
توجه حسين بنحمدان خصيبي،321 كه نقش مهمي در فرقه نصيريه دارد، به جابر دانست. نهايت آنچه گرايش نصيريان به جابر ميرساند، علاقه گروهي غالي به يكي از شخصيتهاي پيش از خود است كه اين علاقه، همچون علاقه مغيريان، ادعا يا باوري را براي جابر ثابت نميكند؛ در غير اين صورت بايد درباره علاقه و توجه برخي از گروههاي غالي به برخي از ائمه نيز نظري مشابه ابراز كرد. همچنين بايد از ام الكتاب322 ياد كرد كه نگاهي شبيه به جهانبيني غاليان، بهويژه نصيريه، دارد و بخشهايي از آن درباره مكاشفهاي است كه به جابر نسبت داده شده است.323 در ام الكتاب جابر جعفي، جابر بنعبدالله انصاري، جعفر جعفي324 و صعصعة بنصوحان،325 با عنوان «نورجويان» بيان شدهاند326 كه به الوهيت امام باقر (عليهالسلام) اعتقاد داشتهاند.327 با توجه به بحثهايي كه درباره ام الكتاب وجود دارد328 و نيز اشتباهات تاريخي در اين كتاب، انتساب كتاب و استناد به آن را دشوار ميسازد.
چهار
انديشهشناسي جابر
در اين فصل حاصل جمعآوري و تحليل و جمعبندي روايات جابر در منابع اماميه آورده شده است. براي تهيه اين فصل روايات جابر در منابع نخستين چون بصائر صفار، محاسن برقي، كتب اربعه ــ كافي، استبصار، تهذيب و من لايحضر ـ بررسي شده است. همچنين مجموعه آثار مرحوم شيخ مفيد، شيخ طوسي و شيخ صدوق جستوجو و رواياتي كه از جابر بنيزيد در آنها وارد شده بود استخراج شده است. روايت جمعآوري شده بر اساس آموزههايي كه از آنها برميآمد دستهبندي و تحليل شدهاند. حاصل اين روند سه فصل خداشناسي، راهنماشناسي و فرجامشناسي است.
بيشترين روايت منقول از جابر بنيزيد در بحث راهنماشناسي و با تكيه بر ائمه معصوم عليهمالسلام است كه در همين روايات نيز بخش عمدهاي را بحث فضائل ائمه و بهويژه امير مؤمنان عليهالسلام به خود اختصاص داده است. اگر آموزهاي در ميان روايات جابر ـ مستقيم يا غير مستقيم ـ وجود داشت به بحث گذاشته شده است؛ در نتيجه آموزههايي كه نامي از آنها برده نشده است در روايات جابر وجود نداشتهاند.
نكته قابل توجه در روايات به دستآمده مواردي است كه اعتقاداتي را براي جابر ثابت ميكند كه در تضاد كامل با اتهام غلو او است. براي نمونه عملگرايي بسيار جابر و توقيف دستيابي ولايت ائمه بر انجام اعمال و شرايع ديني از نكات مهم اين بحث است. همچنين بخش فرجامشناسي با مباحثي درباره هنگام مرگ، عالم قبر و توصيفاتي از روز قيامت و بهشت و جهنم ميتواند در مقابل اعتقاد غاليان به تناسخ قرار بگيرد و نقطه تمايز اعتقادات جابر با بخش عمدهاي از غاليان باشد.
چهار.يك
خداشناسي
معرفت خدا
شناخت خدا و راههاي دستيابي به اين شناخت از موضوعات كلامياي است كه جايگاه مهمي در ميان متكلمان مسلمان دارد. بحث درباره اين موضوع و اكتسابي يا اضطراري بودن اين موضوع برخي متكلمان، همچون هشام بنحكم و مؤمن الطاق، را بر آن داشت تا تأليفي در اين باب داشته باشند.329 كتابهاي مفصل و جامع كلامي نيز بخشي را به اين بحث اختصاص دادهاند و در آن به تفصيل درباره علم ضروری و علم اکتسابی و اقسام آن سخن گفتهاند.330 عدهای معتقد بودند برای شناخت خداوند به استدلال و اندیشیدن نياز است و معرفت پروردگار را نظری و اکتسابی میدانستند؛ گروهی اين شناخت را بدیهی و ضروری، و آن را فعل خدا میدانستند؛ گروهی نیز معارفی را که از راه حواس و بداهت عقل حاصل میشود، ضروری و معارفی را که نیاز به استدلال دارد، اکتسابی دانستهاند.331 اشعري در اين مسئله، هشت