
سپري مي سازد و در چنين محدوده اي از زمان هستي در ميان قواعد ، قوانين ، هنجارها ، عقايد ، اصول و رسومات ملي و مذهبي به زندگي خود هستي مي بخشد . وي از نتايج دسترنج هاي علمي ، هنري ، فلسفي و بالاخره فرهنگي نسل هاي پيشين خود استفاده مي كند و خود را در قلمرو چنين محدوده هايي به فعاليت هاي جسمي و فكري دسته جمعي مشغول مي سازد . بنابراين اشتغال انسان در طول عمر خويش بازتابي است از نيازهاي اجتماعي كه فرهنگ جامعه شيوه هاي پاسخگوئي به آن نيازها را منظم و مرتب مي سازد .
با توجه به مقدمه فوق مي توان اشتغال را از ديدگاه فرهنگي بصورت زير تعريف و توجيه كرد . اشتغال عبارتست از سازش فكري ، روحي و جسمي يك فرد با فرصت هاي مختلفي كه در جامعه به دست مي آرود و درجه تطبيق نيروهاي آن فرد با نحوه فعاليت هاي ممكن آن جامعه كه آن نيرو را به كار مي گيرد . اگر فرهنگ را به معني وسيع كلمه يعني مجموعه شناسائي ها ، ارزش ها ، خواست ها ، آداب و رسوم ، اعتقادات و بالاخره شيوه زندگي افراد يك جامعه به صورت فردي در قالب مجموعه هاي گروهي اجتماعي به حساب آوريم ، اشتغال عبارت خواهد بود از تحقق نهادهاي فرهنگي درشيوه رفتار و كردار افراد در قالب ويژگي هاي فعاليت هاي گروهي و يا اجتماعي با توجه به ميراث هاي اجدادي و يا نسلي گذشته خود . بنابراين بطور خلاصه اشتغال از ديدگاه فرهنگي عبارتست از درجه شركت فرد در فعاليت هاي گروهي بر حسب تطبيق رفتار انساني يا نهادهاي فرهنگي و قومي خود .
4-تعريف اشتغال از ديدگاه اقتصادي
از آنجا كه وقت انسان به سبب شرائط طبيعي بساير محدود است ، لذا هر كس در طول عمر خويش مي بايست اوقات خود را در نهايت دقت و صرفه جويي صرف كند تا بتواند با مؤثر ترين و كارآمدترين نتيجه ممكن به نيازهاي فردي و اجتماعي خود پاسخ مثبت دهد . ازطرفي ديگر چون ظرفيت مغز انسان محدود است ، بنابراين انسان ناگزير از آن است كه از هدر رفتن نيرو و انرژي خود از براي فراگيري پديده هائي كه در زندگي وي مؤثر نمي باشند ، جلوگيري كند و آنچه را كه در آن سودمندي خاص خود مي بيند ، فراگيرد . از اين رو با صرفه جويي در تمام شئون زندگي خود مي بايست از اصول و شيوه هاي خاصي استفاده كند كه استفاده از آن شيوه ها بتواند در كوتاه ترين فرصت ممكن و با صرف كمترين انرژي و يا هزينه به حداكثر كارآيي و نتيجه لازم دست يابد . اگر بطور خلاصه به تعريف زير كه درباره تعريف اقتصاد ايراد گرديده ، توجه كنيم سپس خواهيم دريافت كه در كاربرد شيوه هاي مؤثر مختلف در فعاليت هاي خويش ، چه بايد بكند .
علم اقتصاد عبارت است از بررسي روش هائي است كه بشر با وسيله يا بدون وسيله پول براي به كار بردن منابع كمياب توليد بمنظور توليد كالا و خدمات در طي زمان و همچنين براي توزيع كالا و خدمات بين افراد و گروه ها در جامعه به منظور مصرف در حال و آينده انتخاب مي كند (پيرنيا : 1350) .
