
مادر درکتاب مقدس عبري
1-3-2-1 تربيت فرزندان
گرچه در برخي متون برگرفته از متن عبري هم چون گنجينهاي از تلمود بر عدم پيروي و هم نشيني با زنان تاکيد شده است؛ اما در مقابل در کتاب امثال 153 آمده است:
” اي فرزند من، نصيحت پدر خود را بشنو و تعاليم مادرت را فراموش مکن”.
و در فصل 6 آيه 20تا 24با زباني ديگر همين سخن را تکرار ميکند، در اين آيات علاوه بر پيروي از نصايح پدر، بر اهميت تعاليم مادر نيز تاکيد شده است و اين خود گوياي نقش تربيتي مادر در خانواده است. زن و مرد هر دو مسئول تربيت فرزندان بوده و درستکاري و نيکوکاري آنان سبب سرافرازي والدين ميباشد پس بر فرزند است که از هر دو اطاعت کند و به آنان احترام گذارد.154
در آيهي 23 فصل 25 امثال نيز آمده است:
” فرزندي درستکار و دانا باش تا باعث خشنودي و خوشي پدر و مادرت شوي.”
اما از آنجا که متن تاکيد خاصي بر نقش تربيتي مادر دارد لذا سرکشي و جهالت فرزند را نيز به طور خاص مايهي ننگ و سرافکندگي مادر ميداند:
” فرزندان دانا پدران خود را خوشحال ميسازند، اما فرزندان احمق مادران خود را تحقير ميکنند…”.155 ( تعبيري مشابه عبارت فوق در امثال 156 نيز تکرار شده است).
در کتاب مقدس عبري تربيت تا آنجا اهميت دارد که حتي به والدين سفارش شده است تا در صورت نياز و عدم تربيت پذيري فرزند او را با مجازاتهاي بدني تنبيه نمايند. در حقيقت تربيت کودک بر هر امر ديگري اولويت دارد و در مجازات فرزند متمرد، سلطهي مادر و پدر به يک اندازه بوده و هر دو حق دارند در صورت صلاح ديد فرزند خود را تنبيه کنند. حتي ميتوان گفت از آنجا که متن تاکيد دارد که عدم تربيت فرزند باعث شرمساري مادر157 است پس مادر در تنبيه و تربيت فرزند سزاوارتر است.
1-3-2-2 نامگذاري فرزند
وظيفهي ديگر زن در خانواده نامگذاري فرزندان ميباشد و نکتهي قابل توجه در اين زمينه آن است که اغلب نامهاي انتخاب توسط مادران برگرفته از اسامي و القاب الهي بوده و به طريقي با “يهوه” ارتباط دارد.
در سفر پيدايش “ليه” همسر يعقوب نام شش فرزند پسرش را خود گذاشته و به دنبال هر يک وجه تسميه آن را نيز ذکر ميکند و به طور مثال در پيدايش 158 آمده است :
” ليه آبستن شد و پسري به دنيا آورد. او گفت : خداوند ناراحتي مرا ديده است . حال شوهرم مرا دوست خواهد داشت . بنابراين اسم بچه را رئوبين گذاشت…”
نمونههاي ديگر عبارتند از :
( پيدايش،159سفر خروج160، داوران 161، روت ،162 اول سموئيل163).
در کتاب تاريخ اديان و مذاهب جهان نيز آمده است :
” .. ( در ميان قوم اسرائيل قبل از موسي ) مادران قرون متوالي از حق انتخاب نام فرزندان برخوردار بودند.. “164
1-4 زن در نقش همسري
از آنجا که خانواده در فرهنگ يهود اهميت زيادي دارد، لذا قوانين و اصولي تبيين گرديده که رعايت آنها استحکام و تداوم خانواده را تضمين مينمايد. اين قوانين و اصول پيش نياز و لازمهي ايفاي نقشهاي خانوادگي ميباشند. بر اساس اين اصول ” زن و مرد” هر دو در حفظ سلامت و تعادل خانواده مسئول بوده و رعايت اين اصول ايفاي نقشها را آسانتر ميگرداند.
هم چنين پايبندي هر يک از زوجين به اين دستورات و قوانين استحکام و تداوم زندگي خانوادگي را به دنبال داشته و قصور و کوتاهي هر يک صدمات بعضاً جبران ناپذيري را بر فرد و جامعه تحميل مينمايد. لذا در بررسي نقش همسري زن، بايد پيش از هر چيزي به پيش فرضها و اصول حاکم بر خانواده يهودي اشاره کنيم.
1-4-1 اصول حاکم بر خانوادهي يهودي
1-4-1-1 تبعيت زنان و حاکميت مردان
بر اساس روايت نافرماني آدم و حوا در سفر پيدايش تبعيت زن از شوهر و پذيرفتن حاکميت وي به عنوان مجازات زن قرار گرفت.
