
اجرایی به به درمان نارساکنش وریهای اجرایی آنها بپردازند. همانند دیگر سازههای روانشناختی، اصطلاح کنشهای اجرایی با توجه به دانش و هدف متخصصان به معانی مختلف به کار برده شده است (مک کلوزنی و همکاران، 2009).
کارکردهای اجرایی به مجموعه ای از فرایندهای شناختی در لوب پیشانی اشاره دارد. کارکردهای شناختی لوب پیشانی که به اصطلاح کارکردهای اجرایی هستند شامل: انعطاف پذیری شناختی، تصمیم گیری، کنترل بازداری، برنامه ریزی و سازمان دهی، خودپائی، استدلال انتزاعی، توجه انتخابی و نگهداری توجه وحافظه فعال است (روت178، راندولف179، کوون180، ایسکوایت181، 2006).
بر همین اساس و بر طبق نظریههای ارائه شده در زمینه عصب- روان شناختی (لزاک182 و همکاران، 2004)، توانمندیهای شناختی در نه دسته تقسیم بندی میشوند:
1- مهارتهای حرکتی،
2- سرعت پردازش،
3- توانمندیهای فضایی دیداری،
4- حافظه کلامی (رمزگردانی و بازیابی)،
5- حافظه دیداری (رمز گردانی و بازیابی)،
6- کارکردهای اجرایی الف (بازداری/راه گزینی)،
7- کارکردهای اجرایی ب (حافظه فعال)،
8- کارکردهای اجرایی پ (استدلال، برنامه ریزی و حل مسئله)،
9- کارکردهای اجراییت (ترکیب نمرات خطا).
کارکردهای اجرایی یک اصطلاح چند بعدی است که مؤلفههای برنامه ریزی، سازماندهی، بازداری، انعطاف پذیری و حافظه کاری را شامل میشود (اوزنف، سوت و پروونکال183، 2005). اصطلاح کارکردهای اجرایی به مجموعه وسیعی از فرایندهای فراشناختی آگاهانه از قبیل برنامه ریزی، جستجوی سازمان یافته، کنترل تکانه، رفتار هدفمند، نگهداری مجموعه، بهکارگیری راهکارهای انعطاف پذیر، توجه انتخابی، کنترل توجهی، راه اندازی اعمال، سیالی و روانی اعمال و ارزیابی خود اشاره میکند (لتو و همکاران،184 2003).
کارکرد اجرایی به عنوان تفکر سطح بالاتر است که شامل خود گردانی و رفتارهدفمند است (لزاک، هویسون و لورینگ 185، 2004). کارکرد اجرایی از توانایی شناختی کلی یاهوشی منشعب میشود، عملکرداجرایی مستلزم تعامل در تفکرخلاق، داشتن فکری بازبه سمت راه حلهای جدیدو همچنین مهارتهای مناسب خودتنظیمی است (دلیس186 و همکاران، 2004؛ ولش187، پنینگتون188 و گروسیر189، 1991). بنابراین، کارکردهای اجرایی ممکن است به انسان اجازه بدهد تا با تغییر موقعیت سازگار شود و راه حلهایی برای روبرو شدن با مشکلات ایجاد کند (بارکلی190 و همکاران، 2001).
کارکردهای اجرایی به توانایی افراد در تغییر موقعیت به شیوه انطباقی و به منظور درگیر شدن موفق دررفتارهدفمند و خدمت به خود اطلاق میشود.کارکردهای اجرایی برای بسیاری از مهارتهای شناختی، هیجانی و اجتماعی اساسی و بنیادی است. کارکردهای اجرایی با نابهنجاریهایی در قشر پیشانی و ارتباطهای متراکم بین قشر پیشانی و دیگر بخشهای قشری و زیر قشری، رابطه دارد (لزاک، هویسون و لورینگ ، 2004).
