
(عليهالسلام) را به امارت بر جميع امت منصوب كرد و از همه كساني كه حضور داشتند بر اطاعت و حرفشنوي از وي بيعت گرفت. اما در اواخر عمر رسول خدا ــ و در زمان بيمارياي در اثر آن بيماري از دنيا رفت ــ دستور داد كه همه به سمت لشكر اسامه بروند و در آنجا باشند و به هيچيك از كساني كه از آنان بيم نقض سخن رسول خدا ميرفت اجازه ماندن در مدينه را نداد تا كسي سخني نگويد كه او را برنجاند و كسي مرا ا از ولايت و امارت بر مردم پس از او دور نكند. آخرين سخن او تأكيد بسيار بر شركت در سپاه اسامه بود، اما بسياري سخن او را اطاعت نكردند و از رفتن سر باز زدند و پيماني را كه با رسول خدا بر ولايت من بسته بودند شكستند. آنان در زماني كه علي (عليهالسلام) مشغول به امور پس از رحلت رسول خدا بود، بدون شركت دادن كسي از فرزندان عبدالمطلب، پيماني بستند و ولايت را به كس ديگري سپردند. علي (عليهالسلام) در حاليكه داغدار مصيبت بزرگ رحلت رسول خدا بود، سنگيني اين عهدشكني و غصب خلافت را نيز تحمل كرد. 3. كسي كه جانشين رسول خدا شده بود هر روز علي (عليهالسلام) را ميديد و بابت اينكه خلافت را غصب كرده است عذر ميتراشيد و ديگران را براي نقض بيعت و گرفتن حق علي (عليهالسلام) ملامت ميكرد. علي (عليهالسلام) نيز به اميد اينكه روزگار خلافت وي پايان مييابد و خلافت به وي ميرسد، و براي اينكه با طلب حق خود در اسلام نوپا خللي ايجاد نكند، درخواست برخي از صحابه رسول خدا براي بازپسگيري حق و خلافت را رد و آنان را به بردباري دعوت ميكرد. زماني كه مرگ خليفه نخست فرا رسيد و روزگار خلافتش سپري شد خلافت را كه خداوند براي علي (عليهالسلام) قرار داده بود از علي باز داشت و به يار و رفيق خود بخشيد. باز هم علي (عليهالسلام) براي آنكه شكافي در جامعه اسلامي پيش نيايد و آنان كه رسول خدا گاه با نرمي و گاه با شدت، به اسلام دعوتشان كرده بود روي برنگردانند، درخواست مجدد ياران خود را رد كرد و به صبر دعوتشان نمود؛ حال آنكه استحقاقش از هر حيث بيشتر از كساني بود كه تكيه بر مسند خلافت جامعه اسلامي زده بودند علاوه بر اينكه وصيت رسول خدا و بيعتي كه بر گردن مردم بود تصريح در ولايت علي (عليهالسلام) داشت. 4. خليفه دوم نيز با آنكه در بسياري از امور حكومتي و غير آن از علي (عليهالسلام) مشورت ميگرفت و رأي او را به كار ميبست اما هنگامي كه مرگ ناگهاني به سراغش آمد به جاي آنكه خلافت را به علي (عليهالسلام) بسپارد شورايي شش نفره را شكل داد تا از ميان آنان يك نفر به خلافت برسد. با آنكه هيچيك از آن پنج نفر به اندازه علي (عليهالسلام) به رسول خدا نزديك نبود و نيز كسي به اندازه علي (عليهالسلام) در اسلام سابقه و فعاليت نداشت و با وجود تلاش اميرمؤمنان براي بيان فضايل خود در شورا، نتيجه شورا رسيدن خلافت به عثمان بنعفان بود. پس از مدتي رفتار و روش حكومتي عثمان بزرگان قوم و مردم را بر ضد وي شوراند و آنان از علي (عليهالسلام) خواستند كه حق خود را از عثمان باز ستاند. اما علي (عليهالسلام) به همان دليلي كه در دوران خلافت دو خليفه پيشين سكوت اختيار كرده بود در اين دوره نيز ساكت ماند. در زماني كه علي (عليهالسلام) از شورش بر عليه عثمان كناره گرفته بود عثمان به قتل رسيد و بسياري از مردم علي (عليهالسلام) را به خلافت برگزيدند. 5. پس از خلافت علي (عليهالسلام) عدهاي كه راضي به خلافت وي نبودند عايشه را بر ضد علي شوراندند. آنان كه از بيعت دوباره خود با علي (عليهالسلام) پشيمان بودند، عايشه را سوار بر شتري كردند و مهياي جنگ با علي (عليهالسلام) شدند. نصيحتها و سخنرانيهاي علي (عليهالسلام) براي بازگشت و وفاي به عهد در آنان كارگر نيفتاد و جنگ جمل شكل گرفت كه در واقع نخستين جنگ داخلي مسلمانان بود. 6. ششمين آزمون پس از رحلت رسول خدا مسئله حكميت بود كه در پي جنگ صفين رخ داد. معاويه بنابيسفيان كه در جريان فتح مكه اسلام آورد و در سه جا با علي (عليهالسلام) بيعت كرده بود پس از به خلافت رسيدن علي (عليهالسلام) به دشمني با او برخاست. معاويه بيعت خود را زير پا گذاشت و از علي (عليهالسلام) خواست تا او را در ولايت سرزمينهاي تحت فرمانش ابقا كند، اما علي (عليهالسلام) با خواسته او مخالفت كرد و با فرستادن پيك و نامه تلاش كرد او را از راهي كه در پيش گرفته بود بازگرداند. تلاشهاي علي (عليهالسلام) نتيجهاي نداد و معاويه لشكري تدارك ديد و به خونخواهي عثمان به دشمني با علي (عليهالسلام) روي آورد و جنگ صفين را رقم زد. جنگ به سود ياران علي (عليهالسلام) در حال اتمام بود كه با نيرنگ ابنعاص قرآن را بر نيزه زدند و با كمك منافقان و نادانان لشكر علي (عليهالسلام) او را به حكميت واداشتند. در جريان انتخاب نماينده علي (عليهالسلام) براي حكميت نيز سخن او را نپذيرفتند و ابوموسي را برگزيدند كه ياراي مقابله با مكرهاي ابنعاص را نداشت و فريب او را خورد. 7. نتيجه حكميت پيدايش فرقهاي تندرو به نام خوارج بود. رسول خدا (صلياللهعليهوآله) علي (عليهالسلام) از جنگي آگاه كرده بود كه در آن به مقابله با كساني خواهد رفت كه روزهدار روزها و زندهدار شبها هستند. ذوالثديه در آن گروه است و نتيجه نبرد پيروزي علي (عليهالسلام) خواهد بود. پس از داستان تحكيم برخي از لشكر برخي ديگر را ملامت ميكردند كه تن دادن به حكميت اشتباه بود؛ اين گروه با شعار لا حكم الا لله از بدنه اصلي لشكر جدا شدند. علي (عليهالسلام) قصد داشت آنان را هدايت كند و بازگرداند اما تندرويهاي آنان مانع از اين كار شد. در پي كشتارهاي بيرحمانه بيگناهان علي (عليهالسلام) وارد كارزار با اين گروه شد و آنان را نيز مغلوب كرد.436
در روايتي ديگر علي (عليهالسلام) كه هنگام بازگشت از نهروان آگاه شد كه معاويه او را سب و لعن ميكند، بر فراز منبر رفت و خطبهاي ايراد كرد و در آن فضائل خود را براي مردم برشمرد و مدعي اين فضايل بعد از خود را دروغگو خواند: برادر و پسرعموي پيامبر، شمشير مكافات و تكيهگاه ياريرسان رسول خدا، يتيمكننده دختران و پسران، قابض ارواح و عذاب خدا كه از مجرمان چشم نميپوشد، جدالگر با باطل و كشنده جنگجويان و هلاككننده كافران به خداوند، دروازه شهر علم، خازن علم رسول خدا و وارث آن، داماد بهترين خلق و وصي بهترين پيامبر. سپس علي (عليهالسلام) نام خود را در كتابها، فرهنگها و زبانهاي مختلف بيان ميكند و آنگاه با بيان برخي از آيات قرآن خود را صادق، مؤذن، اذان، محسن، ذوالقلب، ذاكر، اصحاب اعراف، صهر، اذن واعيه، سَلَم ناميد كه مهدي امت از نسل او است و خداوند ديگران را با محبت و دشمني او امتحان ميكند.437
رسول خدا از ياران خود ميپرسد كدامتان چنانكه براي تنزيل (قرآن) همراه من مبارزه كرد براي تأويل نيز مبارزه ميكند. ابتدا ابوبكر و سپس عمر ادعا كردند كه اين كار را ميكنند، اما رسول خدا ادعاي آنان را رد كرد و به علي (عليهالسلام) اشاره كرد و فرمود اگر روزي سنت من ترك و ناديده انگاشته شود و كلامي از كتاب خدا تحريف شود و كسي كه صلاحيت ندارد درباره دين سخن براند اين علي است كه براي زنده كردن دين خدا با آنها مبارزه خواهد كرد.438 امام باقر (عليهالسلام) فرموده است: منظور از صادقين در آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ علي بنابيطالب (عليهالسلام) است.439 در روايتي جابر از امام علت اميرالمؤمنين خواند علي (عليهالسلام) را جويا ميشود. امام (عليهالسلام) با اشاره با آيه نمير اهلنا ميفرمايد زيرا علي (عليهالسلام) براي مؤمنان طعام تهيه ميكرد.440
