
منتقل ميشوند، ماديت ميبخشند و بدين ترتيب، قدرت آنان را افزايش ميدهند. انتقال پيام از طريق واعظان الكترونيكي و شبكههاي تعاملي بنيادگرا به منظور القاي باورها، به مراتب مؤثرتر و تأثيرگذارتر از انتقال رو در روي [پيام] يك شخصيت مقتدر و كاريزماتيك است كه در دوردست قرار دارد. (مانوئل کاستلز،1380: 434)
لازم به يادآوري است كه تفسير فوق از قابليت كاربري رسانه در خدمت دين، بيشتر با تلقّي ابزاري از آن انطباق دارد. رسانهها، در ماديگرايانهترين تفسير، خود را ابزار بيطرفي براي انتقال هر پيامي ميدانند كه دين هم از جمله آنهاست.البته در قوانين و مقرّرات بينالمللي موجود، كه عمدتا ادعا ميشود بر مبناي بيطرفي ذاتي رسانهها تنظيم و تدوين شدهاند، براي انتقال پيامهاي ديني هم مانند ساير پيامها ضوابط و محدوديتهايي پيشبيني شده است.(اسماعیلی،1382: 25)
3-12-3-2- تبليغ دين با قرائتهاي متكثر: دستيابي گسترده دينمداران و علاقهمندان به تبليغ دين به رسانه ها باعث شده که اين رسانه ها به تريبوني همگاني براي مبلغان و سخنگويان مختلف تبديل شده و هر كس با توجه به علايق حرفهاي و تشخيص خويش از اين ظرفيت عظيم براي تبليغ انديشهها استفاده نمايند.
4-12-3-2- تقويت روح جمعي: رسانههاي جديد از جمله شبکه هاي اجتماعي ،ماهواره و …. مي توانند وجدان جمعي و احساس تعلّق مشترك مؤمنان ساكن در مناطق گوناگون و پراكنده در گوشه و كنار جهان را تقويت و به بازيابي هويت فرهنگ ديني آنها کمک کنند.
1-Manuel Castells
13-3-2- مهمترین خدمات دین به رسانه
1-13-3-2- اعطاي جهانبيني و نظام ارزشي متناسب به سياستگذاران، مالكان، مديران، گردانندگان و برنامهسازان رسانه.
2-13-3-2- دين ميتواند به عنوان يك ذخيره فرهنگي در غنيسازي و ارتقاي كيفي محصولات رسانهاي مورد استفاده واقع شود.(شرفالدين،1391: 12)
3-13-3-2- ساماندهي هنجاري به فعاليت رسانه از طريق تعيين بايدها و نبايدهاي مشخص، ارائه معيارهاي هدايتگر، تنظيم رژيم حقوقي و نظامنامه اخلاق حرفهاي متناسب با ضرورتها، نيازها و اقتضائات رسانه. به بيان ديگر، دين ميتواند از موضعي هدايتگرايانه و ارشادي و با تكيه بر اصول و معيارهاي معين، رسانه را به انجام برخي فعاليتهاي ترغيب و از انجام برخي اقدامات به دليل آثار و پيامدهاي خاص برحذر دارد. اقداماتي همچون اقناعسازي منفي، ذهنشويي و تلقين، اغوا و فريب، دروغپردازي و شايعهپراكني، تحريف و سانسور غيرموجّه، ورود به حريم خصوصي افراد، تبليغات مصرفگرايانه، جنگ رواني، تخريب ارزشها، ترويج منكرات، دامن زدن به انحرافات و كجرويها، سرگرمسازي غفلتانگيز، كليشهسازي، تقويت فردگرايي افراطي، مسئوليتزدايي از تودهها، اخلال در نظم اجتماعي و امنيت عمومي، مخفيكاري و توجيه مظالم ارباب قدرت، دينستيزي و دينگريزي و… از شايعترين آسيبهاي رسانهاي است كه دين نسبت بدان مواضع قاطع و صريحي اتخاذ كرده است. برخي از اين آسيبها اينك به رويه معمول و سيره جاري رسانههاي فعال در برخي جوامع سكولار تبديل شدهاند. اقدامات مثبت رسانه در زبان دين تحت چند عنوان كلي هدايت، ارشاد، ابلاغ، تعليم، انذار، تبشير، دعوت، اصلاح، امر به معروف و نهي از منكر، مصلحت و… افزايش مييابند. (استورات ام.هوور،1389: 61)
4-13-3-2-دين همچنين از طريق توصيههاي اخلاقي و الزامات حقوقي، رسانه را در مسير نيل به اهداف و آرمانهاي متعالي مساعدت كرده و ميزان تعهدمندي و مسئوليتپذيري آن در قبال ارزشها و ايدهآلهاي عام بشري را افزايش ميدهد.
لازم به يادآوري است كه دين، علاوه بر تأثيرات تعيينكننده مزبور و ارائه رهنمودهاي هدايتگر، در برخي موارد نيز با اعمال سياستهاي نظارتي و كنترلي و تعيين خطوط عبورناپذير، روند عادي فعاليت رسانه را تا حدي محدود ميسازد.
