
شناسي و فلسفي به آنها پاسخ داد. امابعد از بررسي ديدگاهها و نظرات مکاتب و علوم مختلف (که توضيح انها از حوصله اين نوشتار خارج است )به نظر مي رسدکه بهترين پاسخ به سوالات مطرح شده توسط فلسفه اسلامي ارايه گرديده است، لذا ميتوان از طريق بحث سلسله مراتب وجود و اصالت وجود به پرسشهاي مطرح شده پاسخ داد. يکي از پژوهشگراني که با استناد به اين مبحث در فلسفه اسلامي، به اثبات انسان بودگي زن مي پردازد خانم دکتر علاسوند مي باشند. ايشان در کتاب ارزشمند خود با نام زن در اسلام به بررسي اين موضوع مي پردازد. وي معتقد است بر اساس نظريه سلسله مراتب وجود در هر مرتبهاي (جز واجب الوجوب) وجود محدود است و از طرفي ماهيات نيز حد وجودند؛ به اين معنا که وجود در هر مرتبهاي آثاري خاص دارد و از آثار ديگر بيبهره است و لذا ماهيات مرز بين موجودات به حساب ميآيند. با توجه به آثار اسمي که به هر موجود از ين حيث نهادهاند، ماهيت آن وجود است.از آنجا که وجود حقيقتي يگانه ولي مشکک است، پس در مراتب آن مشترکات و اختلافاتي وجود دارد. درباره ممکنات، مشترکات را با مفهوم ماهوي جنس و اختلافات را با مفهوم ماهوي فصل بيان ميکنند. پس جنس را از آثار مشترکات و فصل را از آثار خاص هر موجود ميدانند. ويژگيهاي خاص هر موجود، انواع را شکل ميدهد؛ مانند نوع انسان در مقابل نوع درخت و .. نکته آن است که بين افراد يک نوع مانند انسان، تفاوت تشکيکي وجود ندارد. هر نوع با يک حد و ماهيت شناخته ميشود. پس افراد يک نوع، در جنس و فصل خود يا به عبارت ديگر در آثار وجودي شان که از اشتراک وجود آنها حکايت دارد با هم مشترکاند. حال اگر زن و مرد از يک نوع به شمار ميآيند به اين معناست که در يک جايگاه قرار داند و زن و مرد دو صنف از يک نوع هستند. البته در ادامه وي بر اين مسئله تاکيد مي نمايد که اشتراک زن و مرد در جايگاه انساني به معناي يکساني و تساوي آنان در همهي آثار نيست. همانگونه که همهي مردان به منزلهي يک صنف در همهي آثار مساوي نيستند، ولي مشترکاند، زنان و مردان نيز داراي صفات اوليه مشترک انسانياند، ولي در همهي آثار عين يکديگر نيستند.31
گذشته از بحث فلسفي، برخي هم چون آيت الله جوادي آملي از مبناي تجرد در روح براي اثبات اشتراک مرد و زن در جايگاه انساني استفاده کردهاند. از نظر آنان روح که همان، ” نفس” است حقيقتي مجرد از ماده است. اما جنسيت امري جسماني و مادي است و از آنجا که زن و مرد در روح انساني مشترکاند و حقيقت و اصل انسانيت به روح است، نه به جسم، پس زن و مرد در انسانيت برابر و مشترکاند.32 پس مي توان گفت زن صنفي از بشر است که به لحاظ ذات و گوهر وجودي انساني با مرد تفاوتي ندارد و هيچ کدام بر ديگري برتري و ارجحيتي ندارد.