از نظر چشم انداز نظری، کارکردهای اجرایی میتواند به عنوان مجموعهای از ظرفیتهای شناختی چندگانه که به طرز هماهنگی عمل میکنند، تعریف شوند. کارکردهای اجرایی دستورالعملهای هدایت کنندهای هستند که مسئول قابلت افراد برای شرکت در فعالیتهای هدفمند، سازمان یافته، راهبردی، خود تنظیمی، پردازش معطوف به هدف ادراکها، هیجانها، فکرها و فعالیتها. به علاوه، مهارتهای اجرایی بخش جدایی ناپذیر از سیستم «نظارت» هستند که برای کنترل رفتارها و اجازه دادن به افراد برای شرکت در رفتارهای هدفمند، کار میکنند (جیوئیا، ایسکویت 191، 2000).
استاس و الکساندر (2002) اظهار میکنند که این مهارتها به ویژه زمانی اهمیت پیدا میکنند، که با موقعیتهای جدید یا مشکلی که نیازمند ایجاد راه حلهای مناسب و حل آنها است، مواجه میشویم. کارکردهای اجرایی اغلب خودشان را در وظایف روزمره زندگی آشکار میکنند که شامل سازمان دهی، اتمام کار، خود تنظیمی، آغازگری، خود پایی، انعطاف پذیری و حافظه است (بارکلی و فیشر، 2011). بد کارکردی اجرایی به وسیله توانایی افراد در تنظیم رفتار و توجه، تولید توجه، تکانشگری و مشکلات یادگیری دخالت میکند (بروکی و بوهلین 192، 2006).
مفهوم کارکردهای اجرایی به عنوان یک سازه نظری توانسته است، بین ساختارهای مغزی (به ویژه نواحی پیشانی و پیش پیشانی) و کارکردهای روان شناختی از قبیل حل مساله، تفکر انتزاعی و تغییر مجموعه، حلقه ارتباطی نیرومندی به وجود آورد که پرداختن به آن به درک و تبیین بهتر این سازه کمک میکند. کارکردهای اجرایی شامل مجموعه ای از مهارتهای شناختیاند که مسئول طراحی، شروع و توالی رفتار پیچیده معطوف به هدف و نظارت بر آن هستند (رویال193 و همکاران، 2002).
مفهوم کارکردهای اجرایی بر مبنای سوگیریهای مولفان مختلف بسیار متفاوت میباشد(لزاک، هویسون و لورینگ194، 2004). ولش و پنینگتون (1991) کارکردهای اجرایی را به عنوان توانایی استفاده از یک مجموعه حل مساله مناسب به منظور دستیابی به هدف در آینده تعریف نمودهاند. همچنین پنینگتون و اوزونف (1996) بر این باورند که کارکردهای اجرایی اصطلاح چترگونهای است که حوزههای فراشناختی مختلفی را پوشش میدهد و عموماً به عنوان فرایندهای کنترل ذهنی که منجر به خود کنترلی میگردد توصیف میشوند. دنکلا (2007، 1996) کارکردهای اجرایی را به عنوان فرایندهای عالی شناختی شامل ظرفیتهای فراشناختی و فراهنجاری، فرایندهای کنترل شناختی (ابتکار، پایداری، بازداری، جابجایی) خود نظم جویی، خود نظارتی و انعطافپذیری شناختی، فرایندهای برنامهریزی و سازماندنی، خودآگاهی و کنترل تداخل تعریف مینماید. وی در تمثیلی افراد مبتلا به نارسایی در کارکردهای اجرایی را به عنوان «آشپزهای نامرتبی» که آشپزخانه مرتبی دارند توصیف میکند.