ديدگاه را براي اماميه گزارش ميكند: 1. تمام معارف ضروریاند و هرگز با نظر و قیاس نمیتوان به معارف دست یافت، خداوند نيز به آن امر نکرده است؛ اين ديدگاه بیشترِِِِ متکلمان امامی را در بر ميگيرد؛ 2. پیروان مومن الطاق معتقدند همه معارف ضروریاند و جایز است خداوند آن را از برخی دریغ نماید و در عین حال آنان را امر به اقرار به معارف نماید؛ 3. اصحاب ابومالک حضرمی نيز اعتقادی همچون مومن الطاق دارند؛ 4. پیروان هشام بنحکم اعتقاد به ضروری بودن معارف دارند؛ ولی در عین حال به فعلیت رسیدن معارفی که خداوند در نهاد آدمی قرار داده است را متوقف بر نظر و استدلال میدانند؛ مراد از معارفی که با نظر و استدلال به فعلیت میرسد آگاهی به خداوند است؛ 5. حسن بنموسی معتقد است تمام معارف ضروری نیستند. خداشناسی ممکن است اضطراری باشد یا اکتسابی، و در هر دو صورت امر به معارف ممكن نيست؛ 6. معرفت خدا از راه استدلال حاصل ميشود. اين گروه با استناد به آيه 15 سوره اسراء332 عقل را فقط پس از ارسال رسل حجت ميدانند؛ 7. معرفت از راه استدلال حاصل ميشود و عقل، در مسئله توحيد، هم پس از ارسال رسل و هم پيش از آن حجت است؛ 8. عقل نه پيش از ارسال رسل، و نه حتي پس از آن راه به جايي نميبرد و هيچ چيز از دين نميداند؛ هيچ امري جز به قول رسولان و امامان ــ كه حجت بعد از رسول هستند ــ لازم نميشود و هيچ حجتي جز اينان نيست.333 از نظر تاريخي ميتوان ادعا كرد كه تا ميانه قرن دوم، اکثر متکلمان امامیه از جمله هشام بنحکم و مومن الطاق معارف ــ و بهتبع معرفت پروردگار ــ را ضروری میدانستند؛ هرچند در تفسیر آن اختلاف داشتند.
معرفت در نگاه جابر از راه فطرت به دست ميآيد. قول به معرفت اضطراري و شواهد آن در رواياتي كه وي نقل كرده است، ديده ميشود. در اين روايات عناصري وجود دارند كه معرفت را اضطراري معرفي ميكنند. وي در روايتي كه از امام باقر (عليهالسلام) نقل ميكند حقوقي را براي بنده بر خداوند ميشمرد كه يكي از آنان جلوگيري از گمراهي بنده است. در بخش ديگري از همين روايت امام يكي ديگر از حقوق بنده بر خدا را همراه كردن بنده با خاندان اهلبيت (عليهمالسلام) ميداند.334 اشاره به عالم ذر نيز در روايت منقول از جابر ميتواند دليل ديگري بر اعتقاد وي به معرفت فطري باشد. طبق روايتي كه وي از امام باقر و ايشان از جدشان (عليهمالسلام) نقل ميكنند، خداوند در ابتداي آفرينش و در زماني كه انسانها اشباحي بيش نبودند از آنان ميثاقي بر ربوبيت خود، رسالت محمد (صلياللهعليهوآله) و ولايت علي (عليهالسلام) گرفته است.335
به نظر ميرسد بتوان جابر را در شمار مخالفان مجادله در دين خدا دانست. اين نظر را ميتوان از روايتي كه وي با دو واسطه از رسول خدا نقل كرده است برداشت كرد. رسول خدا در اين روايت جدلكنندگان درباره دين خدا را ملعون خوانده و مجادلهكننده در آيات و نشانههاي الاهي را كافر شمرده است. از سويي نيز ميتوان مخالفت وي با قياس و ديگر راههاي استدلالي را بهگونهاي از فرازي از همين روايت برداشت كرد كه كساني كه به غير علم فتوا ميدهند را ملعون ملائكه آسمانها و زمين دانسته و هرگونه بدعتي را ضلالت خوانده است.336 البته از آنجا كه در روايات ديگري از جابر بحثهاي آمده است كه در آن استدلال به كار رفته است،337 ميتوان چنين جمعبندي كرد كه جابر عقل را به تنهايي حجت نميدانسته است؛ بلكه معتقد بوده اگر هدايتگري امام، راهنماي عقل باشد ميتوان براي آن حجيت قائل شد.