از جمله مصاديق اين سياست بازدارنده، نحوه برخورد دين (همچون اسلام) با مقوله سرگرمي يعني مهمترين كاركرد رسانههاي نوين در زمينه تأمين برخي نيازهاي عاجل انسان معاصر است. اگر دين چنين اقدامي را به دليل غفلتزايي و انصراف اذهان از توجه به امور مهم و درغلطيدن لهو و لعب و اشتغالات كودكانه، به عنوان رايجترين پيامد سرگرمي مورد بيمهري قرار داده است، رسانهها به دليل برخي ضرورتها و الزامات عصري انسان و جامعه نوين، اين كاركرد را در زمره كانونيترين فعاليتهاي خدماتي خود جاي داده و از همه امكانات لازم نيز جهت بسط كمّي و كيفي آن متناسب با انتظارات بهره ميگيرند. شدت اهتمام رسانه به اين مقوله، آن را در بسياري موارد به ورطه افراط و زيادهروي سوق داده است.(شرف الدین ،1391: 13)
برخي رسانهپژوهان بر اين باورند كه در رسانهاي همچون تلويزيون، جدّيترين برنامهها نيز به درجاتي ماهيت سرگرمي دارند. ترديدي نيست كه كمتوجهي دين و جامعه مؤمنان و رسانههاي سنّتي نسبت به سرگرمي با فرض قبول كلّيت ادعا، علل و دلايلي دارد كه بهتر است با توجه به وقوع تحولات پياپي در عناصر و پديدههاي فرهنگي از جمله فعاليتهاي تفريحي و سرگرمي، ظهور گونههاي متنوع فعاليتهاي سرگرمكننده، ترتب آثار و كاركردهاي رواني و اجتماعي قابل توجه، ضرورتها و نيازهاي فردي و اجتماعي و نقش و جايگاه اين پديده در زندگي انسان نوين مورد بازبيني جدي واقع شود.
برخي محققان از منظري تاريخي، اين بيمهري را ناشي از توهّم وجود ديوارهاي ضخيم ميان دين و سرگرمي دانستهاند كه به مرور زمان خواسته يا ناخواسته و بدون كاوش در درونمايههاي دين، در ذهنيت مؤمنان رسوب يافته و به حافظه فرهنگي نسلهاي بعد منتقل شده است. برخي نيز توجه دين به قالبهاي سرگرمكننده را موجب سادهسازي و فروكاهي معنوي آن تلقّي كردهاند.
در حالي كه ديني همچون اسلام هيچ مخالفتي با شادابي و تفريحات عاري از فساد و بيهودگي ندارد و حتي ادخال سرور در قلب مؤمن را عبادت و عملي پسنديده ميشمارد. رسانههاي سنتي اسلامي جز در مراسم مربوط به اعياد ديني از اين كاركرد دور ماندهاند، در صورتي كه زمينههاي مناسب ديني بسياري به ويژه براي كودكان و نوجوانان وجود دارد كه به دور از آفات متصور، سرگرمكننده خواهند بود و زمان آن رسيده كه ارتباطات سنتي از قابليتهاي خود، بخصوص جامعيت كيفيتهاي حسي و دريافت بازخورد كه سبب مشاركت فعال مخاطبان ميشود، در اين زمينه بهره جويند.(ناصرباهنر،1387: 80و81)
گفتار چهارم : نظریه ها
1-4-2- نظریه ابزاری یا ابزارگرایانه:
معتقدان این نظریه، رسانه را صرفاً ابزاری می دانند که بدون ایجاد تغییری در محتوای دینی می تواند آن را منتقل کند.
از نظررویکرد ابزار گرایانه رسانه یک ابزار بی طرف خنثی است که برای مقاصد خیرخواهانه دینی استفاده می شود. این نوع طرز تلقی از رسانه ریشه در اندیشه ارسطو دارد که او فناوری را وسیله ای برای نظم و سامان دادن می دانست که انسان از طریق آن به هدف خود نائل گردد. در این دیدگاه رسانه دینی در حد و سطح تولید برنامه های دینی تنزل پیدا می کند، شبیه یک رسانه غیر دینی که هدفش فقط تولید برنامه است.(ناصر باهنر،1386: 95)
این رویکرد فاغ از زمان و مکان، هرگونه استفاده از رسانه را ممکن می شمارد، رسانه می تواند در خدمت دین و مفاهیم دینی باشد همچنین می تواند بر ضد آن عمل نماید.(حسن خجسته،1386: 157)
در نگاه ابزارگرایانه رسانه در ذات خود واجد هویت فرهنگی مستقلی نیست و به مثابه ابزار میتواند در خدمت پیام های متفاوت و مختلف باشد و در هر فرصت به شکلی خاص ظهور و بروز یابد . مارتين هايدگر فيلسوف آلماني معتقد است جبر فناوري ، آزادي و اختيار آدمي را محدود مي کند . او به خطر ذاتي فناوري اشاره مي کند و مي گويد انقلاب فناورانه ما را مسحور پذيرش و عمل براساس تفکر حسابگرانه به عنوان تنها نوع تفکر کرده است در نتيجه انسانيت اصيل و اصالت ذاتي بشر زائل وتباه شده است.(Heidgger,1997: 56)
به طور کلی ارزش ها ومفاهیم دینی می تواند در قالب رسانه بر سبک زندگی،تفکر، باور، ایمان و معرفت مردم تاثیرگذار باشد و محتوای آن می تواند در جهت دین پذیر کردن مردم یا گریز آنها از دین موثر واقع باشد . از این جهت رسانه ابزاری است که می تواند در خدمت هر هدفی قرار گیرد و بی طرف و خنثی باشد.