۲-۱۲- کارکردهای اجرایی و لب فرونتال
لوبهای پیشانی نقش محوری در مدیریت کنشهای سطوح بالا و پردازشهای عصبی شناختی مغز که کارکردهای اجرایی نامیده میشود، ایفا میکند(چیر و فریدمن195، 2001). به نظر میرسد این فرآیند به عنوان هسته اصلی تمامی کنشهای شناختی و فعالیت رفتارهای سطوح بالا عمل کند. توصیفهای کلی از نظام EFتحت عنوان «مهارتهای شناختی که برای اجرای موفقیت آمیز فعالیتهای پیچیده و رفتارهای معطوف به هدف مورد نیاز است» تعریف شده است. اما چنین تعریف کلی در نشان دادن و شناسایی پردازشهای شناحتی خاص با مشکل مواجه هستند(استوس196، 2006). اگرچه دسته- بندی جامعی از مهارت ها که به صورت جامع منجر به تعریف نظام EF شود وجود ندارد، با این وجود توافقهایی در ارتباط با موقعیتهای خاصی که این سیستم اعمال نفوذ میکند(سالمون و کولت197، 2005) و مشاهدات رفتاری و عصب روان شناختی در افراد با آسیب لوب پیشانی(بنت198 و همکاران، 2005) وجود دارد که به مشخص کردن نتایج کارکردی این نظام کمک میکند.
نقایص اجرایی زمانی که افراد با موقعیتهای پیچیده و نو مواجه میشوند و به بازداری رفتار در موقعیتهای یاد گرفته شده نیاز دارند و همچنین به تعمیم پذیری از طریق پاسخهای غیر خودکار محتاج هستند، بیشتر خود را نشان میدهد و افراد در این موقعیت ها باید توانایی مدیریت رفتارهای خود، انعطاف پذیری و تطابقی بودن رفتار را داشته باشند (اسپیکمن199 و همکاران، 2000). پاسخهای مناسب از طریق بروز فعالیتهای پردازشی اجرایی شامل برنامه ریزی، تصمیم گیری، کنترل و بازداری، انعطاف پذیری شناختی، تنظیم هیجانی، استدلال و قضاوت است(یاماساکی200 و همکاران، 2002). آسیب به سیستمهای پردازش شناختی به استفاده از راهبردهای معیوب و بروز رفتارهایی که انطباق پذیری را با مشکل رو به رو میسازد منجر میشود.
در نهایت میتوان گفت که کارکردهای اجرایی سازه ای است که به توصیف رفتارهایی میپردازد که با مهارتهای برنامه ریزی، انعطاف پذیری شناختی، بازداری پاسخ، سازمان بندی و حافظه فعال مشخص میشود (اسمرود-کلیکمان201، 2007). این توانمندی ها در قالب توانمندی شخص برای عملکرد موفقیت آمیز به صورت مستقل، هدفمند و رفتار خود مراقبتی توصیف میشوند (لزاک، 2004).
هرچند یکپارچگی بین لوبهای پیشانی، نقش محوری در فعالیت نظام EF دارند، با این وجود سایر نواحی مغزی نیز مهم هستند. عمده نتایج در این زمینه بر روی افرادی به دست آمده است که دچار آسیب در نواحی مخلف پیشانی بودهاند. به عنوان مثال نتایج به دست آمده بر روی توماس گیج که در نواحی لوب پیشانی دچار آسیب شده بود حائز اهمیت است. علارغم اینکه مغز گیج به دلیل سوراخ شدن آسیب دیده بود، اما او تواناییهایش در زندگی روزمره، جزء تأثیر ناچیزی که بر روی هوش، حافظه و زبانش داشت را بازیافت. در ادامه گیج تغییرات رفتاری مشخص را نشان داد؛ هر چند که او قبل از آسیب فردی مسئولیت پذیر، قابل قبول و صادق بود، اما رفتارهای بعد از آسیب او از لحاظ اجتماعی مناسب نبود. گیج فردی خشن، مسئولیت ناپذیر و بی تفاوت نسبت به معیارهای اجتماعی شده بود (بچارا202 و همکاران، 1994). همچنین او قادر نبود که پاسخهای هیجانی خود را مدیریت کند و در بازداری پاسخ دچار مشکل شده بود. مطالعات بر روی این مورد ارزشمند به دیدگاهی در مورد محدودیتهای قطب بندی کارکردی مغز منجر شد که یکپارچگی لوبهای پیشانی برای اجرای مجموعه ای از مهارتهای سطوح بالای مغز را در بر داشت که بعداً به مفهوم بندی نظام EF منجر شد (اسپیکمن و همکاران،2000).