2-نظريات رايج درباره منزلت انساني زن
دست يابي و شناخت حقيقت انساني و عامل ارزشمندي انسان موضوعي است که ذهن متفکران بسياري را در طول تاريخ به خود مشغول کرده است. مکاتب فلسفي بسياري جهت ارائه ديدگاهي در خور از اين مسئله بوجود آمده اند. اگرچه ماده گرايي مبنا و حس گرايي روش فلسفه در طول تاريخ بوده است، جريان غالب در فکر فلسفي اعتقاد به وجود جنبه هاي روحي ومعنوي در آد مي بوده است. از اين رو بسياري از فلاسفه ارزش انسان را در قدرت تعقل و شخصيت اخلاقي و بعد روحي او تعريف نموده اند. اما ظهور طبقه سوفسطائيان مبناي جديدي بوجود آورد که تمام اصالت را به امور مادي مي بخشيد و گوهر آدمي و عامل ارزشمندي انسان را در ماديت او خلاصه مي کرد. اين دسته از فلاسفه بهترين شيوه زندگي را لذت گرايي و غور در امور فناپذير مادي مي دانستند. همين بنيان عامل بوجود آمدن نظريات مختلفي از حقيقت انساني گرديد و باعث شد تا تعاريف جديدي از منزلت انسان ارائه گردد. اما آنچه که به بحث ما مرتبط مي باشد درک و شناخت ديدگاههاي رايج نسبت به منزلت انساني زن مي باشدکه به اجمال به معرفي هر يک از آنها خواهيم پرداخت.
2-1فروتري ارزشي زنان
نقص زنان از نظر ارزشمندي ديدگاهي است که ريشه در سنت فلسفي غرب دارد. در فلسفه يونان چه آن هنگام که در ادبيات کهن اين سرزمين مثل اشعار هومر و چه زماني که به طور رسمي در نظريه هاي فلسفي مطرح شد، همواره از زنان به منزله ي موجود درجه دومي، فروتر، طفيلي و خدمت رسان يک جانبه مرد ياد شده است.33
فيثاغورث، معتقد بود اصلي خوب وجود دارد که نظم، نور و مرد را آفريده و اصلي که آشوب، تيرگي و زن را به وجود آورده است. سقراط، وجود زن را بزرگ ترين منشأ انحطاط بشر مي دانست.34 فلسفه ي ارسطو نيز فلسفه اي سلسله مراتبي است. او معتقد بود که طبيعت هر چيزي را تنها براي يک منظور مي آفريند و اگر ضرورت توليد مثل نبود، هرگز به آفرينش موجودي که ناقص است نياز پيدا نمي شد.35 برتري قواي عقلاني بر قواي طبيعي و برابر دانستن مرد با عقل و زن با طبيعت در سخنان فرانسيس بيکن، جان لاک و ژان ژاک روسو نيز کاملا ديده مي شود.36
بنابر اين مي بينيم در تاريخ تفکر غرب، اعم از تاريخ فلسفه، تاريخ اديان و تاريخ تمدن جديد، مسائلي شکل گرفتند که به فروتري زنان و نقش هاي زنانه دامن مي زدند.
2-2برتري زنان بر مردان
برتري زنان بر مردان به منزله ي يک نظريه، ديدگاهي جديد است. اين ديدگاه به گروهي از فمنيست ها تعلق دارد که هرگونه نگاه فروتر به زنان را انکار مي کنند. اين گرايش با عنوان ذات گرايي فمنيستي شناخته مي شود. ذات گرايي فمنيستي باوري است که تفاوت هاي زن و مرد را ذاتي مي انگارد و سرشت زنانه و مردانه را باور دارد. بنابراين تفاوت ها عام، طبيعي و زيست شناختي اند.37
علاسوند در اين زمينه مي نويسند: “نظريه مزبور پس از پذيرش تفاوت ها و ويژگي هاي زنانه، آنها را مثبت مي داند. بدين ترتيب بر برتري زنان نسبت به مردان تأکيد مي کند. به عبارت ديگر، اگر در نگرش سنتي فلسفي، مردان به دليل معقول بودن از امتياز انساني برخوردار بودند، در اين نگرش زنان به دليل دارا بودن فضايل زنانه و فقدان يا ضعف همين عقل حسابگر، برتر و به معيارهاي انسان بودن بزديک ترند.”38
2-3تساوي زن و مرد
اين ديدگاه که ريشه در آيات قرآني دارد منزلت انسان را با توجه به گوهر وجود او يعني نفس (روح) تبيين مي نمايد. بر اين اساس انسان ها اعم از زن و مرد به دليل نفس انساني ارزشمند بوده و از اين جهت مورد ستايش واقع مي شوند. علاوه بر نفس که داراي مقام خلافت اللهي است و صاحب کرامت و ارزش ذاتي است، تقوا و عمل صالح نيز در ارتقاء منزلت انساني مؤثر مي باشد. از آنجا که زن و مرد در کسب کمال و تقواي الهي و دست يابي به حيات طيبه نيز تفاوتي با يکديگر ندارند پس از اين جهت نيز از منزلت انساني يکساني برخوردارند.