در روز قيامت پس از آنكه همه جمع شدند، حساب مردمان به رسول خدا و امامان معصوم (عليهمالسلام) عرضه ميشود و آنان اهل بهشت را به بهشت و دوزخيان را به جهنم ميفرستند. پس از استقرار اين دو گروه وارد بهشت و جهنم شدند، علي (عليهالسلام) از سوي خداوند بهشتيان را در جايگاههاي خود قرار ميدهد و آنان را به تزويج يكديگر درميآورد. همچنين درهاي بهشت و جهنم به دست اوست و پس از ورود مردم به آنها درها را او ميبندد؛ اين كرامتي است كه خداوند علي (عليهالسلام) را با آن برتري بخشيده است.441 در روايتي ديگر اميرمؤمنان (عليهالسلام) خود را قسيم بهشت و دوزخ ناميده و بهشت را از آن دوستان خود و دوزخ را محل دشمنانش خوانده است.442 در روايتي جالب نيز ولايت علي (عليهالسلام) بر جنيان بيان شده است. علي (عليهالسلام) بر منبر خطبه ميخواند كه ماري به داخل مسجد آمد و به سمت علي (عليهالسلام) رفت. علي (عليهالسلام) پس از خطبه نام او را پرسيد و او خود را خليفه علي (عليهالسلام) بر جنيان معرفي كرد كه براي آگاهي از نظر اميرمؤمنان به آنجا آمده بود. از ادامه روايت نيز مشخص ميشود كه رسيدن به خدمت علي (عليهالسلام) بر خليفهاش در جنيان واجب بوده است.443
فضائل ديگر معصومان
جابر از امام صادق (عليهالسلام) وجه نامگذاري حضرت زهرا را سؤال ميكند. امام (عليهالسلام) در پاسخ ميفرمايد از آنجا كه خداوند زهرا را از نور عظمت خود خلق كرد و در پاسخ فرشتگان، آن نور را از نور خد خواند، نوري كه جايگاهش آسمان است و از عظمت خدا خلق شده است؛ از نسل پيامبري خواهد بود كه برترين نبي خداست و از اين نور اماماني به وجود خواهند آمد كه امور الاهي را برقرار و جهان به سوي حق الاهي هدايت خواهند كرد و پس از انقطاع وحي خليفههاي خدا بر روي زمين خواهند بود.444 در روايتي ديگر نيز رسول خدا علت علاقه زياد به فاطمه (سلاماللهعليها) را استشمام بوي بهشت از او بيان ميكند.445
جابر از امام صادق (عليهالسلام) نقل كرده است كه هر كس شب عاشورايي را نزد قبر حسين (عليهالسلام) به صبح برساند، در روز قيامت خداوند را در حالي ملاقات خواهد كرد كه به خون خود آغشته است گويا همراه با حسين (عليهالسلام) و در زمان او كشته شده است؛ همچنين امام (عليهالسلام) ثواب زيارت قبر امام حسين (عليهالسلام) در روز عاشورا را برابر با شهادت در ركاب آن امام دانسته است.446
امام باقر (عليهالسلام) علت سجاد ناميده شدن پدرشان را سجده بسيار وي بيان ميكند؛ امام سجاد (عليهالسلام) براي هر نعمت و در هر حال سجده خدا را به جا ميآورد.447
در تفسير آيه أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ بر اساس روايتي از امام باقر (عليهالسلام) به نقل از جابر مراد از ناس ائمه (عليهمالسلام) هستند.448 امام باقر (عليهالسلام) فرمود گناهان ما فرزندان فاطمه بخشوده شده است.449 عمرو بنشمر از جابر علت اينكه محمد بنعلي (عليهالسلام) را باقر ناميدهاند را جويا ميشود. جابر ميگويد زيرا او علم را ميشكافد و آن را آشكار ميكند. سپس روايت جابر بنعبدالله انصاري را نقل ميكند كه سلام رسول خدا را امام باقر (عليهالسلام) رساند و او نيز امام را با لقب باقر خطاب قرار داد.450
نص و نصب
نص كلي
امام باقر (عليهالسلام) در تفسير آيه وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً محتواي عهد را اقرار به رسالت محمد (صلياللهعليهوآله) و اوصياي بعد از او بيان كرده است. هر پيامبري كه به اين امور اقرار كرد و عزمش را بر اقرار به آنها جزم كرد اولوالعزم ناميده شد.451
در روايتي از جابر به نقل از امام صادق (عليهالسلام) هنگامي كه آيه يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ نازل شد مسلمانان از رسول خدا پرسيدند مگر تو امام همه مردم نيستي؟ فرمود من رسول خدا بر تمام مردم هستم اما پس از من اماماني از اهل بيت من خواهند بود كه تكذيب خواهند شد و رهبران كفر و گمراهي و پيروانشان به آنان ظلم خواهند كرد؛ هركس با اهل بيتم باشد با من است و از هر كس با دشمنان آنان باشد برائت ميجويم.452
رسول خدا اصحاب خود را در مني جمع كردند و فرمودند من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاي ميگذارم كه اگر به آنها تمسك كنيد گمراه نخواهيد شد؛ كتاب خدا و خاندانم كه تا روز قيامت از هم جدا نخواهند شد.453
رسول