البته مورخان معتقدند که در ابتدا نقشها و جايگاهها در ميان قوم اسرائيل به صورت متفاوتي بوده و در خانواده مادر حاکم ، وپدر تابع بوده است. اما به تدريج اين فرهنگ تغيير کرده و مادر سالاري جاي خود را به پدر سالاري داده است، چنان که در کتاب تاريخ اديان و مذاهب جهان ميخوانيم:
“در ميان قوم اسرائيل، تا قبل از موسي، ارتباط نسب ابتدا از طريق زنان بود، کودکان در کلان مادر وارد ميشدند. .. زن در نزد والدين خود ميماند و شوهر موقتاً به ديدن وي ميآمد. چادر به زن تعلق داشت و مرد حق داشت در نزد زن اقامت کند. زن سالاري کم کم جاي خود را به مرد سالاري داد و زن جزء ثروت مرد به حساب ميآمد”165.
به گفتهي ويل دورانت نيز “ابتدا مردي که زن ميگرفت (در قوم اسرائيل) به خانهي زن خود انتقال پيدا ميکرد و بر وي لازم بود پدر و مادر را رها کند و به قبيلهي زن خويش بپيوند . ولي پس از آنکه دستگاه سلطنت درست شد اين عادت نيز رفته رفته از ميان برخاست . فرمان يهوه به زن شوهر دار چنين بود : ” چشمت بايد به شوهرت باشد و او بر تو حکومت خواهد کرد””.166
“با شکل گيري فرهنگ پدر سالاري زن ، شوهر خود را “ادون” يعني آقا و سرور خوانده و بخشي از ملک و داراي مرد به حساب مي آمد . خانواده عبراني که در آن تسلط با پدر خانواده بوده سازمان اقتصادي و سياسي وسيعي بود که تشکيل ميشداز بزرگترين مرد زندار خانواده و زنان و فرزندان ايشان و غلامان که ممکن بود در اختيار خانواده باشد.. قدرت پدر عملاً نامحدود بود. زمين تنها به او تعلق داشت و فرزندانش تا زماني ميتوانستند زنده بمانند که به فرمان اوگردن نهند. در واقع خود وي عنوان دولت و حکومت را داشت …”167
تلمود نيز حاکميت مرد بر زن را ميپذيرد و در اين باره ميگويد:
“زندگي سه کس در حقيقت ، زندگي نيست… يکي از آنان کسي است که زوجهاش بر او مسلط باشد (بيصاء 32 ب ) ، هم چنين جزو افرادي که فرياد ميزنند، اما کسي که به داد آنها نميرسد. شوهري است که همسرش بر او حکومت ميکند ( باوامصيعا ، 75 ب) “168.
به گفتهي مولف کتاب گنجينهاي از تلمود، روش متداول در دوران کتاب مقدس که طبق آن هر مردي در خانهي خود قدرت مطلق داشت در زمان دانشمندان يهود نيز ادامه داشت.
در رابطه با نحوهي شکل گيري رياست مرد بر خانواده در کتاب استر نيز حکايتي از خشارياه و ملکهي او “وشتي” آمده که جلب نظر مينمايد. در اين داستان زمانيکه پادشاه که در حال مستي بوده از ملکهي خود ميخواهد تا در مهماني شرکت کند اما او سر بازميزند و پادشاه از اين موضوع بسيار خشمگين ميشود بنابراين مشاوران خود را که ميدانستند که چه بايد کرد فرا ميخواند، آنان به وي ميگويند:
“وقتي زنان افسران دربار پارس و ماد از رفتار ملکه آگاه شوند ، قبل از آنکه روز به پايان برسد ، آن را براي شوهران خود تعريف ميکنند و ديگر زنان احترامي براي شوهران خود قايل نميشوند و اين موضوع موجب خشم شوهران ميگردد. اگر عليحضرت صلاح بدانند فرماني صادر کند که ملکي وشتي ديگر هيچ گاه اجازهي شرفيابي به حضور پادشاه را نداشته باشد.. وقتي اين فرمان شما در سراسر اين شاهنشاهي وسيع اعلام شود، آنگاه زنها با شوهران خود چه فقير باشند چه غني، با احترام رفتار خواهند کرد”.169
در تلمود سفارش ميشود که همسر را بايد از طبقهي پائينتري گرفت تا تسلط و حاکميت مرد حفظ شود. هم چنين بر خلاف سنت اسلامي، سفارش شده است که احترام و رفع حوائج پدر در اولويت قرار دارد بطور مثال اگر پدر و مادر هم زمان از فرزند آب درخواست کنند بر فرزند است تا اول براي پدر آب ببرد چرا که فرزندان و مادر موظف هستند تا به پدر احترام بگذارند.170
تسلط و رياست مرد حتي در اجراي احکام نيز قابل مشاهده است به طوري که پدر و يا همسر قدرت ابطال برخي از اعمال ديني دختر و يا همسر خود را دارند. در کتاب اعداد فصل 30 احکام مربوط به نذر نشانگر ولايت و حاکميت مرد بر زن در اين مورد است .