وجود و يگانگي خدا
بيگمان، اصل توحيد در ميان اصول اعتقادي ديني از جايگاهي والا برخوردار است. از اين رو در روايات امامان شيعه (عليهمالسلام) بر توحيد و آثار و پيامدهاي اعتقاد به توحيد و اعتراف به آن، سخن رفته و ارج نهاده شده است. در رواياتي كه جابر نقل كرده نيز شهادت بر يگانگي خداوند وارد شده است. برخي از اين روايات پاداشهايي را بيان ميكند كه در برابر شهادت به يگانگي خدا نصيب عبد ميشود.338 برخي از روايات نيز علاوه بر اقرار به يگانگي خداوند، صفاتي را براي او ثابت كرده يا ذات مقدس خداوند را از برخي صفات منزه كردهاند.339
در بسياري از روايات انسانها به خداشناسي دعوت شدهاند و عارفان به خداوند را برخوردار از موهبات بسياري خواندهاند، اما از سويي نيز برخي روايات تفكر در خداوند را ممنوع دانسته و انسان را نهي كردهاند. در رواياتي كه جابر نقل كرده نيز اين دو نگاه ديده ميشود اما جمع ميان اين روايات را ميتوان اينگونه دانست كه منظور از دستور به معرفت خداوند تعالي شناخت مخلوقات او و از اين راه شناخت صفات او است و آنجا كه نهي از تفكر در خداوند شده در واقع از تفكر در ذات خدا نهي شده است.340 در واقع خداوند اوهام را از دسترسي به وجود خداوند منع كرده است و پردهاي ميان عقل و ذات خود كشيده است تا حتي خيال شناخت ذات خداوند هم بر خاطر عقل خطور نكند؛ خداوند شبيه هيچ چيز نيست و به شكل هيچ چيز در نميآيد.341
جابر در روايتي به بحث واجب و ممكن اشاره كرده است. در اين روايت بحث از نخستين مخلوق خدا است و اينكه اين مخلوق از چه خلق شده است. در اين روايت با اشاره به ممكن بودن مخلوقات و با استفاده از بطلان تسلسل به واجب بودن خدا اشاره شده است.342
توحيد ذاتي
در ميان روايات پيشوايان دين سخنان بلندي در باب توحيد ذاتي مطرح شده است. توحيد ذاتي به معناي نفي هرگونه شريك و شبيه و نيز نفي هرگونه تركيب از ذات الاهي است؛ چنين معنايي در ميان روايات شايسته ذات خداوند دانسته شده است. در ميان روايات جابر نيز رواياتي هستند كه توحيد ذاتي خداوند را در بر دارند. يكي از آنها را ميتوان خطبهاي از حضرت امير (عليهالسلام) دانست كه مشهور به خطبه الوسيله است. امام در اين خطبه بيان ميكند كه خداوند، به دليل امتناع ذاتش از شباهت و مانند بودن به چيزي ديگر، عقلها را از تخيل ذات خود عاجز داشته است. امام در ادامه ذات خداوند را از تركيب و تفاوت در ذات بري دانسته است.343 بيترديد امام در اين سخن به يكي از عميقترين مراتب توحيد اشاره ميكند: وحدت حقيقي و وجود مطلق و نامتناهي خداوند جايي براي مقايسه او با مخلوقاتش باقي نميگذارد؛ زيرا هرگونه مقايسهاي متضمن تشبيه او به غير او است.
توحيد صفاتي
توحيد صفاتي به اين معنا است كه ذات و صفات الاهي با يكديگر و نيز هر يك از صفات الاهي با ديگري از نظر مفهوم مغاير هستند، اما وحدت خارجي دارند. اوصاف علم و قدرت مفهومي مغاير با ذات دارند اما در خارج، به وجودي واحد موجود هستند. بحث توحيد صفاتي اختصاص به آن دسته از اوصاف الاهي دارد كه از اوصاف ذاتي و ثبوتي خداوند به حساب ميآيند. در روايات جابر نيز اين معنا مشاهده ميشود. باز در همان خطبه الوسيله از حضرت امير (عليهالسلام) آمده است: «ولا يتبعض بتجزئه العدد في كماله». مرحوم مجلسي احتمال داده است كه اين سخن اشارهاي به نفي زائد بودن صفات بر ذات باشد.344 همچنين در روايتي ديگر آمده است كه خداوند در حالي به صفت نور، صدق، علم و حيات توصيف شده كه وجود هر چيزي در كنار وجود خدا نفي شده است.345 اين روايت در واقع ازليت خدا را به همراه صفاتش بيان ميكند.
توحيد افعالي
خداوند مبدأ وقوع افعال است؛ آفريدن، روزي دادن، تدبير امور مخلوقات و امثال اينها از افعال الاهي به حساب ميآيند. در نگرش توحيدي اسلام، تنها مؤثر حقيقي و مستقل در هستي، ذات مقدس خداوند است و جز او هيچ موجود ديگري فاعليت تام و مستقل ندارد.346 در واقع توحيد افعالي در روايات جابر نيز به همين معنا است: خداوند در انجام افعال خود شريك ندارد؛ همچنين هيچ موجودي غير از خداوند، در انجام فعل خود مستقل نيست.
صفات خدا
خداوند اوصاف متعدد و فراواني دارد كه شناسايي آنها براي وصول به شناخت كاملتر خداوند ضرورت دارد. نكتهاي كه بحث درباره صفات خدا را اهميت ميبخشد اختلاف ديدگاه دانشمندان و خداپرستان درباره صفات خدا است. بيشك تمام موحدان به يك مبدأ يگانه اعتقاد دارند اما در اوصاف اين مبدأ اختلاف دارند؛ اين اختلاف گاه بهقدري عميق ميشود كه گويا خداي هر يك از آنان جداي از خداي ديگري است. براي مثال كسي كه براي خداي خود اعضا و جوارح در نظر ميگيرد و او را ميان آسمان و زمين در رفت و آمد ميپندارد با كسي كه خدا منزه از داشتن چنين اوصافي ميداند، برداشتهايي كاملاً متفاوت از خداي خويش دارند.
تقسيمبندي