از تعريف فوق در زمينه اشتغال چنين مستفاد مي گردد كه اشتغال از ديدگاه اقتصادي عبارت خواهد بود از چگونگي كاربرد درجات مهارت ، مقدار كار در اختيار ، كيفيت و كميت تجهيزات در دسترس ، شيوه هاي فني موجود ، ميزان رقابت ، سليقه ها و عادات به مصرف و توليد و مطلوبيت درجات شدت كار و فعاليت هائي كه در توليد و توزيع در آمد ملي مؤثرند. هر يك از نهادهاي نيروي كار در رابطه با بازده و يا نتايج حاصله از آن داده ها تعريف و توجيه شده است ؛ بدين معني كه از چنين دريچه اي اشتغال را هميشه در مقام مقايسه نهاده ها با ستاده ها با در نظر گرفتن ملاك و معيارهاي شناخته شده تعريف نموده اند .
5-تعريف اشتغال از ديدگاه مديريت
رفتار انساني بطور غير مترقبه و يا اتفاقي ايجاد نمي گردد، بلكه علت و معلولي باعث به وجود آمدن آن مي گردد . انگيزشي كه در انسان ها سبب بروز فعاليت هاي گروهي و دسته جمعي مي گردد و يا به عبارت ديگر باعث كنش و واكنش هاي اجتماعي مي شود ، همان مفاهيم كار در نزد انسان است . سازمان هاي انساني سيستم هاي منظم و مرتب بپيوندند و بنحوي منشاء اثر و فعاليت گردند . انگيزه كار از طريق صرف نيروي انساني به ظهور مي رسد؛ بدين معني كه انسان از تركيب صحيح و متناسب تكنولوژي و منابع مادي و معنوي سود جسته و با خلاقيت و نبوغ ذاتي در ايجاد تحكيم ساخت و سازش آنها گام بر مي دارد (پرهيزكار: 1357) از اين روي تنها نيروئي كه مي تواند بخوبي همبستگي هاي صحيح فرايند ها و روند فعل و انفعالات نيروي كار را تحت نظم و تربيت خاصي درآورد همانا استفاده از شيوه هاي علمي مديريتي است . مديريت به معني خاص آن عبارتست از كاربرد يك رشته دانش و بينش هاي علمي و عملي كه در آن گزينش هاي افراد متخصص در پست هاي سازماني و پديده هاي مستدل و منطقي در مشي جمعي راه را براي نيل به هدف هموار مي سازد و به معني اعم آن عبارتست از گردآوري افراد بدور هم بطوري كه هر يك بنا به تخصص و نيازهاي فردي در قالب سازمان در راه نيل به هدف هاي مشروع و منطقي سازماني ارشاد و راهنمائي گردند . بنا براين مهمترين خصيصه مديريت در امر اشتغال كاركنان سازماني همانا تشخيص نيازها و پاسخگويي منطقي و عقلاني به آنها از طريق به كار گماشتن افراد متخصص و محق در سازمان مي باشد .
از ديدگاه مديريت اشتغال عبارتست از به كارگيري منطقي نيروهاي متخصص كارآمد در مشاغل مورد تخصص و تطبيق آنها با پست هاي مورد لزوم سازمان ، به نحوي كه از اشتغال صحيح آنها نيل به هدف هاي سازماني را ممكن سازد . اگر بخواهيم اشتغال و بيكاري را در جامعه مورد ارزيابي قرار دهيم ضروري است كه تخصص هاي افراد شاغل را با پست هاي تخصصي دريابيم . از اين روي اشتغال از ديدگاه مديريت تنها گزينش افراد مختلف در پست هاي سازماني نيست ، بلكه موثر نمودن آن تخصص ها در نيل به هدف هاي سازماني را شامل مي شود . اشتغال از ديدگاه مديريت با ديدگاه هاي سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي تفاوت فاحشي دارد و آن تفاوت در نحوه گزينش نيروي كار متخصص در پست هاي تخصصي سازماني است . از اين رو از ديدگاه مديرت اشتغال به كار هر فرد به شغلي خاص مورد نظر نمي باشد ، بلكه اشتغال هر فرد متخصص درپست تخصصي متناسب با تخصص وي مورد نظر است ( پرهيزكار : 1368) .
6- اشتغال از منظر جامعه شناسي