بخش دوم: تبيين نظري منزلت اجتماعي زن
همان طور که در فصل گذشته گفته شد در نگارش حاضر مقصود ما ازجايگاه اجتماعي ناظر به دو مفهوم منزلت انساني و منزلت اجتماعي مي باشد. در بخش پيش به بررسي منزلت انساني زن پرداختيم و اکنون به تبيين نظري مفهوم منزلت اجتماعي خواهيم پرداخت. در بحث از منزلت اجتماعي مهمترين عامل تعيين کننده، پايگاه اجتماعي مي باشد. در واقع پايگاهها و نقش ها تأثير بسزايي در شکل گيري منزلت اجتماعي و به تبع آن جايگاه اجتماعي دارا هستند. از اين رو پيش از هر چيز به سراغ دائرة المعارف علوم اجتماعي رفته و در آن کليد واژه ي پايگاه اجتماعي را بررسي مي نماييم.
1-پايگاه اجتماعي
ساروخاني ذيل مقوله پايگاه اجتماعي مي نويسد: “از نظر آبرون و نيمکف پايگاه عبارت از ارزشي است که يک جمع و گروه يا جامعه براي نقشي خاصي قائل ميشوند….به بيان لينتن 39 نيز پايگاه اجتماعي عبارت از وضعي است که يک فرد در زمان معين و نظامي خاص احراز ميکند… و عواملي چون نژاد، نسب، مذهب و فرهنگ که هر يک بر حسب جامعه، اعتباري خاص به افراد ميبخشند در سنجش پايگاه اجتماعي مطرح ميشوند”.40
زيبائي نژاد نيز معتقد است که پايگاه موقعيتي است در الگويي ويژه و موقعيت هر شخص را در رابطه با کل جامعه نشان ميدهد. پايگاه جداي از فردي که آن را اشغال ميکند، مجموعهاي از حقوق و تکاليف مشخص است. در اين ميان نقش، جنبهي پويايي پايگاه را نشان ميدهد. هنگامي که فرد حقوق و تکاليف مربوط به پايگاه را رعايت ميکند، نقش خود را ايفا کرده است. پس نقش و پايگاه جدايي ناپذيرند. وي در ادامه مي افزايد از نظر لينتون جامعه شناس، تقسيم و انتساب پايگاهها ( نقش ها) در ارتباط با جنسيت معياري پايهاي در همهي نظام هاي اجتماعي است. همه جوامع روشها و فعاليت هاي متفاوتي براي زنان و مردان تعيين ميکنند. 41
اصناف مختلف بشر گرچه به لحاظ گوهر وجودي و اصل انسانيت تفاوتي با يکدگير ندارند، اما تفاوت هاي برخاسته از جنسيت از جمله تفاوت هاي رواني و جسمي هر صنف که هويت جنسي فرد را شکل ميدهند، سبب ايجاد نقش هاي جنسيتي مختلف چه در بعد فردي و چه اجتماعي ميگردد. از اين رو اساس و ريشهي ” پايگاه اجتماعي” را بايد در نقش هاي جنسيتي يافت.