در واقع تنها “اگر زني بيوه است و يا طلاق داده شده باشد نذر کند. بايد به پيمان خود وفا کند 171” . در قانون مربوط به ارث نيز به همين ويژگي مردان استناد ميشود. در اين قانون علت ارث بري پسر و عدم ارث بري دختر، تلاش مردان براي امر معاش خانواده و قيوميت آنان ذکر ميشود حال آنکه زنان موظف به تامين هزينههاي زندگي نمي باشند.
طلاق نيز از اموري است که ولايت آن در دست مرد يهودي است. در کتاب مقدس عبري ميخوانيم:
” ممکن است مردي با زني ازدواج کند و بعداً تصميم بگيرد که او را نميخواهد… براي او طلاق نامهاي بنويسيد و به زن بدهد و او را از خانه روانه کند” .172
1-4-1-2 احترام به زن
“با اين که زن در زير فرمان و حاکميت مرد بود اقتدار و احترام فراوان داشت”.173
اين جمله گوياي رابطهاي دو سويه ميان زن و شوهر يهودي است. در واقع اگر زن موظف به اطاعت کامل از شوهر خويش ميباشد، مرد نيز موظف به حفظ آرامش و احترام همسر خود ميباشد به گونهاي که ” مردان از اين تفوقي که بر زن داشتند زياد استفاده نميکردند. مرد يهودي از اين لحاظ به صورت انساني جلوه گر ميشود که به زن و فرزندان خود کمال محبت و علاقه را دارد شايد در هيچ جاي دنيا به استثناي شرق، زندگي خانوادگي به اين درجه بلندي که يهوديان به آن رسيده بودند، نرسيده باشد”.174 در واقع اين ناشي از آن است که :
“وقتي مردي همسري پيدا ميکند، نعمتي را به دست ميآورد. آن زن براي او برکت است از جانب خداوند …”175
در کتاب امثال176 زن عاقل، هديهي خداوند خوانده ميشود. نمونههاي ارائه شده در متن بيانگر احترام زن نزد شوهر است و اين يکي از امتيازات زن بر مرد به شمار ميآيد چرا که :
” زن شريف محترم شمرده ميشود… اما مردمان پر تلاش ثروتمند خواهند شد”. 177
گرچه فرزند آوري سبب افزايش احترام زن نزد شوهر ميشود اما آنچه که به واقع موجب عزت و احترام او ميگردد سيرت نيکوي زن و شرافت وي است. آيهي فوق از کتاب امثال گوياي ديدگاه انساني نسبت به زن ميباشد که شرافت و پاکدامني را موجب احترام و سرافرازي زن دانسته است. بر اساس اين آيه تمام تلاش مرد معطوف بر ارتقا سطح مادي زندگي است، در حاليکه زن ميتواند با خودسازي و مهار نفس خويش بر شرافتي دست يابد که هرگز با موفقيت مرد قابل قياس نيست.
تلمود نيز همواره به مردان سفارش ميکند تا به همسران خود احترام گذارند چرا که ” همهي برکات از زن ناشي ميشود”.178 “انسان همواره بايد کمتر از استطاعت خود براي خوردن و نوشيدن خرج کند و به اندازهي استطاعت ،خرج و پوشاک خود کند و بيش از استطاعتش در عزيز نگه داشتن زن و فرزندانش و فراهم آوردن وسايل آسايش آنان کوشش کند، زيرا اميد و اتکاي ايشان به اوست و اميد و اتکاي او به خدايي است که سخن گفتن و جهان پديد آمد” ( باوامصيها ، 59 الف) .179
يهود ابن موسي بن طيبون استشهاد به کلام پيامبر اسلام گفته بود:
” هيچ کس زنان را محترم نميشمرد مگر آن که خود محترم باشد و هيچ کس آنان را خوار نميشمرد مگر آن که خود خوار باشد”180.
“در قرون وسطا به رغم همه نوع موانع مادي و حقوقي، زن لايق يهودي بعد از زناشويي به درک افتخارهاي کامل نايل ميشد و فداکاري تمام از شوهر خويش ميديد…”181
احترام به زن تا جايي در تلمود سفارش ميشود که گفته شده ” اگر زن تو کوتاه قد است خم شو و با او نجوا کن”.182
بنابر ضرب المثلي عبري:
” همهي برکات خانواده از وجود زن ناشي ميشود لذا بر شوهر است که زن را محترم بدارد”.183
“زنان لايق” در کتاب مقدس عبري از احترام و جايگاه انساني هم مرتبهاي با مردان برخوردارند. چنين زناني به لحاظ ارزشي و موقعيتي هيچ فرودستي نسبت به مردان نداشته و حتي به عنوان الگويي براي جامعه اعم از زنان و مردان معرفي ميشوند . مدعي ما در اين باره آيه 10 فصل 31 کتاب امثال است که مي فرمايد:
” زن لايق .. ارزش او از جواهرت هم زياد تر است”.
متن در ادامهي همين فصل به توصيف هر چه بيشتر و دقيق تر چنين زناني ميپردازد تا در ارائهي الگويي کامل از يک انسان موفق جلوه نمايد. بر جسته ترين ويژگي زن لايق، خدا ترسي است و براساس همين ويژگي منزلت انساني او قابل تحسين ميگردد.
