مراقبه” و “تقوا” بستگي تام دارد. انسانهاي مومن از مسير پاکي رفتار به درجهاي ميرسند که ميتوانند حقايق را به طور عيني دريافت کنند. در اين گونه ادراک، جسمانيت دخالت و وساطت ندارد. بنابراين محدوديتهاي مادي، از جمله محدوديتهاي جسماني به شهود لطمهاي نميزند. حال اگر شهود، درکي انساني باشد و زن و مرد در رسيدن به آن و انجام آن مساوي باشند پس زن و مرد در انسانيت مشترکاند.
آيهي 13 سورهي حجرات نيز آشکارا تاثير انوثت و ذکورت در رسيدن به کرامت بالاي معنوي را انکار مينمايد. در سورهي نازعات آيات ( 4-41) نيز مقامات عرفاني مانند خشوع، خوف و حب به منزلهي مقاماتي انساني و غير وابسته به جنسيت مطرح شدهاند.
1-1-3 آيههاي سير پدايش انسان
در اين آيهها به آفرينش يک اصل (روح) و يک فرع (بدن) اشاره شده است، اين آيهها آفرينش مذکر بودن و مؤنث بودن را در سير پيدايش بدن قرار دادهاند. که از آن جمله آيهي ذيل است :
” أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى * ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى * فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى “283
در کتاب زن در اسلام ذيل تفسير اين آيات آمده است آيهي مذکور مذکر و مونث شدن را به ” مني يمني” ، يعني به بخشش جسماني باز ميگرداند. پس به آفرينش ( انشاء) روح يا تعلق آن به بدن اشاره دارد. بنابراين اگر اصل انسانيت به حقيقت روحاني باشد. زن و مرد هر دو از آن برخور دارند و هر دو انسان به شمار ميآيند. علامه طباطبايي