در واقع چنین مهارتهایی را میتوان به عنوان یک سیستم برتر که به کنترل رفتارها میپردازد و به فرد برای بروز رفتارهای معطوف به هدف امکان میدهد، تعریف کرد. به علاوه این مهارت ها به صورت ویژه وقتی که فرد با یک موقعیت جدید یا مسئله ای که حل آن نیازمند توسعه راهبرد ها و راه حلهای جدید است در نظر گرفته میشود (استوس و همکاران، 2006). مشکلات در کارکردهای اجرایی اغلب به صورت مسائلی در سازمان بندی، اشکالاتی در ارتباط با تکالیف، یادآوری آنچه که فرد باید انجام دهد و عملکرد مؤثر در ادامه مسیر (حافظه فعال) و انعطاف پذیری شناختی خود را نشان میدهد. برای مثال نقایص کارکردهای اجرایی در مدرسه هنگام انجام تکالیف، اغلب از طریق مشکلاتی در توانمندی فرد برای اجرای صحیح و به موقع مسائل و مشکلاتی در توان سازماندهی جهت نوشتن خود را نشان میدهد. در زمینه اجتماعی این نقایص میتوانند خود را در قالب مشکلاتی در زمینه تشریک مساعی، پیچ خوردگی در مکالمات و مشکلاتی در زمینه بازداری و حتی بازی کردن خود را نشان میدهد (اسمرود-کلیکمان و تیتر الیسون203، 2009).
۲-۱۳-تحول کارکردهای اجرایی
با افزایش سن، کودکان قادر میشوند تا به طور روزافزونی جنبههای مختلف یک مساله را توصیف نمایند. برای اعمال و کارهای آینده برنامهریزی کنند، طرح و برنامهای را در ذهن نگه دارند و از اطلاعات موجود در ذهنشان برای تصحیح و انجام درست کارها استفاده کنند. این تواناییها که بیش از پیش به فرایندهایی از قبیل توجه انتخابی، حافظه کاری، کنترل بازداری (که اغلب به عنوان کنشهای اجرایی نامیده میشوند) وابسته است به کودکان این اجازه را میدهند تا به صورت عمدی افکار و اعمال هدفمندی را دنبال کنند. در حال حاضر مجموعه قابل توجهی از پژوهشها وجود دارد که نشان دادهاند کنشهای اجرایی در طول تحول از کودکی تا بزرگسالی به صورت منظم و وابسته به سن بهبود و پیشرفت مینماید (زلازو و مولر، 2002؛ زلازو، کریک و بوث، 2004). پژوهشگران و متخصصان این حوزه در پی پاسخگویی به سوالاتی پیرامون تحول کنشهای اجرایی میباشند: تحول کنشهای اجرایی چگونه به تحول کرتکس پیشپیشانی وابسته است؟ آیا مراحل خاصی در تحول کنشهای اجرایی برای تمامی کودکان وجود دارد؟ آیا تمام کنشهای اجرایی به یک نسبت با همدیگر تحول مییابند؟ در چه زمانی کنترل اجرایی در فرد شروع به رشد مینماید؟ (مکل کلوزکی و همکاران، 200).
بهبودها و پیشرفتها در تکالیف کنشهای اجرایی به تحول زیست شناختی و فیزیولوژیک کرتکس پیش پیشانی وابسته است. پژوهشهای اخیر حاکی از آن است که کنشهای اجرایی مغز در سالهای اولیه ظهور پیدا میکنند و در طول دوره