2-4-2-رویکرد ذات گرايانه:
در نظریه دوم برای رسانه هویت فرهنگی در نظر گرفته شده است .معتقدان به این نظریه رسانه را عامل فرهنگی می دانند که خود به دلیل به کارگیری رمزها و علائم فنی ویژه ، بر محتواهای فرهنگی که قصد انتقال آن ها را دارد تاثیر گذاشته و آن ها را در درجات مختلف متاثر می سازد. این دیدگاه مشهور به ذات گرایانه یا هویت گرا است.(اعظم راودراد، 1386: 221)
لازم به ذکر است نظريات متعددي نيز وجود دارد که استفاده ديني از رسانه را متناقض با ماهيت دين ندانسته اند در ميان ذات گرايان دو ديدگاه وجود دارد یکی با مبنای فلسفی و وجودشناسی و دیگری با دیدگاهی فرهنگی وجود دارد که نمايندگاه آن به ترتيب هایدگر و پستمن.
1-2-4-2-ذات گرايي هستي شناسانه رسانه:
این نظریه منصوب به هایدگر1 فیلسوف آلمانی است. از نظر وی فناوری یک وسیله صرف نیست، فناوری نحوه ای از اکتشاف است . هایدگر با تعبیرگشتل2 به عنوان ماهیت فناوری که البته خود فناورانه نیست، بر تهدید واقعی فناوری تاکیدمی کند در عین حال به منجی بودن ماهیت فناوری اشاره ومعتقد است حضور یافتن ماهیت فناوری دربطن خود حاوی امکانی است که اصلاً به ذهن خطور نمی کند که همانا پیدایش نیروی منجی است.
براساس نظریه وی ، از آنجا که ماهیت فناوری وبه تبع آن رسانه ها با تسخیر طبیعت و فرهنگ، جهانبینی انسان را شکل می دهد واین تسخیر واقتدار انسانی با هیچ معنا و یا ماهیت دیگری قابل جهت دهی نیست(چون ماهیت مستقل خود را دارد) همان طوری که فناوری بادین نیز هیچ گونه تعاملی نمی تواند داشته باشد و ماهیت متضادی بین آن دو برقرار کرد. (کاشانی،1391: 18-19)
1-Heidegger
2-Gestell
2-2-4-2-ديدگاه ذات گرايي رسانه اي:
جمله مشهور و معروف مارشال مک لوهان استاد دانشگاه مونترال کانادا که “رسانه همان پيام است” اشاره به ماهيت و ذات مستقل رسانه در ارتباطات اجتماعي دارد.
پستمن در کتاب تکنوپولي يا انحصارگرايي فناوري بر نظريه مک لوهان صحه مي گذارد و ميگويد هر وسيله و ابزار جديدي قادر است شکل و محتواي ويژه و تفکيک ناپذير خود را به افکار عامه تحميل و به دنبال آن نوع تفکر و شيوه تبيين وتوان احساسي وعاطفي انسان را هم تعيين کند يا تغيير دهد . پستمن مراد از مک لوهان از “رسانه همان پيام است” را به همين تعبير بيان مي کند .(حسيني،1387: 13)
نيل پستمن امکان جمع بين رسانه و دين را که از دو ماهيت و ذات کاملاً متفاوت برخوردارند، محال وناممکن مي داند ، او مي گويد از هر ابزار و وسيله ارتباطي نميتوان توقع تبادل پيام داشت. از مهمترين عناصر اوليه يک برنامه ديني آن است که از نوعي قداست معنوي و ماورايي مادي برخوردار است در حالي که رسانه اي مثل تلويزيون اين قداست را ندارد.
بنابراين جمع بين رسانه و دين تبديل يک برنامه قدسي به آييني مادي است . پستمن تاکيد مي کند پيامبران ديني ، هيچ وقت هر چه مردم مي خواستند به آنها عرضه نمي کردند بلکه آنچه براي آنان ضروري و مفيد بود را در اختيارشان مي نهادند . (همان:14)
نگاه پستمن به رسانه نگاهي تکنوپوليتيک ( انحصار فناوري ) است. نگاهي که رسانه را نوعي انحصارگرايي در جهت دادن به افکار و اميال انسان ها براي تداوم فرهنگ غرب يا همان فرهنگ مصرف مي داند . پس او به انکار رسانه مي پردازد. هر چند رسانه هاي جديدي چون وبلاگ ها ، وب سايت ها و…. در دوران حيات مک لوها و پستمن