2-نقشهاي جنسيتي
نقشهاي جنسيتي از جمله موضوع هايي است که در دهههاي اخير کانون توجه دانشمندان علوم اجتماعي قرار گرفته است . ” نقش” در جامعه شناسي به وظايف و انتظاراتي اشاره دارد که براي هر فرد بر حسب پايگاه اجتماعياش تعيين شده است . بنابراين نقش جنسيتي عبارت است از ” انتظارات غالب در يک جامعه دربارهي فعاليتها و رفتارهايي که مردان و زنان ميتوانند يا نميتوانند در آنها درگير شوند “.42 انتظار جامعه از مردان و زنان درباره ي نقش هايشان مي تواند بر پايه ي تفاوت هاي طبيعي ميان زنان و مردان شکل گرفته باشد، يا بر پايه ي فوايد و نتايجي که از تقسيم کار جنسيتي به خانواده و اجتماع مي رسد. لذا اين مفهوم با مفهوم تقسيم کار جنسيتي يکسان نيست؛ زيرا مفهوم نقش، ناظر به انتظارات جامعه است که اساساً جنبهي ذهني دارد، در حالي که مفهوم تقسيم کار به تقسيم و توزيع واقعي کارها و فعاليت ها اشاره دارد. افزون بر اين، مفهوم نقش علاوه بر کارها، رفتارها و بنابر پارهاي از تعاريف، نگرشها را نيز در بر ميگيرد.
بنابراين ميتوان مفهوم نقش جنسيتي را با شاخصهايي چون اختصاص پارهاي وظايف و کارهاي خانگي يا اجتماعي به يکي از دو جنس ( براي مثال ،اختصاص خانهداري به زنان و نان آوري به مردان) و نيز انتظار ويژگيهاي شخصيتي و رفتاري متفاوت از هر يک از دو جنس ( مانند انتظار روحيه و رفتار عاطفه از زنان و سلطه جويي و حسابگري از مردان ) تعريف کرد. 43
توزيع و تفکيک نقشها بر حسب جنسيت، پديدهاي جهان شمول است و پيشينهاي به درازاي تاريخ دارد، اما دگرگوني در انديشههاي بنيادين فلسفهي زندگي بشر، تغييراتي در تبيين ” نقشهاي جنسيتي” پديد آورده است که از آن به ” بحران هويت جنسي” ياد ميکنند. پيامد چنين بحران عظيمي تزلزل ” پايگاهها و جايگاههاي اجتماعي” است که به دنبال آن شاهد فروپاشي نظاميهاي اخلاقي و مدني خواهيم بود.
از اين رو ميتوان گفت که ثبات يا تغيير “نقشهاي جنسيتي” تاثير مستقيمي بر قوت و ضعف پايگاههاي اجتماعي ميگذارد. پس تبيين دقيق “نقشهاي جنسيتي” بر حسب مقولاتي هم چون، “هويت جنسي ” ، “خاستگاه و مصاديق آن “… به تقويت و ثبات جايگاههاي اجتماعي منجر خواهد شد.
2-1هويت جنسي
هويت، به بيان ساده تصويري است که هر فرد از خود دارد و با آن خود را از ديگران متمايز ميکند. هويت همان “خود پنداره” است، يعني صفاتي که معتقديم در ما وجود دارد؛ هر چند چنين اعتقادي تنها يک توهم باشد. پس ميتوان اين خود پنداره را مجموعهي احساسات و باورهاي فرد دربارهي خود، و در بحث هويت جنسيتي مجموعه احساسات و باورهاي فرد دربارهي صنفي که به آن تعلق دارد، تعريف کرد. دانش پژوهان و صاحب نظران اين مبحث معتقدند که ويژگيهاي زيستي مادرزادي بر هويت جنسيتي و فعاليتهاي جنسي ما تاثير پا برجاء و دائمي دارند.44
بعلاوه نوع برخورد ديگران با شخص به منزله ي دختر يا پسر در ايجاد يا
